دکتر محمد مصدق ابرمرد تاریخ معاصر ایران
دکتر محمد مصدق، سیاستمدار و ملی گرای پرشور و استکبارستیز ایرانی و نخست وزیر محبوب ایران زمین است که با نامی عجین گشته با ملی شدن صنعت نفت، بر تارک چهره های محبوب و معاصر ایران زمین و در کنار نام بزرگانی همچون دکتر علی شریعتی می درخشد.
دکتر محمد مصدق، سیاستمدار و دولت مردی توانا بود که در منصب نمایندگی چند دوره مجلس شورای ملی و بخصوص نخستوزیری ایران در سالهای 1330 تا 1332، منشا خدمات فراوانی برای ایران و ایرانیان بوده است.
محمد مصدق چهرهای بود که ملی گرایی وی بر اکثر کشورهای خاورمیانه، همچون مصر و لیبی تأثیر گذاشت و بعنوان اولین سیاست مدار خاور میانه که با ملی کردن صنعت نفت، پرچم مبارزه اقتصادی با قدرتهای استعماری را برافراشت، سرمشق دیگر ملی گرایان خاورمیانه همچون جمال عبدالناصر شد.
محمد مصدق در 29 اردیبهشت سال 1261، در یک خانوادهٔ اشرافی و با نفوذ در دورهٔ قاجاریه، در محلهٔ سنگلج تهران به دنیا آمد. در این روز، هدایت الله آشتیانی وزیر دفتر ناصرالدین شاه از خاندان مستوفیان آشتیانی و از ایل بختیاری، صاحب پسری شد که بعدها تمام مناسب مهم سیاسی را تصاحب کرد و قدم آخرش را با ملی کردن صنعت نفت برداشت. قدمی که حالا بعد از گذشت سالها، هنوز پررنگ ترین نقطه در تاریخ استقلال اقتصادی ایران به حساب می آید.
مادرش شاهزاده نجم السلطنه بنیان گذار بیمارستان نجمیه تهران، نوه عباس میرزا ولیعهد قاجار و نایبالسلطنه ایران بود. به عبارتی مادرش دخترعموی ناصرالدین شاه، دختر شاهزاده فیروز میرزا نصرت الدوله بود.
مادر محمد مصدق، ملک تاج خانم، دخترعموی ناصرالدین شاه، مشهور به شاهزاده نجم السلطنه بنیان گذار بیمارستان نجمیه تهران و فرزند شاهزاده فیروز میرزا نصرت الدوله و نوه عباس میرزا، ولیعهد قاجار و نایبالسلطنه ایران بوده و نام پدرش، میرزا هدایتالله آشتیانی بود که در دوره ناصرالدین شاه به وزیر دفتر معروف بود. کسی که ناصرالدین شاه روی او، حساب ویژه ای داشت و به همین دلیل بعد از مرگ میرزا هدایت الله در سال 1271، شغل او را به پسر 10 ساله اش محمد داد و او را مصدقالسلطنه نامید. نامی که بعدها به محمد مصدق تغییر پیدا کرد و تا زمان مرگ روی او باقی ماند.
مصدق تحصیلات مقدماتی را در تبریز گذراند و بعد از تحصیلات مقدماتی به تهران آمد و وقتی که تنها 17 سال بیشتر نداشت، به مستوفی گری خراسان(محاسب عواید مالیاتی) منصوب شد. او به اتکای تسلط، درایت و توانایی های بی نظیر در امور محوله و علیرغم سن کمش، به گونه ای کارها را پیش بُرد که خیلی زود توانست توجه و علاقه عموم را به خود جلب کند. با این حال، در دوران مشروطه، شغل مستوفی گری به اندازه ای مورد تنفر مردم قرار گرفت که مصدق مجبور به کناره گیری از آن شد.
دکتر مصدق در سال 1280 و در سن 19 سالگی با زهرا، دختر میر سید زین العابدین ظهیرالاسلام ملقب به شمس السلطنه، سومین امام جمعه تهران ازدواج کرد. مادر زن مصدق، دختر ناصرالدین شاه بود که لقب ضیاالسلطنه را داشت که پس از مرگ وی، این لقب به دخترش زهرا که همسر مصدق بود، داده شد. ازدواج این دو 64 سال تا پایان زندگانی اشان ادامه یافت که حاصل این ازدواج، دو پسر به نامهای احمد و غلام حسین و سه دختر به نامهای منصوره، ضیا اشرف و خدیجه بود.
در بهمن 1282 خورشیدی، پیمان جدیدی بین ایران و روس بسته شد که بسیار به زیان بازرگانان و بازاریان بود. در ۵ اردیبهشت 1284، بازاریان تهران بازار را بستند و در شاه عبدالعظیم تحصن کرده و در خواست بنیاد کردن عدالت خانه در سراسر ایران را نمودند که سرانجام این اعتراضها، به انقلاب مشروطه منتهی شد تا این که مظفرالدین شاه، فرمان مشروطه را در 13 مرداد 1285، صادر کرد تا همه پرسی تشکیل مجلس شورای ملی و نوشتن قانون اساسی بر اساس خواست ملت ایران انجام یابد.
مصدق در اولین دوره انتخابات مجلس مشروطیت از طبقه اعیان و اشراف اصفهان انتخاب شد ولی چون به سن سی سال نرسیده بود، اعتبارنامه او رد شد تا مصدق در سال 1287، برای ادامه تحصیل راهی فرانسه شود. او بعد از تحصیل علوم سیاسی، به سوئیس، کشوری که بعدها لقب وطن ثانوی به آن داد، رفت و بعنوان اولین ایرانی دارای مدرک دکترا در رشته حقوق با دفاع از پایان نامه خود با موضوع ارث در احکام اسلامی، موفق به اخذ درجه دکترای حقوق در دانشگاه نوشاتل گردید.
