ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

نگارستان

جنگ رواني

جنگ رواني ، سلاح استراتژیک نبردها

جنگ رواني ، سلاح استراتژیک نبردها ، نگارستان

جنگ روانی بعنوان یک پیش نیاز ضروری جهت نیل به پیروزی در جنگها و بخصوص نبردهای امروزی عبارت است ازاستفاده،طراحی و برنامه ریزی اعمالی که در زمان جنگ یا صلح به منظور تاثیر گذاری بر رفتار و كردار دشمن، گروه بی طرف یا گروههای خودی به منظور پشتیبانی از اهداف و مقاصد خود است. لذا جنگ روانی،یکی از مولفه های مهم و استراتژیک جهت تضعیف روحیه فرماندهان و سربازان دشمن و بالطبع از دست دادن ابتکار عمل از سوی آنهاست.

سابقه جنگ روانی

سابقه جنگ روانی به ۵۰۰ سال فبل از میلاد بر می گردد كه سن تزو،فرمانده نظامي و سياستمدار كهنه كار چيني در 25 قرن پيش،كتابی به نام هنر جنگ،عقيده خود را پيرامون اهميت جنگ رواني و اثرش بر قواي دشمن و همچنین اصل غافلگیری و استفاده از ابزاری مثل علامتها ،طبلها،درفش وپرچم نوشت.

سن تزو معتقد بود که:

اصول جنگ عبارت است از تحميل اراده خود به دشمن و وادار كردن او به پراكنده شدن و كسب اطلاعات دائم از دشمن.

در سال۱۹۲۰ برای اولین بار فردی بنام فولر بریتانیایی اصطلاح جنگ روانی را به كار برد و هدف از آن را مغشوش كردن هوش انسانی،ذایل و نابود كردن هوش انسانی ، نابود كردن حیات معنوی و اخلاقی اعلام كرد هر چند كه در آن زمان كسی به این نظریه توجهی نكرد اما ۲۷ سال بعد در سال ۱۹۴۷ آمریكایی ها اولین گام عملی در راستای این نظریه را انجام دادند و آن تاسیس مدرسه جنگ روانی بود و در ۱۹۸۴ در سازمان امنیت ملی سندی معروف به سند ۱۳۰ به تصویب رسید كه محورها ،خط مشی،اهداف و ابزار استفاده از جنگ روانی را برای پیشبرد مقاصد و منافع آمریكا را در سطح بین الملل ترسیم می كرد.

 محور های سند ۱۳۰

 ۱- تجدید نظر در ساختار های سیاسی ،ارتباطی ،اطلاعاتی

 ۲- باز سازی و اصلاح شبكه های رادیویی و تلویزیونی برای دسترسی به مخاطبین جهانی

 ۳- تحقیقات عمیق بر افكار عمومی

 ۴- تولید و توزیع نشریات در حمایت از اصول آمریكایی

 ۵- برقراری ارتباط با نخبگان و…

مائوتسه تونگ پس از گذشت 23 قرن با پيروي از پيشينيان خود خاطرنشان ساخت كه:

هر نوع جنگ برپايه اغفال بنا شده است و برتري رواني توده ها و بسيج تمامي انرژي آنان از ارکان اصلي پیروزی در جنگ است.

چرچيل، نخست وزير مشهور بريتانيا درباره جنگ رواني مي گويد:

چه بسيار اتفاق افتاده كه جنگ رواني مسير تاريخ را تغيير داده است. در تاريخ جنگها مثالهاي بي شماري از پيروزيهايي كه نيروي ماشين جنگي دشمن را از كار انداخته اما نتوانسته روحيه معنوي نيروها را از پاي درآورد، يافت مي شود. به همين دليل اين پيروزيهاي ناقص مدت كمي دوام آورده، پس از آن نيروي غالب شكست خورده و جناح مقابل پيروزي خود را تثبيت كرده است.

به همين دليل،ژنرال دوگل رمز پيروزي در تخاصمات دول را تداوم عمليات رواني مي داند و توصيه مي كند كه:

براي آن كه دولتي در جنگ پيروز شود، بايد جنگ رواني را قبل از حركت نيروهايش به سمت ميدانهاي نبرد آغاز نمايد و تا اتمام عمليات رزمي براي پشتيباني نيروهايش بدان ادامه دهد.

