آدولف گالانـد فرمانده واحد شکاری لوفت وافه
جنگ جهانی دوم بعنوان مخوف ترين و هولناک ترین نبرد تاريخ، مسبب یک تراژدی انسانی بزرگ بود و باعث ریختن خون هزاران انسان بیگناه و ویرانی نیمی از جهان، از غرب اروپا تا شرق آسیا، طی عملیات های نظامی ویرانگری همچون نبرد استالینگراد - نبرد کیف - نبرد کورسک - نبرد دونکرک - نبرد نرماندی - نبرد ایو جیما - نبرد بریتانیا - نبرد میدوی - عملیات بارباروسا - نبرد برلین و نبرد اوکیناوا گردید. اما همین جنگ خونین راه را برای بوجود آمدن پیشرفت های بسیاری در علوم مختلف، خصوصا با هدف کاربرد در علوم نظامی گردید. همچنین در کوران این جنگ ویرانگر، انسانهای شجاع و توانمندی نیز ظهور کردند که در دفاع از سرزمین خود با تکیه بر خلاقیت و شجاعت بی نظیر و نبوغ خیره کننده شان، رشادتهای بی نظیری را برجای گذاشتند و نام خود را در تاریخ ماندگار کردند. ارتش ورماخت آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، عرصه ظهور ژنرالهایی با شهرت جهانی بود که از شاخص ترین آنها میتوان به فیلد مارشال اروین رومل ملقب به روباه صحرا، هاینریش هیملر فرمانده ارتش سری وافن اس اس و سازمان مخوف گشتاپو، اریش هارتمن معروف به تکخال خلبانان شکاری جهان، هانس رودل ملقب به شکارچی افسانه ای تانکها، آدولف گالاند ملقب به ژنرال شکاری، هانا رایتش ملقب به بانوی شیردل، اتو اسکورزینی، فرمانده کماندوهای هیتلر و خطرناکترین مرد اروپا، فیلد مارشال فردریش پاولوس فرمانده ارتش ششم آلمان در استالینگراد، هاینتس گودریان، برترین استراتژیست نبردهای زرهی و هرمان گورینگ، برجستهترین چهره حزب نازی و فرمانده نیروی هوایی آلمان در جنگ جهانی دوم اشاره کرد که در ورای این نامها، آدولف هیتلر، رهبر افسانه ای آلمان و پیشوای بزرگ رایش سوم با شخصیتی منحصر بفرد، خود را بعنوان یکی از معروفترین چهره های قرن بیستم معرفی کرد.
نیروی هوایی آلمان معروف به لوفت وافه که یکی از قوی ترین، ورزیده ترین و آماده ترین نیروهای هوایی جهان در دوران جنگ جهانی دوم بود که در سال 1935 با نقض عهد نامه ورسای، فعالیت خود را آغاز کرد. هدف اصلی تشکیل این نیرو، پشتیبانی از نبرد های برق آسای آدولف هیتلر درسرتاسر اروپا بود و مجهز به بهترین هواپیماهای عصر خود یعنی یونکرزیو 87 اشتوکا و مسرشمیت بی اف 109 بود. لوفت وافه دارای بهترین خلبان های جنگ جهانی دوم بود که از جمله آنان میتوان از اریش هارتمن معروف به تکخال خلبانان شکاری جهان، هانس رودل ملقب به شکارچی افسانه ای تانکها، آدولف گالانـد ملقب به ژنرال شکاری و هانا رایتش ملقب به بانوی شیردل نام برد. خلبانانی که شجاعت و جسارتشان در میدان جنگ قابل ستایش بود. ژنرال آدولف گالانـد مفتخر به درجه انحصاری ژنرال شکاری به عنوان فرمانده واحد شکاری نیروی هوایی ارتش آلمان نازی یکی از این افسران بود که البته روح انسانیت نیز در شخصیت این مرد بزرگ نمودار بود.
آدولف گالانـد، فرمانده واحد شکاری نیروی هوایی آلمان نازی
آدولف گالانـد در شهر وسترهولت در ایالت وستفالی در آلمان از یک خانواده اصالتا فرانسوی زاده شد. پدر او دارای چهار فرزند بود که آدولف فرزند دوم خانواده محسوب میشد. دو برادر دیگر او نیز به نیروی هوائی آلمان نازی پیوستند و هردو آنها در عملیات جنگی کشته شدند. پاول گالانـد برادر آدولف در 31 اکتبر 1942 و در حالی که 17 پیروزی در کارنامه خود داشت توسط یک اسپیت فایر انگلیسی سرنگون شد. برادر دیگر وی به نام ویلهلم فردیناند گالانـد در 17 آگوست 1943 بر فراز کشور هلند و در حالی که 54 پیروزی کسب کرده بود، ساقط شد.
