ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

نگارستان

ژنرال اروین رومل، روباه صحرا

ژنرال اروین رومـل ملقب به روباه صحرا

اروین رومـل

جنگ جهانی دوم بعنوان مخوف ترين و هولناک ترین نبرد تاريخ، مسبب یک تراژدی انسانی بزرگ بود و باعث ریختن خون هزاران انسان بیگناه و ویرانی نیمی از جهان، از غرب اروپا  تا شرق آسیا، طی عملیات های نظامی ویرانگری همچون نبرد استالینگراد - نبرد کیف - نبرد کورسک - نبرد دونکرک - نبرد نرماندی - نبرد ایو جیما - نبرد بریتانیا - نبرد میدوی - عملیات بارباروسا - نبرد برلین و نبرد اوکیناوا گردید. اما همین جنگ خونین راه را برای بوجود آمدن پیشرفت های بسیاری در علوم مختلف، خصوصا با هدف کاربرد در علوم نظامی گردید. همچنین در کوران این جنگ ویرانگر، انسانهای شجاع و توانمندی نیز ظهور کردند که در دفاع از سرزمین خود با تکیه بر خلاقیت و شجاعت بی نظیر و نبوغ خیره کننده شان، رشادتهای بی نظیری را برجای گذاشتند و نام خود را در تاریخ ماندگار کردند. ارتش ورماخت آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، عرصه ظهور ژنرالهایی با شهرت جهانی بود که از شاخص ترین آنها میتوان به فیلد مارشال اروین رومل ملقب به روباه صحرا، هاینریش هیملر فرمانده ارتش سری وافن اس اس و سازمان مخوف گشتاپو، اریش هارتمن معروف به تکخال خلبانان شکاری جهان، هانس رودل ملقب به شکارچی افسانه ای تانکها، آدولف گالاند ملقب به ژنرال شکاری، هانا رایتش ملقب به بانوی شیردل، اتو اسکورزینی، فرمانده کماندوهای هیتلر و خطرناکترین مرد اروپا، فیلد مارشال فردریش پاولوس فرمانده ارتش ششم آلمان در استالینگراد، هاینتس گودریان، برترین استراتژیست نبردهای زرهی و هرمان گورینگ، برجسته‌ترین چهره‌ حزب نازی و فرمانده نیروی هوایی آلمان در جنگ جهانی دوم اشاره کرد که در ورای این نامها، آدولف هیتلر، رهبر افسانه ای آلمان و پیشوای بزرگ رایش سوم با شخصیتی منحصر بفرد، خود را بعنوان یکی از معروفترین چهره های قرن بیستم معرفی کرد.

فیلد مارشال اروین رومـل ملقب به روباه صحرا

تابعیت     امپراتوری آلمان تا 1918 - جمهوری وایمار تا 1933 - آلمان نازی
طول خدمت  1911-1944
تولد            15 نوامبر 1891 (24 آبان 1270) - هایدن‌هایم - وورتمبرگ
مرگ 14 اکتبر 1944  (22 مهر 1323) - Herrlingen
جنگ‌ها  جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم
نشان لیاقت شهسوار صلیب آهنین با برگهای بلوط  (Pour le Mérite)
نبردها نبرد فرانسه - نبردهای شمال آفریقا - فتح طرابلس - العالمین - اورلرد
فرماندهی     لشکر هفتم زرهی - نیروهای محافظ هیتلر - سپاه آفریقا - ارتش شمال آفریقا- ارتش گروه B

اروین یوهانس اویگن رومل (Erwin Johannes Eugen Rommel) در 15 نوامبر1891 درهایدن هایم در45 کیلومتری اولم در ایالت وورتمبرگ دیده به جهان گشود. پدر بزرگ و پدر رومل هر دو معلم مدرسه بودند و او دومین فرزند پروفسور رومل، مدیر مدرسه پرتستان آلن بود و مادرش هلن فون لوز، دختر یک خانواده صاحب منصب بود.

اروین رومـل

 

پدر رومل در ابتدا یک افسر توپخانه بود که بعدها، معلمی را برگزیده بود. پس از تاسیس امپراطوری آلمان در سال 1871، داشتن شغل نظامی به عنوان یک افسر ارتش برای جوانان آلمانی، بسیار دلخواه و ایده آل بود. اوکه در مسائل تکنیکی و مهندسی دارای استعداد زیادی بود براساس آرزوهای پدرش، در سال 1910 به عنوان دانشجوی افسری به هنگ 124 پیاده نظام وورتمبرگ پیوست و به دانشکده افسری در دانتزیگ اعزام شد.

در 15 نوامبر 1911 او فارغ التحصیل شد و در ژانویه 1912 به عنوان ستوان مشغول بکار شد. او زمانی که در دانشکده افسری مشغول تحصیل بود با همسر آینده خود که دختری 17 ساله به نام لوئیسا ماریا مولین بود و اختصارا او را لوئیز خطاب می کردند، آشنا شد. آنها در 27 نوامبر 1916 در دانتزیگ ازدواج کردند و در 24 دسامبر 1928 صاحب یک فرزند پسر به نام مانفرد شدند. مانفرد بعدها به مقام شهرداری شهر اشتوتگارت منصوب شد. برخی مورخین اعتقاد دارند رومل با زن دیگری به نام والبورگا اشتیمر در سال 1913 ارتباط داشت که بعدها از او صاحب یک فرزند دختر به نام گرترود شد. 

فیلد مارشال اروین رومل تنها رهبر نظامی در جنگ جهانی دوم بود که با نبوغ ذاتی  در فرماندهی و مدیریت جنگ به همراه خصایص انسانی او در رفتار با اسرا و نیرو های تحت امرش  نه تنها ایده آل افراد زیر امرش باشد بلکه شدیدا مورد ستایش دشمنانش نیز بود و همه طرفهای دگیر در جنگ، حتی دشمنانش از او با احترام یاد میکردند. رومل استراتژیک نظامی اش به قدری ماهرانه بود  که به عنوان بهترین ژنرال در جهان شناخته شد. گزارش ها و شرح شجاعتهای حماسی رومل در جنگیدن، او را به چهره ای جهانی تبدیل کرده بود. 