بدين ترتيب روشن است كه جنگ رواني بعنوان شگفت انگيزترين پديده اجتماعي ريشه در اعصار گذشته دارد كه با گذشت زمان تكامل يافته و امروزه به يكي از پيچيده ترين و خطرناكترين پديده (سلاح) ، مبدل شده است. در واقع هدف از جنگ رواني، بر هم زدن تعادل است. رواني افراد جامعه از طريق پخش شايعات،اكاذيب،اشاعه ياس و نوميدي،رعب و وحشت است. در عصر حاضر با پيشرفت تمدن و دستيابي به ابزار و ادوات پيچيده و مهلك، مانند تسليحات هسته اي و شيميايي و سيستمهاي الكترونيكي،راديو و تلويزيون،رادار و جرايد،ابعاد جنگ رواني وسعت بيشتري يافته است. به گونه اي كه علاوه بر تخريب و فريب ذهني قواي دشمن،تاثير منفي بسزايي داشته است. شايد اغراق آميز نباشد كه بگوييم امروزه جنگها بيش از آنكه متكي به ابزار نظامي هستند، متكي به عمليات رواني مي باشند. زيرا ماهيت روابط بين الملل امروز،توسعه بيش از حد رسانه هاي جمعي و كاركرد گسترده آنها ،اين تحول را شكل داده و زمينه هاي آن را فراهم ساخته است.

ضرورت شناخت و فرضيه هاي موجود

جنگ رواني گام به گام با انسان و علوم وابسته به آن پيش رفته و با پيچيده تر شدن بافت و ساخت جوامع، اشكال گوناگوني بخود گرفته است. لذا براي موفقيت و دستيبابي به آنچه كه در جهت رسيدن به آن طي طريق كند، ناگزير از شناخت ارزشها و باورهايي است كه زير ساخت جوامع بشري را پايه ريزي مي نمايد. مسلم است كه در اين جهت ، به عنوان نخستين گام بايد نظرات، تاكتيكها و تكنيكها جنگ رواني شناخته شود. بايد عوامل موثر و كارآمد در اين نوع جنگ و آموزشهاي تئوري مربوط به آن را مورد توجه قرار داده و اين پديده را با بررسي تاريخي از پيدايش جنگ رواني تعريف كنيم با توجه به مطالب گفته شده اين مفروضات متصور است كه:

الف) در مقايسه با امكانات مادي كه هميشه پايان پذير و محدود است. حيطة جنگ منبعي پايان پذير از نيروهاست. بطوري كه از اين منبع مي توان استفاده هاي عظيم رواني و مادي از جمعيت دشمن و سراسر جهان به عمل آورد. با استفاده از حيطه رواني مي توان كاستيها را جبران كرد.

ب) موفقيت در جنگ رواني تناسبي مستقيم با بهره گيري از سطح تكنولوژي ارتباطات دارد.

ج) جنگ رواني حمله تبليغاتي و برنامه ريزي شده اي است كه غالباً براي تاثير گذاشتن بر روحيه و عقل افراد و گروهها با هدف از هم گسستگي، پوسيدگي ضعف و دستپاچگي صورت مي گيرد، تا زمينه را براي توجيه آنان، براي اهداف و منافع خاصي (در كوتاه مدت يا بلندمدت) فراهم كند.

د) در جنگ رواني وسايل ارتباط جمعي كه اذهان انسانها را در پهنه گيتي آماج پيامهاي خود قرار مي دهند، نقش بسزايي در تسخير و دستكاري ذهنيت افراد ايفا مي كنند.

مفاهيم و نظرات نظامي ـ سياسي ، رايج در جنگ رواني

از جنگ برداشتها و تفاسير مختلفي شده است. بعنوان مثال آلن پيرو جنگ را به معني آزمون نيرو با استفاده از اسلحه بين ملتها يا گروههاي رقيب در داخل يك كشور تلقي كرده است. همچنين مولف فرهنگ علوم سياسي،جنگ را مبارزه مسلحانه بين كشورها يا مردم يك كشور براي رسيدن به هدفهاي سياسي و اقتصادي تعريف كرده است.

ميان كارشناسان سياسي و پژوهشگران،پيرامون اصطلاح جنگ رواني توافق كلي وجود ندارد. عده اي معتقدند جنگ رواني،تنها هنگامي مصداق پيدا مي كند كه درگيريهاي فيزيكي اتفاق افتاده است. حال آن كه عده اي ديگر بر اين باورند که كليه فعاليتهايي را كه به منظور تاثيرگذاري و رفتار گروههاي بيگانة مورد نظر، چه در جنگ و چه در صلح انجام مي شود مي توان جنگ رواني ناميد. عده اي ديگر معتقدند جنگ رواني، مجموعه اقداماتي است كه مي تواند از طريق شفاهي در اعتقادات و آرزوهاي گروههاي مخالف شك و ترديد ايجاد كند و سرانجام آنها را فريب داده و وادار به تسليم نمايد.

