ارتش مخوف اساس آلمان نازی(SS)
اس اس به ارتش قدرتمند و مخوف آلمان نازی در جنگ جهانی دوم اطلاق میشود که در کنار گشتاپو، مخوف ترین سازمانهای امنیتی و جاسوسی جهان در دوران رایش سوم را تشکیل میدادند که شکل گیری آن، ریشه در رویدادهای پس از جنگ جهانی اول دارد. در سالهای پس از پایان جنگ جهانی اول و پس از شکلگیری جمهوری وایمار، احزاب مختلفی سر کار آمدند و هر حزب برای بیرون کردن دیگری، از گروههای فشار استفاده میکرد و رهبران احزاب مختلف برای کنار زدن حزب مخالف خود از هیچ کاری کوتاهی نمیکردند. پس حزبها نیاز به محافظان(بادیگارد) داشتند و بسته به نوع نام حزبها اسمهای گوناگونی داشتند. پس از آنکه آدولف هیتلر به حزب نازی پیوست، به دلیل آنکه وی قدرت سخنوری بسیار خوبی داشت، به آسانی و به سرعت به عنوان سخنگوی حزب نازی انتخاب شد. در گام بعدی، آدولف هیتلر پس از آنکه به ریاست حزب رسید، نام حزب را با افزودن واژه سوسیالیست به حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان تغییر داد. هیتلر سپس به فکر تبلیغات وسیع برای حزب بود وی می دانست که فعالیتهای هر حزب، مطمئناً مخالفانی خواهد داشت. بنابراین به فکر ایجاد یک گروه شبه نظامی برای مهار و سرکوب مخالفان بود. در 4 نوامبر1921، یک جلسه عمومی بزرگ در مونیخ توسط حزب نازی تشکیل شد و آدولف هیتلر در جریان سخنرانی در این تجمع به اهمیت وجود گروه شبه نظامی و ضرورت برخورد با مخالفان حزب اشاره کرد. در جریان این جلسه عمومی رسماً نام اس آ (SA) برای گروه شبه نظامی گارد صاحب منصبان برای محافظت از سران بلند پایه حزب ناسیونال سوسیالیست انتخاب شد.
رهبری این گروه مثل همیشه به وفادارترین شخص به حزب، به یوزف برختولد و یولیوس شرک واگذار شد تا کار محفاظت از افراد را به عهده گیرند. بعدها این گروه 200 نفره نامی بس ترس آور برای دشمنان شد که به نام نیروهای وحشت آدولف هیتلر خوانده میشد. پس از آن رهبری گروه اس آ به ارنست روهم واگذار شد.
ارنست روهم، در جریان جنگ جهانی اول در پیاده نظام ارتش باواریا برای آلمان می جنگید و موفق به دریافت صلیب آهنین شد. وی در جبهه فرانسه به شدت زخمی شد و مجبور شد برای استراحت و بهبودی از جنگ دور بماند. پس از پایان جنگ جهانی اول، در تاریخ 11 نوامبر1918، روهم برای سرکوب شورش کمونیستها در آلمان یک گروه شبه نظامی در مونیخ ایجاد کرد. در سال 1919، او به حزب کارگران آلمان پیوست و در اولین گام، گروه شبه نظامی حزب را تشکیل داد. عمده ترین فعالیت گروه شبه نظامی حزب، مبارزه با کمونیستها و سرکوب یهودیان بود.
در سالهای پس از1920، اس آ درگیریهای بسیاری با گروههای کمونیستی و گروههای مخالف حزب داشت که تقریباً اکثر این درگیریها در خیابان صورت می گرفت. در سال 1923، کودتای مونیخ که به کودتای آبجو فروشی نیز مشهور است، به شکست انجامید و آدولف هیتلر، روهم و چند تن دیگر از اعضای حزب به دادگاه برده شدند و به جرم کودتا به زندان افتادند. حزب ناسوینال سوسیالیست هم تعطیل گشت و گروه اس آ نیز منحل گشت. گرچه هرگز به طور رسمی اس آ منحل نشد.
