ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

نگارستان

پورياي ولي، اسطوره جوانمردی

 

پورياي ولي، اسطوره جوانمردی

پورياي ولي ، اسطوره جوانمردی ، نگارستان

پوریای ولی (محمود خوارزمی، پریار) پهلوان، صوفی و شاعر اسطوره ای ایرانی است که سمبل ورزش‌های زورخانه‌ای، اخلاق، پایمردی و جوانمردی است و نه تنها در مقام یک پهلوان، بلکه در مقام یک قدیس در میان مردم جایگاهی والا دارد.

او که  در جوانی کشتي می‌گرفت و پیشه پوستین‌دوزی و کلاه‌دوزی داشت ، به شهرهای گوناگون آسیای میانه، ایران و هندوستان سفر کرد و همه جا کشتی گرفت و به پهلوانی نام یافت. درباره دگرگونی روحی پوریای ولی روایت‌های فراوان آورده‌اند. بطور کلی زندگی پوریای ولی با افسانه درآمیخته ‌است.

به روایتی مقبرهٔ او در شهر خیوه، ۲۵ کیلومتری جنوب شهر اورگنج مرکز استان خوارزم ازبکستان می‌باشد. این مقبره خود یک مجموعهٔ فرهنگی - تاریخی است و در فاصلهٔ قرن‌های هشتم تا چهاردهم هجری (۱۴ تا ۲۰ میلادی) برای بزرگداشت نام پهلوان محمود ساخته شده‌است. چنانکه در آن نواحی رسم بر این است که پس از مراسم ازدواج برای تبرک به زیارت آرامگاه او می‌روند. طبق منابع موثق، پهلوان محمود قتالی فرزند پهلوان پوریای ولی بوده و با عنوان محمود قتالی بن پوریای ولی از وی نام برده شده متاسفانه در برخی از منابع متاخر کلمهابن که به معنیفرزند است، حذف نموده و منابع معاصر نیز هر دو شخصیت را یکی فرض نموده و پهلوان محمود قتالی را مشهور به پوریای ولی ذکر کرده‌اند. این اشتباه در دایره المعارف بزرگ اسلامی هم تکرار شده‌است. اما باید توجه داشت که پهلوان محمود قتالی هر چند که عارف و پهلوان نامداری بوده و آثاری هم با یادگار گذاشته، ولی هرگز در شهرت و نام آوری به‌ پدرش پهلوان پوریای ولی نمی‌رسید. پس می‌توان گفت آرامگاه پهلوان محمود قتالی فرزند پوریای ولی است که در شهر خیوه در ۲۵ کیلومتری جنوب شهر اورنگ مرکز خوارزم ازبکستان می‌باشد.

شهرت پوریای ولی تنها به دلیل پهلوانی‌هایش نیست بلکه مردم منطقه او را به داشتن ویژگی‌های نیکوی اخلاقیِ معلم، مرشد، صوفی و مرد خدا می‌شناسند. آرامگاه مشهور شده بنام او از پر رونق‌ترین مکان‌ها در منطقه‌است که هر روز مردم کثیری از اطراف فرارود و به ویژه خوارزم برای زیارت و راز و نیاز با خدای خود به آنجا می‌روند. گفتنی است که در این قلعه ، امیران و صاحب منصبان زیادی مدفون‌اند اما امروزه از هیچ یک از آنها نامی برده نمی‌شود و تنها نام پهلوان محمود بن پوریای ولی و آرامگاهش همچنان زنده‌است.

البته مقبره‌ای در شهر خوی وجود دارد که روی آن نام پوریای ولی نوشته شده‌است. و مردم شهر خوی آن را پیر ولیمی نامند. در مورد اینکه پهلوان پوریای ولی در خوی زندگی کرده و در همین شهر و در گورستان مشهور به پیرولی دفن شده‌است به ۵ سند مهم تاریخی اشاره می‌شود:

۱-در یک طومار قدیمی که در عهد صفویه و حدود ۴۰۰ سال قبل بر روی پوست آهو نوشته شده، صراحتا آمده‌است که پهلوان پوریای ولی از شهرستان خوی بود. متن کامل و تصویر این طومار در کتاب ورزش باستانی ایران نوشته دکتر پرویز ور جاوند آمده‌است.

۲-در کتاب مرآت الشرق (که اخیرا از سوی کتابخانه آیت الله مرعشی منتشر شده و شامل شرح حال ۶۸۴ تن از دانشمندان شیعه در قرن‌های ۱۳و۱۴ هجری قمری می‌باشد) زندگینامه پهلوان پوریای ولی و وجود مزارش در گورستان پیرولی خوی ذکر شده است.