صلاح نصر نويسنده مصري اعتقاد دارد كه:

جنگ رواني همان جنگ كلمه و عقيده است، خواه به صورت آشكار يا مخفي، شفاهي يا كتبي باشد، اساساً سلاحي است كه به انسان و عقل او توجه دارد و هرگاه امكان برقراري ارتباط عاطفي با مخاطب را داشته باشد مي تواند به اعماق وجود او نفوذ كند.

جمع بندي برخي ديگر از تعاريف كارشناسان نظامي ـ سياسي از جنگ رواني به شرح ذيل است:

جنگ رواني مجموعه اقداماتي است كه كشوري به هنگام جنگ يا مواقع بحراني،براي تضعيف روحيه مقاومت در مردم كشور دشمن اعمال مي كند.

جنگ رواني عبارت است از تمهيدات و اقدامات طرح ريزي شده، بمنظور تاثير در عواطف و عقايد شدمن ، براي تخريب و تضعيف روحيه آنان، در جهت پشتيباني هدفهايي كه از طريق عمليات رزمي تعقيب مي شود.

جنگ رواني در برگيرنده همه اشكال حمله هاي نظامي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي مي شود و نيرومندترين سلاح آن، اشاعه افكار و القائات مهم و مختلف، براي متزلزل كردن اعتماد ميان دولت و ارتش از طرفي و گروهها و مليتهاي مختلف از سوي ديگر است.

مفهوم جنگ رواني فقط در مورد تحركاتي اطلاق مي شود كه به نظر ميرسد بر عقيده و نظرات مردم اثر خواهد گذاشت. سلاحي كه در اين مورد به كار گرفته مي شود عبارت از راديو و تلويزيون (صوت و تصوير ) و كلام است.

اما آيا واقعاً جنگ هميشه در صحنه و ميدانهاي نبرد تحقق مي يافت؟ پاسخ روشن و واضح است. مسلماً اينطور نبوده است. پديده جنگ رواني مي تواند بصورت مستقل،در پي تحقق اهداف خود عمل كند بدون آنكه منجر به يك جنگ تمام عيار نظامي گردد. به همين خاطر است كه موريس دوساكس به جنبه هاي رواني جنگ بيش از جنبه هاي ديگر آن تاكيد داشته است.

موريس دوساكس مي گويد:

يك فرمانده آگاه و زيرك مي تواند مانور را در تمام زندگي خود انجام دهد، بدون آنكه خود را مجبور به انجام آن ببيند.

هيتلر در مورد استراتژي غيرمستقيم يا جنگ رواني مي گويد:

استراتژي كه به سلاح عقل و خرد مجهز باشد، از هر استراتژي جنگي ديگري كاراتر است، زيرا جنگي براي وادار كردن دشمن به تسليم مي باشد. بنابراين من كه مي توانم از راههاي سهل تر و كم خرج تر به اين هدف برسم، چرا راه نظامي را انتخاب كنم؟ هدف در هم شكستن و خرد كردن مقاومت دشمن است كه به وسيله جنگهاي رواني به آن خواهيم رسيد.

 استراتژي غيرمستقيم

 نظام جديد بين المل در نظر دارد كه از مقابله مستقيم و فيزيكي تا حد امكان روي برگرداند و به مقابله غيرمستقيم (رواني) روي كند. اين تغيير نگرش اين حسن را براي مجريان در بردارد كه از صرف نيروهاي مادي. (كه مستلزم هزينه هاي زياد هستند) پيشگيري مي كند و چون از طريق شگردها و ترفندهاي رواني صورت مي گيرد. تاثير مستمر و پايداري مي گذارد؛ بنحوي كه نيروي مقاومت ارادي ملتهاي تحت سلطه را به تحليل برده و گاه به هيچ مي رساند. اين رهيافت كه بعد از انقلاب صنعتي اروپا باعث تغييرات مهمي در استراتژي سنتي گرديد، در خود مفهوم جديدي از استراتژي را ابداع كرد كه به استراتژي غير مستقيم موسوم گشت.