آدولف گالانـد در سال 1933 به نیروی هوائی آلمان نازی پیوست و بر اساس خاطرات خود برای آموزش فن خلبانی به ایتالیا اعزام شد. او در خاطرات خود میگوید وقتی به ایتالیا اعزام شدیم ایتالیائیها با ما مانند افراد مبتدی رفتار میکردند اما در یکی از روزها یک خلبان ایتالیائی با پروازی معادل 45 دقیقه بر پشت یک رکورد جالب از خود به جا گذاشت. سه روز بعد وقتی مربی پرواز به گالانـد گفته بود که پرواز نماید او برای مدت نیم ساعت بر پشت پرواز نمود و ایتالیائی ها که ترسیده بودند رکورد آنان توسط یک خلبان نوآموز آلمانی شکسته شود ترسیدند و به او امر کردند تا فرود آید و او نیز اطاعت نمود. گالانـد میگوید از آن روز به بعد رفتار ایتالیائی ها با ما تغییر نمود و ما را به چشم افراد مبتدی نگاه نمیکردند. او پس از بازگشت به آلمان دچار یک سانحه هوائی شد و بینائی چشم چپ خود را از دست داد و این مسئله به جلوگیری از پرواز او منجر شد اما گالانـد توانست با حفظ کردن تمام علامتهای تابلوی چشم پزشکی، در معاینات چشم پزشکی تیم معاینه کننده را دچار اشتباه نموده و اجازه پرواز را کسب نماید. مدتی بعد گالانـد برای شرکت در جنگ داخلی اسپانیا به آن کشور اعزام شد و در این جنگها نقشی بسیار موثر داشته است. او میگوید در یکی از این جنگها او و افراد تحت امرش با ترکیب روغن موتور سوخته و بنزین و یک چاشنی انفجاری بمب ناپالم ساخته بودند که بر فراز شهرهای اسپانیا و مواضع جمهوری خواهان استفاده نموده بودند (این بمب بعدها در سطحی وسیع در جنگ مورد استفاده قرار گرفت و گالانـد که خود یکی از افراد سازنده این بمب بود بعدها شاهد بمب باران وسیع شهرهای آلمان توسط متفقین گردید که شهرهای هامبورگ، کولونی، درسدن و... از جمله این شهرها میباشند).
گالانـد در خصوص شرکت سربازان آلمانی در جنگ داخلی اسپانیا به خاطره جالبی اشاره می کند که نشان دهنده حس وظیفه شناسی و انضباط آهنین آلمانیهاست:«در همان اوقات که بیلبائو مفتوح شد واقعه ای اتفاق افتاد که نشان می دهد ممکن است که در منظمترین سازمانهای نظامی دنیا هم که نیروی آلمان یکی از آنها بود، فراموشی و غفلت، سبب بروز حوادث ناگوار شود.
یک روز لازم شد که یک گروهان از آتشبار های ضد هوایی را بالای کوهی موسوم به کوه «گردوس» نصب نمایند تا اینکه بتوانند از آنجا جلوی پرواز هواپیماهایی را که از ارتفاعات زیاد عبور می کنند بگیرند.
وقتی سربازان آلمانی بالای کوه گردوس رسیدند، چشم آنها به دو مرد ریشو و ژنده پوش افتاد که هر دو موهای بلند طلایی و ریش حنایی داشتند. سربازان ما از مشاهده آن دو نفر حیرت کردند و تصور نمودند که شاید آن دو نفر انسان وحشی می باشند ولی با شگفتی متوجه شدند که آنها به زبان آلمانی صحبت می نمایند.