بازگشت مصدق به ایران با آغاز جنگ جهانی اول مصادف بود. مصدقالسلطنه با سوابقی که در امور مالیه و مستوفیگری خراسان داشت، به خدمت در وزارت مالیه دعوت شد که نزدیک چهارده ماه در کابینههای مختلف، این سمت را نگه داشت اما در حکومت صمصام السلطنه، به علت اختلاف با مشار الملک، وزیر وقت مالیه از معاونت وزارت مالیه استعفا داد و هنگام تشکیل کابینه دوم وثوق الدوله به اروپا رفت.
مصدق تصمیم گرفت در سوئیس اقامت کند و به تجارت بپردازد. سپس تصمیم گرفت که با پسر و دختر بزرگش که 10 سال وطن خود را ندیده بودند، به ایران بیاید و مقدمات مهاجرت خود را فراهم سازد.
اما این سفر به دلیل اشغال تفلیس از جانب کمونیست های شوروی و ناامنی منطقه ناکام ماند اما سفر بعدی مصدق به ایران، که او را در کشور ماندگار کرد، تمام پست های سیاسی روز را برای مصدق به همراه داشت. مصدق این بار تبدیل به یک چهره سیاسی و مبارز شده بود که تمام پست ها و مشاغل حساس کشور را یکی یکی تجربه می کرد. از وزارت مالیه، وزارت عدلیه، والیگری (استانداری)، وزارت خارجه، نمایندگی مجلس، نخست وزیری گرفته تا سرانجام رهبری نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران.
در این دوران، قرارداد 1919 به امضای وثوقالدوله رسید و مخالفت گسترده آزادیخواهان ایرانی با آن شروع شد. دکتر مصدق نیز در اروپا به انتشار نامههاو مقالههائی در مخالفت با این قرارداد اقدام کرد. اندکی بعد مشیرالدوله که به جای وثوق الدوله به نخستوزیری انتخاب شد، او را برای تصدی وزارت عدلیه یا همان دادگستری، به ایران دعوت کرد.
مصدق در بازگشت به ایران به استانداری فارس منصوب شد و تا کودتای سید ضیاء و رضاخان در سوم اسفند 1299، در این مقام ماند. دکتر مصدق دولت کودتا را به رسمیت نشناخت و با نگارش مقالات و سخنرانی در میان رجال به مخالفت با این کودتا پرداخت. مصدق پس از استعفا، برای مصون ماندن از تعرض کودتاچیان، به ایل بختیاری پناه برد و تا سقوط کابینه سید ضیاء، مهمان خوانین بختیاری باقیماند.
با سقوط کابینه سید ضیاء، قوام السلطنه به نخست وزیری رسید و مأمور تشکیل کابینه شد و دکتر مصدق را به وزارت مالیه (دارائی) انتخاب کرد. با سقوط دولت قوام السلطنه و روی کار آمدن دوباره مشیرالدوله، از مصدق خواسته شد که والی آذربایجان شود. اما سرپیچی فرمانده قشون آذربایجان از مصدق که بدستور رضاخان سردار سپه، وزیر جنگ وقت صورت می گرفت، مصدق از این سمت استعفا داد و به تهران مراجعت کرد.
در خرداد ماه 1302، دکتر مصدق در کابینه مشیرالدوله به سمت وزیر خارجه انتخاب شد و با خواسته انگلیسیها برای دو میلیون لیره که مدعی بودند برای ایجاد پلیس جنوب خرج کردهاند، بشدت مخالفت نمود. پس از استعفای مشیرالدوله، سردار سپه به نخست وزیری رسید و دکتر مصدق از همکاری با او خودداری کرد. او در همین سال، کتاب حقوق پارلمانی در ایران و اروپا را تألیف کرد.
دکتر مصدق در دوره پنجم و ششم مجلس شورای ملی به وکالت مردم تهران انتخاب شد و با مطرح شدن طرح انقراض سلسله قاجاریه در مجلس، او از اندک نمایندگانی بود که با این طرح مخالفت کرد. او معتقد بود که یا سردارسپه به موقعیتی که قانون اساسی برای پادشاه در نظر گرفته، اکتفا میکند و کشور از خدمات او محروم میشود، یا تبدیل به یک حاکم مستبد خواهد شد و مشروطیت زیر سوال خواهد رفت. سرانجام با انقراض پادشاهی خاندان قاجار، رضا خان سردار سپه، نخست وزیر وقت به پادشاهی رسید.
با پایان مجلس ششم و آغاز پادشاهی رضاشاه، دکتر مصدق به علت ادامه مخالفت با دستگاه حاکمه، خانه نشین شد و تا سال 1319 در خانه شخصیاش، تحت نظر بود و حتی از تدریس در دانشگاه نیز منع شد. مصدق در اواخر سلطنت رضاشاه پهلوی به زندان افتاد ولی پس از چند ماه آزاد شد و تحت نظر، در ملک خود در احمد آباد مجبور به سکوت شد.
در سال 1320 و پس از اشغال ایران به وسیله نیروهای شوروی و بریتانیا، رضاشاه از سلطنت برکنار شد و مصدق به تهران برگشت. او در انتخابات دوره 14 مجلس، بار دیگر در مقام وکیل اول تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد و در این مجلس برای مقابله با فشار شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران، طرحی قانونی را به تصویب رساند که دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران هستند، منع میشد.
