چنگیـز خان مغول
چنگیـز خان مغول
متولد 1162 ، مرگ 1227
چنگیز که بعدها لقب خان، به معنی حاکم و فرمانروا را یافت موسس امپراطوری مغول بود که پس از مرگش تبدیل به دومین امپراطوری بزرگ تاریخ گردید. او موفق شد اقوام زرد پوست بدوی و چادر نشین شمال شرقی آسیا را متحد سازد. او پس از آنکه حاکم بلا منازع مغولستان شد ملقب به چنگیز خان گردید و شروع به تهاجم به دیگر نقاط نمود و توانست بخش مهمی از اوراسیا را تسخیر نماید. این تهاجمها شامل حمله به قراختائیان و قزاقها و امپراطوری خوارزمشاهیان و سلسله جین و نیز حکومت زیای غربی بود.این تهاجمات اغلب با کشتارهائی گروهی غیرنظامیان بخصوص در زمان تهاجم به امپراطوری خوارزمشاهیان همراه بود. در هنگام مرگش امپراطوری او بخش های مهمی از آسیای میانه و چین را در تصرف خود داشت. وی قبل از مرگش امپراطوری خود را میان پسران و نوه هایش تقسیم نمود و اوگدی خان (اوکتای خان) را به جانشینی خود برگزید. چنگیزخان در سال 1227 پس از مغلوب نمودن تانگوت ها درگذشت.
تولد و اوایل زندگی
تموچین براساس گفته های پدرش خود را از نوادگان خابول خان و آمباقای و قوتلا خان که روسای اتحادیه مغولها بودند، معرفی می کرد. زمانی که خاندان سلسله جین در سال 1161 به حمایت از مغول ها در برابر تاتارها پرداختند، تاتارها خابول خان را مورد حمله قرار دادند و شکست دادند. یسوگای بهادر که نوه آمباقای و قوتلا خان بود برای ریاست قوم مغول پیشنهاد گردید اما اقوام تای چی که از فرزندان آمباقای خان بودند زیر بار این مسئله نرفتند و از قوم یسوگای بهادر انشعاب کردند و خارج شدند. پس از سال 1161 که تاتارها قدرت را به دست گرفتند سلسله جین به حمایت از آنان در برابر کرئیت ها برخاست.
به دلیل فقدان منابع دست نویس اطلاعات اندکی از اوایل زندگی چنگیز خان در دست می باشد. تموچین در سال 1162 در مغولستان در نزدیکی کوهستان بورخان خلدون و رودخانه اونون، جائی که از اولان باتور پایتخت فعلی مغولستان دور نیست متولد شد. براساس نگاشته های تاریخ اسرار آمیز مغولستان او در حالی متولد شد که یک لخته خون در مشتش داشت. این مسئله باعث شد این اعتقاد که او روزی یک فرمانروای قدرتمند خواهد شد قوت بگیرد. وی سومین پسر یسوکای بهادر یکی از روسای قبیله کوچک خیاد بود. یسوکای بهادر متحد اونگ خان رئیس قبیله کرییت محسوب می شد. نام مادر تموچین اوئلون بود و تموچین اولین فرزندش بود. براساس منابع موجود در تاریخ اسرار آمیز مغولستان، تموچین نام رئیس قبیله تاتار بود که توسط یسوکای بهادر به اسارت گرفته شد. همچنین تموچین به معنی آهنگر و نعلبند میباشد.
یسوکای وابسته به عشیره بورجیجان و اوئلون وابسته به عشیره اولخونوت بود که از شاخه های قبیله اونگیرات محسوب می شد که هر دو قبیله چادر نشین بودند. از آنجائی که پدر تموچین رئیس قبیله بود تموچین یک اشراف زاده به حساب می آمد و این مسئله موجب سهولت در ایجاد اتحاد بین قبایل مغول نمود. هیچ نقاشی مستند و واقعی از چنگیز خان موجود نیست و هر آنچه امروز از او تصویر شده براساس خلاقیت های ذهنی نقاشان شکل گرفته است. مورخ برجسته ایرانی به نام رشید الدین در کتاب شرح وقایع خود در مورد او افسانه ای را ذکر نموده است. او می گوید:
چنگیز خان دارای سیمائی درخشان، ریش بلند، موهای قرمز و چشمان سبز بوده است. رشید الدین همچنین نخستین ملاقات چنگیز خان با قوبلای خان را شرح می دهد. او می نویسد وقتی چنگیز خان دید که قوبلای خان موهای قرمز او را به ارث نبرده است تعجب نمود. همچنین براساس نوشته های رشید الدین بین اقوام آلان یک افسانه حکایت از این داشت که مرد قدرتمند (که پیش بینی می شد در آینده در مغولستان به قدرت برسد) فردی خواهد بود که دارای موهای قرمز و چشمان آبی مایل به سبز میباشد. تاریخ نگار معاصر پل راشنوسکی در بیوگرافی چنگیز خان می نویسد که مرد قدرتمند احتمالا از اقوام قرقیز برخواهد خواست.