آن دو مرد ریشو در کوه کلبه ای برای خود ساخته، مقداری از درختهای خشک را قطع نموده و کنار آن کلبه، انباری از هیزم به وجود آورده بودند. سربازان ما از آنها پرسیدند: شما که هستید و اینجا چه می کنید؟
آنها جواب دادند که سرباز لژیون کوندور می باشند و هفت ماه قبل به آنها ماموریت داده شد که بالای کوه گردوس دیده بانی کنند و گفتند که مدت دیده بانی آنها بیست و چهار ساعت است و می باید پس از یک شبانه روز دو نفر دیگر بیایند و جای آنها را بگیرند و آنها برای استراحت از کوه پایین بروند. ولی هفت ماه است که کسی سراغ آنها را نگرفته و آنان برای اینکه حساب ایام را از دست ندهند هر روز یک خط به دیوار کلبه خود می کشیدند و در آن هفت ماه با شکار بز کوهی که در آن کوه فراوان است و نوشیدن آب چشمه های کوهسار زندگی می کردند.
وقتی سربازان ما وارد کلبه آن دو نفر شدند دیدند که مقداری زیاد آتش را زیر خاکستر پنهان کرده اند و می گفتند کبریت آنها در همان دو سه روز اول تمام شد و برای اینکه آتش داشته باشند و بتوانند در شبهای سرد ان کوه خود را گرم کنند و گوشت شکار را کباب نمایند آتش را زیر خاکستر پنهان و ذخیره می کردند.
سربازان ما خواستند که آنها را از کوه فرود آوردن؛د ولی نیروی انضباط در آنها به قدری بود که بعد از آن همه مشکلات و محرومیتها گفتند: چون کسی نیست که به جای ما در این جا نگهبانی کند، ما صبر می کنیم که دو نگهبان برای دیده بانی بفرستند و بعد ما پایین خواهیم رفت.
سربازان ما بی درنگ این خبر را به اطلاع لژیون کوندور رسانیدند و معلوم شد که هفت ماه قبل وقتی آن دو نفر را برای نگهبانی به کوه فرستادند، واحدی که آن دو نفر جزء آن بودند منتقل به قسمتی دیگر شد و فرمانده مستقیم آن دو نفر به قتل رسید. پس از اینکه فرمانده مستقیم آنها کشته شد کسی آن دو نفر را به خاطر نیاورد و متوجه نشدند که باید آنها را عوض کنند. بعد از مدتی که خواستند سان ببینند، دیدند دو نفر کم است و آن دو نفر را جزو کشتگان یا اسرای جنگ به حساب آوردند و در نتیجه به طور مطلق فراموش شدند.
اسپانیایی ها از انضباط آن دو سرباز آلمانی حیرت کردند و بعد از این که از کوه فرود آمدند و شست و شو و اصلاح نمودند به آنها لباس داده شد و مرخص شدند که به آلمان بروند.»
گالانـد پس از بازگشت از اسپانیا فرماندهی یک اسکادران هوائی را دریافت نمود و در جریان حمله به لهستان رایشتوفن مشهورترین خلبان آلمانی در آن زمان به او و اسکادران تحت امرش دستورداد در ظرف سه روز نیروی هوائی ارتش لهستان را با حمله به فرودگاه های آن کشور از بین ببرد اما گالانـد و اسکادران تحت امرش موفق شدند در مدت دو روز این مهم را به انجام برسانند. او پس از جنگ لهستان به درجه سروانی نائل شد و صلیب آهن درجه دو را دریافت نمود. او در جبهه غرب نیز بسیار فعال بود و به قول خودش به غیر از روز اول که صرف کاغذ بازی شد، از روز دوم در جبهه جنگ فعالیت نمود و با خلبانان کشورهای بلژیک و فرانسه و انگلستان درگیر شد و در پایان نبرد فرانسه او موفق شد 14 هواپیمای دشمن را ساقط نماید و سومین خلبانی بود که موفق به دریافت صلیب شوالیه شد.
در 22 آگوست به فرماندهی اسکادران JG26 رسید و در جولای 1940 او به درجه سرگردی ارتقا یافت. در 25 سپتامبر او به دلیل موفقیت در کشتن 40 خلبان دشمن به لقب ریتر کروز نائل شد. در جریان نبرد بریتانیا و در یک مذاکره، مارشال گورینگ از فرماندهان هوائی خود پرسید برای پیروزی در نبرد بریتانیا به چه چیزی نیاز دارید؟ گالانـد در پاسخ گفته بود ما احتیاج به هواپیماهای اسپیت فایر انگلیسی داریم. این پاسخ گالانـد بصورت تلویحی اعتراف به برتری هواپیماهای انگلیسی نسبت به هواپیماهای آلمانی بوده است. گورینگ با شنیدن این پاسخ از فرط عصبانیت هیچ نگفت.