روهم که به یک سال حبس محکوم شده بود، پس از سه ماه با تعهد به رفتار خوب و دوری از فعالیتهای مشکوک سیاسی، از زندان آزاد شد. هنگامی که هنوز آدولف هیتلر در زندان به سر میبرد، روهم فعالیتهای خود را در رایشتاگ (مجلس ملی آلمان) ادامه داد اما پس از مدتی از رایشتاگ خارج و برای دادن مشاوره نظامی به ارتش بولیوی، به آن کشور رفت. پس از آنکه آدولف هیتلر از زندان آزاد شد، فعالیتهای حزبی را از سر گرفت و پیامی برای روهم فرستاد و از وی درخواست کرد که به حزب برگشته و مسئولیت گروه شبه نظامی را قبول کند. روهم نیز این پیشنهاد را قبول کرد و مجدداً کار خود را به عنوان رئیس اس آ از سر گرفت.
آدولف هیتلر، دستور تشکیل گروه محافظتی جدیدی به نام گروه محافظت با نشان Schutzstaffen را نیز صادر کرد که به وافـن اساس (Waffen SS)، به معنی صف محافظ مسلح معروف شد. گروهی که بعدها جایگاهی مهم در تاریخ آلمان یافت و به یکی از شاخههای نظامی قدرتمند و مخوف آلمان در جنگ جهانی دوم تبدیل شد.
گروه وافـن اساس، زیر نظر مستقیم حزب قرار داشت اما از آنجا که آدولف هیتلر، قدرت شناخت استعداد درونی، ذاتی و توانایی افراد را داشت، هاینریش هیملر را به فرماندهی کل اساس گماشت و هیملر هم تصمیم گرفت از وافـن اس اس، سازمانی بزرگ بسازد.
نیروهایی که هاینریش هیملر و یاران او برای وافـن اس اس، استخدام میکردند، گلچینی بودند از بهترین، نیرومندترین و وفادارترین جوانان آلمانی که هم از دید جسمی، روحی، ذهنی وعقیدتی برتر بودند. از طرف دیگر آدولف هیتلر، وافـن اس اس و شخص هاینریش هیملر را مامور کنترل اس آ قرار داد. گرچه اعضای وافـن اس اس و اس آ درگیریهای لفظی با یکدیگر داشتند، اعضای اس آ را معمولاً طبقه ضعیف و کارگران تشکیل می دادند و اعضای وافـن اس اس را معمولاً طبقه متوسط جامعه تشکیل می دادند.
هیتلر پس از 1933، به شدت تمایل به افزایش ارتش 100.000 نفری آلمان داشت که در این بین، ارنست روهم پیشنهاد ادغام اس آ با ارتش را به آدولف هیتلر و سران ارتش داد. افسران ارتش که نگران موقعیت خود بودند، این پیشنهاد را به شدت رد کردند. هیتلر نیز مخالف این ایده بود، چون معتقد بود ارتش آلمان به نمونه ای از ارتش سرخ شوروی تبدیل خواهد شد. سپس روهم با ارسال نامه ای به هیتلر از وی درخواست کرد که فرمان صدور بسیج عمومی را به گروه اس آ واگذار نماید.
در سال 1933، ورنر فون بلومبرگ، وزیر دفاع و والتر فون ریشناو، افسر رابط ارتش و حزب نازی از قدرت گیری اس آ به آدولف هیتلر اخطار دادند و همراه با هرمان گورینگ و همچنین هاینریش هیملر، در صدد برآمدند تا با طرح نقشه ای، هیتلر را متقاعد کنند تا ارنست روهم را به هر نحو از میان بردارد. هرمان گورینگ تصور میکرد که با حذف ارنست روهم، میتواند فرماندهی گروه اس آ را به عهده بگیرد. آنها با همکاری گشتاپو و دیگر رهبران حزب، به هیتلر اینگونه وانمود کردند که روهم در پی نزدیک شدن به فرانسه و توطئه بر علیه آدولف هیتلر است.