چنگیز خان 3 برادر به نامهای قصار و خاجیون و تموگه و یک خواهر به نام تمولین داشت. او همچنین دو برادر نا تنی به نامهای بختر و بلگوتی داشت. مانند بسیاری از اقوام چادرنشین مغول از اوایل زندگانی چنگیز اطلاع زیادی در دست نیست. پدرش در سن 9 سالگی برای او جشن نامزدی گرفت و او پس از ازدواج با دختری که از قبیله مادرش به نام بورته بود برای زندگی به آن قبیله رفت. او در آنجا در خدمتسانسار خان که رئیس خانواده بود قرار گرفت تا اینکه به سن ازدواج در میان مغول ها که 12 سالگی بود رسید. پدرش در یک مسافرت به میان تاتارها که دشمنی دیرینه ای با وی داشتند رفت و توسط آنان با ریختن سم در غذایش او را مسموم نمودند. تموچین با شنیدن این خبر به قبیله خود بازگشت تا جایگاه پدر خود را به عنوان خان تصاحب نماید اما اعضای قبیله اش از ریاست پسری جوان مانند او خودداری نمودند. آنان اوئلون و فرزندانش را بدون هیچ پناهگاه و محافظی رها نمودند. اوئلون و فرزندانش برای چندین سال در بینوائی و تنگدستی زندگی نمودند. آنان با خوردن میوه های وحشی و شکار موش خرما و دیگر جانوران کوچک که توسط تموچین و دیگر برادرانش انجام می شد روزگار گذراندند.
در جریان یکی از این شکارها تموچین برادر 10 ساله اش بختر را بر سر تقسیم شکار کشت زیرا زمانی که او موفق به صید یک ماهی شد برادرش تلاش کرده بود تا آن را از او برباید. این ماجرا موجب استحکام موقعیت او به عنوان رئیس خانواده شد. در سال 1182 او در جریان یک حمله توسط بجارتسکولارها که از متحدین قدیمی پدرش بودند دستگیر شد و به عنوان یک کانگو (برده) نگهداری شد اما موفق شد به کمک یکی از دوستان سابق پدرش به نام چیلایون که بعدها از سردارانش گردید از زندان در نیمه شب فرار کند. او در شکاف یک رودخانه پنهان شد و اندکی بعد دو تن از دوستانش به نامهای ارسلان و جلمه که هر دو بعدها از ژنرالهایش شدند به او پیوستند. آنان به همراهی 18 تن از افراد قبیله تموچین پایه های اولیه ارتش او را بنا نهادند.
پس از فرار از زندان بجارتسکولارها، شهرت تموچین در همه جا منتشر شد. در این زمان هیچ یک از قبیل مغول متحد نبودند و از ازدواج به عنوان یک وسیله برای ایجاد اتحاد موقت با یکدیگر استفاده میکردند. تموچین مشاهده نمود که قبایل مغول به دزدی و حمله به یکدیگر و فساد و کینه خواهی بین اقوام مختلف مبتلا شده اند و با دخالت خارجیان و مخصوصا امپراطوری چین در جنوب این اقدامات بیشتر خصمانه می شود.
اوئلون مادر تموچن آموزشهای بسیاری درباره سیاست های متزلزل مغولها و بخصوصا نیاز آنان به اتحاد بسیار به او داده بود. بنا بر یک روایت یک روز اوئلون فرزندانش را جمع کرد و تیری را به آنان داد و از آنان خواست آن را بشکنند و آنان آن را به سادگی شکستند. اوئلون سپس یک دسته تیر را به آنان داد و از آنان خواست تا آن را بشکنند اما هیچکدامشان نتوانستند آن را بشکنند. او به فرزندانش گفت اگر با هم متحد باشند هیچ کس نمی تواند شکست شان دهد.
تموچین براساس سیاست های پدرش با بورته که از قبیله اولخوتهون بود در سن 16 سالگی ازدواج نمود تا بتواند اتحاد با آن قبیله را مستحکم نماید. خانواده بورته به رسم مغول ها یک پالتوی پوست به او هدیه دادند و عروس و داماد به سوی محل زندگی تموچین حرکت نمودند. تموچین پس از رسیدن به خانه پالتوی پوست را برداشت و آن را به رسم پیشکش به نزد طغرل رئیس قبیله کرئیت ها برد و از او خواهان حمایت و اتحاد شد که مورد قبول طغرل خان قرار گرفت. بورته و تموچین 4 فرزند پسر به نامهای جوجی و چغتای و اوگدی (اوکتای) و تولی داشتند. تموچین همچنین از دیگر همسران خود فرزندان دیگری نیز داشت اما همگی آنان از داشتن حق جانشینی او محروم بوده اند و در ثبت نام دختران تموچین در تاریخ اهمال شده است.
اقوام مرکیت اندک مدتی پس از ازدواج بورته او را دزدیدند و به عنوان همسر یکی از افراد قبیله درآمد.تموچین موفق شد او را به کمک افراد قبیله جاموکا که دوست دوران کودکیش بود و نیز کمک اونگ خان رئیس قبیله کرئیت آزاد نماید. نه ماه پس از این واقعه بورته فرزند پسری به نام جوجی به دنیا آورد که نسب او مورد تردید قرار دارد. با وجود آنکه جوجی بسیار مورد محرومیت قرار می گرفت و تموچین چندین ازدواج دیگر نیز نمود اما بورته به عنوان تنها بانوی مورد علاقه وی بود. در تاریخ اسرار آمیز مغولستان نوشته شده است که بورته در زمان اسارتش بارها توسط مرکیت ها مورد تجاوز قرار گرفته بود و این مسئله احتمال بارداری او در زمان اسارتش را تقویت می کند.
مذهب چنگیز خان هم به مانند دیگر اقوام مغول و ترکهای آسیای میانه مذهب شمنیسم بود. اما او در برابر گسترش دیگر مذاهب از خود انعطاف نشان می داد. او با مسیونرهای مسیحی و مبلغان مسلمان و راهبان تائوئیسم رایزنی و مشورت می کرد.