وینستون چرچیل از او به عنوان ژنرالی بزرگ چنین یاد کرد : 

 تحرک و جرات او در شمال آفریقا ، فجایع هولناکی را بر ما وارد کرد. 

لیدل هارت از او به عنوان یک نابغه نظامی یاد کرد که در شمال آفریقا به عنوان قهرمانی برای سربازان ارتش انگلیس که با او میجنگیدند در آمده بود. او اضافه میکند : 

درطول قرنها تاریخ جنگ در مقایسه با وی ، تنها ناپلئون چنین تاثیری بر وی داشته است. 

با آغاز جنگ جهانی اول، رومل در جبهه فرانسه به جنگ پرداخت و سپس به رومانی و ایتالیا اعزام شد. او ابتدا در هنگ ششم پیاده نظام و سپس بیشتر مدت جنگ را در تیپ کوهستانی وورتمبرگ که یکی از اجزای سپاه آلپ را تشکیل می داد به خدمت مشغول شد. او به دلیل یک شجاعت بزرگ به شهرت رسید. او در یک لحظه که دشمن دچار سراسیمگی شدید شده بود یک تصمیم سریع گرفت و موجب یک پیروزی مهم شد.

او 3 بار زخمی شد و به دریافت مدال صلیب آهن درجه 1 و درجه 2  نائل شد. او پس از نبرد ایسونزو به دریافت عالی ترین نشان نظامی ارتش پروس (Pour Le Merite) مفتخر گردید. این نبرد در کوه های غربی اسلوونیا در جبهه سوسا رخ داده بود. رومل در نبرد لانگارون موفق به تصرف کوه ماتاژور (Matajur) و انهدام خط دفاعی ارتش ایتالیا گردید. او در این نبرد موفق شد 150 افسر و 9000 سرباز ایتالیائی را به اسارت گرفته و 81 توپ دشمن را به غنیمت بگیرد.

در جریان نبرد ایسونزو رومل خط تدارکاتی ارتش ایتالیا را قطع کرد و اجازه داد تا بیشتر نفرات ارتش ایتالیا از خط جبهه فرار کنند و سپس آنان را به اسارت گرفت. در میان اسیر شدگان تمام افراد ستاد واحد به اسارت گرفته شده وجود داشتند. زمانی که در جنگ جهانی دوم آلمان و ایتالیا با یکدیگر متحد شدند، رومل نظر خود را درباره سربازان ایتالیائی تعدیل نمود و گفت که عدم کامیابی ارتش ایتالیا در جنگ اول به دلیل نبود افسران و فرماندهان خوب و نبود امکانات و تجهیزات بوده است.

درک عمیق او از نفرات تحت فرمانش به همراه شجاعت منحصر به فرد و استعداد ذاتی در فرماندهی ، موجب درخشش رومل در جنگ و خصوصا در جبهه ایتالیا گردید. لیاقت ها و شجاعت های رومل در صحنه های نبرد ، آینده درخشانی را برای او نوید میداد. او به مردان خودش آموزش داده بود تا وقتی به مکانی رسیدند بلافاصله اقدام به حفر سنگر کنند بدون آنکه مدت زمان توفق آنان در آن محل را حائز اهمیت بدانند. (افراد او حتی اگر قرار بود مدتی کوتاه در محلی استقرار یابند میبایست اقدام به حفر سنگر می کردند). این مسئله موجب می شد در بسیاری از مواقع وقتی توپخانه ارتش فرانسه اقدام به شلیک  بر روی موقعیت آنان می کرد، سربازان او در سنگرهایشان فقط شانه هایشان را بالا می انداختند. 

در ارتش آنروز آلمان، داشتن یک سمت در ستاد فرماندهی کل، یک راه معمول برای پیشرفت محسوب میشد ولی رومل از رفتن به این راه صرف نظر کرد و همواره سعی کرد یک افسر عملیاتی باقی بماند. با پایان جنگ و انعقاد پیمان ورسای، شغل نظامی رومل در خطر قرار گرفت زیرا براساس این قرارداد آلمان از داشتن ارتش محروم شده بود. همانند بسیاری از فرماندهان بزرگ، رومل نیز علاقه فراوانی به تدریس داشت و بنابراین در آکادمیهای علوم نظامی به تدریس پرداخت. رومل از سال 1929 تا سال 1933 با درجه سرتیپی به عنوان استاد در مدرسه پیاده نظام درسدن به کار مشغول شد و از سال 1935 تا 1938 او فرماندهی آکادمی جنگ در پوتسدام را برعهده داشت. رومل به حرکت های سیاسی علاقه چندانی نداشت، اگر چه تا پایان عمر پیشوا را تحسین میکرد ولی هرگز به عضویت حزب نازی در نیامد. 

اروین رومـل

رومل تجارب عملیاتی جنگ جهانی اول را همراه تفکر نظامی آکادمیک در هم آمیخت و کتابی تحت نام حملات نیروهای پیاده (Infanterie geriftan) را به رشته تحریر در آورد که در سال 1937 منتشر شد. کتابی که رومل در زمینه تاکتیک های پیاده نظام نوشته بود  باعث شد تا وی مورد توجه آدولف هیتلر قرار گیرد و چیزی نگذشت که در مقیاس وسیع مورد توجه پیشوا قرار گرفت و آدولف هیتلر او را به وزارت جنگ منتقل نمود. وی همزمان وظیفه داشت تا بر تربیت جوانان هیتلری نیز نظارت کند. او وظایف خود در پست فرماندهی و ورزش در ارتش و سازمان جوانان هیتلری را با انرژی بسیار بالا انجام داد. در سال 1937 او به سخنرانی در کمپ های جوانان هیتلری و بازدید و نظارت بر تعلیمات و ورزش آنان پرداخت. او همزمان با این فعالیت هایش با بالدور فون شیراخ رهبر سازمان جوانان هیتلری برای قبولاندن آموزشهای نظامی در چالش بود. 