ليدل هارت در كتاب خود بنام استراتژي رهيافت غيرمستقيم، اين سوژه را چنين تعريف مي كند:

رهيافت غيرمستقيم، اساساُ عبارت از اقدام غيرمستقيم براي تضعيف هر نوع مقاومت حريف، قبل از اقدام به درهم شكستن آن است.

آندره بوفر درباره تركيبهاي مختلي كه در استراتژي مستقيم و غيرمستقيم وجود دارد، مي گويد:

بازي استراتژي را مانند موسيقي،در قالب دو كليد اصلي و فرعي مي توان نواخت. كليد فرعي استراتژي غيرمستقيم است كه در آن قدرت در حاشيه قرار مي گيرد و جاي خود را به عمليات رواني و طرحهاي ديگر مي دهد. طبيعي است كه در هر استراتژي امكان استفاده اين دو كليد به مقياسهاي متفاوت وجود دارد و مقياس متفاوت، نمونه هاي مختلفي به بار مي آورد.

در همين رابطه ليدل هارت مي گويد: روش غيرمستقيم براي طرفي كه نمي تواند از قدرت خود در شكست دشمن مطمئن باشد يا به زمينه اي كه حريفش براي مبارزه انتخاب كرده، اعتماد داشته باشد؛ طريقه اي اجباري است. وي معتقد است هيچ كس نمي تواند و نبايد زياد به قدرت خود اعتماد كند. از آن گذشته، حتي اگر هم كسي به همان اندازه اي كه خود باور دارد قوي و شكست ناپذير باشد، باز بايد بداند كه بوسيله روش غيرمستقيم خيلي آسانتر و با هزينه اي كمتر مي تواند به پيروزي شايانتر و مطمئن تري نايل آيد.

نگاهي گذرا به سابقه جنگ رواني

پديده جنگ رواني در آمريكا همزمان با بروز تحولات بنيادي در آن كشور نضج گرفت. ژنرال ارشد آمريكايي رابرت مك كلور ، پيرامون سابقه جنگ رواني و استفاده مقامات ستاد تبليغات ارتش آمريكا يادآور شده است كه: تاريخ استفاده از جنگ رواني در كشور آمريكا به همان انقلاب بر مي گردد. زماني كه پرزيدنت واشنگتن، جسورانه علاقه خود را در خصوص به كارگيري اين مدل از جنگ ابراز داشت. چرا كه او براساس معيارهاي سياسي و ارتشي خاص خود، با ايجاد كانوني مرسوم به قرارگاه خط مشي سياسي كه قادر بود در زمينه تبليغات ميهن پرستي فعاليت كند، موافقت كرد. همچنين، سطور خاطره انگيز سخنراني پالزيك هنري در زمان انقلاب كه گفته بود: يا مرگ يا آزادي، عاملي شد تا متخصصين علوم رفتاري ، پس از برآورد اطلاعاتي از دستاوردهاي رواني آن مديران در مردم، اين شعار را به جبهه هاي جنگ استقلال آمريكا ببرند و چنان شد كه جاري شدن اين كلمات بر لبان سربازان ارتش آمريكا، آثار رواني مثبت و موثري را بر سربازان انگليسي درگير جنگ گذاشت. بطوري كه بعدها همين انگليسها، در مقطع زماني جنگ اول جهاني، رهبريت جنگهاي رواني را بدست گرفتند.

 بدين ترتيب جنگهاي رواني كه امروزه ما آن را مي شناسيم ريشه در جنگ اول جهاني دارد. با اين حال،نتيجه تلاش آنها در مقايسه با استاندارهاي جنگ رواني در جنگ دوم جهاني،نسبتاً كم بود. اما پس از جنگ دوم جهاني،هنگامي كه نيروهاي آمريكايي و سازمان ملل متحد در سال 1950 در كره درگير جنگ شدند و ترومن رئيس جمهور وقت آمريكا طي نطقي،استراتژي جديد موسوم به مبارزه بزرگ حقيقت و يا تهاجم عظيم و پرقدرت رواني را اعلام كرد،استفاده از جنگ رواني در مباحث و مجامع عمومي سياسي ـ نظامي ، وارد مرحله جديدتري شد.