اتحاد قبایل مغول
فلات آسیای میانه در شمال چین در زمان چنگیز خان دراوایل قرن سیزدهم بین چندین اتحادیه و قبیله از نایمان ها و مرکیت ها و اویغورها و تاتارها و مغول ها و کرئیت ها تقسیم شده بود. او به آهستگی شروع به افزایش قدرت خود با ارائه پیشنهاد اتحاد و یا با ارسال پیشکش ها و همچنین آندا (برادری با زخمی نمودن مچ دست و چسباندن محل خونریزی به دست طرف دیگر که موجب ایجاد برادری می شد را در زبان مغول آندا میگفتند) نمود و با طغرل که خان کرئیت ها بود و با پدر تموچین آندا بود نیز متحد شد. در منابع چینی در زمان امپراطوری خاندان جین در سال 1197 از طغرل با نام اونگ خان (که بر گرفته شده از یک لقب چینی به نام وانگ خان است) یاد شده است. این اتحاد در زمان ربایش بورته توسط مرکیت ها به تموچین کمک نمود تا همسرش را باز یابد. همچنین دوست دوران کودکی چنگیز به نام جاموکا نیز که ریاست قبیله خود را برعهده داشت در حمله برای رهائی بورته به کمک چنگیز آمد. اگر چه این حمله موفقیت آمیز بود و بورته از زندان مرکیت ها آزاد شد اما آغازی بود بر جدائی دو دوست دوران کودکی.اندکی بعد تموچین و جاموکا با خون خود پیمان برادری بستند و آندا کردند. آنان قول دادند تا دوستانی وفادار برای یکدیگر باشند.
بزرگترین مخالفان اتحاد قبایل مغول در سال 1200 نایمن ها در غرب مرکیت ها در شمال تانگوت ها در جنوب و تاتارها و سلسله جین در شرق بودند. در سال 1190 تموچین و همراهانش موفق شدند قبایل کوچک را به انقیاد خود درآورد. تموچین رسم مغول ها را در چند نوبت شکست و بر خلاف رسم مغول ها که رابطه خونی را اساس شایستگی می دانستند، امور را به افراد با لیاقت و وفادار محول نمود. او به منظور اطاعت مطلق افرادش از خود قانونی به نام یاسا وضع نمود و به افرادش قول داد در جنگ های احتمالی آینده ثروت زیادی نصیب او گردد. او زمانی که قبایل سرکش را شکست می داد از تعقیب بقیه سربازان فراری خودداری می نمود و در عوض افراد قبیله شکست خورده را در پناه حمایت خود می گرفت و آنان را به قبیله خود منضم می کرد. او اطفال یتیم قبایل شکست خورده را به نزد مادر خود می برد و آنان را به عنوان عضوی از خانواده خود می پذیرفت. این سیاست های جدید او باعث ایجاد حس وفاداری محض در میان مردمش شد و او را با هر پیروزی تبدیل به فردی قدرتمندتر می نمود.
پسر طغرل (وانگ خان) به نام سنگ گوم که به افزایش قدرت تموچین حسادت می کرد، تصمیم گرفت تا تموچین را ترور کند. اگر چه در چند موقعیت طغرل به وسیله تموچین حمایت شد، اما او جانب پسرش را گرفت و با تموچین شروع به ناسازگاری نمود. تموچین از قصد سنگ گوم مطلع شد و وی و طرفدارانش را شکست داد. تموچین دختر طغرل را برای پسر ارشدش جوجی خواستگاری نمود اما طغرل درخواست او را رد کرد و این یک نشانه بی حرمتی در فرهنگ مغول محسوب می شد. دو طرف برای جنگ آماده شدند و طغرل با جاموکا متحد شد که اغلب با قوای تموجین دشمنی می کرد. اختلاف بین طغرل و جاموکا از یک طرف و فرار تعدادی از متحدین آنها و پیوستنشان به تموچین موجب شکست طغرل گردید و جاموکا نیز از صحنه جنگ گریخت. این شکست موجب فروپاشی نهائی قبیله کرئیت گردید.
جاموکا که از مناطق تحت کنترل تموچین گریخته و به نایمان ها پناهنده شده بود هدف بعدی تهاجم تموچین قرار گرفت. نایمان ها که اغلب مغول ها را به واسطه زندگی چادرنشینی و نداشتن خط مورد تمسخر قرار می دادند تصمیم گرفتند تا تسلیم تموچین نگردند اما تعدادی از بخشهای نیروهای نایمان ها به اردوی تموچین پیوستند. در سال 1201 نایمان ها جاموکا را در یک قورولتای (مجلس مشاوره بزرگان مغول) به عنوان گور خان که معنی آن خان حاکم جهان میباشد، برگزیدند. این لقبی بود که توسط خوانین قراختائیان بکار میرفت. لقب گور خان موجب شد تا آخرین شکاف در میان دو برادر سابق رخ نماید و جاموکا اتحادی از قبایل را برای مخالفت با تموچین تشکیل داد.
