عملیات صاعقه
عملیات صاعقه نام رمز یکی از عملیاتهای ضد تروریسم ارتش اسرائیل بنام عملیات عنتبه است که بصورت بسیار متهورانه ای در خاک اوگاندا با موفقیت به اجرا درآمد. نام عنتبه و عملیات عنتبه در تقویم مبارزه با تروریسم جایگاه ویژه ای دارد. برای مردم اسرائیل و بسیاری دیگر، این عملیات اعلامیه ای بود مبنی بر اینکه جهان آزاد تسیلم تهدیدها و اخاذی تروریستی نخواهد شد. مهم نیست که چقدر غیرممکن به نظر برسد اما همواره راه های دیگری یافته خواهند شد. این مقاله تقدیم کسانی می شود که به آفریقا پرواز کردند و برگشتند و صدها نفر که با طرح ریزی و آماده سازی هایشان امکان موفقیت را فراهم کردند و قلبهایی که به دنبال فرماندهانشان راهی عنتبه شدند.
در ساعت 6:45 صبح روز 27ژوئن 1976 پرواز شماره 763 خطوط هوایی سنگاپور در فرودگاه آتن بر زمین نشست تا مسیر خود را به سمت بحرین ادامه دهد. از 5 مسافری که از هواپیما پیاده شدند 4 نفر به سمت محوطه ی ترانزیت رفتند تا سوار پرواز 139 خطوط هوایی ایرفرانس به سمت پاریس شوند.
در ساعت 8:59 همان روز کاپیتان میشل باکوس ،خلبان پرواز 139 ایرفرانس، از فرودگاه بن گوریون پرواز کرد تا از پس از توقف در آتن، مسیرش را به سوی پاریس ادامه دهد.
هنگامی که ایرباس فرانسوی در حال نشستن در فرودگاه آتن بود 58 مسافر منتظر آن شروع به درآوردن پاسپورتها و دیگر کارهای معمول اینگونه پروازها کردند. هیچ کس در کنار دستگاه فلزیاب ورودی سالن مسافران نبود و پلیسی که پشت دستگاه بود توجهی به مانیتور روبرویش نداشت. در صف انتظار سوار شدن به اتوبوسی که مسافران را به پرواز 139 می برد یک زن 25 ساله با پاسپورت کشور اکوادر به نام اورتگا و یک پسر جوان بلوند با پاسپورت پرویی با نام آ.گارسیا حضور داشتند. کمی عقب تر از این دو نفر دو مرد جوان تر با مدارک بحرینی و کویتی قرار داشتند.
ایرباس فرانسوی در ساعت 11:30 مسافران آتنی خود را در فرودگاه پیاده کرد و 58 مسافر جدید به مقصد پاریس را در خود جای داد.
در ساعت12:20 هواپیما در آسمان و در حال اوج گیری تا ارتفاع 31هزار پایی بود. خدمه ی پرواز مشغول آماده کردن نهار برای 246 مسافر خود بودند. 8 دقیقه بعد از برخواستن از زمین اورتگا و گارسیا و 2 همراه عربشان بلند شدند. زن جوان صندلی درجه یک خود را ترک کرد و نزدیک در کابین خلبان ، در قسمت توریستی، ایستاد. جوانها با تفنگهایشان در حال حرکت بودند. مرد بلوند با یک تپانچه در دست و نارنجکی در دست دیگر وارد کابین خلبان شد.
در زمانی که تروریستها کنترل پرواز 139 را در دست می گرفتند برج کنترل فرودگاه بن گورین و مراقبت پرواز فرانسه تماس رادیویی خود را با کاپیتان باکوس از دست دادند. خبر هواپیماربایی به نخست وزیر، وزیر راه و وزیر دفاع ،که همگی در تعطیلات هفتگی خود به سر می بردند، داده شد.
در ساعت 13:27 مرکز عملیات ارتش اسرائیل آماده ی بررسی نقشه هایی شد که از قبل برای مواقع اضطراری تهیه دیده بودند. فرماندهی مرکزی ارتش اسرائیل یک پست فرماندهی در فرودگاه بن گوریون ایجاد کرد و به واحدهای نظامی مورد نیازش آماده باش داد.
کمی پس از ساعت 14:00 پرواز 139 برج مراقبت فرودگاه بنغازی در لیبی را صدا کرد و تقاضا کرد که برای یک پرواز 4 ساعته سوخت کافی دریافت کند. آنها درخواست کردند که مسئولان محلی جبهه مردمی آزادی بخش فلسطین در فرودگاه حاضر باشند.
اکنون مقصد بعدی هواپیماربایان مشخص شده بود ولی هر چیز دیگری در زیر سایه یی از احتمالات قرار داشت. در ساعت 14:58 هواپیما در فرودگاه بنغازی بر زمین نشست و به یک باند پرواز دور افتاده هدایت شد. هیچ کس اجازه نیافت که از هواپیما پیاده شود مگر یک زن حامله که در میان مسافران بود. این زن که در راه بازگشت به خانه ی مادرش در منچستر بود چند ساعتی را در فرودگاه بنغازی منتظر ماند و توسط یک هواپیمای دیگر به انگلیس فرستاده شد.
همزمان، در اورشلیم، اسحاق رابین ،نخست وزیر وقت اسرائیل، یادداشتی برای اعضای امنیتی کابینه فرستاد تا در دفتر او جمع شوند. این تیم کوچک عبارت بودند از وزیر دفاع ،شیمون پرز، وزیر امور خارجه ،آلون، وزیر راه ،یعقوبی، وزیر دادگستری ،زادوک، و وزیر مشاور ،جلیلی. جلسه در ساعت 16:05 آغاز شد و چند راهکار به سرعت بررسی شد. آلون با وزیر امور خارجه فرانسه تماس گرفت و از دولت این کشور درخواست کرد تا هر کاری که می تواند برای آزادی مسافران انجام دهد. یعقوبی به سراغ سازمانهای بین المللی هوانوری رفت و همان درخواست را ارائه کرد. با اصحاب جرائد و خانواده گروگانها در ارتباط قرارگرفت. تمام واحدهای امنیتی اسرائیل در حالت آماده باش قرار گرفتند. پس از انتظاری طولانی در بنغازی ، ارباس سوختگیری کرد و در ساعت 21:50 دقیقه فرودگاه را ترک کرد.
در فرودگاه بن گورین، معلوم شد که 77 نفر با ملیت اسرائیلی در هواپیما هستند و رئیس ستاد ارتش اسرائیل ،مردخای گور ملقب به موتا، به شیمون پرز تلفن کرد تا به فرودگاه بیاید. به تدریج آشکار شد که هواپیما با سوختی که دارد می تواند تنها 2500 مایل را بپیماید و به سمت جنوب حرکت می کند. با این وجود تمام اقدامات امنیتی بر روی میز قرار گرفت.
پرواز 139 ایرفرانس درحالیکه فقط برای چند دقیقه پرواز سوخت داشت در ساعت 3:15 روز 28 ژوئن به وقت محلی در فرودگاه عنتبه در اوگاندا بر زمین نشست. واحدهایی که در فرودگاه بن گورین جمع شده بودند به پایگاهشان بازگردانده شدند و پست فرماندهی نیز جمع آوری شد. هر چیزی که از آن پس قرار بود اتفاق بیافتد دیگر از آماده سازی های فرودگاه بن گوریون بی نیاز بود.
دوشنبه 28 ژوئن
روز دوشنبه روز سوالات بی جواب بود. آیا عنتبه آخرین مقصد هواپیماربایان بود یا تنها جایی برای سوختگیری مجدد پرواز 139؟ آیا دولت اوگاندا تنها یک میزبان اجباری بود یا در قضیه هواپیماربایی دست داشت؟ دیکتاتور این کشور ،عیدی امین، تا مارس 1972 دوست اسرائیلی ها بود. اما در این زمان درخواست او برای دریافت یک اسکادران فانتوم برای بمباران خاک کنیا و تانزانیا توسط دولت اسرائیل رد شد. عیدی امین کینه ی اسرائیلی ها را به دل گرفت و تمام اسرائیلیهایی که در کشورش کار می کردند اخراج کرد.
در فرودگاه عنتبه اوضاع روشن تر بود. در سپیده دم، گروگانها می توانستند از پنجره ی هواپیما علاوه بر سربازان اوگاندایی چند تروریست دیگر را در کنار باند پرواز ببیند. عیدی امین خودش نیز در فرودگاه حاضر شد و خوش بینی در میان مسافران پدید آمد. اما در میانه ی روز گروگانها در حالی به یک ساختمان ترمینال قدیمی فرودگاه منتقل شدند که سربازان اوگاندایی تفنگهایشان را به سمت آنها نشانه گرفته بودند. بعد از ظهر دوشنبه امین از آنها بازدید کرد و به سخنرانی در حمایت از جبهه ی خلق برای آزادی فلسطین پرداخت.
با وجود عدم قطعیت، بعضی از گامها در اسرائیل برداشته شد. با دولت فرانسه تماس گرفته شد و این کشور مسئولیت سلامت مسافران و تلاشهای دیپلماتیک برای رهایی آنها را برگردن گرفت. وزیر راه ،یعقوبی، رسانه ها را در جریان گذاشت که حق ندارند نام گروگانها را فاش کنند چرا که ممکن است شانس اندکی باشد که بعضی از آنها توسط تروریستها به عنوان شهروند اسرائیل شناخته نشده باشند. سانسور نظامی آنها را مجبور کرد تا از هر گونه اشاره ی ناخواسته یی که بتواند به هواپیماربایان [در شناسایی ملیت مسافران] کمک کند خودداری کنند.
