زندگینامه آبراهام لينـكلن رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا
آبراهام لینکلن(Abraham Lincoln)، شانزدهمین رئیسجمهور ایالات متحدهٔ آمریکا و اولین رئیسجمهور از حزب جمهوریخواه بود که با خدمات ارزنده خود به آمریکا و جهان، نام خود را جاودانه نمود. امروز او بدین جهت مشهور است که به تاریخ بردهداری در آمریکا خاتمه داد و ایالات متحده آمریکا را با نظارت و مدیریت قوی خود، در کوران جنگ داخلی آمریکا، پا برجا نگه داشت. او پایه گذار خردورزی، آزادی، برابری، دموکراسی و احیاگر اندیشه های والای انسانی بود.
آبراهام لينکلن، پرزيدنت امريكايي (1809- 1865)
آبراهام لینکلن در 12 فوریه 1809 (همزمان با چارلز داروین) در خانواده اي فقير و در کلبه ای چوبی در مزرعه سینکینگ اسپرینگ به دنیا آمد. پدرش توماس لینکلن و مادرش ننسی هانکز نام داشت و هر دو بی سواد بودند. آبراهام یک خواهر بزرگتر به نام سارا لینکلن داشت که در سال 1805 به دنیا آمد. برادر کوچک وي، توماس در اوان کودکی جان سپرد.
والدین آبراهام عضو کلیسای پروتستان بودند که به دلیل رد حمایت از برده داری، از کلیسای بزرگ جدا شده بود. وي از دوران کودکی، برخورد زيادي با احساسات ضد برده داری داشت. با این وجود، هرگز به کلیسای پدر و مادرش و یا کلیساهای دیگر نپیوست. در سال 1816، زمانی که لینکلن 7 ساله بود، همراه با پدر و مادرش به بخش بری هند نقل مکان کرد. در این ناحیه، در کلبهای چوبی و بدون در و پنجره زندگي مي كردند كه کف آن پر از علفهای وحشی بود. رختخوابهائی که تشکهای آن را با برگ خشک پر کرده بودند، یک یا دو چهار پایه، یک میز و یک کتاب مقدس، همه اثاث و دارایی آنها را تشکیل می داد. او بعدها پی برد که این جابجایی بعضاً به دلیل برده داری و نیز به علت مشکلات اقتصادی موجود در کنتاکی صورت گرفته است. در سال 1818، مادرش در سن 34 سالگی و بر اثر عارضه ای جان باخت. اندک زمانی بعد، پدر لینکلن با سارا بوش جانستون ازدواج کرد. سارا، لینکلن را مانند بچه های خودش بزرگ کرد و در مقایسه لینکلن با پسر واقعی خودش چنین گفت : «هر دو بچه های خوبی بودند. اما اکنون که دیگر هیچکدام نیستند، باید بگویم که آبراهام بهترین پسری بود که در تمام عمرم دیدم » ( لینکلن، نوشته دیوید هربرت دونالد، 1995).
تحصیلات رسمی او احتمالاً فقط 18 ماه آموزش، آن هم به وسیله معلمان غیر رسمی بوده است. در واقع، او خود آموخته بود، هر کتابی كه می توانست، قرض می گرفت و می خواند. بر انجیل، آثار ویلیام شکسپیر، تاریخ انگلستان و تاریخ آمریکا کاملاً مسلط بود و خود شیوه ای بسیار ساده برای سخن گفتن برگزید که حضار را - که به سخنان پرطمطراق عادت کرده بودند - متحیر می ساخت. روزی کتابی کهنه و موش خورده از شرح زندگی واشنگتن بدست آورد، آنرا با دقت فراوان خواند و بقدری شیفته آن شد که شاید اساس فکری و شخصیت ترقی جوی آبراهام متاثر از آن باشد.