در سال 1938 رومل که دارای درجه سرهنگی بود به ریاست آکادمی جنگ وینر نوشتادت برگزیده شد و اندکی بعد به سمت فرماندهی کل نیروهای محافظ شخص آدولف هیتلر منصوب شد. او در هنگام مسافرت هیتلر به مناطق اشغالی چکسلواکی و ممل در لتونی وظیفه سنگین محافظت از قطار هیتلر را برعهده داشت. در طول این ماموریت او با ژوزف گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر دوست شد و این مسئله موجب شد بعدها گوبلز در رسانه های تبلیغاتی رومل را بسیار مورد ستایش و تمجید قرار دهد. 

با حمله آلمان نازی به لهستان در سال 1939 رومل فرماندهی تیم محافظ آدولف هیتلر در بازدید از مناطق اشغالی را برعهده داشت. پس از شکست لهستان، رومل به برلین بازگشت و مسئولیت سازماندهی رژه پیروزی برضد لهستان را برعهده گرفت. در جریان نبرد لهستان رومل برای آزادی یکی از خویشان لهستانی همسرش که یک کشیش بود به گشتاپو مراجعه نمود اما گشتاپو به او گفت که چنین شخصی را در اختیار ندارد.

سرانجام در ماه فوریه سال 1940، درست پیش از آغاز جنگ، رومل  که به درجه مارشالی ارتقا یافته بود، یک فرصت طلایی نصیبش شد. به رومل پیشنهاد شد تا فرماندهی لشگر هفتم زرهی را بپذیرد و او که منتظر چنین فرصتی بود، بیدرنگ آنرا پذیرفت. رومل تا آنروز فرماندهی هیچ واحد زرهی را نپذیرفته بود ولی با ذهن خلاقی که داشت سریعا به تواناییهای تهاجمی و امکانات چشمگیر قوای مکانیزه و زرهی پی برد و فهمید که بهترین راه برای درهم کوبیدن قوای خسته دشمن در میدانهای عملیاتی وسیع، استفاده از نیروهای زرهی میباشد.

در 6 فوریه 1940 و سه ماه قبل از آغاز تهاجم به فرانسه، رومل فرماندهی لشگر هفتم زرهی پانزر را برعهده گرفت. این لشگر در جریان قضیه زرد که نام رمز نقشه آلمان برای تهاجم به غرب بود، نقشی اساسی ایفا می کرد. ارتقای این سرتیپ به فرماندهی یک لشگر، موجب اعتراض بقیه افسران شد. فرمانده ارتش در ابتدا با استناد به اینکه او فاقد مهارت های فرماندهی لشگر زرهی است و تجربیاتش را در لشگر کوهستانی آلپ بدست آورده است، با انتصاب او مخالفت می کرد.

سرانجام رومل این پست را بدست آورد و با علاقه بسیار به انجام تمرینات و مشق برای واحدهای زرهی تحت فرمان خود اقدام نمود و با این که هیچ تجربه یا آموزشی در مورد عملیات جنگی زرهی نداشت، با فرماندهی بی نظیر در تهاجم، جسارت و قوه ابتکار بی همتایش، همه منتقدین خود را به تحسین واداشت. 

در ماه می 1940 با حمله آلمان به فرانسه و کشورهای کوچک بنلوکس  شامل هلند، بلژیک و لوکزامبورگ، واحد تحت فرماندهی رومل به دلیل حملات سریع و برق آسا و نیز ارتباط مخابراتی اندک با ستاد فرماندهی مرکزی، به لقب لشگر ارواح نائل شد زیرا غالبا با پیشروی بسیار زیاد در خط جبهه، حتی از خط مقدم ارتش آلمان بسیار دورتر می رفت و این مسئله بارها منجر به قطع ارتباط بین لشگر تحت فرماندهی او با ارتش آلمان می شد. 

در 10 می 1940، سپاه پانزدهم تحت فرماندهی ژنرال هوت به داخل مرزهای بلژیک نفوذ کرد. این سپاه وظیفه داشت تا خود را به رودخانه موس (Meuse) در نزدیکی والون که از بخش های دینان میباشد، برساند. اما زمانی که لشگر هفتم پانزر تحت فرماندهی رومل به کرانه های رودخانه موس رسیدند بر اثر تخریب پل های رودخانه و نیز شلیک باقی مانده تک تیراندازان و توپخانه ارتش بلژیک متوقف شد. نیروهای آلمانی در این زمان فاقد نارنجک های دودزا بودند بنابراین رومل خود شخصا فرماندهی عبور نیروهایش از عرض رودخانه زیر حملات سنگین نیروهای مدافع را برعهده گرفت. او دستورداد تا در محلی که قصد داشت از رودخانه موس عبور نماید چند کلبه را آتش زدند و در پناه دود استتار ناشی از این آتش سوزی به همراه افرادش از عرض رودخانه عبور کرد. نیروهای او سوار برقایق های پلاستیکی از عرض رودخانه عبور کردند. با عبور از عرض رودخانه نیروهای ارتش رومل به سرعت وارد سرزمین های آنسوی رودخانه شدند و بسیار دورتر از جبهه نیروهای خودی به پیش روی ادامه دادند. طی این عملیات که به ضربه داس شهرت داشت، ارتش آلمان توانست خطوط دفاعی متفقین را در هم بکوبد و آنها را تا سواحل کانال انگلیس به عقب براند و رومل مفتخر به دریافت دو صلیب آهنین درجه1 و درجه 2 دیگر شد. 