وزیر دفاع شیمون پرز به معاونینش گفت که اگر امین به هواپیماربایان کمک کند سابقه ی خطرناکی ایجاد می شود. تا به آن روز هیچ هواپیماربایی از کمک مستقیم یک رئیس جمهور، ارتش یا دولت برخوردار نشده بود. در این صورت هیچ هواپیمایی در آسمان آفریقا در امان نبود. بنابراین حیاتی بود که بدانند در عنتبه واقعا چه اتفاقی روی داده است.
ارتش اسرائیل هنوز هیچ تصمیمی نگرفته بود. با این وجود ستادمشترک عملیات مختلط شروع کرد به سوال پرسیدن از مسائلی که در این موارد عادی بودند. در مورد فاصله مشکلی وجود نداشت. تا زمان قطع رابطه ی دو کشور هرکولس های اسرائیلی پروازهای ثابتی برای پشتیبانی نظامیان اسرائیلی در اوگاندا داشتند. اما نیروی هوایی نیاز داشت تا در برابر هر احتمالی، تغییراتی که در باند فرود یا دیگر تأسیسات فرودگاه بوجود آمده اند و هر سلاح ضدهوایی که در فرودگاه یا نزدیک آن نصب شده است را بداند. در ضمن، نیاز بود هر اطلاعاتی درباره ی چراغهای باند پرواز، رادار و دیگر جزئیات رسیدن به یک فرودگاه بین المللی در اختیارشان باشد. در انتهای روز بزرگترین سوال بدون پاسخ مانده بود: هواپیماربایان برای آزاد کردن گروگانهایشان چه درخواستی داشتند؟
سه شنبه 29 ژوئن
در سپیده دم روز سه شنبه تنها اطلاعات جدید [ به دست آمده] یک توضیح خلاصه درباره ی هواپیماربایان بود که توسط ژنرال رحاوام زیوی در لندن تهیه شده بود. زیوی ، مشاور نخست وزیر در امور ضدتروریستی، زمانی که هواپیماربایی انجام شد در اروپا بود و از او درخواست شد تا برای همکاری با دولت فرانسه و کمک به جمع آوری اطلاعات در آنجا بماند.
در ساعت 8:30 اسحاق رابین با کمیته ی امور خارجه و امنیت کنشت (پارلمان اسرائیل) دیدار کرد و آخرین اطلاعاتی را که داشت و اقدامات دولت را به آنها گزارش کرد. اندکی بعد رابین در یک جلسه ی خصوصی با مناخیم بگین ،رهبر حزب مخالف، شرکت کرد. در انتهای این ملاقات رابین به بگین قول داد که او را در جریان همه ی تغییرات قرار دهد.
یک جلسه ی کابینه برای ساعت 5 بعد از ظهر برنامه ریزی شده بود. در اوایل بعد از ظهر رابین از رییس ستاد ارتش ،گور، خواست تا در جلسه شرکت کند. یک سری تمرینات نظامی معمولی در سینا جریان داشت و زمانی که درخواست رابین به گور رسید که او در کابین هلیکوپتر در حال حرکت به سمت صحرای سینا بود. گور قبل از بالارفتن از تپه های اورشلیم جانشین خود ژنرال آویگدور بن گال را فراخواند و به او گفت که درباره ی مسئله ی عنتبه فکر کند. نیروی هوایی و افسران عملیات مختلط ،که از چند روز قبل شروع به فکر کردن کرده بودند، حالا بیشتر درگیر می شدند.
در ساعت 5 بعد از ظهر جلسه ی کابینه با سوال مستقیم از ژنرال گور شروع شد: آیا ارتش پیشنهادی برای چگونگی رهایی گروگانها دارد؟ ژنرال جواب داد که هنوز برای پاسخ به این سوال خیلی زود است اما راه حلهایی وجود دارند. حمله چقدر طول می کشید؟ درباره ی تاکتیکهای مورد امکان بحث شد اما گفتگو توسط شیمون پرز قطع شد که اعتقاد داشت نه زمان مناسب بحثهای فنی است و نه مکان مناسب.
چند دقیقه قبل از آغاز جلسه، وزرای امور خارجه و دفاع از پاریس بازگشتند و یک لیست اولیه از تروریستهایی که در زندانهای اسرائیل، فرانسه، آلمان، سوئیس و کنیا بودند و هواپیماربایان درخواست آزادی شان را کرده بودند با خود آوردند. اکنون قیمت آزادی گروگانها معلوم شده بود ولی سخت بود که مسئول حقیقی [این اقدام] معلوم شود. به وزرا خلاصه ی اطلاعاتی که توسط سرپرست سرویسهای اطلاعاتی تهیه شده بود داده شد.
در ابتدای شب، ارتباطی دیگری بین سفارت اسرائیل در پاریس و وزارت امور خارجه برقرار شد. اطلاعات فنی درباره ی رهایی گروگانها و یک ضرب العجل داده شد برای ساعت 14:00 روز اول جولای به وقت اسرائیل به وزارت امور خارجه رسید. اگر تقاضای هواپیماربایان تا آن زمان برآورده نمی شد آنها هواپیما را به همراه مسافرانش منفجر می کردند.
در ساعت 21:00 یک گروه کوچک از فرماندهان ارتش روبروی پرز و گور نشسته بودند در حالیکه هر یک طرح خامی در دست داشتند. کوتی آدام ،که از این پس هماهنگ کننده و نیروی پیش راننده ی طرح بود، به صورت خلاصه درباره راهکارهای محتمل صحبت کرد وپس از آن سرلشکر بنی پلد ،فرمانده ی نیروی هوایی، ارزیابی خود را از تدارکات مورد نیاز ارائه کرد. پلد ،کسی که در 36 ساعت گذشته افرادش درباره ی موضوع کار کرده بودند، تمام مشکلات را توضیح داد و سپس استعداد نیروی مورد نیاز را بیان کرد:1200 نفر با تجهیزات کامل اگر شما بخواهید می توانند بدون توقف تا هدف برده شوند. برای تصمیم گیری درباره عملیات زود است اما نیروی هوایی واضح و آشکار می گوید که می تواند این کار را انجام دهد.
بدون اینکه اسرائیلی ها در تل آویو خبردار بشوند سربازان اوگاندایی از محل نگهداری گروگانها در ترمینال قدیمی تا سالن کناری دری درست کردند و با تخته یک T در ورودی آن ایجاد کردند.
گروگانها دلگرم از این بودند که فضای بیشتری برایشان فراهم شده تا از به هم فشردگی خلاص شوند. اما در هنگام غروب ویلفرید بوسه ، جوان هواپیماربای بلوند، ظاهر شد و اعلام کرد که فهرستی از اسامی را می خواند و کسانی که اسمشان خوانده شده باید از طریق در باز شده به اتاق مجاور بروند. با وجود اطمینان خاطر او به جمع که این لیست بر اساس ملیت افراد تهیه نشده آشکار بود که او تنها اسامی اسرائیلی ها و یهودها را می خواند. کلمه ی آلمانی Selektion که در گوشه و کنار شنیده می شد یاد آور دکتر جوزف منیگله در اردوگاه آشویتس بود که مرگ و زندگی افراد در دستان او نهاده شده بود.
در اواخر غروب ، و تا شب، یک افسر نیروی هوایی اسرائیل در حال تلفن زدن به افسران بلند پایه ی این نیرو ، چه در حال خدمت و چه بازنشسته، بود که قبلا در اوگاندا خدمت کرده بودند. به تمامی آنها یک پیغام داده شد: به واحد ستاد کل سرویس اطلاعاتی در ساعت یک صبح گزارش دهید. از جای دیگری در ستادکل چنین تلفنهایی به افسرانی که دارای رابطه ی شخصی با عیدی امین بودند زده شد تا نخست وزیر را در ساعت 8 صبح ملاقات کنند.( فرمانده اسکاداران سرهنگ دوم اس از وسط یک پارتی در حیفا فراخوانده شد) افسران نیروی زمینی که برای عملیات زمینی به آنها نیاز بود نیز دعوت شدند.
چهارشنبه 30 ژوئن
ایهود باراک ، سرپرست سازمان اطلاعاتی ارتش، دو ملاقات در ساعات اولیه ی صبح چهارشنبه داشت. در ساعت 1 صبح او افسران عالی رتبه ی نیروی هوایی ،که برای مأموریت به اوگاندا رفته بودند، به حضور پذیرفت تا هر اطلاعاتی که درباره فرودگاه عنتبه یا دیگر فرودگاه های اوگاندا داشتند، اطلاعات درباره ی نیروی هوایی اوگاندا و هر چیزی دیگری که به ذهنشان می رسید را رو کنند. در ساعت 4:00 باراک با طراحان نقشه ی نجات ملاقات کرد. طرح هایی مطرح شد اما هیچکدام چندان بررسی نشدند. در حقیقت، هر دو جلسه بیشتر نگران فهرست کردن نقاط خاکستری اطلاعات مورد نیاز و گرد آوری چک لیست منابع محتمل بود. در میان افسرانی که در جلسه حاضر بودند موکی ، یک سرگرد جوان نیروی چترباز، وظیفه یافت تا تمام احتمالات برای تسخیر ترمینال قدیمی و کشتن تروریستها را بررسی کند.