كاربرد اعجاب انگيز جنگ رواني در جنگ دوم جهاني، پيشرفت و تغييرات خارق العاده اي در علوم نظامي برجا گذاشت . به نحوي كه بعنوان يك اسلحه ويژه و موثر براي كشورها تلقي مي گشت. آيزنهاور ژنرال معروف آمريكا كه بعدها رئيس جمهور شد،اذعان داشت كه جنگ منسجم رواني،قبل از استقرار آمريكا در شمال آفريقا پيشرفت آرامي داشت ليكن از طريق آزمايش و تجربيات فراوان در صحنه هاي عمليات، نظير حمله به جزيره سيسيل و يا نرماندي،رشد عظيم و سريع نمود و خيلي زود پخته و نيرومند گشت.  البته انگليسيها عمليات گسترده اي را كه امريكاييها با عنوان جنگ رواني مشخص كرده بودند،جنگ سياسي تلقي مي كردند.

سررابرت اچ بروس لاكهارك بعنوان يكي از كارشناسان ارشد در جنگ دوم جهاني، جنگ رواني را اين گونه تشريح مي كند:

جنگ رواني به كارگيري تبليغات براي رفع نياز تمامي جنگ است كه راه را براي انجام وظايف نيروهاي مسلح هموارتر و آسانتر سازد.

در همين حال فارگو از مقامات مسئول آمريكايي كه واژه جنگ رواني را به ميان عوام كشانيد در پاسخ به چگونگي نگرش انگليسيها اظهار مي دارد:

جنگ سياسي، اصطلاحي بريتانيايي است. در كشورهاي ديگر اين گونه عمليات نامهاي ديگري دارد. در آمريكا به آن جنگ رواني مي گويند و آن شكلي از عمليات اطلاعاتي تجسسي است كه از افكار و ذهنها براي متاثر كردن سياستها استفاده مي كند و با عقايد و ارتباط آنها با ديگران سر و كار دارد. درست برخلاف جنگ مسلحانه كه در آن ميل به پيروزي با خشونت يا تهديد برطرف شكست خورده تحميل مي شود، جنگ رواني به نحوي سازمان مي يابد كه با وسايل غير خشن اين كار انجام شده و باصطلاح با پنبه سر مي برند.

تبليغات زيربناي جنگ رواني

آنچه مسلم است اين كه ريشه و بنيان جنگ رواني براساس تبليغات استوار است. زيرا، در جنگ رواني براي رسيدن به هدف غايي و پيروزي، از هر وسيله تبليغاتي در جهت تحريك احساسات و ايجاد دگرگوني در افكار عمومي استفاده مي شود. به عبارتي ديگر در اين ميدان كه بوسيله آن دنيا بسوي كاهش تشنجات و بي مصرف شدن ابزارهاي خشونت آميز پيش مي رود با اتخاذ جنگ غيرمستقيم كه در آن تبليغات بعنوان طرح عملياتي جنگ رواني،حرف اول را مي زند،كشوري برگ برنده را دارد كه هم ساز و برگ تبليغاتي و اطلاع رساني پيشرفته تري را فراهم سازد و هم از نظر آمادگي نرم افزاري،يعني تحقق و پژوهش در زمينه ارتباطات و متقاعد سازي و توليد فرهنگي،خبري،هنري جلوتر از رقيبان حركت كند. البته ناگفته نماند بين تبليغات و عمليات رواني، به رغم تشابهات بسيار كه ذيلاً اشاره مي گردد، تفاوتهايي وجود دارد كه تميز دادن بين آنها، ما را از بي توجهي در كاربرد اين واژه ها ـ كه بعضاً موجب سوء تفاهمهايي مي شود ـ بر حذر خواهد داشت. لذا با توجه به توضيحاتي كه در مورد تبليغات داده شد، شباهتهاي جنگ رواني و تبليغات به شرح ذيل قابل بررسي است:

1- در هر دو واژه تبليغات و عمليات رواني هدف و برنامه وجود دارد.

2- در هر دو مورد مخاطباني وجود دارد كه هدف اقدامات،تاثير بر آنها است به نحوي كه با تغيير ذهنيت و نگرش به تسلط در آيند.

3- بايد معيارهايي را براي سنجش و تعيين موفقيت تبليغات و عمليات رواني لحاظ نمود.

4- در هر دو مورد بايد نيازها و ايده هاي مخاطبين در هر زمان مورد شناسايي قرار گيرد.