اروین رومـل

در 14 ماه مه 1940 و چهار روز پس از حمله به هلند، لشکر 7 زرهی به فرماندهی رومل از مرز بلژیک عبور کرد و به منطقه جنگلی آردن رسید. آردن بیشترین حجم جنگل را در اروپای مرکزی داراست. فرماندهان متفقین معتقد بودند که عبور از این جنگلها غیر ممکن است از این رو خطوط دفاعی مستحکمی را برای دفاع آماده نکرده بودند . لشکر 7 زرهی بر اولین سد دفاعی نیروهای بلژیکی غلبه کرد و به پیش روی خود به سمت غرب ادامه داد. نیرو های تحت امر رومل جلوتر از دیگر خطوط آلمانها در حال پیشروی بودند زیرا رومل معتقد بود که تهاجم به دشمن تا نابودی کامل آنها باید ادامه داشته باشد. بدین ترتیب نیرو های تحت فرمان رومل اولین نیروی زرهی بودند که به کانال انگلیس رسیدند. پس از این حملات سریع و گاز انبری ارتباط خطوط مقدم و پشت جبهه فرانسه قطع شد. 

تکنیک شجاعانه رومل و نادیده گرفتن خطر در جناحین لشگرش و اعتمادش به شوک زده شدن دشمن که از حمله آنان به جناحین او جلوگیری می کرد، موجب شد او در جریان پیشروی سریع در فرانسه، به کامیابی های زیادی دست یابد. رومل زمانی که با مقاومت نیروهای دشمن مواجه می شد، فرمان می داد تا تمام تانک هایش با یکدیگر و همزمان با هم به سوی نیروهای مهاجم شلیک کنند و آنگاه نیروهای دشمن ناچار به تسلیم می شدند. این نوع فرماندهی او موجب شد تا ضعف زره، توپ و تانک های آلمانی در مقایسه با تانک های ارتش فرانسه که از هر حیث بر تانک های آلمانی برتری داشتند، جبران شود. زیرا تانک های فرانسوی از حیث قطر زره و کالیبر توپ هایشان بر تانک های آلمانی برتری داشتند. زمانی که لشگر تحت فرماندهی رومل به کامبرای (Kambrai) رسید، او به صورت مختصر و مفید به تجزیه و تحلیل شرایط پرداخت. او در فرانسه بود در حالی که رئیس ستاد لشگر وی به همراه بخشی از نیروهای غیر زرهی وی همچنان در بلژیک بودند و هیچ گونه تماس رادیوئی بین آنان به دلیل بُعد مسافت، امکان پذیر نبود. همچنین نیروهای زرهی وی نیز با کمبود سوخت مواجه شده بودند. او افسر مسئول تدارکاتش را به شدت مورد عتاب قرار داد. 

در تاریخ 20 می 1940، تانک های لشگر تحت فرماندهی رومل وارد شهر آراس شدند. رومل تصمیم گرفته بود تا خط ارتباطی ارتش انگلستان را از ساحل دریای مانش قطع کند. گردان شناسائی لشگر او تحت فرمان هانس فون لوک، فرماندهی این ماموریت را برعهده داشت. فون لوک ماموریت یافته بود تا به سوی شهر لاباسی حرکت کرده و خط ارتباطی انگلیسی ها را قطع کند. نیروی تحت امر او از حمایت هواپیماهای بمب افکن سبک اشتوکا برخوردار بودند که در صورت ضد حمله انگلیسی ها باید از نیروهای آلمانی حمایت می کردند. نیروهای آلمانی در تاریخ 21 ماه می با نیروهای انگلیسی که مجهز به تانک های ماتیلا بودند، مواجه شدند و نبرد با تانک های انگلیسی را دشوار یافتند. زیرا توپ های 37 میلیمتری تانکهای آلمانی بر زره قطور تانک های انگلیسی موثر نبود و علاوه بر آن تانک های انگلیسی دارای توپهای 88 میلیمتری بودند. زمانی که لشگر 7 زرهی آلمان، خطر را بسیار سهمگین دید، رومل خود شخصا هدایت آتش را برعهده گرفت. این مسئله موجب شد آلمان ها در این نبرد به پیروزی دست یابند. پس از این موفقیت، آدولف هیتلر شخصا به رومل تبریک گفت. وقتی که در جریان تخلیه سربازان انگلیسی از بندر دانکرک، آدولف هیتلر به رومل دستور توقف حملات را داد، لشگر رومل برای چند روز به استراحت پرداخت و این چیزی بود که به آن بسیار احتیاج داشت. در 26 ماه می به رومل دستور ادامه پیشروی داده شد و او در 27 ماه می به لیل رسید. ژنرال هوت، فرمانده رومل دستور داد تا به منظور تصرف لیل، یک لشگر زرهی دیگر به نام لشگر زرهی پنجم تحت فرماندهی رومل قرار گیرد. 

اروین رومـل

در 28 ماه می، زمانی که رومل آخرین حمله برای تصرف لیل را تدارک می دید، لشگر هفتم زرهی پانزر تحت آتش شدید توپخانه فرانسه قرار گرفت. رومل نیروی خود را به پیش راند و لیل را تصرف کرد و موفق شد نیمی از ارتش اول فرانسه را به اسارت بگیرد و لشگر آلمان را از آتش توپخانه فرانسه رهانید. او همچنین راه عقب نشینی نیروهای متفقین به سوی دانکرک را نیز مسدود کرد. لشگر تحت فرماندهی او سپس به سوی دره رود سن حرکت کرد. او ماموریت داشت تا قبل از نابودی پل های رودخانه سن این پل ها را تصرف کند. سرعت پیشروی او در این زمان به 100 کیلومتر در 2 روز رسید که یک رکورد بی نظیر بود. اما زمانی که به پلهای رودخانه سن رسید، این پلها ویران شده بودند. در 10 ژوئن لشگر او به ساحل نزدیک بندر دیپ رسید و این پیام را به سر فرماندهی آلمان مخابره کرد: من در کنار ساحل هستم. 