جلسه ی عجیب تر در دفتر شیمون پرز برقرار بود که در آنجا وزیر دفاع در حال خالی کردن مغز اندک افسران اسرائیلی بود که دارای رابطه ی دوستانه ای با عیدی امین بودند. پرز ،به آهستگی ولی با اطمینان، یک پرونده از وضعیت روحی-روانی دیکتاتور اوگاندا ،شامل جزئیاتی درباره ی علاقه ی او به دریافت جایزه ی صلح نوبل و ظاهرشدن مادرش در رویاهایش برای اخطار دادن به او در برابر خطرات یهودیت، جمع آوری کرد. به عنوان برآیند مستقیم این جلسه، یک سرهنگ بازنشسته به نام بورکا بارلو به اتاق کناری فراخوانده شد در حالیکه یک تماس بین المللی به کامپلا صورت می گرفت. او در مذاکره با عیدی امین و تا چند روز بعد وظیفه داشت بر روی حس خودبزرگ بینی امین کار کند و با استفاده از روابط شخصی که قبلا با او برقرارکرده بود هر ذره اطلاعات به درد بخور را بیرون بکشد و تا می تواند زمان بخرد. پرز با یک گوشی دیگر به مذاکره ی این دو گوش می داد و یادداشت برمی داشت.
تمام اعضای هیئت دولت در ساعت 11 در اتاق کابینه در محل کنشت جمع شدند. تنها گزارش جدید این بود که فرانسه و آلمان غربی از آزاد کردن تروریستها از زندانهایشان خودداری کرده اند. فرانسوی ها به صورت محرمانه اظهار کردند که مدیریت بحران را توسط اسرائیلی ها می پذیرند. توافق کابینه ،آنگونه که توسط رابین جمع بندی شد، بر این بود که هنوز برای تصمیم گیری زوداست ؛ کابینه باید اواخر همان روز یا اوایل صبح روز بعد و تنها چند ساعت قبل از رسیدن به پایان زمان اولتیماتوم تروریستها جلسه ای برگذار می کرد.
در سرفرماندهی نیروی هوایی ژنرال پلد و افسرانش پازل اطلاعاتی که داشتند کنار هم می چیدند تا به یک تصویر واضح دست پیداکنند. بیشترین نگرانی پلد پشتیبانی برای رسیدن به عنتبه نبود بلکه او بیشتر نگران احتمال شلیک یک هواپیمای ناشناس به هواپیماهای اسرائیلی بود. او قبلا نتیجه گرفته بود که از کشف شدن توسط رادارها در مسیر ترسی به خود راه ندهد. حتی اگر هواپیماها بر روی صفحه ی رادار یک کشور متخاصم ظاهر می شدند احتمال کمی داشت که آنها باور کنند هواپیماهای اسرائیل در چنان فاصله ی دوری از پایگاه های شان پرواز می کنند.
در عنتبه 47 مسافر غیر اسرائیلی منتظر سوار شدن به یک هواپیمای نیروی هوایی فرانسه بودند. کاپیتان باکوس و خدمه اش از ترک عنتبه خودداری کردند. آنها سرسختانه خواستار آن بودند که تا آخرین لحظه در کنار مسافرانشان باقی بمانند. یک راهبه ی فرانسوی نیز تصمیم گرفته بود تا جایش را به یک گروگان دیگر بدهد و خود در عنتبه بماند اما سربازان به اعتراض های او توجه نکردند و او را به زور سوار کردند.
در طی بعد از ظهر، دو افسر اسرائیلی از مانورهایی که در جنوب برقرار بود بازگشتند تا هرچه سریع تر به ستاد مشترک گزارش بدهند. یکی از آنها سرتیپ دان شمرون ،فرمانده ی چترباز، بود که برای یک جلسه ی توجیهی توسط سرلشکر کوتی آدام در ساعت 15:30 فراخوانده شده بود. نفر دوم سرهنگ دوم جاناتان نتانیاهو ،ملقب به یونی، بود که قرار بود جانشینش ،موکی، یک تصویر کلی از وضعیت به او ارائه دهد. هیچکدام از این دو نفر از فعالیتهای دیوانه واری که در یک حلقه ی درونی تر در جریان بود آگاهی نداشتند. البته آنها در این وضعیت تنها نبودند، الزامات امنیتی سبب شده بود تا بسیاری از ژنرالهای ستاد کل ارتش درباره ی راهکارهای ممکن در تاریکی نگه داشته شوند.
آن روز غروب سر همه شلوغ بود. در ساعت 21:00 دان شمرون در دفترش تشکیل جلسه داد. دو ساعت قبل اسحاق رابین سرویراستار روزنامه های اسرائیل را ملاقات کرد تا با آنها درباره ی اولتیماتوم تروریستها و تلاشهای دیپلماتیک صورت گرفته صحبت کند و اصرار کرد که داستان همچنان در لفافه باقی بماند. پس از آن رابین مستقیما به یک جلسه با گروه کوچکی از اعضای کابینه رفت و فرآیند پرسش و پاسخ ادامه پیداکرد: آیا ما یک راهکار نظامی در دست داریم؟ رییس ستاد کل خلاصه کرد: هنوز نه! پس از شنیدن گزارش وزیر امور خارجه، پرز راهکارهایی را که ارتش بررسی کرده بود مطالعه کرد اما این راهکارها هنوز هم از ضعف بعضی نکات اطلاعاتی رنج می بردند. افراد حاضر در جلسه باید دوباره جمع می شدند تا قبل از تشکیل کابینه در ساعت 2 بامداد برای تصمیم گیری درباره ی اولتیماتوم حرفهایشان را یک کاسه کنند.
در فرودگاه اورلی پاریس، وزیر امور خارجه ی فرانسه به 47 مسافری که از عنتبه بازگشته بودند خوش آمد گفت. تعدادی از مردان آنها را احاطه کردند و با احتیاط نام و محل سکونتشان را می پرسیدند. در اواخر شب و درحالیکه آنها با خانواده هایشان جشن گرفته بودند در خانه هایشان زده شد و سوال و جواب شروع شد: تعداد تروریستها چند نفر بود؟ چه جور سلاحی حمل می کردند؟ چه لباسی پوشیده بودند؟ گروگانها را در کجا مستقر کرده بودند؟ چند سرباز اوگاندایی در حال مراقبت از ساختمانها بودند؟ رفتار سربازها چگونه بود؟ با وجود اینکه دیر وقت بود و خستگی بر مسافران چیره شده بود هیچ یک از مصاحبه کنندگان دست خالی بازنگشتند.
همزمان ، در تل آویو، وزیر دفاع ،پرز، در کنار دفترش نشسته بود و به کوتی آدام، بنی پلد و فرمانده واحد اطلاعاتی ارتش شلومو گازیت و معاونانشان گوش می داد. 3 نقشه ی احتمالی وجود داشت: یک تهاجم هوابرد در دریاچه ی ویکتوریا و رسیدن به عنتبه با استفاده از قایقهای لاستیکی، عبور از دریاچه از طریق خاک کنیا و با استفاده از قایقهای اجاره ای، قرضی یا حتی دزدی و دست آخر فرود مستقیم در فرودگاه عنتبه به همراه یک تهاجم غافلگیرکننده و فراری دادن گروگانها با هواپیما. هر دو راه حل اول به این بستگی داشت که پس از رهایی گروگانها به کمک عیدی امین یا میانجیگری سازمان ملل گروگانها از خاک اوگاندا خارج شوند. این دو طرح با واضح شدن وضعیت در اوگاندا کنار گذاشته شد؛ هم به دلایل نظامی و هم به این دلیل که اطلاعات جمع شده از گروگانهای آزادشده تأیید می کرد که خود امین یک شریک فعال در گروگان گیری بوده است. در این زمان، مشکل کمبود اطلاعات هنوز حل نشده باقی مانده بود اما عقربه های ساعت همچنان به گردش شوم خود ادامه می دادند.
پنج شنبه اول جولای 1976
در ساعات اولیه ی صبح در جلسه ی واحد اطلاعاتی ارتش معلوم شد که تأسیسات فرودگاه عنتبه ،از جمله ترمینال قدیمی، توسط یک پیمانکار اسرائیلی ساخته شده است. در ساعت 8:00 ،هنگامی که ساعت کار شرکتها در تل آویو آغازمی شد، افسران جوانی با لباس شخصی به آژانسهای مسافرتی و دفاتر خطوط هوایی مراجعه کردند تا درباره پروازهایی که به مقصد شرق آفریقا انجام می شد پرس و جو کنند. گروه دیگری به دفتر مرکزی یکی از بزگترین مقاطعه کاران ساختمانی اسرائیل رفتند تا نقشه های فرودگاه عنتبه ،و مهمتر از همه ساختمان ترمینال قدیمی فرودگاه، را قرض کنند.