در این کتاب به سنگ قبر پوریای ولی هم اشاره شده و عین سنگ نوشته، قید شده‌است. در این سنگ قبر اسامی ۷ تن از اجداد پوریای ولی ذکر شده بود. که بر اساس آن نام پدر پوریای ولی، محمود بود و پسر وی نیز محمود نام داشته‌است. البته این رسم در بین مردم خوی و منطقه وجود داشته و هنوز هم ادامه دارد که افرادی برای زنده نگه داشتن نام پدرشان فرزند خود را به نام پدرشان نام گذاری می‌کنند.

بر اساس آن سنگ قبر، پوریای ولی سال ۸۲۰ هجری قمری، دار فانی را وداع گفته‌است. صدراسلام محمّد امین امامی خویی در مورد مرقد ایشان در کتاب مرآة الشرق می‌نویسد:قبر امیر ولی (پوریای ولی)، مشهور به پیر ولی،... فردی مرتاض، عابد و پسندیده سیرت، بااخلاق خوب، بزرگ مقام بود. در زندگی وی بعضی کرامات به او نسبت می‌دهند. شهرها و آبادی‌های دور و بعید را قصد نموده، در شهر خوی مدفون است. بعد از دفن بر روی قبرش قبّه و بنائی ساخته و خانقاهی درست کردند. مردم بر مزارش برای قضای حاجات به خصوص شب‌های جمعه جمع می‌شوند. مقبرة آن بعد از گذشت زمان تخریب شده، لکن آثارش باقی مانده و اهالی آن را زیارت می‌کنند.

۳- سند دیگر در این مورد داستانی است که در مورد پوریای ولی در بین مردم خوی از گذشته‌های دور در باره قبر پوریای ولی سینه به سینه نقل شده‌است و ما نمی‌توانیم از داستان‌های که مردم بصورت سینه به سینه نقل می‌کنند. ، به سادگی بگذریم. به هر حال این داستان که در کتابهای تاریخی هم نقل شده، علت اسطوره شدن پوریای ولی را نشان می‌دهد. این داستان در بین مردم خوی چنین معروف است که:

جوانی از فقرای شهر خوی که از نعمت پدر محروم بود. عاشق دختر حاکم این شهر می‌شود. او که تنها فرزند مادرش بود، از شدت عشق بیمار و بستری می‌گردد. مداواهای پزشکان در علاج بیمار کارگر نمی‌افتد چرا که بیماری عشق درمان جسمی ندارد. بالاخره پسر زبان می‌گشاید واز عشقش به دختر حاکم می‌گوید. مادر و نزدیکانش وی را نکوهش می‌کنند. اما پسر بر عشق خویش پافشاری می‌کند و مادر به ناچار به خواستگاری دختر حاکم می‌رود. خبر به گوش دختر حاکم می‌رسد و وی ازدواج خود با آن پسر یتیم را مشروط به پیروزی وی بر پهلوان نامدار خوی، پوریای ولی می‌کند. از آنجا که عشق منطق دیگری دارد. پسر جوان با وجود اینکه می‌داند، توان غلبه بر پوریای ولی را ندارد، برای مبارزه و کشتی گرفتن اعلام آمادگی می‌کند. تاریخ مبارزه روز جمعه تعیین می‌شود.

در شب پنج شنبه در یکی از مساجد شهرخوی، مادر آن جوان حلوای نذری پخش می‌کند که از قضا پوریای ولی هم آنجا حضور داشت. پهلوان از مادر می‌پرسد: سبب نذرت چیست؟ و او جواب می‌دهد: پسرم برای ازدواج با دختر حاکم باید با پوریای ولی کشتی بگیرد و من این حلوا نذر کرده‌ام تا پسرم پیروز گردد.

پوریا دچار تردید می‌شود. تردید در مورد حفظ موقعیت خود به عنوان پهلوان شهر یا اجابت نذر یک مادر و حرکت در جهت رساندن یک جوان به آرزوی خود. او در این تردید تصمیمی شجاعانه می‌گیرد که باعث اسطوره شدن پوریای ولی می‌گردد. روز موعود فرا می‌رسد. پوریا و جوان عاشق در میدان کشتی حاضر می‌شوند. جمعیت انبوهی به تماشا ایستاده‌اند. همه انتظار دارند. در چشم به هم زدنی، پهلوان نامدار شهرشان پیروز گردد. اما نتیجه چیز دیگری است. پهلوان خود را مغلوب جوان عاشق می‌کند.