در 15 ژوئن لشگر زرهی هفتم تحت فرماندهی او شروع به حرکت به سوی بندر شربورگ در شمال غرب فرانسه نمود و در 17 ژوئن، 35 کیلومتر پیشروی نموده بود. در تاریخ 18 ژوئن، شهر شربورگ به تصرف لشگر او درآمد و سپس به سوی بندر بوردو که اکنون پایتخت موقت فرانسه بود، حرکت کرد تا آنجا را نیز تصرف کند اما بدلیل عقد قرارداد متارکه بین دو کشور آلمان و فرانسه به او دستور توقف داده شد و در نتیجه با عملیات خارق العاده زرهی وی، فرانسه که یکی از قویترین ارتشهای آنروز اروپا و جهان را دارا بود، تسلیم شد. عملیات او در تسخیر فرانسه از لحاظ سرعت و غافلگیری، خارق العاده و بینظیر بود. پس از این حملات موفقیت آمیز، رومل مفتخر به دریافت صلیب شوالیه گردید. او اولین فرمانده تانک بود که در این جنگ به دریافت این نشان مفتخر شد. این مسئله موجب بروز حسادت افسران پائین رتبه گردید زیرا آدولف هیتلر به رومل توجه ویژه ای داشت. 

در ماه جولای او به همراه لشگرش به پاریس اعزام شد تا در عملیات پیاده شدن در خاک انگلستان موسوم به عملیات شیر دریائی شرکت کند اما اندکی بعد، این عمیات لغو شد. لشگر هفتم تحت فرماندهی رومل به دلیل سرعت اعجاب آورش در پیش روی به لشگر ارواح ملقب شد و رکوردی معادل 320 کیلومتر پش روی در یک روز را به نام خود ثبت کرد که این طولانی ترین برد عملیاتی تا به آن روز محسوب می شد. 

رومل پس از اتمام نبرد فرانسه، در اوایل سال1941، در حالیکه ارتش موسولینی در شمال آفریقا در حال متلاشی شدن بود، برای کمک به ایتالیا به فرماندهی سپاه آلمان در شمال آفریقا برگزیده شد. سپاه اعزامی آلمان به رهبری اروین رومل به آفریقا که افریکن کورپس (African Corps) نامیده میشد. در یک عملیات استقرار و جابجایی به نام عملیات سوننبلوم (Operation Sonnennblume) در لیبی پیاده شد. از آنجائی که نیروی پیاده شده در لیبی شامل فقط 5 تانک آلمانی و تعداد محدودی سرباز بود، رومل برای فریب دشمن دستور اجرای یک رژه را داد که براساس آن تانک های آلمانی پس از عبور از مقابل رومل، در پشت صحنه مجددا شماره گذاری شده و شماره جدیدی دریافت می کردند. این تاکتیک موجب شد تعداد تانک های رومل بسیار بیشتر از آنچه هست، بنظر آید. او بلافاصله و در تاریخ 16 فوریه دستور داد تا آفریکن کورپس به حرکت در آید و به کمک نیروهای ایتالیائی بشتابد. رومل تصمیم داشت با نیروی تحت امرش در ماه می، بسوی خط ارتباطی ارتش انگلستان بین آگدابیا و بنغازی حمله کند. رومل اعتقاد داشت که خط دفاعی بین این دو شهر فاقد کارائی لازم است و در صورت سقوط این خط دفاعی، کل سیرنائیک به تصرف او در خواهد آمد. 

به او دستور داده شده بود که تا بیستم آوریل طرحی را برای تصرف مجدد سرینائیک و لیبی که قبلا انگلیسیها از ایتالیا گرفته بودند، ارائه نماید. بجای اینکار وی بدون انتظار برای کسب اجازه، در 24 مارس به نیروهای انگلیسی حمله کرد و قبل از سررسید موعد مقرر، ماموریتش را به اتمام رساند. صحراهای شمال آفریقا صحنه  بزرگترین پیروزیهای رومل و سنگین ترین شکستهای دشمنان تا دندان مسلح او گردید. خلاقیت و هوش ذاتی، که به رومل کمک میکرد که بتواند نزدیک شدن دشمن را حس کند و حملات دشمن را به درستی پیش بینی کرده و خنثی نماید، برای او لقب روباه صحرا را به ارمغان آورد. لقب روباه صحرا، نه به خاطر تحقیر، بلکه در ستایش زیرکی، سرعت عمل و قدرت تصمیم گیری آنی او بود. 

شهرت او چنان به اوج رسید که یک فرمانده انگلیسی به سربازانش گوشزد کرد که:  رومل نه جادوگر است و نه یک سوپر من 

در نبوغ نظامی و استثنایی بودن رومل، همین بس که ژنرال مونتگومری فرمانده ارتش هشتم متفقین در مورد او گفته بود:  