شیمون پرز در دفترش مشغول مطالعه ی متن پیاده شده ی مکالمه ی تلفنی شب گذشته ی عیدی امین با دوست قدیمی اش ژنرال بارلو بود و حافظه اش را جستجو می کرد تا اطلاعاتی درباره ی رهبر اوگاندا و شاید اطلاعاتی که از زبانش بیرون پریده باشد را بیابد. پرز ،بر پایه ی آخرین ملاقات با افسران ستادکل، متقاعدشده بود که چاره ای جز عملیات نظامی وجود ندارد و تنها گذشت زمان است که قطعات پازل را کامل می کند. وی مطمئن بود که معامله با تروریستها راهی نیست که یک کشور مقتدر انتخاب می کند. در ساعت 7:45 ،هنگامی که اعضای اصلی کابینه جمع شدند، پرز بر عقیده اش پافشاری کرد اما ساعت روی دیوار ،که در انتهای جلسه ساعت 8:40 را نشان می داد، بر ضد او بود.
هنگامی که تمام اعضای کابینه در ساعت 9:00 گرد هم آمدند، فکرشان بیشتر متوجه زمان باقی مانده از اولتیماتوم بود. اما قطعنامه ای که حاضر شده بود بسیار جدی بود و جایی برای بحث باقی نمی گذاشت. پس از شنیدن نظرات همه اسحاق رابین از همکارانش عذرخواهی کرد و برای یک جلسه ی توجیهی برای اعضای کمیته ی روابط عمومی و کمیته ی امنیتی کنشت محل کابینه را ترک کرد. او پیش نویس قطعنامه ی دولت را مبنی برای مذاکره جهت آزادی گروگانها خواند و خواستار نظر افراد حاضر در جلسه شد. او به این مطلب که وزیر دفاع و بعضی دیگر از اعضای کابینه به مذاکره رای داده اند تا بتوانند زمان بیشتری بخرند اشاره نکرد. پس از یک استراحت کوتاه، که توسط رهبر مخالفان جهت مشاوره درخواست شد، نخست وزیر از پشتیبانی کمیته های کنشت مطمئن شد.
رابین با بازگشت به جلسه ی کابینه خواستار رای گیری شد. به جای اینکه هر فرد رای مثبت یا منفی بدهد می توانست جهت جلوگیری از قبول مسئولیت رای ممتنع بدهد. به اتفاق آرا تصمیم به مذاکره گرفته شد ولی در متن صورت جلسه نوشته شد که شیمون پرز و شلومو هیلل ،وزیر پلیس، این تصمیم را تاکتیکی جهت خریدن زمان ذکر کرده اند. عقال آلون یک تلفن فوری به سفیر فرانسه زد و از اوی خواست تا وزیر امور خارجه ش کشور مطبوعش را بلافاصله در جریان تصمیم کابینه ی اسرائیل بگذارد. تا زمان منقضی شدن اولتیماتوم تنها 19 دقیقه مانده بود.
پاسخ به سرعت رسید. امین به بارلو گفت که تروریستها در ساعت 2 بامداد به وقت اسرائیل اطلاعیه ای را توسط رادیوی اوگاندا منتشر خواهند کرد. او چیز بیشتری نگفت. تروریستها مدت زمان اولتیماتوم را تا ساعت 14:00 روز یکشنبه چهارم جولای اضافه کردند و این مسئله ای بود که قبلا امین در ملاقات با گروگانها در ترمینال قدیمی به آنها اعلام کرده بود.
تنشی که در ساعات اولیه ی صبح آن روز وجو داشت و آسودگی خاطر ناشی از این تعویق، شرایط اندک متفاوتی را برای ارتش اسرائیل در بعد از ظهر آن روز ایجاد کرد. تیمهای زمینی و هوایی به پیشرفتهایی رسیده بودند و اکنون آنچه که نیاز داشتند و تقاضا می کردند اطلاعات بود. هنوز یک نقطه ی سیاه در اطلاعات آنها وجود داشت: تغییراتی که از چهار سال پیش در باندفرود، راه ها و دیگر تأسیسات فرودگاه عنتبه ایجاد شده بودند.
به هرحال، این دلگرمی وجود داشت که برای ایجاد یک تصویر به روز هر تلاشی و به هر نحوی صورت می گیرد. هر چه که بود نقشه های تأسیسات فرودگاه های بین المللی کاملا محرمانه نبود.
در ساعت 10:00 ،در حالیکه اعضای دولت در حال سر و کله زدن با هم بودند، فرمانده ی چتربازان ،سرتیپ دان شمرون، طرح مقدماتی خود را برای سرلشکر آدام توضیح داد. در ساعت 15:15 گروهی از افسران ارشد در دفتر شیمون پرز جمع شدند تا به گزارش وزیر درباره ی تصمیم به مذاکره گوش فرادهند. اما این تمام مطلب نبود. پرز آنها را تحریک کرد تا بحثی درباره ی احتمال موفقیت یک عملیات نظامی ،هر چند که در ظاهر مخالف تصمیم سیاسی کابینه بود، داشته باشند. با وجود جو عمومی محتاطانه ای که حاکم بود، بنی پلد و کوتی آدام درباره ی راهکار نظامی خوش بین بودند. 45 دقیقا بعد، سرلشکر آدام به صورت رسمی به شمرون دستور داد تا جزئیات عملیات نجات را تنظیم کند.
در ساعت 17:00 دان شمرون و افرادش با یک تلاش مشترک با طراحان نیروی هوایی درگیر بودند و در ساعت 18:30 یک طرح با جزئیات بیشتر برای شیمون پرز حاضر شد که بر اساس آن وزیر دفاع با آماده سازی های مورد نیاز عملیات موافقت کرد. دان شمرون فرمانده ی عملیات زمینی شد.
در طی ساعات غروب حلقه ی افراد درگیر در طرح نجات گسترده تر شد. سرهنگ دوم نتانیاهو دوباره از جنوب فراخوانده شد تا در یک جلسه ی شبانگاهی آخرین اطلاعات درباره ی راهکارهای مختلف حمله به ترمینال قدیمی به وی داده شود. آنها در ساعت 3 بامداد به جلسه خاتمه دادند تا نتانیاهو اندکی بخوابد و موکی ،جانشینش، اسناد مورد نیاز را مرتب کرده و فهرستی از تجهیزات مورد نیاز افراد را تهیه کند. یک پزشک نظامی به مرکز ارتباطات و الکترونیک فراخوانده شد تا توجیه شود و سپس فرستاده شد تا کارهایش را رتق و فتق کند. در سرفرماندهی نیروی هوایی فهرست خلبانها و خدمه ی هواپیماها بیرون کشیده شد، بعضی از آنها از افسران ذخیره ی ارتش بودند. مهمترین ضابطه برای انتخاب افراد تجربه ی آنها در پروازهای دوربرد به آفریقا بود. سرتیپ شمرون ستادش را برای انتخاب سربازان برپاکرد تا آنها را از 3 واحد مختلف و بی سروصدا به پایگاهی در مرکز اسرائیل ببرد. واحدهایی که برای انتخاب نفرات درنظر گرفته شده بودند عبارت بودند از واحد چترباز نتانیاهو، یک واحد چترباز دیگر و تیپ پیاده ی جولانی. تیپ جولانی مدتها به صورت سنتی داوطلب انجام عملیاتهایی می شد که تمام واحدهای ارتش اسرائیل از قبول آنها خودداری می کردند. در سالهای پس از جنگ یوم کیپور، این تیپ توانایی قابل توجه خود را در خودکفایی نشان داده و اکنون به عنوان یک واحد نخبه شناخته می شد. انتخاب آن برای عملیات عنتبه شناسایی وضعیت جدید این واحد در ارتش اسرائیل بود. در همین حال، دستورات صریحی درباره ی سکوت رادیویی داده شد. هر اشاره ای در مکالمات تلفنی به آنچه که در جریان بود ممنوع شد.
در طی شب، کوتی آدام دستور داد تا یک مدل از ترمینال قدیمی بر اساس نقشه ها و عکسهای موجود در پایگاهی که نتانیاهو و افرادش در آن مستقر بودند و در ابعاد واقعی ساخت شود. آنها باید تمریناتشان را با استفاده از مدل واقعی و با کمک هرکولسهایی که در کنار آن پارک شده بودند انجام می دادند. تقریبا پس از آن بود که از مرکز کامپیوتر درخواست شد تا یک نام رمز برای عملیات انتخاب کند. پس از رد شدن چند گزینه اول ، شمرون با نام رمز عملیات صاعقه موافقت کرد.
همزمان، 101 نفر دیگر از گروگانهای غیر اسرائیلی وارد پاریس شدند. این امر بر دو نکته دلالت داشت: تعداد افراد کمتری برای نجات داده شدن در عنتبه باقی مانده بود، و از سوی دیگر، اطمینان از اینکه تروریستها فقط اسرائیلی ها و یهودی ها را نگه داشته بودند این تردید را ایجاد کرد که شاید آنها در مذاکراتشان چندان هم صادق نباشند. به هر صورت، تروریستها قبلا از طریق سفیر سومالی در اوگاندا به صورت محرمانه به اطلاع فرانسوی ها رسانده بودند که علاقه ای به مذاکره ندارند مگر اینکه تمام تقاضاهایشان برآورده شود. احتمال داده می شد که طولانی تر شدن اولتیماتوم به این علت بوده است که از شرمساری عیدی امین در جلسه ی اتحادیه ی آفریقا ،که در آخر همان هفته برگزار می شد، جلوگیری کنند.