در انتخابات دوره 15 مجلس، با مداخلات قوامالسلطنه، شاه و ارتش، دکتر مصدق نتوانست قدم به مجلس بگذارد. در سال 1328 دکتر مصدق اقدام به پایه گذاری جبهه ملی ایران کرد که سبب گسترش مبارزات مردم که به نهضت ملی شدن نفت معروف شد، گردید.
در انتخابات مجلس شانزدهم در سال 1328، مصدق و یارانش در جبهه ملی برای رویارویی با تقلب سپهبد حاجیعلی رزمآرا، رئیس ستاد ارتش، به دربار متحصن شده و از شاه درخواست کردند تا جلوی دخالت ارتش در سیاست را بگیرد. این انتخابات با پیروزی نیروهای نزدیک به رزمآرا که بعدها با رای همین مجلس به نخست وزیری رسید، به پایان رسید. ولی با پشتیبانی سرلشکر فضل الله زاهدی، رقیب دیرینه رزمآرا در مقام رئیس شهربانی و حمایت ضمنی شاه که آنزمان رزمآرا را دشمن درجه یک خود میدید، صندوقهای ساختگی آراء تهران باطل شده و در نوبت دوم انتخابات تهران، اقلیت جبهه ملی به رهبری دکتر مصدق با کسب هشت کرسی از دوازده کرسی تهران به مجلس راه یافتند.
سپهبد رزم آرا، نخستوزیر وقت، در شانزدهم اسفند 1329، توسط فداییان اسلام، گروه اسلامگرای وابسته به نواب صفوی، که آن زمان در اتحاد با آیت الله کاشانی و جبهه ملی بود، ترور شد. فردای قتل رزمآرا، در 17 اسفند 1329، کمیسیون نفت، پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت را تصویب و اعلام نمود. سپس قانون ملی شدن صنایع نفت به رهبری دکتر مصدق در مجلس شورای ملی در تاریخ 27 اسفند 1329 و در مجلس سنا در تاریخ 29 اسفند 1329، به تصویب رسید.
با امضای قانون ملی شدن صنعت نفت از سوی شاه و رسمیت یافتن آن، حسین علاء که بعد از رزمآرا نخست وزیر شده بود، استعفا کرد. در این زمان شاهنشاه ایران، سید ضیاءالدین طباطبائی را نامزد نخست وزیری نمود. اما جمال امامی، نماینده طرفدار دربار در مجلس و در حین مذاکرات به دکتر مصدق پیشنهاد نخست وزیری مینماید که برخلاف دفعات پیش، مصدق این پیشنهاد را به این شرط که در همان جلسه، قانون خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس به تصویب برسد، پذیرفت.
دکتر مصدق به نخست وزیری رسید و برنامه خود را اصلاح قانون انتخابات و اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت اعلام کرد و همراه با اعضای پیشنهادی کابینه، برنامههای دولت خود را بدین شرح به مجلس شورای ملی تقدیم کرد:
- اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور بر طبق قانون طرز اجرای اصل ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور مورخه نهم اردیبهشت ماه 1330 و تخصیص عواید حاصله از آن به تقویت بنیه اقتصادی کشور و ایجاد موجبات رفاه و آسایش عمومی.
- اصلاح قانون انتخابات مجلس شورای ملی و شهرداریها.
- اساس سیاست خارجی دولت، مبتنی بر منشور ملل متحد و تقویت این سازمان بینالمللی و دوستی با کلیه دول و احترام متقابل نسبت به همه ملل.
دکتر مصدق بلافاصله پس از نخست وزیری اجرای خلع ید از انگلیسیها را در دستور کار قرار داد. و حسین مکی و مهدی بازرگان را به این منظور به آبادان فرستاد. بیرون راندن شرکت انگلیسی باعث اعتراض دولت بریتانیا شد که پس از شکایت دولت انگلیس از دولت ایران و طرح این شکایت در شورای امنیت سازمان ملل، دکتر مصدق عازم نیویورک شد و به دفاع از حقوق ایران پرداخت.
سپس به دادگاه لاهه رفت و زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلستان در ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شود، دکتر مصدق با هیات همراه زودتر از موقع به محل رفت. در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه شرکت کنندگان تعیین شده بود، دکتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی نماینده انگلستان نشست. قبل از شروع جلسه، یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اینجا برای نماینده هیات انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آن جاست، اما پیرمرد توجهی نکرد و روی همان صندلی نشست. جلسه داشت شروع می شد و نماینده هیات انگلیس روبروی دکتر مصدق منتظر ایستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خویش بنشیند، اما پیرمرد اصلاً نگاهش هم نمی کرد. جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جای نماینده انگلستان نشسته اید، جای شما آن جاست. کم کم ماجرا داشت پیچیده می شد و بیخ پیدا می کرد که مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت:
شما فکر می کنید نمی دانیم صندلی ما کجاست و صندلی نماینده هیات انگلیس کدام است؟ نه جناب رییس، خوب می دانیم جایمان کدام است. اما علت اینکه چند دقیقه ای روی صندلی دوستان نشستم به خاطر این بود تا دوستان بدانند بر جای دیگران نشستن یعنی چه؟ او اضافه کرد که سال های سال است دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده و کم کم یادشان رفته که جایشان این جا نیست و ایران سرزمین آباء و اجدادی ماست نه سرزمین آنان.
سکوتی عمیق فضای دادگاه را احاطه کرده بود و دکتر مصدق بعد از پایان سخنانش کمی سکوت کرد و آرام بلند شد و به روی صندلی خویش قرار گرفت.
