ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

نگارستان

حسین پناهی دژکوه

 

حسین پناهی دژکوه

حسین پناهی دژکوه - نگارستان

حسین پناهی دژکوه

ملیت: ایرانی
تولد: ۶ شهریور ۱۳۳۵،روستای دژکوه،شهرستان کهگیلویه
والدین: ماه کنیز، علی‌پناه پناهی
وفات: ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ (۴۸ ساله) ، تهران
محل زندگی: تهران
مدفن: سوق، شهرستان کهگیلویه ، ایران
پیشه: بازیگر، کارگردان، نویسنده، شاعر
سالهای فعالیت: ۱۳۶۰ تا ۱۳۸۳
فرزندان: لیلا پناهی ، آنا پناهی ، سینا پناهی
وب سایت:  www.hosseinpanahi.ir


من حسینم ، پناهی ام

خودمو می بینم

خودمو می شنفم

تا هستم جهان ارثیه بابامه

سلاماش و همه عشقاش و همه درداش ، تنهائیاش

وقتی هم نبودم مال شما

اگه دوست داری با من ببین  یا بذار باهات ببینم

با من بگو یا بذار باهات بگم

سلامامونو ، عشقامونو ، دردامونو ، تنهائیامونو

بزرگ مرد کوچکی که فقط خودش شبيه خودش بود نامش حسين و شهرتش پناهي دژکوه بود. گرچه  دژکوه را براي اختصار نمي گفتند اما او منش و نام زادگاهش را در رفتار و حرکاتش حفظ کرده بود و با خود همه جا مي برد.  دژکوه جايي بود در استان کهكيلويه و بوير احمد نزديك دهدشت. روستايي زيبا که در ۶ شهریور ۱۳۳۵ میزبان انسانی وارسته و مهربان بنام حسین پناهی شد. حسین پناهی پس از فراغت از تحصيل متوسطه در بهبهان، سوداي پاسخ گفتن به پرسش هايي بزرگ تر به جانش افتاد و به توصیه و خواست پدر راهی حوزه درس آيت الله گلپايگاني در شهرستان قم شد و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی‌اش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد تا اینکه زنی برای پرسش مساله‌ای که برایش پیش آمده بود پیش حسین رفت و از حسین پرسید که فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتاده‌است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه می‌دانست روغن نجس است ولی این را هم می‌دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده‌اش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علیرغم فشارهای اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد. حسین به تهران آمد و در مدرسهٔ هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامه‌نویسی را گذراند.

حسين پناهي از سال 1365 با فيلم گال وارد عرصه بازيگري شد. اين فيلم که اولين ساخته ابوالفضل جليلي، کارگردان متفاوت و ستايش شده سينماي ايران بود دروازه دنيايي را به روي پناهي گشود که ديگر تا پايان عمر رهايش نكرد. ناروني، تيرباران، در مسير تندباد و گذرگاه از ديگر تجربه هاي پناهي در اين سالها بودند که هر کدام در زمان خود با استقبال خوبي مواجه شدند. درهمين سال ها حضور پناهي در مجموعه تلويزيوني محله بهداشت که از جمله اولين طنزهاي متفاوت تلويزيون پس از پيروزي انقلاب به شمار مي رفت چهره او را در حافظه جمعي مخاطبان به ثبت رساند.

پناهي در سال 1367 با بازي در فيلم هي جو  که فيلمنامه آن را بيژن بيرنگ نوشته بود و کارگرداني اش را منوچهر عسگري نسب به عهده داشت ، فراز مهمي از زندگي حرفه اي خود را آغاز کرد. او در اين فيلم که هجويه اي برجامعه آن روز ايران و تمايلات غرب گرايانه به وجود آمده در سال هاي پايان جنگ بود، نقش جواني روستايي را ايفا مي کرد که با ابراز تمايل اغراق آميز به مظاهر زندگي غربي، موقعيت هاي هجوآميزي را مي آفريند. شخصيتي که بيرنگ دراين فيلم براي پناهي نوشت، در واقع به پايه اي براي نقشهايي تبديل شد که او در بقيه دوران فعاليت حرفه اي خود ايفاگر آنها بود .تاکيد بر تضاد فرهنگ يك روستايي تازه آشنا شده با مظاهر فرهنگ مدرن و برزخ تطابق اين روستايي با زندگي شهري در کنار تأکيد بر حفظ سادگي و خلق وخوي روستايي ، از مشخصه هاي مهم اين نقش بود که در بقيه بازي هاي پناهي از آن پس ، نمود پيدا کرد.