جمعه دوم جولای 1976
در بحث با دیگر ژنرالهای ارتش رییس ستاد متشرک هنوز قانع نشده بود که اجرای آنی نقشه ی نجات امکان پذیر است. به هرحال، او با نقشه به صورت ضمنی موافقت کرد تا اینکه جزئیات بیشتری از نقشه ها در مانورها پیاده شوند. بنابراین، هنگامی که خورشید روز جمعه سرزد، تمام آمادگی سازی های عملیاتی ،که هنوز تصویب نشده بودند، آماده شده بودند. کمی پس از نیمه شب، دان شمرون ملاقات کوتاهی با نخست وزیر داشت اما هنوز باید صبر می کرد و منتظر پیش آمدها می ماند.
در ساعت 8:00 برای افسران واحدهایی که برای عملیات صاعقه انتخاب شده بودند یک جلسه برگذار شد. نیم ساعت بعد در حالیکه هرکولسهایی که قرار بود در تمرینهای عملیات نجات شرکت کنند در پایگاه بر زمین می نشستند، اعضای نیروی هوایی جزئیات نقشه ی خود را برای ژنرال موتا گور توضیح می دادند. قرار بود که خلبانها در فاصله ی بین نشست و برخواست دو هواپیمای تجاری بر زمین بنشینند. از بدشانسی آنها بود اگر برج مراقبت چراغهای باند فرود را برای مدتی کوتاه خاموش می کرد. به هر صورت، عنتبه در چند روز آینده به عنوان فرودگاه کشیک برای فروداضطراری هواپیماها در شرق آفریقا در می آمد. رییس ستادکل درباره ی خطرات فرود در تاریکی نگران بود و موافقت کرد تا خودش با سرهنگ اس ،خلبان فرمانده ی عملیات، یک پرواز تمرینی شبانه انجام دهد تا ثابت شود که هرکولسها بدون چراغ باند هم می توانند به صورت ایمن فرود بیایند. در آن زمان فرض بر این بود که هواپیما باید از همان تأسیسات سوختگیری عنتبه سوخت دریافت کند و فرودگاه نایروبی در کنیا را به عنوان جایگزین احتمالی درنظر گرفته بودند.
در ساعت 10:00 یونی نتانیاهو، موکی و افسرانش شروع کردند به یافتن راه های حمله به ترمینال قدیمی در حالیکه واحدهای دیگر وظایفی چون تأمین بقیه ی محوطه ی فرودگاه، ترمینال جدید، برج کنترل و تأسیسات سوختگیری را تمرین می کردند.
در جائی دیگر خدمه ی زمینی هواپیماها به سختی کار می کردند تا 7 فروند هواپیما را برای عملیات نجات آماده کنند: 4 فروند هرکولس(بعضی پیشنهاد کردند که تعداد هرکولسها بیشتر شود اما موکی به شدت در برابر آنها ایستاد و با اعزام یک نیروی بزرگ مخالفت کرد)، یک فروند هرکولس دیگر به عنوان ذخیره و 2 فروند بوئینگ 707 که قرار نبود در فرودگاه عنتبه بر زمین بنشینند. ستاد سرتیپ دان میشل در سپاه پزشکی ارتش اسرائیل تجهیزات لازم برای برای تبدیل یکی از 707 ها به بیمارستان پرنده را بر روی آن نصب می کردند. همزمان سرتیپ عزرائیل زامیر ،فرمانده ستاد ارتباطات، به همراه افرادش در حال نصب تجهیزات مخابراتی بر روی 707 دیگر بودند.
در ساعت 12:00 فرماندهان واحدها جزئیات برنامه شان را برای تأیید توسط دان شمرون آماده کردند. دو ساعت بعد یونی نتانیاهو افسرانش را برای یک توجیه نهایی قبل از مانور بر روی مدل ترمینال قدیمی جمع کرد. درباره اینکه چگونه به بیشترین میزان غافلگیری برسند نگرانی هایی وجود داشت: تیم حمله باید فاصله تا ترمینال قدیمی را پوشش می داد تا هرکولسها به اندازه ی کافی به ساختمانی که تروریستها و سربازان اوگاندایی در آن گوش به زنگ بودند نزدیک شوند. ناگهان ایده ی درخشانی به ذهن موکی خطور کرد. او گوشی تلفن را قاپید و به افسری که در تل آویو گوشی را برداشت گفت که باید فورا یک دستگاه لیموزین مرسدس بنز برایشان آماده کند. هنگامی که گوشی را گذاشت به حاضران توضیح داد که تمام افسران ارشد اوگاندایی ، از جمله شخص عیدی امین، همیشه با مرسدس های سیاه رنگ به این طرف و آن طرف می روند. یک لیموزین ،که توسط یک لندروور اسکورت شود، آنقدرها برای تروریستها شک برانگیز نبود تا وقتی که دیگر کار از کار بگذرد.
در ساعت 17:00 افراد منتخب نیروی هوایی برای یک جلسه ی توجیهی درباره ی پرواز کوری که قرار بود انجام دهند جمع شدند. بلافاصله پس از این جلسه، سرهنگ اس در کابین یکی از هرکولسها نشست و سرلشکر پلد و سپهبد گور را در کنار خود نشاند. موتا گور قبلا به خلبانها گفته بود که میان جایی که آنها به مأموریت فرستاده می شوند تفاوتی وجود ندارد. آنها وظیفه داشتند که مسافرانشان را سالم به مقصد برسانند. سرهنگ اس اکنون باید به موتا ثابت می کرد که آنها می توانند در صورت لزوم یک فرود کور را انجام دهند. هواپیما برخواست و به سمت فرودگاه اوفیر در جنوب سینا پروازکرد. در آنجا آنها در یک باند فرود تاریک فرود آمدند اما از آنجا که یکبار فرود برای رؤسایشان کافی نبود، سرهنگ اس دوباره پرواز کرد و مجددا فرود آمد. در حال فرود در اوفیر هواپیما چند صد متری خارج از مسیر بود اما زمان کافی برای تصحیح مسیر بود و فرود مجدد رضایت آمیز از کار درآمد. نیروی هوایی توانایی خودش را نشان ثابت کرد.
همزمان، چتربازان یونی بارها و بارها تمرین کردند تا به سمت ماکت ترمینال هجوم ببرند و تروریست ها را ناکار کنند درحالیکه فرمانده شان در یک دیدگاه ایستاده بود و مجبورشان می کرد زمان را بشکنند تا این که از کارشان راضی شد. یک دستگاه مرسدس لیموزین از راه رسید ،آن را از یک فروشنده ی ماشین قرض کرده بودند، اما اسباب وحشت موکی شد؛ مرسدس سفید رنگ بود! بی خیال! این مشکل را بعدا سرفرصت حل می کردند.
در ساعت 22:45 پس از اینکه سرهنگ اس مسافرانش را از اوفیر بازگرداند، چتربازان یکبار دیگر مانورشان را تکرار کردند. اینبار هرکولس را هم وارد بازی کردند و فرماندهان ستاد کل به نظاره ایستادند.
شنبه سوم جولای 1976
در ساعت یک بامداد شنبه موتا گور به شیمون پرز تلفن کرد و گفت که مردانش آماده اند و عملیات باید آغازشود. اخباری که رسیده بود اطمینان بخش نبود: سفارت اسرائیل در پاریس گزارش می داد که در بعد دیپلماتیک نه پیشرفتی وجود نداشت و نه تمایلی به پیشرفت. دست کم کورسویی از امید وجود داشت.
در طی شب مکانیکهای نیروی زمینی بر روی موتور مرسدس پیر کارکردند. هنگامی که کارشان به پایان رسید دو سرباز شروع کردند به سیاه کردن بدنه ی لیموزین. یونی و موکی آخرین ساعات تاریکی را صرف بازخوانی مجدد تمام جزئیات و پاسخ به سوالات احتمالی کردند. سرفرماندهی نیروی هوایی پیش نویس جزئیات طرح و دستورات را تمام کرد و در ساعت 5:00 آن را به اسکادران حمل و نقل ابلاغ کرد. جلسه ی توجیه خدمه ی هواپیماها در ساعت 8:45 برگذار می شد. کمی پس از طلوع خورشید، چتربازان تجهیزاتشان را برداشتند و در یک جاده ی صحرایی در نزدیک فرودگاه راندند تا به جایی رسیدند که خدمه ی زمینی منتظر بودند تا خودروهای آنها را در خفا در بدنه ی هواپیماها جابدهند. در کنار باند پرواز دکترها و پرستاران دان میشل برای آخرین بار تجهیزاتشان را چک می کردند و آنها را سوار بیمارستان پرنده می کردند. سپاه پزشکی به صورتی بی سر و صدا و بدون هیچ توضیحی دکترهای ذخیره اش را فراخوانده بود.
در اسرائیل یک صبح آفتابی آغاز شده بود و گرفتاری عنتبه با یک شنبه ی لذت بخش دنبال می شد. نشانه ای از پیشرفت در مذاکرات آزادی گروگانها دیده نمی شد و در حقیقت به نظر می رسید که تروریستها قصد دارند تا اسرائیل را با حقارت تسلیم به زانو درآورند. اسرائیلی ها ،از طریق فرانسه، اصرار می کردند که عملیات مبادله باید در یک محل بی طرف ،ترجیحا پاریس، انجام شود اما تروریستها پاسخ منفی دادند. اطمینان اندکی وجود داشت که مبادله ی تروریستهای زندانی جان 105 مرد، زن و بچه را در فرودگاه عنتبه نجات دهد.