خود پهلوان پوریای ولی در این مورد می‌گوید: وقتی پشتم به خاک رسید و آن جوان بر سینه‌ام نشست. ناگهان حجاب از دیدگانم به کنار رفت و آن معرفتی را که سالها در جستجویش بودم، در مقابل دیدگانم یافتم. مردم، جوان پیروز را بر دوش خود گرفتند و به سمت خانه حاکم حرکت کردند. پهلوان شهر مغلوب شد و در زیر دست و پای مردم نظاره گر شادی آن جوان و گریه‌های شوق مادرش بود. دیگر هیچکس پوریا را به چشم پهلوان نمی‌نگریست. سالها بدین منوال سپری شد و مردم زمانی متوجه قضیه شدند که پهلوان پوریا نقاب خاک بر سر کشیده یود. از آن زمان پوریا به پهلوان افسانه‌ای و اسطوره‌ای تبدیل شد. ده فرمان مشهور جوانمردی که از پوریا به یادگار مانده، جزو اصول ورزش باستانی کشور است و این ده فرمان سالها سرلوحه پهلوانان خوی بوده و هنوز هم سینه به سینه نقل می‌گردد.

۴- امیر کمال الدّین حسین گازرگاهی در مجالس العشّاق داستان پهلوان محمود پوریا را شروع کرده:تکیه دار دارالصّفای اولی الأیدی والابصار(قسمتی از آیة ۴۵ سورة ص). در بررسی عناوین و القاب شهرهای ایران، به شهری غیر از خوی بر نمی‌خوریم که لقبدارالصّفا داشته باشد.

۵-مرحوم پرتو بیضایی در کتاب تاریخ کشتی ایران از صفحة ۲۶ الی ۶۱ کتابش را به زندگی پهلوان پوریا اختصاص داده‌است. وی به نقل طوماری به عرض ۱۷ سانتی متر و طول سه متر و نیم پرداخته، که از قرائن پیداست، انشاء کنندة آن از قصّه‌خوانان چند سده پیش، به احتمال قوی عصر صفویّه می‌باشد. مرحوم بیضائی این طومار را پس از تجسّس و تحقیقات فراوان از آقای زرکشان به دست آورده‌است. در این کتاب ضمن نقل روایاتی از زندگی پوریای ولی در خوی به کشتی پهلوان با پهلوانی به نام شیردل از تبریز در مقام کهنه سواری، اشاره دارد، که در میدان خوی سرماس اتفاق می‌افتد. چند سطر پائین‌تر می‌نویسد: از طرف قبله ده دلیر پیدا شدند همه کلاه‌های اشریکی(نام محلّی) بر سر و نمدهای پا زهری در بر و زیر تنبان‌ها (لباس کشتی) بر کتف در برابر پهلوان ایستادند و پاهای خود را جفت کردند و سلام دادند. پهلوان پرسید که کیستید و از کجا آئید و به چه کار آمده‌اید، در جواب گفتند که از جانب فارس آمده‌ایم در خدمت شیخ روزبهان بودیم و ما به اشارت شیخ وارد اینجانب شده‌ایم و شیخ ما را گفت شما را به خدمت پهلوان محمود پوریای ولی باید رفت و ما دوازده سال بود که در خدمت شیخ بودیم و شیخ ما را گفت شما به خوی سرماس(خوی سلماس) می‌باید رفت و لباسی که در نظر است ما را پوشانید الحال به خدمت تو آمده‌ایم که تا حیات باشد، باشد در خدمت تو باشیم. پهلوانانی که از جانب حاجی بکتاش از غرب آمده بودند، پهلوانانی که از جانب صبا (به جای مشرق به کار رفته) از مشهد مقدّس آمده بودند و... در خوی سرماس پیش پهلوان پوریا جمع می‌شوند

سال دقیق ولادت او و مدّت عمرش معلوم نیست، امّا در کتاب‌های مختلف مرگ او را سال ۷۲۲ه. ق ذکر کرده‌اند. ولی با توجّه به اینکه زمان سرودن کنزالحقایق را ۷۰۳ هجری یاد کرده‌اند و بنا به اظهار خودش:

چه خفتی عمر بر پنجاه آمد       کنون بیدار شو گرگاه آمد

می‌توان گفت که سال تولد او باید ۶۵۳ هجری بوده باشد. علاوه بر رباعیاتی که از وی باقی مانده‌است. برخی معتقدند مثنوی کنزالحقایق نیز از آن اوست. این مثنوی در سال ۷۰۳ سروده شده‌است. براساس تمامي اسناد موجود و اقوال مختلف تاريخي و سنديت آنها، مقبره پورياي ولي مي تواند همين مقبره موجود در شهر دارالمومنين خوي باشد.