با همین ابتکار و حرکت عجیب بود که تا انتهای نشست، فضای جلسه تحت تاثیرمستقیم این رفتار بود وبا توضیحاتی که در مورد قرارداد نفت و شیوه انعقاد و تمدید آن داد، دادگاه بینالمللی لاهه به ریاست سر آرنولد مک نایر، خود را صالح به رسیدگی به شکایت بریتانیا ندانست و مصدق در احقاق حق ملت ایران به پیروزی دست یافت و در نهایت نیز انگلستان محکوم شد.
مصدق بعد از بازگشت از لاهه به تهران، از مجلس شورای ملی رای اعتماد گرفت و مأمور تشکیل کابینه شد. مجلس سنا در ابراز تمایل به او تردید داشت اما سرانجام با وساطت شاه که حمایت گسترده افکار عمومی و شخصیتها را از دکتر مصدق میدید، سناتورها بدون تشکیل جلسه، به مصدق اطلاع دادند که در موقع اخذ رأی اعتماد، اکثریت آرا را خواهد داشت.
باآغاز به کار دور جدید مجلس در تیرماه 1331، مصدق از شاه درخواست کرد تا انتخاب وزیر جنگ را با هدف کاهش دخالت دربار در امور کشور، به عهده دولت بگذارد و پیشنهاد کرد که خود او، همزمان وزارت جنگ را نیز بر عهده بگیرد. چون ستاد ارتش زیر نظر ملوکانه شاهنشاه قرار داشت و هر امری که ایشان میفرمودند، اجرا میشد.
شاه در جواب دکتر مصدق میگوید: پس بفرمایید که من چمدان خود را ببندم و از این مملکت بروم
مذاکرات مصدق و شاه در این مورد به جایی نرسید و دکتر مصدق در 25 تیرماه 1331 از مقام خود استعفا کرد.
متن کناره گیری مصدق از نخست وزیری
پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی. چون در نتیجه تجربیاتی که در دولت سابق به دست آمده، پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب میکند که پست وزارت جنگ را فدوی شخصاً عهده دار بشود و این کار مورد تصویب شاهانه واقع نشد. البته بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملاً مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند. با وضع فعلی ممکن نیست مبارزهای را که ملت ایران شروع کرده، پیروزمندانه خاتمه دهد. فدوی - دکتر محمد مصدق
پس از اعلام تمایل مجلس به قوام، شاه، فرمان نخست وزیری او را صادر کرد. قوام که از همان آغاز با مخالفت سرسختانه مجلسیان روبرو شده بود، از شاه تقاضا کرد که مجلس را منحل کند، اما شاه موافقت نکرد. قوام نیز با صدور بیانیه شدیدالحنی نخستوزیری خود را آغاز کرد. بیانیه او که بر جدایی دین از سیاست تاکید کرده و درباره ارتجاع سیاه مذهبی، هشدار میداد، باعث گردید که همه نیروهای سیاسی از جبهه ملی و حزب توده تا فداییان اسلام در یک جبههای واحد برای کناره گیری قوام گرد هم آیند.
حزب توده که در عین غیرقانونی بودنش، بزرگترین حزب و تشکیلات ایران بود از این زمان به شکل علنی فعالیتش را آغاز کرد. همچین اسلامگرایان به جهت اشاره قوام به جدایی دین از سیاست در اعلامیهاش، به شدیدترین شکل به رویارویی با او پرداختند. رهبران مذهبی و در راس آنها آیتالله کاشانی بازارها را به تعطیلی کشانده و اخطار کردند که اگر قوام بر سر کار بماند، حکم جهاد میدهند.
تظاهرات دانشگاهیان تبدیل به یک تظاهرات عمومی در 30 تیر 1331، که به کشته شدن چند نفر انجامید، گردید و قوام به دلیل عدم پذیرش انحلال مجلس از سوی شاه، استعفا کرد و دکتر مصدق با رای تمایل مجلس، بار دیگر به نخستوزیری ایران رسید.
از این زمان ریاست مجلس به آیتالله کاشانی سپرده شد. با اینحال به مرور او و برخی از قدیمی ترین یاران مصدق از جمله ابوالحسن حائری زاده، دکتر بقایی و حسین مکی که از موسسین جبهه ملی و از نخستین هواداران ملی شدن صنعت نفت در مجلس پانزدهم بودند، از او فاصله گرفته و حتی به مقابله مستقیم با دولت پرداختند. همچنین زاهدی که به دلیل تلاش در برگزاری انتخابات آزاد در انتخابات مجلس شانزدهم در تهران، پس از به نخست وزیری رسیدن مصدق، به وزارت کشور رسیده بود، کنار گذاشته شد و در مجلس سنا خود را به عنوان رهبر اپوزیسیون هوادار شاه و مخالف مصدق اعلام نمود.
در بهمن ماه 1331، طی یک پیام محرمانه، عزیمت شاهنشاه ایران به یک کشور خارجی به مصدق ابلاغ میشود که مصدق باید به همراه ورزاء، برای امور مربوط به تشریفات به دربار بروند. در بازگشت با تظاهراتی که از طرف هواداران شاه به هدایت آیتالله بهبهانی، شعبان جعفری (شعبان بی مُخ) و تعدادی از افسران اخراجی ارتش و اراذل و اوباش در جلوی کاخ بر ضد او شکل گرفت، مواجه میشود. توطئه هدایت شده شاه برای به قتل رساندن مصدق، علیرغم اینکه در هنگام مذاکرات دکتر مصدق با شاه، هندرسون، سفیر آمریکا چندین بار از دکتر مصدق از طریق پیغام تلفنی میخواهد که از کاخ خارج شده و به منزلش برگردد تا با او مذاکراتی را انجام دهد، رُخ میدهد که البته باعث قطع ارتباط مصدق با دربار شد به گونهای که دیگر شاه و مصدق یکدیگر را ندیدند.