در 18 سالگی، در دکانی کوچک مشغول به كار شد. در 15 مایلی خانهاش، دادگاههائی در فصول معینی از سال تشکیل میگردید. لینکلن گهگاه صبح زود خود را به آنجا میرسانید و پس از آنکه تمام روز خود را به شنیدن سخنان قاضیان و دادستان و متهمان مي گذراند، شامگاهان به خانه باز میگشت. او کتاب « قانون اساسی تجدید نظر شده ایالت ایندیانا» را نيز برای مطالعه به عاريه گرفت. مدتی نیز به كمك برادر ناتنی خود، کشتی بی بادبان مسطح میساخت و چون با دقت فراوان این کار را به انجام رسانید، صاحب کار، تصدی یک کارخانه و همچنين دکان بزرگی در نیوسالم را به او واگذار نمود. لینکلن با مشتریان رفتار خوبی داشت. یکبار از یک مشتری اشتباهاً حدود 6 سنت اضافه گرفته بود، شب هنگام دو سه مایل راه رفت تا مبلغ مزبور را به مشتری پس بدهد.
لينـكلن كه در خانواده اي فقير پا به دنيا گذاشت، در تمام طول زندگيش با ناكامي مواجه شد. او در هشت دوره انتخابات شكست خورد و دو بار در كار تجارت ناكام ماند و به درهم ريختگي رواني دچار شد. بارها امكان داشت كه از همه چيز دست بشويد و تسليم شود، اما چنين نكرد و بزرگترين رئيس جمهور در تاريخ آمريكا شد. لينـكلن قهرمان بود و هيچ گاه اسير ياس و نااميدي نشد. وي در سال 1860 و در سن 51 سالگی به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد و در سال 1865، در آغاز دومین دوره ریاست جمهوری خود به قتل رسید.
آبراهام لينـكلن پسر يك كفاش بود و زماني كه رئيس جمهور آمريكا شد، طبعاً همه اشراف زادگان سخت برآشفتند و آزرده و خشمگين شدند. در اولين روزي كه ميرفت تا نطق افتتاحيه خود را در مجلس سناي آمريكا ارائه دهد، درست موقعي كه داشت از جا برميخاست تا به طرف تريبون برود، اشراف زاده اي بلند شد و گفت:
آقاي لينـكلن، هر چند شما بر حسب تصادف پست رياست جمهوري اين كشور را اشغال كردهايد اما فراموش نكنيد كه هميشه به همراه پدرتان به منزل ما ميآمديد تا كفشهاي خانواده ما را تعمير كنيد و در اين جا خيلي از سناتورها كفشهايي به پا دارند كه پدر شما آنها را ساخته است. بنابراين هيچ گاه اصل خود را از ياد نبريد.
آبراهام لينـكلن گفت:
من از شما سپاسگزارم كه درست پيش از ارائه اولين خطابهام در مجلس سنا،مرا به ياد پدرم انداختيد. پدرم چنان طينت زيبايي داشت،چنان هنرمند خلاقي بود كه هيچ كس قادر نبود كفشهايي به اين زيبايي بدوزد. من خوب ميدانم كه هر كاري هم انجام دهم،هرگز نميتوانم آن قدر كه او آفرينشگر بزرگي بود رئيس جمهور بزرگي باشم. من نميتوانم از او پيشي بگيرم. در ضمن ميخواهم به همه شما اشراف زادگان خاطر نشان سازم که اگر كفشهاي ساخت دست پدرم پاهايتان را آزار ميدهد من هم اين هنر را زير دست او آموختهام. البته من كفاش قابلي نيستم اما حداقل ميتوانم كفشهايتان را تعمير كنم. كافي است به من اطلاع بدهيد تا خودم شخصاً به منزلتان بيايم.
لينـكلن تلاش بسياري براي لغو بردگي نمود و تصميم گرفت تا برده فروشي را بطور قطع براندازد. وي در 23 سپتامبر 1862 به اعضاي کابينه گفت: من با خداي خود عهد کردهام که اين عمل را انجام دهم و به دنبال آن، اعلاميه آزادي را صادر نمود که به موجب آن، چهار ميليون برده آزاد مي شدند. اين اقدام لينـكلن، بزرگترين حادثه قرن نوزدهم به شمار ميرود.