بزرگترین افتخار دوران نظامی بودنم این است که همرزم من مارشال رومل بود 

اروین رومـل

در 24 مارس 1941 رومل دست به یک حمله محدود تنها با لشگر 5 سبک زرهی زد که از حمایت دو لشگر ایتالیائی برخوردار بود. او یک پیروزی کوچک بدست آورد. در ماه می لشگر 15 زرهی پانزر وارد شمال آفریقا شد. اما در این زمان به دلیل حمله ارتش آلمان به یونان، انگلستان مجبور شد مقداری از نیروهای خود در شمال آفریقا بکاهد و این نیروهای را به یونان اعزام کند. نیروهای انگلیسی به همین دلیل مجبور به عقب نشینی به مرسی البرگا شدند و در آنجا دست به ایجاد مواضع دفاعی زدند. رومل تصمیم گرفت برضد این نیروها دست به یک حمله بزند تا مانع تکمیل استحکامات دفاعی آنها گردد. پس از یک روز نبرد سخت نیروهای آلمانی موفق به پیشروی سریع به سوی آگدابیا شدند. ژنرال آرچیبالد وول فرمانده کل نیروهای انگلستان در خاورمیانه که متوجه قدرت نیروهای محور شده بود، در اوایل آوریل به سرعت دستورداد تا نیروهای انگلیسی از بنغازی عقب نشینی کنند تا از قطع خطوط ارتباطی آنان توسط رومل جلوگیری نماید. رومل که متوجه عدم تمایل انگلیسی ها به یک نبرد قطعی شده بود یک تصمیم متهورانه گرفت. او تصمیم گرفت تا دره سیر نائیک را که فقط دارای نیروی اندکی از ارتش انگلستان بود، تصرف کند. او دستورداد تا لشگر زرهی آریت (ARIETE) ایتالیا به تعقیب نیروهای در حال عقب نشینی انگلستان بپردازند و این در حالی بود که لشگر پنجم زرهی سبک آلمان در حال وارد شدن به بنغازی بود. 

ژنرال یوناس اشتریخ فرمانده لشگر پنجم زرهی به این دستور رومل اعتراض کرد زیرا وضعیت ادوات او این اجازه را به او نمی داد اما رومل این اعتراض را رد کرد. از دیگر سو ژنرال ایتالو گاریبالدی فرمانده لشگر زرهی ایتالیائی بطور مکرر تلاش کرد تا رومل را از وضعیت پیشروی خود مطلع کند اما موفق به ارتباط با او نشد. پس از آنکه بنغازی از تصرف انگلیسی ها خارج شد و آنها از سیرنائیک نیز عقب نشینی کردند، شهر غزاله نیز در 8 آوریل به تصرف رومل درآمد. این پیشرفت های سریع موجب عداوت و اعتراض شدید ستاد ارتش ایتالیا برضد رومل شد زیرا تصور می کردند که رومل از اختیارات خود فراتر رقته است. در این زمان  رومل از سرفرماندهی ارتش آلمان دستوری دریافت کرد که به موجب آن او نمی بایست به سوی مرداه پیش روی نماید بلکه باید چشمان خود را بر روی آنچه موجب اعتراض تعدادی از فرماندهان ستادش شده بود باز می کرد. او اعتقاد داشت که یک مسئولیت عظیم برای نابودی نیروهای متفقین در شمال آفریقا و تصرف مصر را برعهده دارد بنابراین تصمیم گرفت تا نیروهای در حال عقب نشینی انگلستان را زیر فشار قرار داده و برضد جناح باز در بندر تبرک دست به ضد حمله بزند. او همزمان و در تاریخ 9 آوریل موفق شد فرماندار نظامی انگلستان در سیرنائیک به نام ژنرال فیلیپ نئام که مشاور نظامی اوکانر نیز بود را به اسارت بگیرد. حمله به تبرک با حمله همزمان نیروهای ایتالیائی در امتداد ساحل و حمله نیروهای تحت فرماندهی رومل به جنوب غربی آن بندر با پشتیبانی لشگر 5 سبک زرهی آغاز شد. 

رومل امیدوار بود بتواند نیروهای متفقین را در این بندر به دام اندازد اما به دلیل مشکلات لجستیکی این حمله نتوانست دارای سرعت لازم باشد و نقشه رومل با شکست مواجه شد. در 11 آوریل حرکت نیروهای آلمانی برای تصرف تبرک آغاز شد و نیروهای دیگری نیز از شرق به بردیا رسیدند و در 15 آوریل محاصره تکمیل شد. پس از این محاصره بندر تبرک به مدت 240 روز در محاصره آفریکن کورپس قرار داشت. لشگر نهم استرالیا تحت فرماندهی ژنرال لسلی مورشد به همراه نیروهای کمکی انگلستان که از طریق بندر تبرک به آن شهر اعزام شده بودند جمعا به تعداد 25 هزار نفر در محاصره رومل قرار گرفتند. رومل که مشتاق پیروزی بود دست به حمله هائی در مقیاس کوچک زد که به سادگی توسط مدافعان استرالیائی دفع شد و این مسئله بعدها موجب انتقاد رومل از فرماندهی عالی ارتش ایتالیا  گردید زیرا اعتقاد داشت ایتالیائی ها به عمد از تسلیم نقشه استحکامات تبرک که در زمان تسلط ایتالیائی ها بر آن بندر ساخته شده بود به او طفره رفته اند. در این زمان فرماندهان ایتالیائی و آلمانی به سختی در خصوص نقشه های جنگی به توافق می رسیدند. ژنرال هاینریش کیرشهایم که بعدها به فرماندهی لشگر پنجم زرهی آلمان رسید و در خصوص این مسئله چنین گفت: من دوست ندارم آن زمان را به یاد بیاورم زیرا خون های زیادی بدون آنکه واقعا نیاز باشد بر زمین ریخته شد (اشاره کیرشهایم به حملات بدون نتیجه رومل به تبروک بود). رومل همچنان به پیروزی قریب الوقوع خوشبین بود. او در دفتر خاطراتش می نویسد که دشمن دستور یافته بود تا به شهر بچسبد و از آن دفاع کند اما در نامه ای که در 16 آوریل برای همسرش نوشت ادعا کرد که دشمن درحال آماده شدن برای ترک شهر از طریق دریا است. اما اندکی بعد ارسال تجهیزات نظامی از طریق دریا به نیروهای مدافع و نیز ارائه نقشه استحکامات شهر توسط ایتالیائی ها رومل را بسیار دلسرد نمود. از دیگر سو ارتباط او با فرماندهان زیر دستش دچار بحران شد و بعضی از آنان مانند ژنرال اشتریخ آشکارا از او انتقاد می کردند و در بسیاری از موارد از اجرای دستورات او اجتناب می نمودند. رومل بلافاصله جندین دادگاه صحرائی تشکیل داد و اینگونه افراد را تسلیم دادگاه صحرائی نمود اما هیچکدام از احکام این دادگاه ها را امضا نکرد. فرمانده ارتش ژنرال والتر فون براوخیش نامه ای برای رومل نوشت و در آن ذکر نمود که به جای دادگاه صحرائی و درخواست جایگزینی افسرانی که تاکنون در جنگ سرآمد بوده اند یک مناظره آرام  میتواند نتایج بهتری داشته باشد. 