در اردیبهشت ماه 1332، سرتیپ افشارطوس، رئیس شهربانیِ و از هواداران دکتر مصدق، ربوده شده و جسدش پس از چند روز کشف گردید. در تحقیقات به عمل آمده، رد پای تعداد زیادی از افسران ارشد بازنشسته به چشم می خورد که در این بین نام دکتر بقایی و تیمسار زاهدی پُررنگ تر به نظر می رسید. با وجود حمایت آیت اله کاشانی از بقایی و زاهدی، متهمین اصلی پرونده قتل تیمسار افشار طوس، دولت اقدام به ارایه لایحه عدم مصونیت دکتر بقایی در مجلس و جلب تیمسار زاهدی می کند که باعث شد تا شکاف بین مصدق و کاشانی علنی تر گردد و این دو در روبروی هم قرار بگیرند.
در انتخابات هیات رئیسه مجلس در تیرماه 1332، هواداران دولت در مجلس، دکتر عبدالله معظمی از نزدیکان دکتر مصدق را بجای آیت اله کاشانی به ریاست مجلس برگزیدند که این مسئله، خود دلیلی محکم جهت افزایش انگیزه های طرف مقابل برای استیضاح و انحلال دولت شد.
نمایندگان طرفدار مصدق در حمایت از ابقای دولت و انحلال مجلس استعفا دادند که همین باعث شد تا دیگر جلسات مجلس به حد نصاب نرسیده و تشکیل نشود. از طرف دیگر، مصدق رفراندومی با موضوع انحلال مجلس و ابقای دولت برگزار کرد که نخستین همهپرسی تاریخ سیاسی ایران لقب گرفت.
تصمیم دکتر مصدق برای انحلال مجلس و ابقای دولت از طریق مراجعه به همه پرسی، در حالی که کمتر از یک سال از عمر آن مانده بود، علیرغم حمایت همه جانبه حزب توده از آن، باعث مخالفت جمعی از برجسته ترین مشاوران و هواداران دکتر مصدق از جمله دکتر معظمی، دکتر شایگان، دکتر کریم سنجابی، دکتر غلامحسین صدیقی، مهندس احمد رضوی، خلیل ملکی و محمود نریمان شد. همچنین آیتالله کاشانی در اعلامیهای در 10 مرداد 1332، رفراندوم را طی اعلامیه زیر تحریم کرد.
هموطنان و برادران عزیزم، ضمن اعلامیه قبلی از مفاسد و مضار رفراندوم، شرحی متذکر و همه مستحضر گردیده و توجه دارند که عمل به آن چه ضررهایی برای دیانت و ملت و مشروطیت و مملکت در بردارد، با این حال دوران خود را دوره انقراض دیانت و استقلال مملکت و ملت قرار ندهید و طوق رقیت و اسارت و بندگی را به گردن خود نگذارید. شرکت در رفراندوم خانهبرانداز که با نقشه اجانب طرحریزی شده، مبغوض حضرت ولی عصر(عج) و حرام است. البته و البته هیچ مسلمان وطنخواهی شرکت نخواهد کرد، گرچه ممکن است بعضی اشخاص غافل و بیاطلاع از حقایق و مضار آن و خائنین وطن فروش برای انجام مقاصد شوم دیگران در رفراندوم شرکت کنند یا این که دولت صندوق را از آرای قلابی پرکند. علیأیحال عمل به رفراندوم بر خلاف قانون اساسی و مصلحت مملکت و ملت بوده و هیچگونه اثر قانونی ندارد.
با اینحال همه پرسی برگزار شد و از میان دو میلیون ایرانی شرکت کننده در همه پرسی از جمعیت حدود 18 میلیونی ایران، حدود 99.9% از شرکت کنندگان، به انحلال مجلس و ابقای دولت، رای مثبت دادند. و شمار آرای مخالفان این همه پرسی مطابق با آمار اعلامی، در تهران 115 نفر و در کل شهرستانها فقط 710 نفر بود. در 21 مرداد 1332 مصدق، رسماً نتیجه رفراندوم، یعنی ابقای دولت و انحلال مجلس 17 را اعلام کرده و از شاه خواست که فرمان برگزاری انتخابات جدید را امضا کند که البته شاه، توجهی به رای ملت در این خصوص ننمود.
در این زمان، پخش اخبار نادرست علیه وجهه مذهبی مصدق، ترس از گسترش کوششهای حزب توده و هراس نابودی دودمان تنها فرمانروای شیعی جهان، روحانیون را از دولت محمد مصدق دور کرد. اختلافها با چند انتصاب دولت مصدق که مورد انتقاد مذهبیها بود، بالا گرفت و سرانجام منتهی به فروپاشی مجلس هفدهم به وسیله همه پرسی عمومی شد که کاشانی را به سمت مخالفت و دشمنی با دولت مصدق گرایش داد.
در ماههای آخر عمر دولت محمد مصدق، آیت اله کاشانی با پشتیبانی دسته جات مذهبی، از جمله دار و دسته شعبان جعفری و طیب، اعلام پیاپی در خطر بودن اسلام و تحریک به مقاومت گروههایی که علقه مذهبی داشتند، آشکارا به تضعیف دولت محمد مصدق اهتمام ورزید. درنتیجه کودتاچیان که از این اختلاف، بیشترین استفاده را برده بودند، توانستند عملیات خود را با موفقیت انجام دهند.
پیش از این، یاران مصدق همچون غلامحسین صدیقی و خلیل ملکی به او هشدار داده بودند که در نبود مجلس، شاه امکان برکناری مصدق را خواهد داشت که این موضوع در 23 مردادماه 1332، اتفاق می افتد و بر اساس نقشه سیا موسوم به تی پی آژاکس برای براندازی دولت مصدق، شاه طی دو حکم جداگانه، فرمان عزل مصدق و نخست وزیری تیمسار زاهدی را امضا میکند.