قبل از آغاز جنگ چند ژنرال مانند سوبوتای و جلمس جاموکا را ترک کردند. جاموکا و نایمان ها شکست خوردند ولی جاموکا این بار نیز موفق شد فرار کند. او به همراه چند تن از یارانش به مناطق کوهستانی فرار کرد اما افرادش چند روز بعد از ترس مرگ بر اثر گرسنگی و ترس از تموچین او را به اسارت گرفتند و در سال 1206 به تموچین تسلیم نمودند. براساس نوشته های کتاب تاریخ اسرار آمیز مغول تموچین ابتدا دستور داد تا تمام همراهان جاموکا را که به وی خیانت کرده بودند به همراه خانواده هایشان گردن زدند و سپس دوستی خود با جاموکا را به وی یادآوری نمود و از وی خواهان تداوم دوستی گردید.جاموکا به تموچین گفت در آسمان باید یک خورشید وجود داشته باشد و از تموچین خواهان مرگ شرافتمندانه شد. براساس رسوم مغول ها این نوع مرگ میبایست بدون ریخته شدن خون فرد محکوم به اعدام انجام می گرفت. جاموکا را در یک پتو پیچیدند و خفه کردند.
رئیس قبیله مرکیت نیز توسط سابئتای که اکنون یکی از فرماندهان تموچین بود شکست خورد و تموچین تنها فرمانده و حاکم بلا منازع مغولها که موفق به متحد کردن آنان شده بود، گردید. او موفق شده بود نایمان ها و مرکیت ها و مغول ها و تاتارها و اویغورها و کرئیت ها را متحد سازد و چندین قبیله کوچک دیگر را نیز تحت انقیاد خود درآورده بود. در سال 1206 یک قورولتای تشکیل گردید و تموچین را با لقب خان که به کعنی رئیس میباشد و همچنین عنوان چنگیز به عنوان رئیس اقوام مغول برگزید. اندکی بعد یک شمن(جادوگران مغول که به پیش گوئی آینده نیز می پرداختند و امور معنوی مغول ها در دستان آنان بود) به چنگیز خان اطلاع داد که برادرش تصمیم دارد تا وی را به قتل رساند و خود جانشین او گردد. چنگیز که عصبانی شده بود تصمیم به قتل برادر گرفت اما بورته مادرش خود را به پای چنگیز انداخت و سینه هایش را درآورد و به چنگیز گفت شما برادر هستید و من از این سینه ها به شما شیر داده ام و التماس های مادر موجب ایجاد ترحم چنگیز گردید و او دستور داد تا شمن جادوگر را به جای برادرش کشتند.
گسترش قلمرو
در سال 1206 سیاست چنگیز خان بر این اساس شکل گرفت که مرزهای غربی خود را که حکومت زیا و اقوام تانگوت در آن استقرار داشتند، توسه دهد. او دستور داد تا افراد قبیله برای حمله به قلمرو زیای غربی آماده شوند. حکومت زیای غربی مرزهای غربی مغولستان را محدود نموده بود و این مسئله برای چنگیز خان که قصد گسترش قلمرو حکومت خود را داشت خوشایند نبود. او اعتقاد داشت که حکومت جین و حاکم جوان آن از کمک به سلسله زیای غربی خودداری خواهد نمود و در عمل نیز این مسئله زمانی اثبات شد که سلسله زیای غربی در سال 1209 با حمله چنگیز خان در حالی سقوط نمود که سلسله جین از کمک به آن خودداری نمود.
در سال 1211 چنگیز خان تصمیم به حمله به سلسله جین گرفت. فرماندهان ارتش سلسله جین به یک اشتباه تاکتیکی دچار شدند و آن این بود که در اولین فرصت از حمله به مغولها خودداری نمودند و در عوض یک نماینده به اردوی مغولها به نام مینگ تان اعزام نمودند. مینگ تان در اردوی مغولها خیانت نمود و به آنان گفت که ارتش جین در پشت گذرگاه منتظر آنان است. در نبردی که پشت دیوار چین رخ داد هزاران سرباز از ارتش جین کشته شدند. در سال 1215 ارتش چنگیز خان موفق شد پس از یک سال محاصره شهر یان جینگ را که بعدها به بیجینگ (همان پکن امروزی) تغییر نام یافت را تصرف کند. این مسئله موجب شد امپراطور زوان زونگ از پایتختش به شهر جنوبی کایفنگ نقل مکان نماید و نیمه شمالی کشور را به مغول ها واگذار نماید.
کوچلوگ، خان نایمن ها که قلمروش توسط چنگیز خان تصرف شده بود به منطقه تحت نفوذ قراختائیان فرار کرد. چنگیز خان تصمیم گرفت تا قراختائیان را مغلوب نماید و از قدرت یافتن مجدد کوچلوگ خان جلوگیری نماید. در این زمان عملیات لشگر کشی در چین به اتمام رسیده بود. او ارتشی مرکب از 2 تومان(20 هزار نفر) را تحت فرماندهی یکی از جوان ترین فرماندهانش به نام جبه (JEBE) را که با لقب پیکان شناخته می شد را به جنگ با قراختائیان اعزام نمود.
نیروئی این چنین اندک موجب شد مغول ها استراتژی خود را تغییر دهند و با تحریک حامیان کوچلوگ خان به شورش موجب شدند تا آنان ارتش قراختائیان را ترک نمایند و حکومت قراختائیان را در برابر حمله ارتش مغول بسیار آسیب پذیر نمایند. در نتیجه ارتش کوچلوگ خان در غرب کاشغر شکست خورد و کوجلوگ خان از میدان نبرد مجبور به فرار شد اما به زودی توسط ارتش مغول دستگیر و اعدام گردید.در سال 1218 در نتیجه شکست قرختائیان از مغول ها حکومت چنگیز که از دریاچه بالخاش تا مرزهای شرقی امپراطوری خوارزمشاهیان گسترده شده بود با این امپراطوری همسایه گردید.