اندکی از ساعت 11:00 گذشته بود که تعدادی از وزرای مهم کابینه برای آخرین بار در دفتر نخست وزیر در تل آویو گرد هم آمدند. آنها در سکوت به جزئیاتی که ژنرال گور برایشان تشریح می کرد گوش فرادادند. این طرح کاملا غافلگیرکننده نبود چرا که شیمون پرز قبلا به 3 نفر از وزرا گفته بود که یک عملیات نظامی در جریان است. شاید برای حفظ حس جاذبه ی جمع اسحاق رابین خطرات عملیات و گرفتاری های شکست آن را گوش زد کرد. نشست با سوال موتا گور تمام شد: کی حرکت می کنیم؟ جواب این بود: کمی پس از یک بعد از ظهر به وقت اسرائیل.
بیشتر وزرایی که برای جلسه ی اصلی کابینه ،بلافاصله پس از جلسه ی سرّی قبلی، جمع شدند منتظر تنها یک دستور کار بودند: موافقت با تقاضاهای هواپیماربایان قبل از پایان مهلت فردا. با وجود تقدس شنبه تمام اعضای کابینه حاضر بودند. یکی از وزاری خشکه مقدس ،که در اورشلیم زندگی می کرد، از طرف یعقوبی پیام محرمانه ای دریافت کرد که از بردن خانواده اش به تل آویو در پایان هفته افسوس نخورد.
فضای افسرده و چهره های در هم رفته سبب شد تا هنگامی که رییس ستاد مشترک شروع به پهن کردن نقشه ها و عکسهای عملیات بر روی میز کرد و شروع کرد تا عملیات نجات را تشریح کند چشمها از تحیر گشاد شوند. هنگامی که ژنرال گور حرف می زد، درهای سنگین 5 فروند هرکولس بسته می شدند، و هواپیماها حرکت به سمت باند پرواز را آغاز می کردند. در ساعت 13:20 هواپیماها در آسمان بودند و به سمت فرودگاه اوفیر می رفتند. مسیر عملیات ،به خاطر زمان بندی و فاصله، از دورترین نقطه در جنوب عبور می کرد. کریدورهای عادی پرواز، هواپیماها را قبل از چرخش به جنوب به سمت غرب، سواحل تل آویو، هدایت می کردند. راهی نداشت تا تعداد زیادی هواپیما در یک روز شنبه از این منطقه ی پر ازدحام بدون جلب توجه عبور کنند. بنابراین هر یک از 5 فروند هواپیما ناچار بودند تا مسیر مختلفی را در در پیش بگیرند. بر فراز صحاری نجف و سینا یک جریان بالارونده ی هوا پرواز را سخت کرد. به سربازانی که در هواپیماها بودند قرص های استفراغ داده شد اما وضعیت هوا آنچنان خراب بود که قدم گذاشتن بر روی زمین در فرودگاه اوفیر تبدیل به بزرگترین آرزوی آنان شد.
در جلسه ی کابینه در تل آویو موتا گور سخنرانی اش را به پایان برد و نوبت به سوال و جواب وزرا رسید. اکنون فرصت اندکی باقی مانده بود اما کوششی در راه توقف عملیات صورت نگرفت: تصمیمی که گرفته شده بود برای حکومت اسرائیل مهمتر از این حرفها بود. در اوفیر 4 فروند هواپیمای غول پیکر که تا خرخره بارگیری شده بودند (هر هواپیما در حدود 10 تن بیش از ظرفیتش بارگیری شده بود) سلانه سلانه به سمت انتهای باند پرواز می رفتند و از تمام طول باند برای اینکه بتوانند از زمین کنده شوند استفاده می کردند. یکی از چتربازان که نتوانسته بود از حال تهوع خارج شود و خلبان ناامید هواپیمای ذخیره در کناره باند ایستاده بودند و پرواز آنها را می نگریستند. وضعیت جوی نامساعد و جهت باد هواپیماها را مجبور کرد تا در جهت شمال از باند بلند شوند و بعد به آهستگی بچرخند، هر بار 5 درجه، تا در جهت جنوب قرار بگیرند. آنها قسمتی از این مسیر چرخش را بر فراز آسمان سعودی انجام دادند. اسحاق رابین یادداشتی را به سمت میز شیمون پرز سراند که پیشنهاد می کرد هواپیماها به راه خود بروند: آنها می توانستند هر وقت که بخواهند آنها را بازگردانند. رابین از نیشخند پرز فهمید که عملیات صاعقه قبلا شروع شده است. رابین یک جمع بندی کلی کرد و تقاضای رای گیرکرد. همه متفق القول بودند: ارتش باید وارد عمل شود.
یک ربع ساعت پس از اینکه آخرین هرکولس اوفیر را ترک کرد دومین بوئینگ از پایگاهی در مرکز اسرائیل به سمت جنوب پرواز کرد. این هواپیما هم در اوفیر بر زمین نشست و چون سرعت بیشتری داشت 3 ساعت پس از هرکولسها به راه افتاد. در این هواپیما سرلشکر کوتی آدام، یک افسر ارشد دیگر و افراد مخابرات سوارشده بودند.
در کابین هرکولسها ،که اکنون به خلیج سوئز رسیده بودند، خلبانها در زیر فشار رادارهای شناسایی دشمن در حال مطالعه ی عکسهای هوایی فرودگاه عنتبه بودند که توسط یک عکاس آماتور از فراز دریاچه ی ویکتوریا در فضای کنیا برداشته شده بود و قبل از پرواز به دستشان رسیده بود. آنها سوالاتشان را برای آخر کار نگه داشتند. در داخل هواپیماها سربازان تیم های حمله، دکترها و پرستارهایی که قرار بود با آنها فرود بیابند، در کنار خودروهایشان نشسته بودند و سعی می کردند که چرتی بزنند. بعضی از افسران دوباره نقشه ها و دستوراتشان را مرور می کردند تا مطمئن شوند که تمام جزئیات را به خاطر سپرده اند.
اسحاق رابین و شیمون پرز برای چند ساعت به خانه رفتند و سعی کردند تا قبل از رویارو شدن با شب طولانی که در پیش رو داشتند اندکی بیاسایند. پرز منتظر چند مهمان برای نهار بود و راهی وجود نداشت تا بدون اینکه شک آنها را برانگیزد آنها را از سر بازکند. رابین چند دقیقه قبل از اینکه دفترش را ترک کند با فرانسه تلفنی صحبت کرد و سعی کرد تا برای تأخیر در مذاکرات بهانه ی معقولی ذکر کند چرا که قادر نبود تا ژنرال زیوی را در پاریس از عملیات در پیش رو آگاه کند.
در پشت میز ناهارخوری در خانه ی پرز یک گفتگو درباره ی بحران عنتبه در جریان بود. به امید اینکه مسیر گفتگو عوض شود نخست وزیر از مهمان عالی رتبه ی آمریکایی خود روی برگرداند و به سمت ناشر یکی از روزنامه های تل آویو ،که از جناح کبوترها بود، بازگشت و از او پرسید که اگر او مسئول این جریان بود چه می کرد. پرز در انتظار یک مشاجره ی تند درباره ی تسلیم بی قید و شرط در برابر تروریستها بود اما وقتی که ناشر جواب داد که: ارتش را اعزام کنید. شوکه شد. خوشبختانه ژنرال قاضیت ،فرمانده ی واحد اطلاعاتی ارتش، به یاری پرز شتافت و توضیح داد که چنین اقدامی چقدر غیرممکن است.
موتا گور ،که تمام ساعاتی که می توانست با خانواده اش گذارنده بود، به دفترش بازگشت تا با اعضای ستادمشترک دیدارکند. ژنرالها ،مانند اعضای کابینه در همان صبح، متقاعد شده بودند که باید منتظر شنیدن جزئیات برنامه ی مبادله باشند و از غیبت کوتی آدام شگفت زده شده بودند تا اینکه گور شروع به صحبت کرد.
با چرخش به سمت غرب، هرکولسها بر فراز اتیوپی وارد آفریقا شدند. هوا طوفانی بود و خلبانها را مجبور کرد تا به سمت شمال و نزدیک مرز سودان بروند. به هرحال، آنها نمی ترسیدند که شناسایی شوند. اولا که بعید بود که هیچ اپراتور راداری بتواند هواپیماهای آنها را به عنوان هواپیماهای اسرائیلی شناسایی کند و دوما طوفان در رادارها اختلال ایجاد می کرد. در هنگام نزدیک شدن به دریاچه ی ویکتوریا آنها با ستونی از ابرهای طوفانی مواجه شدند که تا 40 هزار پایی از سطح زمین ارتفاع داشتند. زمانی برای دور زدن آنها وجود نداشت و راهی هم نبود تا بر فراز آنها پرواز کنند؛ پس هرکولسها با سر به درون ابرها شیرجه زدند. شرایط آنقدر بد بود که پنجره های کابین با جرقه های الکتریکی آبی رنگ پوشیده شده بودند.
سرهنگ اس هواپیمایش را در مسیر نگه داشت. او 86 سرباز و فرماندهانشان و افراد پست فرماندهی دان شمرون را به همراه خودروها و تجهیزاتشان حمل می کرد و قرار بود بر اساس یک جدول زمانی دقیق آنها را روی زمین پیاده کند. خلبانهای دیگر چاره ای نداشتند جز اینکه چند دقیقه ای بیشتر را در آسمان طوفانی باقی بمانند.