اما تفاوتهايي كه كارشناسان پيرامون عمليات رواني و تبليغات قايل شده اند به قرار زير قابل جمع بندي است:

1- در تبليغات تلاش مي شود كه با ارايه واقعيات، مخاطبان را تحت تاثير قرار دهند. در صورتي كه عمليات رواني در چرخشي ديگر، با فريب، اغوا و ارايه اطلاعات مخدوش و نامربوط تلاش دارد مخاطبان را به تسليم وادار سازند.

2- جنبه هاي تبليغات عمدتاً با تاكيد بر برهان و دليل به اجرا در مي آيد ، در حالي كه روشهاي كاربردي در عمليات رواني برپايه مغالطه، سفسطه و تناقض گويي است.

3- در تبليغات معمولاً به قوه و صفات عقلاني توجه مي شود ولي در عمليات رواني جهت و تلاش تاثيرگذاري،مخاطبين،عواطف،احساسات و قواي واهمه مي باشد.

مجريان عمليات رواني بدليل فوريت نياز، كوتاه مدت به شمار مي آيد. چرا كه عمليات آنها بيشتر برپايه فريب و نيرنگ استوار است و تجربه نشان داده كه كاربرد اين سوژه براي مقطعي از زمان ، مفيد حال واقع مي شود. زيرا شايد بتوان تعداد انبوهي را براي مدتي فريب داد، اما براي هميشه امكان پذير نيست.

 روند تكامل

 با پيشرفت فن آوري،جنگ رواني به صورت علمي در آمد كه از آن پس قدرتهاي استعمارگر ضمن مطالعه پيرامون آن و استفاده از كارشناسان و صاحبنظران علوم روشهاي جديدي از كاربرد عمليات را با طرحها و مدلهاي متنوع به منصه ظهور رساندند.

تنوع مدلها در طرح ريزي هاي عمليات رواني

بوضوح روشن است كه حيطه و ميدان اصلي سنجش طرحهاي عملياتي (رواني) افكار عمومي و نگرشها هستند. زيرا افكار عمومي به اندازه اي نيرومند است كه براي برگردانيدن آن در يك جهت معين، كوششهايي بي شمار به عمل مي آيد، در واقع نكته حايز توجه اين است كه طرحهاي عمليات رواني عمدتاً از سه منبع: مدلها يا الگوهاي تغيير، اطلاعات و روشهاي اقدام بهره مي گيرند.

الف) مدلهاي تغيير نگرش

الگوهاي سازمان يافته و منظم نفوذ در اجزاي خاص نگرش به منظور ايجاد تغيير يا تثبيت آن مدلهاي تغيير نگرش است.

ب) روشهاي اقدام

منظور از اقدام بيشتر يك سلسله اعمال است تا اقدامي واحد يا اعمال متوالي كه بايد براساس پيش بيني ها سازمان يابند.

ج) اطلاعات

اطلاعات،مهمترين و تداوم يابنده ترين منبع مورد استفاده طرحهاي عمليات رواني از زمان طرح ريزي تا زمان اجرا و ارزيابي است.

انواع جنگهاي رواني

الف) جنگ رواني استراتژيك 

معمولاً اهداف بلندمدت طراحي مي شوند و هدف آنها تاثيرگذاري بر روحيه مردم و نيروهاي نظامي يك منطقه (بطور كلي) ، است شاهد عيني آن حضور تجاوزكارانه كشورهاي قدرتمند در منطقه خليج فارس ،خاورميانه، آفريقا، آمريكاي جنوبي است كه بصورت خزنده به استعمار كشورها مبادرت ورزيده اند.

ب) جنگ رواني تاكتيكي

جهت اصلي تهاجمش، در هم شكستن نيروهاي نظامي شركت كننده درجنگ و عناصر پشتيباني كننده آنهاست.

ج) جنگ رواني تحكيمي

با حربه تظاهر به دوستي و دلسوزي با مردم و ساكنين مناطق تسخير شده يا آزاد شده،انجام مي گيرد و هدف آن ايجاد تغيير در فكر و عقيده مردم سرزمين آزاد يا تسخير شده به نفع نيروهاي خودي است بطوريکه:

اولاً: حضور خود را مشروع جلوه دهند.

ثانياً: نيروهاي متخاصم با استفاده از نيروهاي بالقوه مردم آن سرزمين در جهت تجيهز عمليات نظامي به نفع خود بهره برداري مي كنند. مانند حضور امريكاييها ، فرانسويها و انگليسيها و در كردستان عراق پس از پايان جنگ نفت و حضور ناتو در بوسني هرزگوين پس از پيمان ديتون.

نگارستان