03/20 1394
شعر پدر از احمد شاملو
بوی سیگار شدیدی آمد
با خودم میگویم، نکند باز پدر غمگین است
نکند باز دلش...
پله ها را دو به یک، طی کردم
تا رسیدم بر بام
پدرم را دیدم
زیر آوار غرورش مدفون
زیر لب زمزمه داشت
که خدا، عدل کجاست؟
که چرا مزه فقر، وسط سفره ماست؟
و چراها و چراهای دگر...
دل من هم لرزید مثل زانوی پدر
دیدن این صحنه، آنچنان دشوار بود
که مرا شاعر کرد...
شاملو