اروین رومـل

رومل نامه ای برای سرفرماندهی ارتش آلمان نوشت و در آن درخواست نیروی کمکی و تجهیزات بیشتری برای تجدید حملات نمود اما به دلیل آنکه ارتش آلمان  برای عملیات بارباروسا آماده می شد نتوانست این درخواست را برآورده سازد. زمانی که ژنرال فرانز هالدر رئیس ستاد فرماندهی ارتش آلمان به رومل نوشت که در حال حاضر برای آلمان امکان تهیه لجستیکی برای یک نیروی بزرگ دیگر وجود ندارد، رومل در پاسخ نوشت: این کبوتر شماست. 

هالدر در دفتر خاطراتش به طعنه نوشت: اکنون حداقل او متقاعد شده است که اعلام کند نیروهایش آنقدر توانائی ندارند که اجازه دهد او دست به یک پیشروی تمام عیار بزند. هالدر که هرگز از تحسین کنندگان رومل نبود با عجله ژنرال فریدریش پاولوس را به نزد رومل که سربازانش، به گفته هالدر در آستانه جنون بودند فرستاد. 

پاولوس به محض رسیدن به نزد رومل فشار زیادی برای یک حمله دیگر به تبروک بر فرماندهان وارد کرد. زمانی که حمله در4 می1941 آغاز شد، چیزی نمانده بود که برای آلمان تبدیل به یک فاجعه شود. اما پاولوس دخالت کرد و دستور توقف حمله را صادر کرد. پاولوس همچنین رومل را از حمله جدید به تبروک تا کامل شدن تجهیزات مورد نیاز منع نمود. هیچ گونه حمله جدیدی بدون تصویب سرفرماندهی کل ارتش آلمان نمی بایست انجام بپذیرد. رومل زمانی که مشاهده کرد روح جنگاوری در فرماندهان آلمانی و ایتالیائی وجود ندارد، بسیار ناراحت شد. رومل تا قبل از دریافت نقشه استحکامات شهر تبروک از هرگونه حمله جدید به آن شهر خودداری نمود و پس از کسب نقشه استحکامات شهر تبروک و آمادگی  لشگر 15 زرهی برای پشتیبانی از حمله، رومل امکان حمله به تبروک را به دست آورد.

نیروی لشگر 15 زرهی که اینک به تجربه خوبی در جنگ صحرائی دست یافته بود آماده نبرد بود اما برای ژنرال اشتریخ دیر شده بود و او از فرماندهی لشگر 5 زرهی برکنار شد. وقتی که آن دو برای آخرین بار یکدیگر را ملاقات کردند، رومل به اشتریخ گفت که او  بیش از حد برای رفاه  افراد لشگر 15 زرهی نگران است و اشتریخ به سرعت پاسخ داد: من کلمه ای بهتر از ستایش کردن برای آنان نمی توانم پیدا کنم. پس از آنکه حمله جدید به تبروک برای مدت نامعلومی به تعویق افتاد رومل دستور ساخت یک موضع دفاعی را صادر نمود. براساس دستورات او نیروهای پیاده نظام ایتالیائی در بردیا مستقر می شدند. خط سالوم سیدی عمر که از تبروک محافظت می کرد و نیروهای متحرک آلمانی و ایتالیائی که به عنوان نیروهای ذخیره در صورت هرگونه حمله احتمالی انگلیسی ها از مصر با آنان وارد نبرد می شدند، آرایش دفاعی جدید رومل را تشکیل می دادند. همچنین گذرگاه هلفایا نیز مورد مراقبت و امنیت کامل قرار گرفت.

اگر چه نیروهای متفقین در تبروک از راه دریا ملزومات و تدارکات مورد نیاز خود را دریافت می کردند، اما افریکن کورپس در دریفت تدارکات با مشکلات زیادی مواجه بود. آلمان ها مراقب بودند که یک ضد حمله از سوی جنوب می تواند نیروهای متفقین را به ال آدم رسانده و خطوط ارتباطی نیروهای محور در بردیا و سالوم و هلفایا را مورد تهدید قرار دهد. ژنرال مورشد فرمانده نیروهای تحت محاصره متفقین از طریق واحدهای اطلاعاتی از این مسئله آگاه شد اما هیچ اقدامی انجام نداد.

ژنرال ویول دوبار تلاش کرد تا خط محاصره تبروک را بشکند اما موفق نشد، یکبار در 15 ماه می 1941 و در جریان عملیات ایجاز (Brevity) و دیگری در 15 ژوئن 1941 و در جریان عملیات باتل آکس (Battleaxe). در هر دو مورد تلاش انگلیسی ها با شکست مواجه شد چرا که نقشه این دو عملیات به دلیل بی صبری چرچیل، با عجله تهیه شده بودند.

در جریان عملیات ایجاز، گذرگاه مهم و حیاتی هلفایا توسط نیروهای انگلیسی تصرف شد اما آنجا در 27 ماه می مجددا توسط نیروهای تحت فرمان رومل به تصرف درآمد. همچنین در جریان عملیات باتل آکس، طی مدت 4 روز نیروهای انگلیسی 87 تانک را در مقابل 25 تانک آلمانی از دست دادند.