او در سال 1368 چند نمايشنامه تلويزيوني نوشت که در شبكه اول سيما به شكل تله تئاتر تهيه شد. مشهورترين اين نمايشنامه ها دو مرغابي در مه نام داشت که درواقع به نوعي زندگينامه شخصي خود پناهي بود و از آن پس پناهي در اکثر نقش ها به سنتي که با اين اثر بنيان گذاشته بود يعني به نمايش گذاشتن زندگي شخصي اش، وفادار ماند.

در سال 1369 با اين نگاه تازه به نقش آفريني سينمايي ، مسعود جعفري جوزاني فيلمنامه اي براساس زندگي واقعي حسين پناهي نوشت که سايه خيال نام داشت. پناهي در اين فيلم با بازي جذابش در مرز ميان خيال و واقعيت حرکت کرد و با خلق شخصيتي خيالي به نام غلومي که در واقع نيمه ديگر شخصيت خودش بود نمايشي از دنياي دروني خود به بينندگان ارائه کرد. او با اين نقش توانست در نهمين دوره جشنواره فيلم فجر ديپلم افتخار بهترين بازيگر نقش اول مرد را از آن خود سازد. مرد ناتمام ، ساخته محرم زينال زاده ديگر اثر سينمايي بود که در آن پناهي نقشي مشابه با زندگي واقعي خودش داشت.

پناهی به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش می‌بارید و طنز تلخش بازیگر نقش‌های خاصی بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعر بود. و این شاعرانگی در ذره‌ ذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد، این مجموعهٔ شعر تاکنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ شد و به شش زبان زنده دنیا ترجمه شده‌است. حسين پناهي در دهه هفتاد چندين مجموعه شعرو نمايشنامه به چاپ رساند و در چند مجموعه تلويزيوني ظاهر شد که از آن ميان حضور او در مجموعه هاي امام علي(ع)، آژانس دوستي و آواز مه ، بيشتر در يادها باقي مانده است. پناهي در اواخر دهه 70 به تئاتر زنده روي آورد که نمايش چيزي شبيه زندگي  به کارگرداني او در تئاتر شهر با اقبال خوبي از سوي تماشاگران مواجه شد.

او در طول فعاليت هنري خود ، شخصيتي براي خودش ساخت که پسوند دژکوه انتهاي شهرتش ، در آن نقشي عمده ايفا ميکرد. او حسين پناهي دژکوه به دنيا آمد و حسين پناهي دژکوه را همان طور که بود ، برابر چشمان مردم ايران به نمايش گذاشت و درآخر هم با همين نام وشهرت بود که تهران شلوغ را به سمت زادگاهش ترك کرد و در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ و در سن ۴۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت و به وصیت خود ایشان در قبرستانی که مادرش در آنجا دفن شده در شهر سوق‌ به خاک سپرده شد.

دوران کودکی به روایت حسین پناهی

در کودکی نمی دانستم که باید از زنده بودنم خوشحال باشم یا نباشم چون هیچ موضع گیری خاصی در برابر زندگی نداشتم. فارغ از قضاوت های آرتیستیک در رنگین کمان حیات ذره ای بودم که می درخشیدم. آن روز ها میلیون ها مشغله دلگرم کننده در پس انداز ذهن داشتم ، از هیئت گل ها گرفته تا مهندسی سگ ها،از رنگ و فرم سنگ ها گرفته تا معمای باران ها و ابر ها،از سیاهی کلاغ گرفته تا سرخی گل انار. همه و همه دل مشغولی شیرین ساعات بیداریم بودند. به سماجت گاو ها برای معاش، زمین و زمان را می کاویدم و به سادگی بلدرچین سیر میشدم.

گذشت ناگزیر روزها و تکرار یک نواخت خوراکی های حواس، توقعم را بالا برد. توقعات بالا و ایده های محال ، مرا دچار کسالت روحی کرد و این در دوران نوجوانیم بود. مشکلات راه مدرسه در روزهای بارانی مجبورم کرد به خاطر پاها و کفش هایم به باران با همه عظمتش بدبین شوم و حفظ کردن فرمول مساحت ها، اهمیت دادن به سبزه قبا را از یادم برد. هر جه بزرگ تر شدم به دلیل خود خواهی های طبیعی و قرار دادهای اجتماعی از فراغت آن روزگار طلایی دور و دورتر افتادم.

این روز ها و احتمالا تا همیشه مرثیه خوان آن روزها باقی خواهم ماند. تلاش میکنم تا به کمک تکنیک بیان و با علم به عوارض مسموم زبان،آن همه حرکت و سکون را باز سازی کنم و بعضا نیر ضمن تشکر و سپاس از همه همنوعان زحمتکشم که برایم تاریخ ها و تمدن ها ساخته اند گلایه کنم که مثلا چرا باید کفش هایمان را به قیمت پاهایمان بخریم و چرا باید برای یک گذران سالم و ساده، خود را در بحران های دروغ و دزدی دیوانه کنبم. چرا باید زیبایی های زندگی را فقط در دوران کودکی مان تجربه کنیم حال آنکه ما مجهز به نبوغ زیبا سازی منظومه هاییم. در مقایسه با آن ظلمات سنگین و عظیم نبودن ، بودن نعمتیست که با هر کیفیتی شیرین و جذاب است.