هیتلر ابتدا این پیام را غیرواقعی خواند، اما پس از تکرار فراوان اطرافیانش، رویکرد متفاوتی نسبت به ارنست روهم پیدا کرد. در همین حال ارنست روهم به همراه چند تن از دوستانش در تعطیلات بودند. در 28 ژوئن، هیتلر تمام سران حزب از جمله سران اس آ را به کنفرانسی در تاریخ 30 ژوئن دعوت کرد. پس از آمدن روهم، وی به اتهام خیانت به حزب و برنامه توطئه علیه آدولف هیتلر دستگیر شد. به وی این فرصت داده شد تا خودکشی کند، اما روهم از این کار خودداری کرد و این امر موجب شد تا تئودور ایکه که بعدها مسئول اردوگاه کار اجباری داخائو شد، به همراه مایکل لیپرت با شکلیک چند گلوله به سینه ارنست روهم، وی را به قتل برسانند. هیتلر نیز درهمان شب، تمام سران بلند پایه اس آ را از میان برداشت که این شب به شب خنجرهای برهنه معروف شد. آمارهای آن شب، تعداد کشته شدگان سران مخالف را 84 نفر اعلام میکند که تمام اموال آنها به جرم خیانت به کشور مصادره شد. البته این شب به خاطر خرده شیشههای فراوانی که در خیابانها ریخته شد، دارای نامهای گوناگونی میباشد. به عنوان نمونه به شب کریستال، شب شیشههای شکسته شده و شب خنجرهای خونین یا شب دراز خنجرهای برهنه و... معروف شد.
این اتفاقات باعث شد وافـن اساس پس از کادر سیاسی نازی، به دومین نهاد مهم نظام سیاسی آلمان تبدیل شود. در روزهای قدرت گیری وافـن اساس، رهبران این گروه شروع به ایجاد لشگرهایی کردند که کار آنها بیشتر تشریفاتی بود تا جنبه نظامی داشته باشد. از جملهٔ این گروهها میتوان ازلشگر محافظان شخصی هیتلر نام برد که در زمان آغار جنگ و نیاز به افراد نخبه، تبدیل به یک واحد موتوریزه به نام اساس آدولف هیتلر شد. این لشگر با اینکه زیر گروه اساس بود، اما ساختار و سازه ای کاملاً متفاوت داشت. افراد این گروه در حضور آدولف هیتلر سوگند یاد میکردند و زیر دستور او کار میکردند.
دیگر گروه وافـن اساس که اینگونه بود، آراسدی است که توسط هاینریش هیملر به وجود آمده بود و انتخاب سربازهای آن از برترینهای وافـن اساس و گشتاپو برگزیده شده بودند. با آغاز سربازگیری وافـن اساس، مدارس ویژهای برای همین کار در بادتولزت و براونشوایگ تشکیل گشت تا افسران، سربازان آینده وافـن اساس را تربیت کنند. هیتلر، ستوان پاول هاوزر را به عنوان مسئول و ناظر این آموزشگاهها گماشت. از اقدامات ستوان هاوزر میتوان به ایجاد دو هنگ جدید به نام ژرمانیا و دویچلند اشاره کرد که بعدها تبدیل به تیپ و بعد به لشگر زرهی رایش و لشگر وایکینگ گشت.
با قطعی شدن حمله به لهستان هنگهای فرعی به هم پیوستند تا لشکرهای جدیدی به وجود آورند و طی توافقی بین ارتش آلمان و وافـن اساس، عنوان رسمی وافـن اساس رسما به این گروهها و لشکرها اطلاق شد.
هاینریش هیملر دوست داشت وافـن اساس فقط برای آلمانیها نباشد و یک لشکر چند ملیتی برای مبارزه با کمونیسم داشته باشد تا سرتاسر اروپا را از قوم خدانشناس بلشویک پاک کند. هیتلر به چند ملیتی بودن تعدادی چند از لشکرهای ورماخت راضی بود و هیچ تمایلی به چند ملیتی شدن وافـن اساس نداشت، اما سرانجام هیملر او را به انجام این کار قانع کرد و بالاخره این عمل تصویب گشت که لشکر چند ملیتی با نام لشگر وایکینگ بوجود آمد و فرماندهی آنرا بر عهده سرتیپ فلیپس اشتاینر سپردند.
خیلی زود، دواطلبانی از سراسر جهان به این لشگر پیوستند که اغلب از کشورهایی چون هلند، فرانسه، دانمارک، اسپانیا، بلژیک، فنلاند، آذربایجان، ارمنستان، اوکراین، رومانی، یونان، هند و حتی تعداد زیادی نیز از روسیه بودند.