گالانـد در خاطرات خویش به این مسئله اعتراف میکند که حمله هوائی به انگلستان دارای معایب بسیاری بوده است. فی المثل او میگوید هواپیماهای آلمانی پس از پرواز از فرودگاه های خویش و رسیدن به لندن فقط برای 20 دقیقه میتوانستند اقدام به عملیات نمایند و پس از این مدت میبایست برمیگشتند. از دیگر سو این حملات محدود به جنوب انگلستان بود و برد هواپیماهای آلمانی به مرکز و شمال آن کشور نمیرسید. او همچنین میگوید خلبانان انگلیسی در صورت هدف قرار گرفتن با چتر نجات فرود می آمدند و روز دیگر مجددا به عملیات می پرداختند اما خلبانان آلمانی در صورت سقوط و فرود با چتر نجات به اسارت در می آمدند و آلمان هر روز تعدادی خلبان را از دست می داد.
گالانـد همچنین می گوید وقتی هواپیماهای شکاری آلمان از محافظت از بمب افکن های آلمانی ناتوان شدند گورینگ دستور داد بر روی هواپیماهای شکاری بمب نصب نمایند تا لندن با تعداد بمب های بیشتری هدف قرار گیرد و وقتی با اعتراض خلبانان شکاری مانند گالانـد روبرو شد در پاسخ گفت: اسبی که نتواند در مسابقه برنده شود باید بار حمل کند. گالانـد در کتاب خاطرات خود میگوید این بمب ها هواپیماهای شکاری را بسیار سنگین می کرد و قابلیت تحرک آن را کم و مانور و سرعت آن را تقلیل می داد. گالانـد یکی از دلایل عدم موفقیت آلمان در به زانو در آوردن انگلستان را عدم صلاحیت فرماندهی (به خصوص شخص گورینگ) می داند.
در 15 آوریل 1941 گالانـد تصمیم گرفت قبل از عزیمت به جشن تولد ژنرال تئو اوستر کمپ یک هدیه به وی دهد بنابراین راه خود را کج کرد و به سواحل فرانسه در دریای مانش رفت و در آنجا چهار هواپیمای اسپیت فایر انگلیسی را یافت و موفق به سرنگون نمودن سه هواپیمای انگلیسی شد که خلبان یکی از هواپیماها اسیر و دو خلبان دیگر مجروح شدند. هر دو هواپیما یافته شد و مورد بازرسی و تحقیق فنی قرار گرفت. در صبح 21 ژوئن 1941 گالانـد موفق شد یک هواپیمای اسپیت فایر از اسکادران 303 دولت در تبعید لهستان را سرنگون نماید و در بعد از ظهر همان روز توسط اسکادران 145 دولت در تبعید لهستان سقوط نمود و مختصر مجروح شد. در همان شب او به دلیل کشتن هفتادمین خلبان دشمن به عنوان اولین نظامی آلمانی موفق به دریافت شمشیر ریتر کروز گردید.
در 2 جولای 1941 گالانـد یک هواپیمای جدید دریافت نمود که پشت صندلی آن با یک ورق فولادی زره پوش شده بود. در همان روز او توسط یک هواپیمای اسپیت فایر انگلیسی (احتمالا از اسکادران 308 دولت در تبعید لهستان) مورد هدف قرار گرفت اما این ورق فولادی از اصابت گلوله به وی ممانعت نمود و او بطرزی شگفت انگیز نجات یافت اما مجروح شد و برای دو روز در بیمارستان بستری شد. در نوامبر 1941 گورینگ پیشنهاد نمود که گالانـد به دلیل 94 مین پیروزی خود به فرماندهی واحد شکاری نیروی هوائی آلمان برگزیده شود. آدولف هیتلر با این پیشنهاد موافقت نمود و یک درجه جدید به نام ژنرال شکاری ابداع و به گالانـد اعطا نمود که قبل از آن کسی مفتخر به دریافت این درجه نشده بود و بعدها هم هرگز به کسی اعطا نشد و این درجه صرفا برای گالانـد طراحی شده بود.