ترور آبراهام لینکلن
در 14 آوريل 1865 و دقیقا پنج روز پس از پايان جنگ داخلي چهارساله آمريكا، آبراهام لينـكلن رئيس جمهوري وقت اين كشور در جايگاه شماره 7 تماشاخانه فورد در مركز شهر واشنگتن هدف گلوله جان ويلكز بوت (John Wilkes Booth)، قرار گرفت.
جان ویلکز بوت، یک هنرپیشه مشهور آمریکایی و از هواداران كنفدراسيون آمريكا یا همان طرفداران كاهش قدرت دولت مركزي و از مخالفان سرسخت سیاست مبارزه با برده داری و تبعیض نژادی آبراهام لینکلن بود که باعث جنگ های موسوم به انفصال در امریکا شد. جان بوت، که چندی پیش در اجرای نقشه ربودن لینکلن ناکام مانده بود، از حضور رئیس جمهور آمریکا در سالن تئاتر فورد خبر شد و تصمیم به اجرای نقشه خود گرفت.
لینکلن بدون محافظ اصلی اش برای تماشای تئاتر پسر عموی آمریکائیمان، وارد سالن شد و در جای خود در اتاقکی در بالکن نشست. در حالیکه تنها محافظ او مشغول قدم زدن بود، بوت از غفلت او استفاده کرد و خود را در پشت اتاقک مخفی کرد و منتظر خنده دارترین صحنه تاتر ماند، به این امید که صدای خنده، مانع شنیده شدن صدای شلیک گلوله شود.
بالاخره لحظه ای که منتظرش بود، فرا رسید و بوت گلوله ای به سر رئیس جمهور شلیک کرد که این گلوله از کنار گوش چپ لینکلن وارد شد و در پشت کره چشم راستش قرار گرفت. او در این لحظه فریاد زد: جنوب انتقامش را گرفت، این دست فدای ستمکاران
بوت که به سرعت از مهلکه گریخته بود، بمدت 12 روز متواری بود تا اینکه بالاخره در طویلهای در ویرجینیا مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد. هشت تن از همدستان او در ماجرای ترور لینکلن، محاکمه و مجرم شناخته شدند و اندکی بعد چهار تن از آنان به دار آویخته شدند.
پس از اصابت گلوله رئیس جمهور را از داخل تئاتر به خیابان آوردند. در مدت 9 ساعتی که در حالت کما بود، متخصصان بسیاری بر بالین او آمدند و تشخیص دادند گلوله در 6 اینچی داخل مغز جای گرفته است و امیدی به زنده ماندن او نیست. عاقبت در ساعت 7:22 بعد از ظهر، رسماً مرگ رئیس جمهور اعلام شد.
فردای آن روز طی مراسمی، جنازه آبراهام لینکلن را با قطار به ایالت ایلینویز بردند و ملت آمریکا در سوگ مردی نشستند که در نگاه عدهای، ناجی ایالات متحده بود. وی در قبرستان اوک ریج در اسپرینگفیلدز ایلینویز دفن شد و در سال 1874 یک بنای 177 فوتی (54متری) به همراه انبوهی از مجسمههای برنزی در اطراف مقبره اش ساخته شد. در سال1901، رابرت تاد لینکلن، برای جلوگیری از دزدیده شدن بقایای جسد پدرش، مقبره آبراهام را نبش قبر کرد و وی را مجدداً در زیر سیمانی به ضخامت چندین فوت دفن کرد.
سخنان آبراهام لینکلن
- کسی که بسیار می خواند و بسیار می داند، اما به هر دلیل وارد کارزار مبارزه برای آزادی نمی شود، مانند فروشگاهی بسیار بزرگ و پر از کالاست که روی در ورودی اش نوشته باشند، تعطیل است.