رئیس گارد شاهنشاهی، سرهنگ نصیری موظف میشود تا با محاصره خانه نخست وزیر فرمان را به وی ابلاغ و او را دستگیر کند. همچنین نیروهایی از گارد اقدام به بازداشت چند تن از وزرای دکتر مصدق از جمله دکتر فاطمی معاون نخست وزیر و وزیر امور خارجه، دکتر حق شناس وزیر راه، مهندس زیرک زاده نماینده مجلس و از رهبران حزب ایران میکنند. مصدق از طریق شبکه افسران حزب توده از این توطئه باخبر میشود. سرهنگ نصیری نیز که در نیمه شب برای ابلاغ فرمان شاه و دستگیری دکتر مصدق به درب منزل مصدق آمده بود، توسط نیروهای نگهبان نخستوزیری به سرپرستی سرهنگ ممتاز و سروان فشارکی دستگیر و نیروهایش خلع سلاح و بازداشت میشوند.
در فردای این روز مصدق در بیانیهای از کشف و خنثی سازی یک کودتا علیه دولت خبر میدهد اما هیچ اشارهای به ماجرای فرمان شاه نمیکند. شاه که از انجام موفقیت آمیز کودتا مطمئن بود، پس از خبردار شدن از شکست کودتا از رامسر به بغداد میرود.
در این زمان حسین فاطمی به سفارتخانههای ایران از جمله سفیر ایران در بغداد دستور میدهد که با شاه مقابله کنند. در روز 26 مرداد 1332، حزب توده و جبهه ملی، میتینگهایی پرشور بر ضد شاه برگزار کردند که در میتینگ جبهه ملی در بهارستان، علیرغم عدم حضور مصدق، یاران او همچون فاطمی و صالح به بی سابقه ترین شکل ممکن به شاه تاختند. همچنین در این روز برای جلوگیری از اغتشاش اعضای حزب توده، مامورین دولتی و طرفداران جبهه ملی، مجسمههای شاه و رضاشاه را از میدانهای شهر پایین کشیدند.
با توجه به اغتشاشات پیش آمده در روز 26 و 27 مرداد به رهبری تودهایها، مصدق به تیمسار مدبر ریاست شهربانی دستور میدهد که با هرگونه تظاهراتی به نفع یا علیه دولت یا شاه مقابله نماید. در این روز هندرسون سفیر آمریکا به تهران بازگشت و به مصدق اولتیماتوم داد که اگر با حزب توده ائتلاف کند، آمریکا دولت وی را به رسمیت نمیشناسد. ولی مصدق به او اطمینان خاطر داد که کنترل اوضاع در دستش بوده و هرگز به توده ای ها اجازه تشنج آفرینی نخواهد داد.
در روز 28 مرداد 1332، حرکت دیگری بر ضد دولت انجام شد که اینبار باعث سرنگونی دولت مصدق گشت. کرمیت روزولت مامور سیا در این روز با خریدن فتوای برخی از روحانیون و همچنین دادن پول به ارتشیان، ولگردان و اوباش تهران آنها را به خیابانها کشانید. در این عملیات ماشینهای مستشاران امریکایی با انتقال نفرات گارد شاهنشاهی و ارتشیان تحت حمایت خود به منزل دکتر مصدق و پرداخت دلار به افراد فعال در کودتا، باعث پیشروی این کودتا گردیدند. امری که در کودتای ۲۵ مرداد ناموفق بود.
ابتدای صبح، جمعیتی در حدود سههزار نفر از مردانی مسلح به چوب و چماق در جنوبیترین نقطه شهر تظاهراتی علیه مصدق و به طرفداری از شاه و با شعار زنده باد شاه و مرگ بر مصدقِ خائن، شروع کردند. همزمان رئیس پلیس دستور داد که کسی مانع تظاهرات نشود. بخشی از جمعیت بهطرفِ بازار رفتند و تهدید به غارتِ مغازهها کردند که بلافاصله بازار را به تعطیلی کشاند.
کم کم تعدادِ انبوهی کامیون و اتوبوس، که از صبح زود کرایه شده بودند، پیدایشان شد و امکانِ نقلوانتقالِ مجانیِ تظاهرکنندگان را مهیا کردند. این موارد در کنار روشن شدن همدلی نیروی پلیس با تظاهرکنندگان سبب شد که دکتر مصدق بلافاصله رئیسِ پلیس را عزل کرده و دستورِ دستگیریاش را صادر کند.
همچنین به ارتش هم دستور داد تانک و خودروهای زرهپوش برای متفرق کردنِ جمعیت بفرستد که البته دستورهای صادرشده ستادِ فرماندهیِ کل، بلافاصله اطاعت نشد و چند ساعت بعدتر که اجرا شد، جمعیت تظاهر کننده موفق شده بودند که سربازانِ رسیده به محل را متقاعد کنند که در دفاع از شاه به آنها بپیوندند.
بینِ ساعت 9 تا 12 ظهر، تظاهرکنندگان ستادهای مرکزیِ سه حزب سیاسی طرفدار حکومت و دفاتر نیم تعدادی روزنامه حامیِ دکتر مصدق را زیر و رو کردند و به آتش کشیدند. سپس جمعیت به دفاتر روزنامههای حزب توده، حمله کرده و در حمله به زندان، شعبان جعفری (شعبان بی مخ) که از ۹ اسفند ماه 1331 به جرم تلاش برای قتل نخست وزیر در زندان بود، توسط نیروهای شورشی آزاد شد.