بدبینی های ما عارضه های بد حضور و ارتباطات ماست. فقر ، بیماری ، تنهایی و مرگ ما ، هیچ گاه به شکوه هستی لطمه نخواهد زد ، منظومه ها می چرخند و مارا با خود می چرخانند. ما در هیئت پروانه هستی با همه توانایی ها و تمدن هایمان شاخکی بیش نیستیم. برای زمین هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ تفاوتی ندارد.  یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی ها و مشکلات ما نیست. اگر رد پای دزد آرامش و سعادت را دنبال کنیم سرانجام به خودمان خواهیم رسید که در انتهای هرمفهومی نشسته ایم و همه چیزهای تلنبار مربوط و نامربوط را زیر و رو میکنیم. به نظر میرسد انسان ، آسانسورچی فقیری است که چزخ تراکتور می دزدد. البته به نظر میرسد ، تا نظر شما چه باشد؟

سال‌شمار زندگی حسین پناهی

۱۳۴۱

رفتن به مکتب خانه دژکوه

۱۳۴۵

اتمام دوره ابتدایی

۱۳۴۶

ترک دژکوه، رفتن به سوق

خواندن کلاس ششم

۱۳۴۷

رفتن به بهبهان و گرفتن سیکل

۱۳۵۱

رفتن به قم و طلبگی

۱۳۵۴

رها کردن درس حوزوی

سفر به شوشتر و یکسال آموزگاری در آن شهر

۱۳۵۵

اقامت در اهواز و اشتغال به شغل‌های مختلف

۱۳۵۶

بازگشت به روستای دژ کوه و ازدواج. نام همسر شوکت

۱۳۵۷

رفتن به اهواز و کار در کتابخانه‌ای در آن شهر

تولد فرزند نخست (لیلا)

۱۳۵۹

رفتن به جبهه و فعالیت در بخشهای فرهنگی

تولد دومین فرزند (آنا)

۱۳۶۰

مهاجرت به تهران

سکونت در یکی از مقبره‌های خصوصی امامزاده قاسم به مدت یک سال

عضویت در گروه تئاتری آناهیتا

۱۳۶۱

نخستین تجربه‌های نمایشنامه‌نویسی

نوشتن یک گل و بهار

کارگردانی نمایشنامه خوابگردها

۱۳۶۲

نوشتن آسانسور

نوشتن و کارگردانی تله تئاتر سرودی برای مادران

۱۳۶۳

تولد سومین فرزند (سینا)

نخستین تجربه‌های بازی در تله تئاترهای تلوزیونی

بازی در سریال محله بهداشت

نوشتن به سبک آمریکایی

۱۳۶۴

استخدام در صدا و سیما

بازی در سریال گرگ‌ها

نوشتن دل شیر

نوشتن دو مرغابی در مه

۱۳۶۵

نخستین بازی در سینما

بازی در فیلم سینمایی گال

بازی در فیلم سینمایی گذرگاه

بازی در فیلم سینمایی تیر باران

بازی در تله تئاترهای دو مرغابی در مه و آسانسور

۱۳۶۶

کارگردانی سریال تلوزیونی ماجراهای رونالد و مادرش

بازی تله تئاتر در آیینه خیال

۱۳۶۷

بازی در فیلم سینمایی در مسیر تند باد

بازی در فیلم سینمایی هی جو

بازی در فیلم سینمایی ارثیه

بازی در فیلم سینمایی نار و نی

نوشتن نخستین شعرها

۱۳۶۸

فوت مادر

بازی در فیلم سینمایی راز کوکب

نوشتن مجموعه من و نازی

۱۳۶۹

بازی در فیلم سینمایی چاووش

بازی در فیلم سینمایی سایه خیال

دیپلم افتخار بهترین بازیگر جشنواره فجر برای فیلم سایه خیال

نوشتن پیامبران بی‌کتاب

۱۳۷۰

بازی در فیلم سینمایی اوینار

بازی در فیلم سینمایی مهاجر

نوشتن کابوس‌های روسی

۱۳۷۱

نوشتن گوش بزرگ دیوار

بازی در فیلم سینمایی هنرپیشه

بازی در فیلم سینمایی مرد ناتمام

۱۳۷۲

نوشتن خروس‌ها و ساعت‌ها

انتشار کتاب من و نازی

۱۳۷۳

بازی در فیلم سینمایی آرزوی بزرگ

بازی در فیلم سینمایی روز واقعه

۱۳۷۴

نوشتن بازی و کارگردانی سریال بی‌بی یون برای تلویزیون، سریال توقیف

و چند سال بعد نسخه قیچی شده آن از تلویزیون نمایش داده شد (در حدود دو سوم کل مجموعه)