سلسله خوارزمشاهی از ماوراءالنهر و دریای کاسپین تا خلیج فارس و دریای عمان گسترده شده بود و یک حکومت مسلمان در همسایگی قلمرو چنگیز محسوب می شد. جنگیز خان که توانائی های بالقوه حکومت خوارزمشاهی در تجارت را به خوبی تشخیص داده بود، تصمیم گرفت تا از طریق جاده ابریشم به منافع اقتصادی سرشاری از تجارت کسب نماید. او ابتدا 500 تاجر در قالب یک کاروان را به شهر مرزی اترار فرستاد اما اینالچوگ حاکم اترار دستور داد تا تمام اعضای کاروان را به بهانه آن که برای جاسوسی آمده اند کشتند. وضعیت زمانی بحرانی شد که اینالچوگ از پرداخت غرامت به دلیل غارت اموال کاروان نیز سر باز زد.
چنگیز خان ابتدا سه نماینده شامل دو مغول و یک مسلمان را برای ملاقات با شاه فرستاد و از اینالچوگ شکایت نمود. شاه خوارزمشاهی دستور داد تا موی هر دو نماینده مغول را تراشیدند و فرستاده مسلمان را گردن زدند و سرش را به همراه دو مغول دیگر به نزد چنگیز خان پس فرستاد. این نوع برخورد یک توهین آشکار به چنگیز بود و او تصمیم گرفت بزرگترین ارتش خود را مرکب از 20 تومان (هر تومان مرکب از 10 هزار سرباز و مجموعا 200 هزار سرباز) به همراه قبل ترین سردارانش و نیز پسرانش به سوی حکومت خوارزمشاهیان اعزام کند. او فقط تعداد اندکی از سربازانش را در چین به همراهی یکی از فرماندهانش و اوگدی (اوکتای) پسر سومش را نیز به عنوان جانشین درمغولستان باقی گذاشت و سپس به سوی خوارزم حرکت نمود. ارتش مغول تحت فرماندهی چنگیز و فرماندهان و پسرانش از کوهستان تیان شان عبور کردند و به قلمرو تحت سیطره خوارزمشاهیان وارد شدند.
او پس از کسب اطلاعات از منابع مختلف، ارتش خود را به سه گروه تقسیم نمود. پسر بزرگش جوجی به فرماندهی گروه اول برگزیده شد و به شمال شرقی خوارزم حمله نمود. ارتش دوم تحت فرماندهی جوبه به شکلی پنهانی به جنوب شرقی خوارزم و شهر سمرقند حمله کرد و شهر در گازانبر حمله دو جناح ارتش مغول قرار گرفت. ارتش سوم تحت فرماندهی چنگیز خان و پسر کوچکش تولی خان به شمال غربی و مستقیما به شهر خوارزم حمله نمود. در مقابل این تاکتیک ارتش مغول، شاه به منظور دفاع از شهرهای مختلف ارتش بزرگ خود را به قسمت های کوچک تقسیم نمود و این تقسیم نیرو علت قطعی شکست خوارزمشاهیان بود زیرا به ارتش خسته از مسافرت مغول اجازه می داد به جای آنکه با یک ارتش یکپارچه مواجه شود با قوائی اندک به مبارزه بپردازد. ارتش مغول به سرعت شهر اترار را محاصره وسپس تصرف نمود.
چنگیز خان دستور داد تا مردم شهر را که در برابر ارتش مغول پایداری نموده بودند به شکلی بی رحمانه و گروه گروه کشتند و باقی مانده آنان را به بردگی گرفتند. اینالچوگ حاکم اترار نیز با ریختن نقره مذاب در گوش و چشم هایش به مجازات رسید. زمانی که جنگ به پایان خود نزدیک می شد شاه خوارزمشاهی در خواست تسلیم نمود اما چنگیز 2 تن از سردارانش به نامهای سابوتای و جبه را با 20 هزار تن از نیروهایش به شکار شاه فرستاد و شاه که از ترس نیروهای مغول به جزیره کوچکی به نام آبسکون در دریای کاسپین فرار کرده بود در فقر و بی کسی در این جزیره درگذشت.
رفتارمغول ها حتی با استانداردهای خودشان در شهر سمرقند بسیار بی رحمانه بود. پس از سقوط سمرقند که پایتخت محسوب می شد باقی مانده اهالی به شهر بخارا فرار کردند و چنگیز خان تصمیم گرفت تا با اعزام ارتشی تحت فرماندهی 2 تن از ژنرالهایش آنجا را نیز ویران نماید. او دستور داده بود تا نه تنها عمارات سلطنتی بلکه هر آنچه در شهر بود و حتی مزارع کشاورزی را نیز ویران نمایند. براساس یک داستان تاریخی چنگیز خان حتی با منحرف نمودن یک رودخانه به شهر خوارزم که محل تولد امپراطوری خوارزمشاهیان بود، آن شهر را از روی نقشه پاک نمود.
ارتش مغول در حمله به سمرقند از اسیران به عنوان سپر انسانی استفاده نمودند. پس از چند روز نبرد سخت و طاقت فرسا تنها تعداد اندکی از سربازان وفادار به شاه در ارگ شهر به مقاومت می پرداختند.پس از سقوط ارگ شهر چنگیز دستور داد تا همه سربازان را اعدام کرد و دستور داد تا هرکسی که از شهر در برابر او دفاع نموده بود را اعدام کنند. او دستور داد تا باقی مانده مردم شهر را به خارج شهر بردند و در یک دشت پهناور مجتمع نمودند. وی سپس دستور کشتار آنان را صادر نمود و امر کرد تا از سرهای کشته شدگان یک هرم به نشانه پیروزی ساخته شود.