با اشغال مرکز رادیو، پس از چند ساعت سکوت رادیویی بی سابقه در تاریخ رادیوی ملی ایران، ابتدا مهدی میراشرافی، نماینده مجلس و مصطفی کاشانی فرزند آیت الله کاشانی و سپس دیگر نمایندگان ضد مصدق و طرفدار شاه در مجلس همچون احمد فرامرزی به سود زاهدی سخنرانی کرده و آنگاه سرلشکر زاهدی فرمان انتصاب خود به نخست وزیری را قرائت کرد.
سپس نوبت به خانه دکتر مصدق که در واقع مقر نخست وزیری بود، رسید. نخست جمعیتی انبوه به منزلش حمله کردند که با آتش مسلسل، عقب رانده شدند. دومین حمله با همراهی و پشتیبانیِ سربازانِ طرفدار زاهدی نیز ناکام ماند تا اینکه با ورود تانکهای سنگینِ شرمن به محل و به توپ بسته شدن خانه، حدود ساعت 6 بعدازظهر، دفاعِ مسئولانِ حفاظتِ خانه در هم شکست، هر آنچه بود به تاراج رفت، ساختمان به آتش کشیده شد و ویران گردید. در روز 29 مرداد، که دکتر مصدق و بیشتر یارانش خود را به شهربانی تسلیم می کردند، شاه در رم ایتالیا خبر سقوط دولت مصدق و قدرت یابی زاهدی و تلگرافهای حمایتی آیتالله کاشانی و آیتالله بهبهانی را دریافت کرد.
کودتای 28 مردا د تا زمان پیروزی انقلاب ایران، به عنوان یک جشن ملی با نام رستاخیز 28 مرداد و پس از انقلاب ایران با نام کودتای آمریکایی 28 مرداد در تقویم ها ثبت گردید. البته حرف و حدیث های زیادی پیرامون نقش آمریکا و انگلیس و عوامل آنها در سرنگونی مصدق بودهاست که به موجب اسناد طبقه بندی شدهای که در ماه آگوست سال 2013، توسط سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده، سیا، منتشر گردید این سازمان به ایفای نقش در کودتای 28 مرداد علیه دولت دکتر مصدق اعتراف کرد.
مقدمه یکی از اسناد منتشرشده سیا در گزارشی متعلق به سال 1954
در پایان 1952، روشن بود که دولت مصدق نمیتواند با کشورهای غربی که منافعی در ایران دارند به توافقی نفتی برسد. هدف عملیات تی پی آژاکس، سرنگونی دولت محمد مصدق، بازسازی منزلت و قدرت شاه و جایگزینی دولت مصدق با دولتی بود که ایران را با سیاستهایی سازنده اداره کند. همچنین هدف کودتا این بوده که دولتی بر سر کار بیاید که دولتهای غربی بتوانند درباره بازار نفت با آن به توافق برسند. بر همین اساس در مارس 1953 یعنی اسفند 1331 و فروردین 1332، وزارت خارجه آمریکا از سازمان سیا میخواهد امکان ساقط کردن دولت مصدق از طریق عملیات مخفیانه را بررسی کند که نتیجه ارزیابی سیا این است که امکان چنین عملیاتی وجود دارد. پس از آن مقرر شد سیا به همراه سرویس اطلاعات سری بریتانیا (MI6)، عملیات سرنگونی مصدق را به انجام برسانند. کرمیت روزولت، رئیس بخش خاور نزدیک و آفریقای سازمان سیا نخست با رئیس دفتر ایران سیا، راجر گولران، و دو افسر اطلاعاتی دیگر در بیروت دیدار میکند و سپس در 14 ژوئن 1953 (24 خرداد 1332) طرح کودتا به دفتر سرویس اطلاعات سری بریتانیا ارائه میشود.
محمد مصدق را پس از کودتای 28 مرداد در دادگاه نظامی محاکمه و با توجه به تبرئه او از اتهامات اصلی چون تلاش برای برهم زدن اساس سلطنت و کودتا علیه قانون اساسی که حکم اعدام داشت، به جهت تمرد از فرمان شاه به سه سال زندان محکوم کردند. دکتر مصدق پس از گذراندن سه سال زندان، به ملک خود در احمد آباد رفته و تا پایان زندگی زیر نظارت شدید دولت بود. مصدق نخستین کسی بود که سرنگونی خود را غیرقانونی و کودتا خواند ولی هرگز تا پایان عمر یعنی 13 سال بعد، آنرا آمریکایی ندانست و تنها از انگلیسی ها به بدی یاد میکرد.
دکتر محمد مصدق سحرگاه پنج شنبه 14 اسفند 1345، در ساعت 4:30 بامداد و در سن 87 سالگی در اتاق شماره 62 بیمارستان نجمیه تهران زندگی را بدرود گفت و ایران از وجود ابرمرد تاریخ معاصرش محروم گردید. مصدق وصیت کرده بود او را کنار کشتهشدگان 30 تیر در ابن بابویه دفن کنند، ولی با مخالفت شاه چنین نشد و او در یکی از اتاقهای خانهاش در احمدآباد به خاک سپرده شد. پیکر ایشان توسط دکتر یداله سحابی غسل و شستشو داده شد. سپس نماز میت محمد مصدق توسط آیتالله سید رضا زنجانی اقامه گردید.