انتشار دو مرغابی در مه

۱۳۷۵

انتشار آلبومی از دکلمه شعرهایش با نام ستاره‌ها

بازی در سریال دزدان مادر بزرگ

۱۳۷۶

به صحنه بردن نمایش چیزی شبیه زندگی

انتشار چیزی شبیه زندگی

انتشار بی‌بی یون

انتشار خروس‌ها و ساعت‌ها

۱۳۷۷

بازی در فیلم سینمایی کشتی یونانی

۱۳۷۸

نوشتن دیالوگ‌های سریال امام علی و بازی در آن

۱۳۷۹

بازی در سریال یحیا و گلابتون

۱۳۸۰

بازی در سریال آژانس دوستی

۱۳۸۱

نوشتن مجموعه نمی‌دانم‌ها

۱۳۸۲

بازی در سریال آواز مه

نوشتن مجموعه سالهاست که مرده‌ام

۱۳۸۳

آغاز ضبط البوم دوم دکلمه‌هایش از خرداد ماه

تصمیم برای جمع‌آوری مجموعه شعرهایش

پایان ضبط دکلمه شعرهایش در شب یک شنبه یازدهم مرداد

آخرین تماس تلفنی با پسرش سینا در ساعت ۹ شب چهارشنبه چهاردهم مرداد

فوت در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳

کشف پیکر توسط دخترش انا در ساعت ۱۰ شب شنبه ۱۷ مرداد در خانه‌اش واقع در خیابان جهان‌آرا

معاینه پزشکی قانونی و تعیین ایست قلبی به عنوان علت مرگ

تدفین پیکرش در سوق به تاریخ سه شنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۸۳

انتشار آلبوم دکلمه آخرین سروده‌هایش به نام سلام، خداحافظ در پانزدهم مهر ماه

انتشار مجموعه کامل اشعارش به نام چشم چپ سگ در هفت دفتر در اردیبهشت ۱۳۸۴

در سال ۱۳۹۰ انتشار دو سی دی دیگرازدکلمه هایش با نام راه با رفیق و یک دفتر شعر و یک نمایشنامه تاتر به نام چیزی شبیه زندگی ۲ دارد که هنوز چاپ نرسیده اند

کارنامه هنری

کتاب

من و نازی

ستاره ها

چیزی شبیه زندگی

بی بی یون

سلام خدا حافظ

سالهاست که مرده ام

افلاطون کنار بخاری

نامه هایی به انا

دو مرغابی در مه

کابوسهای روسی

به وقت گرینویچ

نمیدانم ها

شعر و صدای حسین پناهی

سلام خداحافظ

ستارها

راه با رفیق

سینما

گذرگاه (۱۳۶۵)

گال (۱۳۶۵)

تیرباران (۱۳۶۶)

هی جو (۱۳۶۷)

نار و نی (۱۳۶۷)

در مسیر تندباد (۱۳۶۷)

ارثیه (۱۳۶۷)

راز کوکب (۱۳۶۸)

مهاجران (۱۳۶۹)

چاووش (۱۳۶۹)

سایه خیال (۱۳۶۹)

اوینار (۱۳۷۰)

هنرپیشه (۱۳۷۱)

مرد ناتمام (۱۳۷۱)

روز واقعه (۱۳۷۳)

آرزوی بزرگ (۱۳۷۳)

قصه‌های کیش (اپیزود اول، کشتی یونانی) (۱۳۷۷)

بلوغ (۱۳۷۷)

مریم مقدس (۱۳۷۹)

بابا عزیز (۱۳۸۲)

مجموعه تلویزیونی

گرگها

آواز مه

محله بهداشت

بی بی یون

روزی روزگاری

مثل یک لبخند

ایوان مدائن

خوابگردها

هشت‌بهشت

قهرمان کیه

امام علی

همسایه‌ها

آژانس دوستی

دزدان مادر بزرگ

آئینه خیال

کوچک جنگلی

آشپزباشی

روزگار قریب

آقا فرمان

یحیی و گلابتون

شلیک نهایی

تله تئاتر

دو مرغابی در مه

چیزی شبیه زندگی

جوایز

۱۳۶۷،نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد(در مسیر تندباد)

۱۳۶۹،برنده دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد (سایه خیال)

۱۳۷۱،نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (مهاجران)