لباسهای وافـن اس اس
این سپاه بزرگ دارای یونیفرمی شبیه به نیروی ورماخت، ولی دارای رنگهای گوناگون بود که رنگ سیاه، به خاطر وحشت آور بودنش، پرکاربردترین رنگ بود. همچنین لشگرهای مختلف از آرمهای مخصوص به خود را مورد استفاده قرار میدادند. برای فرق بین نیروهای وافـن اس اس و نیروهای ورماخت، وافـن اس اس ها، از بازوبندی با نشان پرچم آلمان نازی استفاده میکردند که البته این بازوبند را به هر کسی نمیدادند. همچنین به اینان نیز چند مدال مخصوص به خود علاوه بر مدالهای شجاعت و فداکاری تعلق میگرفت.
ساز و برگ نظامی اس اس
لشگرهای مختلف وافـن اس اس را آنگونه که باید تجهیز نکردند و به آنها سلاحهای درجهٔ پایین و عموماً از سلاحهای ساخت جمهوری چک، فنلاند وکشورهای دیگر میدادند. البته لشگر ژرمانیا دارای سلاحهای به روز، در زمان خود بود و همین باعث کارا بودن این لشگر میشد. گرچه لشگرهای دیگر به تجهیز ژرمانیا نمیرسیدند ولی این از کارکرد آنها نکاست و گرچه وافـن اس اس ها، البته بجز اساسهای هیتلری، از امکانات کمی بهره میبردند، اما با استفاده از همین امکانات کم، در دو جبههٔ شرق و غرب اروپا، نام لشگرهای وافـن اساس، وحشت را در دل دشمنان میانداخت. چون هم شوروی وهم متفقین غرب میدانستند که یک وافـن اس اس، تا آخرین قطرهٔ خون خود از کشورش دفاع میکند، بدون اینکه ترسی از تجهیزات دشمن داشته باشد. به خاطر همین، وافـن اس اسها در جنگ علاوه بر اینکه تأثیر گذار بودند، معروف هم شده بودند. لشگرهای مختلف وافـن اس اس از آغاز جنگ تا پایان جنگ، تقریباً در همهٔ جبههها حضور داشتند و عدهٔ زیادی از سربازان وافـن اس اس، جان خود را در همین جبههها از دست دادند.
شایان ذکر است که سربازان وافـن اساس بسیار بی رحم بودند. آموزشگاهها بر آموزش اعتقادی تاکید زیادی داشتند و این آموزشها تا به حدی بود که کارشناسان جنگ جهانی دوم این را یکی از علتهای ضعف وافـن اساس برمی شمارند. اما کارشناسان معتقد هستند اگر لشگرهای گوناگون وافـن اساس را آنطور که نیروهای ورماخت را تجهیز کرده بودند، تجهیز میکردند، صفحه جنگ گونهٔ دیگر ورق میخورد.
وافـن اساس ها، تقریباً در هر نبردی حضور داشتند. از حمله به لهستان تا عملیات بارباروسا، کورسک، فتح خارکف، هجوم به یونان، فتح کیف، نبرد نرماندی و حتی نبردهای تن به تن شهری استالینگراد و همچنین محافظت از مرزهای مناطق اشغالی. روزهای پایانی جنگ سربازان کوچک یعنی سربازان نوجوانی که عضو وافـن اساس شده بودند از شهرهای آلمان در برابر مهاجمان دفاع میکردند و مهمترین حضور این سربازان کوچک را میتوان به میدان جنگ برلین، مقر حضور ادولف هیتلر اشاره نمود که دو لشکر محافظان وافـن اساس و لشکر جمجمه، مقاومت بسیاری در مقابل حملهٔ ارتشهای شوروی به برلین از خود نشان دادند. سربازان کوچک از داخل کانالهای فاضل آب حرکت میکردند و پشت سر سربازان روسی و تانکهای آنها در میآمدند و آنها را نابود میکردند که همین سربازان کوچک باعث شدند اشغال برلین برای ژنرال ژوکف به مدت دو هفته به عقب بیفتد.
{plusone}