روایت دکتر مصدق در باره دادگاه و علل محاکمه خود
در طول تاریخ مشروطیت ایران، این اولین بار است که یک نخست وزیر قانونی مملکت را به حبس و بند میکشند و روی کرسی اتهام مینشانند. به من گناهان زیادی نسبت دادهاند ولی من خودم میدانم که یک گناه بیشتر ندارم و آن این است که تسلیم تمایلات خارجیان نشده و دست آنان را از منابع ثروت ملی کوتاه کردهام. مردم این مملکت میدانند که وضع من در بسیاری جهات با وضع مارشال پتن فرانسوی بی شباهت نیست و من هم سالخورده و به وطن خود خدمتی کردهام. من هم مثل او در اواخر عمر به روی کرسی اتهام نشستهام و شاید مثل او محکوم شوم. ولی همه نمیدانند بین من و او یک تفاوت آشکار است، پتن به جرم همکاری با دشمن ملت فرانسه به دست ملت فرانسه محاکمه شد و من به گناه مبارزه با دشمن ملیت ایران به دست عمال بیگانگان.
مصدق همچنین هم در دادگاه و هم در کتابش با اشاره به سوگند خود به قرآن، تاکید کردهاست که هرگز تلاشی برای سرنگونی سلطنت و برپایی جمهوری نکرده و آرمانش ایجاد یک پادشاهی مشروطه بود که در آن شاه سلطنت کند، نه حکومت.
روایت دکتر مصدق درباره حوادث سال ۳۲
کمونیسم را بهانه کردهاند که نفت ما را 100 سال دیگر هم غارت کنند. دادگاه نظامی، مرا به سه سال حبس مجرد محکوم کرد که در زندان لشکر2 زرهی آن را تحمل کردم. روز 12 مرداد 1335 که مدت آن خاتمه یافت، به جای اینکه آزاد شوم به احمدآباد تبعید شدم و عدهای سرباز و گروهبان، مأمور حفاظت من شدند. اکنون که سال 1339 خورشیدی هنوز تمام نشده است، باز هم مواظب من هستند و من محبوسم و چون اجازه نمیدهند بدون اسکورت به خارج قلعه بروم، با این وضعیت میسازم تا عمرم به سر آید و از این زندگی خلاصی یابم.
در سال 1342، همسر دکتر مصدق، خانم ضیاالسلطنه، در سن 84 سالگی درگذشت. در سالهای حکومت محمدرضا پهلوی، برگزاری مراسم بزرگداشت دکتر محمد مصدق از سوی حکومت وقت ممنوع اعلام شد اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تاریخ ۱۵ اسفند1357، یکی از بزرگترین گردهماییهای سیاسی در سالروز درگذشت رهبر نهضت ملی نفت، بر مزار وی در احمدآباد برگزار شد. در این مراسم که زنده یاد آیتالله طالقانی سخنران آن بود، به نوشته روزنامه اطلاعات، یک میلیون نفر به احمدآباد رفتند.
اطلاعات در شماره همان روز در توصیف این مراسم نوشت:
امروز ایران پس از دوازده سال خون دل خوردن و خاموشی بخاطر عجز از برپایی مراسم تجلیل از شادروان دکتر محمد مصدق، رهبر ملی خود، با شکوهی خیره کننده، یاد آن بزرگ مرد تاریخ مبارزات ضد استعماری ملل شرق را گرامی داشت. مراسم تجلیل از این ابرمرد چندان باشکوه بود که بیشک پرتو پرجلالش قرون متمادی بر صفحات تاریخ جدید ایران پرتو خیره کنندهای خواهد داشت.
روحش شاد ویادش گرامی باد
سالنامه سازمان اطلاعات انگلیس در سال 1995 درباره دکتر مصدق می نویسد:
- خسارتی که وی به انگلستان وارد کرد از خسارتی که آدولف هیتلر در جنگ جهانی دوم به انگلستان وارد کرد بیش تر بود، معترف هستیم که انگلستان در برابر مصدق شکستی بی سابقه را متحمل شد.
- سفیر شوروی در ایران رسما اعلام کرد که دولتش در برابر وی به زانو افتاد.
- جمال عبدالناصر، رهبر فقید مصر او را الگوی خود قرار داد و کانال سوئز را برای مصر ملی کرد.
- امتیاز حق شیلات و کشتیرانی در دریای خزر را از شوروی باز پس گرفت.
- شخصا در دادگاه لاهه برای احیای حقوق ملت خویش فریاد کشید.
دکتر مصدق
- اولین نفر که با لایحه کاپیتولاسیون در ایران مخالفت کرد.
- اولین ایرانی فارق التحصیل در دکترای حقوق.
اولین نفر که با استفاده از علوم روز در دانشگاه به بررسی علمی حقوق اسلامی شیعه پرداخت.
اولین نفر که حقوق شرعی زنان را به طور علمی در دانشگاه مطرح ساخت.
ابرمرد تاریخ ایران، با جان بر کف بودن خویش در راه وطن اجازه نداد که تا سال 1992 امتیاز نفت ایران در انحصار بیگانه باشد.
مجاهدت های کسی که خود را وقف سرزمین و مردم و دین خویش کرد، یگانه طراح بزرگ ملی شدن صنعت نفت ایران، جاوید یاد، دکتر محمد مصدق به همین جا ختم نشد،وی خود را وقف ملیت ایرانی و دیانت اسلامی ساخت و لحظه به لحظه افتخار آفرید.
بخشی از بیانات این بزرگوار
- من ایرانی و مسلمانم و برعلیه هرچه ایرانیت واسلامیت را تهدید کند تا زنده هستم مبارزه می کنم.
- تنها گناه من و گناه بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کردم و بساط استعمار واعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیم ترین امپراطوری جهان را از این مملکت برچیدم.
- حیات من و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سر فرازی میلیون ها ایرانی و نسل های متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آمد هیچ تاسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام داده ام .عمر من و شما و هر کس چند صباحی دیر نخواهد پائید.