شهر بخارا فاقد استحکامات قدرتمند بود و فقط یک خندق و یک دیوار برای دفاع داشت. سران شهر دروازهای شهر را بر روی مغول ها گشودند و فقط یک واحد از ارتش ترک برای مدت 12 روز در ارگ شهر مقاومت نمودند. آنانی که در پایان این مقاومت 12 روزه زنده ماندند اعدام شدند و صنعتگران و صاحبان حرفه به مغولستان فرستاده شدند و مردان جوانی که در جنگ ها شرکت نداشتند به عنوان برده در ارتش مغول به خدمت پرداختند. وقتی مغولها شهر را غارت کردند، آن را آتش زدند و سپس شهر سوخته را از صفحه روزگار محو نمودند و ویران کردند. چنگیز خان دستور داد تا مردم شهر را در مسجد جامع شهر جمع نمودند و سپس اعلام کرد که او شلاق ِ مجازات خداوند است و سپس دستور داد تا مردم شهر را تنبیه نمایند.
در این زمان شهر اورگنج که مرکز بازرگانی و شهری ثروتمند بود همچنان در دستان خوارزمشاهیان بود. حمله مغول ها به این شهر با مقاومت سخت و شدیدی همراه بود و شهر پس از یک نبرد دفاعی بسیار قدرتمندانه سقوط نمود. پس از سقوط شهر جنگ در هر خیابان و یا خانه ادامه یافت و تلفات مغول ها از حد معمول فراتر رفت. مغول ها که با تاکتیک جنگ های خیابانی آشنا نبودند به دشواری موفق به پیروزی در شهر اورگنج شدند. پس از فتح شهر مطابق معمول صنعتگران به مغولستان فرستاده شدند و زنان جوان و کودکان به عنوان برده به سربازان مغول داده شدند و بقیه مردم دسته جمعی کشته شدند. بر اساس کتاب یک دانش پژوه ایرانی به نام جوینی ارتش مغول 50 هزار نفر نیرو داشت که به هر کدام از آنان 25 نفر برای کشتار داده شد و با این احتساب تعداد کشته شدگان به بیش از 1.200.000 نفر می رسد. حتی اگر این تعداد را اغراق آمیز بدانیم باز هم باید کشتار شهر اورگنج را خونین ترین کشتارتاریخ بشری محسوب نمود.
پس از کشتار شهر اورگنج چنگیز خان فرزند سومش اوگدی (اوکتای) را به عنوان جانشین خود انتخاب نمود و جانشین او را نیز از نسل اوگدی خان تعیین نمود. او همچنین موقالی که یکی از مورد اعتماد ترین سرداران خود را به فرماندهی کل ارتش مغول در چین برگزید و سپس برای ادامه حرکت به سوی غرب به راه خود ادامه داد.
حمله به گرجستان و ولگا و بلغارستان
پس از شکست امپراطوری خوارزمشاهی در سال 1220، چنگیز خان ارتش خود را از ایران و ارمنستان برای عزیمت به استپ های مغولستان جمع نمود. با پیشنهاد سابوتای ارتش مغول به دو ارتش تقسیم شد ارتش اصلی مغول تحت فرماندهی چنگیز خان در راه عزیمت به مغولستان به افغانستان و هند حمله کرد و 2 تومان (20 هزار نفر) نیز تحت فرماندهی سابوتای و جبه به قفقاز و روسیه حمله نمودند.ارتش مغول به ارمنستان و آذربایجان حمله کرد و پادشاهی گرجستان را ویران نمود. در این حملات شهر گنجه مورد حملات شدید قرار گرفت و تسخیر شد و سپس ارتش 80 هزار نفری قبچاق ها که از لحاظ نفرات از ارتش مغول بیشتر ولی از نظر هماهنگی بسیار بد بود نیز توسط سابوتای شکست داده شد. ارتش مغول به پیشروی خود ادامه داد و از قفقاز نیز عبور نمود و به کرانه های دریای سیاه رسید و با ارتش میستسلاو سوم حاکم کیف در اکرائین امروزی مواجه شد. در سال 1223 در نبرد رودخانه کالا به نبرد پرداخت و موفق شد این بار نیز به پیروزی دست یابد.
مغولها که موفق شده بودند ارتش بلغارستان را نیز در نبرد سامارا بند شکست دهند عملا به مرزهای بلغارستان رسیده بودند. شاهزادگان روس درخواست صلح نمودند و سابوتای بعد از موافقت با صلح دستور داد تا تمام شاهزادگان روس بر خلاف رسوم مغول ها که نمی بایست خونشان بر زمین ریخته می شد به شکلی خونین کشته شدند. او دستور داد تا یک سکوی چوبی بزرگ ساخته شد و زمانی که او به همراه سرداران دیگر خود مشغول خوردن غذایشان بودند 6 شاهزاده روس از جمله میستیسلاو سوم را با شمشیر کشتند. مغول ها فهمیدند که چمنزارهای بزرگ روسیه می تواند اردوگاه مناسبی برای ایجاد اردوگاه جنگی جهت حمله به مجارستان و اروپا باشد اما چنگیز خان در این زمان دستور داد تا سابوتای و جبه به سرعت به مغولستان بازگردند. جبه در راه بازگشت به سمرقند درگذشت. سابوتای و جبه دو تن از مشهورترین سرداران سواره نظام بودند که موفق شدند تمام دریای خزر را به جز شمال ایران و مصب رودخانه ولگا محاصره نمایند. در سال 1225 ارتش های سابوتای و جبه به مغولستان بازگشتند اما این لشگر کشی ها موجب یکی شدن ماوراءالنهر و ایران در یک امپراطوری خوفناک گردید که هر مقاومتی را در مسیر راه خود نابود میکرد. بعدها باتو خان نوه چنگیز و پسر جوجی در سال 1237 به منطقه ولگا بازگشت و تا سال 1240 به تصرف باقی مانده مناطق روسیه ادامه داد.