اسحاق رابین و بعضی دیگر از اعضای کابینه در دفتر شیمون پرز به وی ملحق شدند و با اعصابی تحریک شده منتشر شنیدن علامتی از بیسیمی که در دفتر بود شدند. کمی قبل از ساعت 23:00 آنها صدای کوتی آدام را شنیدند:اردن. این علامت تأیید می کرد که هرکولسها به دریاچه ی ویکتوریا رسیده اند.
سرهنگ اس مسیرش را به سمت جنوب ادامه داد و ناگهان از سمت جنوب به سمت باند اصلی فرودگاه عنتبه چرخید. در این فاصله او می توانست چراغهای روشن باند فرود را ببیند. در محفظه ی بار هرکولس افراد نتانیاهو سوار مرسدس و لندرورها می شدند، موتور ماشینها را روشن کرده بودند و خدمه ی هرکولس آماده بودند تا کابلهای مهارکننده ی آنها را بازکنند. در ساعت 23:01 و تنها 30 ثانیه بعد از زمان برنامه ریزی شده سرهنگ اس چرخهای هواپیمایش را با باند فرود آشناکرد. در پشتی هرکولس از قبل بازشده بود و قبل از اینکه هرکولس توقف کند ماشینها بر روی زمین بودند. تعدادی از چتربازها قبلا از هواپیما با چتر بیرون پریده بودند تا چند فرستنده ی رادیویی در نزدیک چراغهای باند فرود نصب کنند تا اگر برج کنترل چراغها را خاموش کرد از آنها برای فرود آمدن هواپیماها استفاده کنند. سرهنگ اس برای بار دوم بیسیم هواپیمایش را به کار انداخت: من در شوشانا هستم.
مرسدس و اسکورتهایش با سرعت هرچه بیشتر به سمت ترمینال قدیمی راندند و وانمود کردند که یک افسر ارشد در حال نزدیک شدن است. در جلوی ساختمان دو سرباز اوگاندایی روبروی خودروها قرار گرفتند، سلاح هایشان را بالا گرفتند و فرمان توقف دادند. نه فرصتی برای بحث بود و نه زمانی برای انتخاب. اولین شلیک از مرسدس و توسط یک تپانچه انجام شد. یکی از سربازان اوگاندایی بر زمین افتاد و دیگری به سمت برج کنترل ترمینال قدیمی دوید. سربازی که بر زمین افتاده بود کورمال کورمال به دنبال سلاحش می گشت. یکی از چتربازان با یک رگبار کارش را تمام کرد. موکی و افرادش از ماشین بیرون پریدند و 40 متر دویدند تا به راهروی جلویی ساختمان رسیدند. ورودی اولی قفل بود و چتربازان بدون توقف به سمت در دوم حرکت کردند.
پس از جر و بحث با یونی، موکی تصمیم گرفت تا یکی از قوانین اصلی ارتش را زیرپا بگذارد. همیشه افسران رده پایین اولین موج حمله را برعهده داشتند اما موکی احساس می کرد که مهم است که در این مورد ،که تغییراتی در نقشه آنها را مجبور به گرفتن تصمیمات جدید می گرفت، جلوتر از زیردستانش حرکت کند. با پخش گاز اشک آور در طول راهرو او زیر آتش یک سرباز اوگاندایی قرار گرفت. موکی پاسخ تیراندازی او را داد و او را کشت. یکی از تروریستها از در اصلی ترمینال قدیمی خارج شد تا علت سر و صداها را دریابد. او به سرعت از همان راهی که آمده بود بازگشت.
موکی فهمید که خشابش ته کشیده است. طبق دستورالعمل های نظامی او باید کنار می ایستاد و اجازه می داد که شخص دیگری جلوبرود. اما او دوباره از قانون تخطی کرد و تصمیم گرفت که در حال دویدن خشاب تفنگش را عوض کند. افسر جوانی که پشت او بود وضعیت را دریافت و به کنار او آمد. هر دوی آنها و یکی از چتربازان همزمان به ورودی رسیدند؛ عمنون، افسرجوان، در سمت چپ، موکی در مرکز و چترباز در سمت راست. تروریستی که به بیرون سرک کشیده بود اکنون در سمت چپ در ایستاده بود. عمنون شلیک کرد و موکی او را دنبال کرد. در وسط سالن یکی از تروریستها بر پایش ایستاد و به سمت گروگانهایی که به صورت نامنظم در اطرافش بر زمین بودند و سعی می کردند که بخوابند آتش کرد. موکی با دو شلیک کار او را ساخت. در سمت راست چهارمین تروریست سعی کرد با رگبارش جلوی مهاجمین را بگیرد اما گلوله های او خیلی بالا بود. یکی از پنجره ها خردشد و بارانی از شیشه در سالن پخش شد. چترباز او را نشانه گرفت و شلیک کرد. در همین زمان، عمنون دختر تروریست را در سمت چپ در ورودی شناسایی کرد و شلیک کرد. در پشت سر آنها یک بلندگوی دستی به زبانهای عبری و انگلیسی صدا می زد:ارتش اسرائیل، روی زمین بخوابید! از روی یکی از تشکها مرد جوانی به سمت 3 مرد مسلحی که در آستانه ی در ایستاده بودند هجوم برد و با یک رگبار بر زمین خوابید. افراد موکی از میان سالن گذشتند و از راهرویی که به سمت دستشویی پشتی می رفت حرکت کردند اما دیگر مقاومتی در کار نبود.
در همین زمان تیم دوم از میان در دوم به سمت سالنی که محل استراحت تروریستها بود هجوم بردند. دو نفر با لباس شخصی به آرامی به سمت آنها گام برمی داشتند. با فرض اینکه ممکن است آنها دو نفر از گروگانها باشند چتربازان تیراندازی نکردند. ناگهان یکی از آنها دستش را بالا برد و نارنجکی به سوی چتربازان انداخت. چتربازان به روی زمین شیرجه زدند. یک رگبار مسلسل دستی کار دشمنانشان را ساخت. نارنجک بدون وارد آوردن تلفاتی منفجر شد. تیم سوم ،که سوار بر لندرورها بودند، در سکوت به سمت سربازان اوگاندایی رفتند که در کنار پنجره های طبقه ی بالای ترمینال بودند. در میان پله ها آنها با دو سرباز روبرو شدند که یکی از آنها به سرعت دست به سلاحش برد. چتربازان هر دو سرباز را کشتند.
درحالیکه چتربازان سالن را محاصره کرده بودند از گروگانهای حیرت زده می خواستند که آرام بمانند و از زخمی ها مراقبت می کردند. موکی به بیرون سالن فراخوانده شد. در آنجا او دکتری را دید که بالای سر یونی نتانیاهو زانو زده بود. یونی در بیرون ساختمان مانده بود تا بر کار هر 3 گروه حمله نظارت بیشتری داشته باشد که یک گلوله از بالای برج مراقبت قدیمی به پشت او اصابت کرد. در حالیکه چتربازان تیراندازی را از بالا خاموش می کردند یونی زیر سایه بان یکی از راهروها کشیده شد.
تهاجم به ترمینال قدیمی در عرض 3 دقیقه پس از فرود اولین هرکولس به آخر رسید. حال پس از این موفقیت سریع، 3 گروهان دیگر در عنتبه فرود آمدند. در ساعت 23:08 تمام اعضای گروه حمله بر روی زمین بودند. پس از فرود آمدن سومین هرکولس چراغهای باند فرود خاموش شدند اما اشکالی ایجاد نشد چرا که فرستنده های رادیویی کار خود را انجام می دادند. با یک زمانبندی دقیق نفربرهای زرهی زوزه کشان از در عقبی دومین هرکولس پیاده شدند تا در پشت و جلوی ترمینال قدیمی موضع بگیرند در حالیکه چتربازان اولین و سومین هرکولس در تمام ورودی های فرودگاه، ترمینال جدید و برج مراقبت مستقر می شدند. کنترل برج برای خروج ایمن گروگانها و گروه نجات حیاتی بود. در یک زد و خورد در ترمینال جدید ، سرگروهبان هرشکو سورین، مجروح شد. چهارمین هرکولس در کنار ترمینال قدیمی با موتورهای روشن ایستاد تا گروگانها را سوار کند. یک تیم از تکنسینهای نیروی هوایی قبلا به سختی پمپهای سوخت غول پیکر را ،که یک روز قبل توسط یکی از افراد سررشته داری با عجله سفارش داده شده بود، پیاده می کردند تا بنزین گرانبهای عیدی امین را به درون هرکولسها تلنبه کنند. این کار بیش از یک ساعت طول می کشید.
در دفتر پرتردد پرز در تل آویو کوتی آدام رمز همه چیز روبه راه است را برای کم کردن تنش ادا کرد. موتا گور تصمیم گرفت تا با دان شمرون مستقیما تماس بگیرد اما وضعیت تنها کمی روشن تر شد:همه چیز درست است! من الان سرم شلوغ است!
بیمارستان پرنده در ساعت 22:25 در فرودگاه نایروبی بر زمین نشست. اکنون ژنرال پلد می توانست به سرهنگ اس بگوید که می توانند در نایروبی سوختگیری کنند. چون نمی توانستند شمرون را بلافاصله به پای بیسیم بخوانند و سربازان اوگاندایی به صورت پراکنده در حال تیراندازی به این طرف و آن طرف بودند، سرهنگ اس در حالیکه موتورهای هواپیمایش روشن بود و به خاطر سوخت درون مخزانش آسیب پذیر بود تصمیم گرفت از گزینه ی جدیدی که اکنون فراهم شده بود استفاده کند.