در 23 ماه می 1943 گالانـد نمونه اولیه از اولین هواپیمای جت جنگنده جهان به نام مسر اشمیت 262 را آزمایش نمود و با آن پرواز کرد. او همچنین از حملات هوائی انگلستان و آمریکا به شهرهای آلمان به تلخی یاد میکند اما در خصوص عملکرد مشابه خود و دیگر خلبانان آلمانی سکوت نموده است. در سال 1941 داگلاس بادر خلبان مشهور انگلیسی که هر دو پایش قطع شده بود و از دو پای چوبی استفاده میکرد به اسارت گالانـد افتاد و گالانـد با او مانند قهرمانان رفتار کرد و از او تجلیل نمود.
در تمام مدت سال 1943 گالانـد به دفاع از آسمان رایش موظف گردید اما او اذعان میکند که به دلیل عدم تولید هواپیماهای شکاری به میزان لازم، امکان تحقق این هدف (دفاع از آلمان) ممکن نشد و هر روز شهرهای بیشتری ویران شدند. او در کتاب خود میگوید چون انگلیسی ها می خواستند تلفات کمتری بدهند در شب حمله میکردند و آمریکائی ها چون قصد داشتند دقیق تر بمب باران نمایند در روز این کار را میکردند در نتیجه ملت و خلبانان آلمانی شب و روز آسایش نداشتند و تعدادی از آنان زیر فشار تحمل ناپذیر خستگی و فرسودگی دست به خودکشی زدند. او میگوید وقتی بمب افکن های سنگین و چهار موتوره موسوم به B-17 وارد جنگ شد، آلمان به تلی از ویرانه تبدیل شد. او در کتاب خاطرات خود میگوید این هواپیما دارای 13 مسلسل بود و وقتی یکصد فروند از این هواپیما در یک آرایش نظامی وارد فضای آلمان میشد و هر 13 مسلسل این هواپیماها در یک لحظه شلیک میکردند 1.300 مسلسل با نواخت یک میلیون و ششصد هزار گلوله در دقیقه در شش جهت شلیک میکردند و این مسئله امکان نزدیک شدن هواپیماهای شکاری آلمانی به آنان را غیرممکن میکرد.
گالانـد از بمب باران شهر لوبک که در جریان آن 11 هزار آلمانی کشته و زخمی شد و همچنین بمباران شهر درسن و نیز از بمب باران سدهای ادر و موهر که موجب کشته شدن مردم بی شماری شده بود نیز در کتاب خود یاد کرده است. او در خصوص بمب باران سدهای ادر و موهر میگوید وقتی بمب های انگلیسی سدها را شکافت 220 میلیون متر مکعب آب از سوراخ ایجاد شده به ناگهان جاری شد و وارد جلگه ای شد که در آن دهها قصبه و قریه و صدها مزرعه و 450 کارخانه وجود داشت. هزاران نفر خفه شدند و جریان آب و تولید برق در قسمتی از منطقه صنعتی آلمان متوقف شد.
در 1943 گالانـد شروع به بحث در مورد احتیاج نیروی هوایی آلمان به اتخاذ تدابیر دفاعی نمود. آدولف هیتلر و هرمان گورینگ (فرمانده نیروی هوایی) مخالف این امر بودند و پس از یک سری بحث و جدل گالانـد در دسامبر 1944 با عنوان ژنرال واحد جنگنده ها اخراج گردید. بعدها مجددا گالانـد به خط مقدم برگشت و با پرواز با مسراشمیت 262، دو هواپیمای متفقین را در 26 آوریل1945 سرنگون ساخت و به امتیاز سرنگونی 103 رسید و موفق به دریافت نشان صلیب شوالیه با برگ بلوط -شمشیر و الماس گردید. با شکست ارتش آلمان در جبهه های مختلف و با پیشروی نیروهای متفقین، گالانـد و نیروهای تحت فرمانش در14 ماه می1945 در فرودگاه سالزبورگ به اسارت آمریکاییها درآمدند. او به مدت دو سال زندانی و پس از آزادی، مشاور نظامی آرژانتین شد که بیوگرافی خود را با نام اولین و آخرین، در سال 1954 منتشر نمود. گالانـد درسال 1955 به آلمان برگشت و به عنوان مشاور امور هوا-فضا، مدیر خط هوایی و مدیر تجاری به کار پرداخت. آدولف گالانـد در9 مارس 1996 با عنوان یکی از قدرتمندترین خلبانان جنگ جهانی دوم، درگذشت.