زیای غربی و سلسله جین
تانگوت ها (زیای غربی) که خراجگزار چنگیز خان بودند در زمان حمله او به خوارزمشاهیان از شرکت در جنگ خودداری نمودند و با سلسله جین برضد چنگیز خان پیمان اتحاد بستند. اما تداوم نبرد با خوارزمشاهیان موجب شد تا چنگیز خان مجالی برای تلافی عدم اطاعت از خود را نیابد. در سال 1226چنگیز خان بلافاصله پس از بازگشت از غرب (نبرد با خوارزمشاهیان) به مناطق تحت کنترل تانگوت ها حمله کرد و ارتش او به سرعت مناطق هی سوئی و گانژو و سوژو را تصرف نمود و در پائیز موفق به تصرف زیلیانگ - فو گردید. یکی از سرداران تانگوت مغول ها را به نبرد در هلانشان دعوت نمود اما شکستی مفتضحانه خورد. در ماه نوامبر چنگیز خان شهر لینگژو یکی از شهرهای تانگوت ها را محاصره نمود و از رودخانه زرد عبور کرد و ارتش کمکی تانگوت ها را شکت داد. براساس یک افسانه در آنجا بود که چنگیز خان اعلام نمود که 5 ستاره را دیده است که در آسمان به ترتیب خاصی چیده شده بود و آن را نشانه ای از پیروزی خود تفسیر نمود.
در سال 1227 چنگیز خان به پایتخت تانگوت ها به نام نینگ های حمله کرد و آن را ویران نمود. او سپس به پیشروی خود ادامه داد و شهر های لینتیائو - فو و ایالت زیندو و دیشون را در بهار همان سال تسخیر نمود. در شهر دیشون ژنرال مشهور تانگوت به نام ما جیانلونگ برای مدت چند روز مقاومتی بسیار شدید و شجاعانه از خود نشان داد و شخصا رهبری حملات برضد قوای مغول در خارج از دروازه های شهر را برعهده گرفت اما چند روز بعد بر اثر اصابت یک پیکان از کمان یکی از مغول ها مجروح شد و در گذشت. چنگیز خان پس از تصرف دیشون، در پایان تابستان به سوی لیوپانشان حرکت نمود و امپراطور تانگوت ها تسلیم مغول ها گردید و چنگیز خان که از خیانت تانگوت ها ناراحت بود دستور داد تا تمام اعضای خاندان سلطنتی تانگوت ها را اعدام کردند و سلسله او منقرض گردید.
جانشینی چنگیز خان
چنگیز خان دارای 4 فرزند پسر به نامهای جوجی، جغتای (چاگاتای)، اوکتای (اوگدی) و تولی بود که براساس سنت مغول ها فرزند ارشد میبایست جانشین پدر شود اما از آنجائی که مغول ها در اصالت جوجی تردید داشتند و براساس مکتوبات کتاب تاریخ سری مغول قبل از حمله به امپراطوری خوارزمشاهیان جغتای پسر دیگر چنگیز تهدید کرده بود که تحت هیچ شرایطی جانشینی جوجی را نخواهد پذیرفت، چنگیز خان به ناچار اوگدی را به عنوان جانشین خود انتخاب نمود. در سال 1226 جوجی فرزند ارشد چنگیز خان درگذشت و بعضی محققین به مانند راتشنوسکی ادعا نموده اند که او محتملا مسموم شده است.
براساس مکتوبات رشید الدین، چنگیز خان در بهار سال 1223 فرستاده ای نزد جوجی فرستاد اما جوجی در خراسان باقی ماند جوزجانی اشاره می کند که در جریان حمله به اورگنج بین جوجی و برادرانش اختلافاتی بروز نمود زیرا جوجی تلاش نموده بود تا جلوی ویرانی شهر اورگنج را بگیرد زیرا این شهر از مستملکاتی بود که به او بخشیده شده بود همچنین یک نوشته تاریخی مشکوک به جعلی بودن وجود دارد که جوجی گفته است چنگیز به دلیل کشتار دسته جمعی مردم و نیز نابودی زمین ها دیوانه است و من با قتل پدرم در هنگام شکارخدمتی به مردم خواهم کرد و با سلطان محمد متحد خواهم شد و به مسلمانان کمک خواهم نمود. جوزجانی ادعا می کند که این خبر به گوش چنگیز خان رسید و او دستور مسموم نمودن جوجی را صادر کرد. با عمایت به این که سلطان محمد در سال 1223 درگذشته بود صحت این داستان تردید آمیز به نظر می رسد.