- اندکی از مردم را می توان برای همیشه فریب داد. همه مردم را نیز می توان برای مدت اندکی فریب داد. اما نمی توان همه مردم را برای همیشه فریب داد.
- من دریافته ام که انسانی هر اندازه مصمم به خوشبخت زیستن باشد، به همان اندازه خوشبخت و سعادتمند زندگی خواهد کرد.
- آدمی ناتوان ترین موجود جهان است، بویژه در برابر خودش. هیچ کس بهتر از خود انسان نمی تواند خودش را فریب دهد. هر کس نیمی از عمرش را در فریب دادن خود تلف می کند.
- به همه اعتماد داشتن خطرناک است، به هیچ کس اعتماد نداشتن خطرناکترین است.
- من مایلم امور دولت را به نحوی اداره کنم که اگر در پایان فرمانروایی خود همه دوستانم را از دست دادم، دست کم یکی از دوستانم باقی بماند و آن، وجدان و قلب من است.
- انسان آنقدر فرصت ندارد که نیمی از عمرش را صرف جنگ و ستیزه کند. اگر کسی از حمله و بدگویی نسبت به من دست بکشد، هرگز گذشته را برای تلافی به خاطر نخواهم آورد.
- اگر بدانیم کجا هستیم، کجا می رویم و به چه وسیله می رویم، یکی از مشکلات خود ما و اجتماع ما برطرف می شود.
- چیزهایی که من مایل به دانستن آنها هستم در کتاب وجود دارد و بهترین رفیق من کسی است که کتابی به من بدهد که آن را نخوانده باشم.
- چقدر سخت است که انسان بمیرد، در حالی که هیچ خدمتی به کشورش نکرده باشد.
- تصمیم بگیرید که کاری را انجام دهید، آنگاه راه انجام آن را خواهید یافت.
- پدرم به من کار کردن را آموخت، نه عشق و علاقه به کار را.
- هر کاری که تصمیم آن را بگیرید، نصفش را انجام داده اید.
- بدون حکومت می توان زندگی کرد، اما بدون کتاب و مطبوعات نه.
- همه می توانند بدبختی را تحمل کنند. اگر می خواهید منش کسی را بیازمایید، به او قدرت بدهید.
- چنانچه می خواهی منش کسی را بسنجی، به او قدرت بده.
- بهترین خوبی آینده، این است که هر بار تنها یک روز از آن می آید.
- بینش و آگاهی، آن است که دیگران را به گونه ای که خود، خود را می بینند، بیان داری.
- من تلاش خود را می کنم و به راه خود ادامه می دهم. اگر نتیجه ی دلخواه از کارم گرفتم، خرده گیری و سخن دیگران بر من کارساز نیست و اگر کارم نادرست باشد، سوگند ده فرشته ی آسمانی مبنی بر درستی آن، نمی تواند آن را نیکو کند.
- شما نمی توانید با شانه خالی کردن از مسئولیت امروز، از مسئولیت فردا شانه خالی کنید.
- همه مردم از تعارف خوششان می آید.
- هنگامی که شما پاهای فیلی را به زور نگه داشته اید و او تلاش می کند خودش را برهاند، بهتر است بگذارید برود.
- قشنگ ترین زمان های زندگی شما زمان هایی است که با دوستانتان سپری میکنید.
- ادعا نمی کنم که رویداد ها را مهار کردهام، بلکه با افسوس بی پایان، میگویم که رویدادها مرا مهار کردهاند.
- کسانی که دست به کار نمی شوند، به خواسته های خود می رسند، ولی فقط به باقی ماندهی خواسته های افرادی می رسند که پیش از آن ها شتاب کردند.
- شما می توانید هر چه را که می خواهید، داشته باشید،به شرطی که آن را به شدت بخواهید.
- شما می توانید هر چه که می خواهید، بشوید، هر کامیابی که می خواهید، بدست آورید، به شرطی که با ارادهای استوار، از آن دست برندارید.
- مردم به همان اندازه خوشبخت هستند که می خواهند باشند.