موکی از پشت بیسیم به شمرون گزارش کرد که ساختمان و اطرافش تأمین شده اند و به او اطلاع داد که یونی به شدت زخمی شده است. از آنجا که آنها از زمان بندی جلو بودند، نیازی نبود که بیشتر از این آنجا منتظر بمانند. ممکن بود که اوگاندایی ها نیروی کمکی به فرودگاه بفرستند و از طرفی شمرون اکنون فهمیده بود که می توانند در نایروبی سوختگیری کنند. به هرکولس چهارم دستور داده شد تا به ترمینال قدیمی نزدیک تر شود. چتربازان از درخروجی ترمینال تا در عقب هواپیما دو دیواره ی انسانی ساختند تا گروگانهای گیج و حیران در شب گم نشوند یا اشتباهی به سمت موتورهای هواپیما نروند. همانطور که گروگانها از ساختمان بیرون برده می شدند بزرگترهای فامیل را در کنار در هواپیما نگه می داشتند و از آنها می خواستند که تمام افراد خانواده شان را حاضر غایب کنند. کاپیتان باکوس نیز درخواست کرد تا افراد خانواده اش ، خدمه پرواز 139، را به همان صورت حاضر غایب کند. در پشت سر آنان ترمینال قدیمی خالی شده بود و تنها جنازه ی 6 تروریست بر روی زمین به جای مانده بود که یکی از آنها یک دختر جوان اروپایی و دیگری یک آلمانی بلوند بودند.
هفت دقیقه طول کشید تا گروگانها سوار هواپیما شدند. در حالیکه 2200 مایل برای این لحظه طی شده بود تمام افراد مرده و زنده ،ازجمله یونی، را سوار کردند. چتربازان برای آخرین بار درون ساختمان را جستجو کردند و سپس به خدمه دستور دادند تا در هواپیما را ببندند و پرواز کنند. در ساعت 23:52 هرکولس در هوا بود و به سمت نایروبی می رفت در حالیکه دکترها در حال معالجه ی 7 نفر گروگانی بودند که زخمی شده بودند و خدمه در حال پخش کردن ورقه های آلومینیوم بودند تا به عنوان پتوی موقت بکار برده شوند. هوا سرد بود و گروگانها هنوز در شوک ناشی از تغییر سرنوشت شان بسر می بردند. آنها به صورت مبهمی دریافتند که دو تن از گروگانها جان باخته اند و یک پیرزن را پشت سر جای گذاشته اند. این پیرزن دورا بلاخ نام داشت و به بیمارستانی در کامپالا برده شد و بعدتر به دستور امین کشته شد.
در انتهای دیگر فرودگاه یک گروه از چتربازان 7 فروند میگ اوگاندایی را به مسلسل بسته بودند. دستور انهدام هواپیماها از بوئینگ کوتی آدام صادرشد. قرار نبود که هیچ یک از خلبانهای اوگاندایی فرصت تعقیب هرکولسها را پیداکنند.
چتربازان دوباره تجهیزات و خودروهایشان را بارهواپیما کردند. وظیفه ی آنها تمام شده بود و همگی آنها در ساعت 00:12 در آسمان بودند. پشت سر آنها فرماندهانشان وظایفشان را تکمیل می کردند و مراقب بودند تا چیزی را پشت سر برجای نگذارند. تنها چیزی که در فرودگاه عنتبه باقی مانده پمپهای سوختگیری بود که بزرگتر از آن بود که دوباره به درون هرکولسها برده شوند. ابتدا می خواستند که ماشینها را به عنوان هدیه برای عیدی امین باقی بگذارند اما یکی از سربازان یکی از خلبانها را راضی کرد تا آنها را سوار کند. در ساعت 00:40 آخرین عضو گروه حمله عنتبه را ترک کرد. 30 دقیقه بعد دومین بوئینگ و اولین هرکولس در فرودگاه نایروبی بر زمین نشستند و به سمت جایگاه سوختگیری فرودگاه حرکت کردند.
خلبانان از تصمیمی که اسحاق رابین در صبح روز جمعه گرفته بود بی خبر بودند؛ مقامات کنیا در جریان پرواز آنها گذاشته نشده بودند. اولین دلیل این تصمیم امنیت عملیات بود و دومین دلیل این بود که نمی خواستند کنیایی ها ،که خودشان به اندازه ی کافی با عیدی امین مشکل داشتند، دستپاچه بشوند. بدون هیچ سر و صدایی تانکرها به سمت جایگاه سوختگیری رفتند درحالیکه خدمه ی زمینی فرودگاه ،همانند یک پرواز معمولی تجاری، کاغذهای تحویل سوخت را به خلبانها می دادند تا امضا کنند. هیچ سوالی پرسیده نشد و هیچ توضیحی هم داده نشد. سرگروهبان هرشکو ،که به سختی زخمی شده بود به بیمارستان پرنده منتقل شد. دو نفر از گروگانها به مراقبت جدی تری نیاز داشتند و توسط یک آمبولانس به نایروبی منتقل شدند. در انتها یکی از آنها مرد. در ساعت 2:04 بامداد روز یکشنبه، باقیمانده ی مسافران و خدمه ی پرواز 139 ایرفرانس قسمت انتهایی سفر خود را به سمت خانه آغازکردند.
ساعتها پس از نیمه شب سخنگوی وزارت دفاع به خدمتکاری به خواب رفته در تل آویو تلفن زد. بستگان گروگانها یک کمیته برای فشار به حکومت تشکیل داده بودند و این کمیته رئیسی انتخاب کرده بود که در انتهای هفته با رابین، پرز، یعقوبی و هر کس دیگری که احتمال داشت به حرفهایش گوش دهد ملاقات کرده بود. در این زمان رئیس کمیته در حال شنیدن بود ولی مدتی طول کشید تا اخبار جدید خواب را از سر او بدر کنند.
پرواز به سمت خانه طولانی، ساده و بدون هیچ اتفاقی ،بغیر از یک تکان منحوس، بود! در ساعت 3:00 یکی از خلبانها داشت با دکمه ی تنظیم موج رادیوی هواپیمایش ور می رفت تا کمی موزیک گوش کند که شنید اسرائیلی ها گروگانهایشان را نجات داده اند. او از اینکه می دید قبل از رسیدن هواپیماها به اسرائیل خبر را فاش کرده اند تعجب کرد. او نمی توانست بفهمد که خبرگزاری فرانسه در کامپالا داستانی درباره ی سر و صدای تیراندازی در عنتبه را مخابره کرده و این خبر در صدر اخبار رادیوی فرانسه و بی.بی.سی قرارگرفته است.
کسی در هواپیماها حوصله ی جشن گرفتن نداشت. گروگانها به خاطر سرما دور هم جمع شده بودند و فهمیده بودند که نجات آنها به قیمت جان یک سرباز تمام شده است. آنها از اینکه نجات پیداکرده بودند سپاسگزار بودند اما کسی حوصله ی پیوستن به آهنگی که توسط یک نفر زمزمه می شد نداشت. هنوز برای هضم رویدادهایی که از سر گذرانده بودند و رهایی از کابوس عنتبه نیاز به گذشت زمان داشتند. در هواپیمای سرهنگ اس چتربازان هر یک نوحه ای سر داده بودند. با وجود تلاشهای پزشکان یونی مرده بود. عملیات بعدها به خاطر بزرگداشت او به نام عملیات جوناتان نامیده شد.
در اوایل صبح روز یکشنبه چهارم جولای 1976 ،همزمان با جشن دویستمین سالگرد استقلال آمریکا، هرکولسها به ایلات ،در جنوب سینا، رسیدند. خدمه ی خسته ی آنها از دیدن مردمی که در خیابانها برایشان دست تکان می دادند حیرت زده شده بودند. رهبر دسته ی پروازی در فرودگاهی در مرکز اسرائیل بر زمین نشست. به گروگانها غذا داده شد و این فرصت را پیداکردند تا زخمهایشان را مرهمی بگذارند. مجروحان به بیمارستان فرستاده شدند و روانشناسان بقیه آنها را دوره کردند تا کمکهای لازم را به گروگانها عرضه کنند.
در یک گوشه ی دیگر از همان فرودگاه چتربازان تجهیزاتشان را از هواپیماها تخلیه می کردند. آنها باید به پایگاه خود بازمی گشتند در حالیکه به سختی از شور و هیجانی که به خاطر آنچه که آنها انجام دادند اسرائیل و جهان آزاد را فراگرفته بود آگاه بودند.
ظهر نشده یک فروند هرکولس نیروی هوایی بر روی باند فرودگاه بین المللی بن گورین بر زمین نشست، متوقف شد و درهای آن گشوده شد تا مردان، زنان و کودکانی که نجات یافته بودند خود را در آغوش بستگانشان بیاندازند. امتحان به آخر رسیده بود.
فرض اصلی در کار ما این بود که در بهترین وضعیت آمادگی قرار بگیریم، بنابراین
هنگامی که روز عمل فرارسید آگاهیم از اینکه آنچه که در توان داریم انجام خواهیم داد
سرهنگ دوم جوناتان نتانیاهو ،کشته شده در عملیات عنتبه
سرگرد لوییس ویلیامز
مترجم رضاکیانی موحد
نگارستان