چنگیز خان از اصطکاک بین فرزندانش و به خصوص بین جغتای و جوجی اطلاع داشت و نگران بود که ستیز بین فرزندانش پس از مرگش به خونریزی ختم شود بنابراین تصمیم گرفت تا متصرفات خود را بین فرزندانش تقسیم نماید و همه آنها را به عنوان خان معرفی کند ولی یکی از آنها را به عنوان جانشین خود منصوب نمود. جغتای به دلیل رفتار خشن و تند و نیز اعلام این که از جوجی پیروی نخواهد کرد مناسب تشخیص داده نشد و تولی خان که جوان ترین فرزند چنگیز بود نیز نمی توانست گزینه مناسبی باشد زیرا در فرهنگ مغول اعتقاد بر این بود که انتخاب جوان ترین فرزند به جانشینی موجب فروپاشی امپراطوری خواهد شد. اصالت جوجی نیز مورد تردید بود و بنابراین اوکتای خان (اوگدی خان) تنها گزینه برای جانشینی او تشخیص داده شد زیرا فردی دارای شخصیت قابل اعتماد و مقبول در میان مغول ها بود.
مرگ و خاکسپاری
براساس نگاشته های تاریخ اسرار آمیز مغول، چنگیز خان در سال 1227 و پس از شکست نهائی تانگوت ها درگذشت. علت مرگ او نامعلوم و در بسیاری موارد با پنهانکاری زیادی همراه بوده است. بعضی منابع ادعا میکنند که او در هنگام اسب سواری از اسب سرنگون شد و بر اثر جراحاتی که از این واقعه بر او حادث شد درگذشته است. عده ای دیگر اعتقاد دارند او به دلیل بیماری های مزمن مانند پنومانیا (سینه پهلو) درگذشت. یک وقایع نگار گایسیائی به نام ولهینیان ادعا می کند که او در یک نبرد به توسط تانگوت ها کشته شده است. تعدادی از وقایع نویسان مغول در قرن 17 مرگ چنگیز را به یک شاهزاده خانم تانگوت که به اسارت گرفته شده بود مرتبط نموده اند. حقیقت هر چه باشد پنهان است و نمیتوان به شکلی قاطعانه در این خصوص اظهار نظر نمود اما بیشتر مورخین افتادن چنگیز خان از اسب را دلیل مرگ او اعلام نموده اند.
چنگیز خان دستور داده بود تا براساس رسم قبیله اش او را در مکانی نامعلوم دفن نمایند. پس از مرگ چنگیز خان، جنازه او را احتمالا به محل زادگاهش در خنتی آیماق حمل نمودند جائی که کوهستان بورخان خالدون مسیر رودخانه اونون را می بندد. براساس افسانه ای در خصوص مراسم تدفین چنگیز خان، افراد اسکورت جنازه او، هرکس و هر چیز را در مسیر خود کشتند تا سرانجام به محل دفن رسیدند و او را دفن نمودند. آرامگاه بزرگ چنگیز خان سالها پس از مرگش تاسیس شد و یک بنای یادبود میباشد و نه مکان واقعی دفن وی.
در 6 اکتبر 2004 یک گروه باستان شناسی مشترک ژاپنی - مغولی، مقبره ای را حفاری نمودند که تا به آن روز کشف نشده بود و اعتقاد بر این بود که مقبره چنگیز خان میباشد. افسانه های مغولی بیان می داشت که مغول ها یک رودخانه را بر قبر چنگیز روان ساخته اند تا محل دفن او غیر قابل دسترس باشد. این افسانه بسیار به افسانه مقبره گیل گمیش که یک شاه سومری در اوروک بود و نیز به افسانه مقبره آتیلا که سردار بزرگ هون ها بود شباهت داشت. افسانه های دیگری نیز بیان می داشت که مقبره چنگیز خان با لگد کوب شدن آن توسط یک گله اسب و سپس با کاشت درخت بر روی آن پنهان شده بود.
چنگیز خان در هنگام مرگش ارتشی معادل 129 هزار نفر را در رکاب خود داشت که بیش از 100هزار نفر از افرادش به تولی خان جوان ترین پسرش رسید. زیرا براساس سنت مغول ها دارائی هر فرد به جوان ترین پسرش تعلق داشت و 28 هزار نفر نیز به پسران و برادرانش تعلق گرفت. به این ترتیب که جوجی (که فوت کرده بود و فرزندش باتو خان جانشین او شده بود) و جغتای و اوگدی و کولان دیگر پسر چنگیز از گلجیان هر کدام 4 هزار سرباز به ارث بردند (مجموعا 16000 نفر) و سه برادر و مادر چنگیز نیز هر کدام 3 هزار سرباز به ارث بردند (مجموعا 12000 نفر) و (جمع کل 28000 نفر).
امپراطوری مغول
امپراطوری مغول در سال 1279 به اوج وسعت خود رسید و از مغولستان تا شرق اروپا و مرزهای فنلاند امروزی از یک سو و از دیگر سو تا جنوب چین گسترش یافت. آنان با تصرف امپراطوری ها و کشورهای مختلف در این محدوده یک قلمرو واحد ساختند که موجب گسترش تجارت و فرهنگ از شرق به غرب و بالعکس گردید و اگرچه از قبل از میلاد مسیح، جاده ابریشم محلی برای عبور کالا و تجار بود اما حمله مغول موجب تشدید این امر گردید و یکی از دلایل پایان قرون وسطی و آغاز رنسانس گردید. تجاری مانند برادران پولو و مارکوپلو پس از حضور در شرق به غرب بازگشتند و با نوشتن سفرنامه هائی موجب آشنائی بیشتر غرب با فرهنگ شرق گردیدند.