در ماه آگوست، نام ارتش افریکن کورپس به سپاه پانزر آفریقا تغییر یافت و ژنرال لودویگ کورول به فرماندهی واحدهای زرهی و ژنرال فریتز بایرلاین نیز به ریاست ستاد فرماندهی آن منصوب شد. از دیگرسو پس از شکست های دوگانه انگلستان در نبرد ایجاز و باتل اکس، ژنرال ویول فرمانده ارتش انگلستان در شمال آفریقا از سمت خود برکنار و ژنرال کلود اوچینلک به جای او به فرماندهی این نیروها منصوب شد و متفقین اقدام به تجدید سازمان نیروهای نظامی خود نمودند. بر این اساس دو سپاه به نامهای سپاه سی ام و سپاه سیزدهم با یکدیگر ترکیب شده و ارتش هشتم انگلستان را تشکیل دادند. این ارتش تحت فرماندهی ژنرال آلن کانینگهام قرار گرفت که اکنون دارای 770 تانک و 1000 هواپیما بود. ژنرال کانینگهام در 18 نوامبر 1941 در جریان عملیاتی به نام کروسادر (Crusader) با هدف آزادسازی تبروک به رومل حمله کرد. رومل در این زمان فقط دو لشگر زرهی به نامهای لشگر 15 و لشگر 21 زرهی جمعا به تعداد 260 تانک را در اختیار داشت. همچنین لشگر سبک پیاده 90 و 3 سپاه ایتالیائی و پنج لشگر پیاده و یک لشگر زرهی ایتالیائی نیز در اختیار او قرار داشت که این نیروها  نیز 154 تانک در خدمت داشت اما نیروهای ایتالیائی با او مخالف بودند.

ارتش هشتم با یک حمله موفق شد عمیقا در خط دفاعی ارتش آلمان در امتداد مرز مصر نفوذ کند و همزمان در جناح جنوبی (جناح چپ) نیز از محور صحرا دست به پیش روی زد. این نیروها به  موقعیتی رسیدند که از آن موقعیت می توانستد هم به سوی تبروک  و هم به سوی خط ساحلی پیش روی کنند. نقشه اوچینلیک این بود که نیروهای افریکن کورپس را با نیروهای زرهی خود درگیرنماید. زمانی که سپاه سی ام اوچینلیک به نیروهای ایتالیائی در بردیا حمله کرد این نیروها را در محاصره خود درآورد اما نقشه عملیاتی انگلیسی ها دارای یک اشکال عمده بود و آن این بود که پیش بینی شده بود وقتی سپاه سی ام انگلیسی به کبر صالح رسید، افریکن کورپس به سوی شرق حمله خواهد کرد و این حرکت به انگلیسی ها اجازه خواهد داد تا افریکن کورپس را به دلیل ضعف در سپاه زرهی به اسارت بگیرد اما رومل هیچ ضرورتی برای انجام این کار نمی دید و به جای حمله به شرق  به منطقه جنوبی سیدی رزق حمله کرد و نقشه انگلیسی ها با شکست مواجه شد.

در اواخر ماه می رومل تصمیم گرفت تا به نقشه خود مبنی بر حمله به تبروک ادامه دهد. در این حمله   واحدهای ضد تانک و تانک های رومل  صدمات بسیاری به نیروهای زرهی پیش رفته انگلیسی که در عمق مواضع آلمان ها پیش رفته بودند وارد آمد. همچنین نیروی زرهی ایتالیائی مجبور شد به دلیل فشار زیاد و تلفات بالا، منطقه ببیر القوبی را در برابر پیش روی انگلیسی ها تخلیه کند این در حالی بود که لشگر 21 زرهی پانزر برضد نیروهای انگلیسی در کبر صالح دست به یک ضد حمله زده بود. در طی مدت 2 روز نیروهای انگلیسی به فشار خود برای ادامه حملات افزودند و واحدهای زرهی بیشتری را به صحنه عملیاتی ارسال نمودند. وقتی که ژنرال رومل از برتری عددی نیروهای زرهی انگلستان مطلع شد دستورداد تا تمام نیروهای زرهی تحت فرمانش در روز 23 نوامبر دست به یک ضد حمله بزنند. لشگر 21 زرهی پانزر در موقعیت خود در سیدی رزق و نیروهای زرهی ایتالیائی و لشگر 15 زرهی پانزر در جناحین نیروهای زرهی انگلستان را مورد حمله قرار دادند. این نبرد که یکی از بزرگترین نبردهای زرهی در صحنه جنگ های شمال آفریقا بود، موجب تسلیم نیروهای زرهی انگلستان شد. در این نبرد دو سوم تانک های انگلیسی نابود شد و بقیه موفق شدند با نبرد خود را به خارج از حلقه محاصره نیروهای رومل در جنوب در کبر صالح برسانند.

در 24 نوامبر رومل میخواست از درماندگی نیروهای انگلیسی و نابودی قدرت تهاجمی آنان استفاده کرده و به منطقه مهم تحت نفوذ آنان در شمال آفریقا یعنی مصر حمله کند. این حمله موجب می شد تا خط ارتباطی دشمن نیز قطع گردد زیرا با تصرف کانال سوئز راه تدارکاتی اقیانوس هند به انگلستان به دست قوای محور می افتاد. همچنین در این زمان رومل به این مسئله که به جای حمله به مصر  به نیروهای انگلیسی در تبروک و بردیا حمله کند فکر می کرد زیرا قوای او آنقدر خسته بود که انتظار آغاز یک عملیات جدی از آنان بی مورد بود. ژنرال کانینگهام فرمانده انگلیسی به نیروهای خود دستور عقب نشینی به سوی مصر داد اما ژنرال اوچینلیک از قاهره با صدور دستوری وی را به توقف عقب نشینی ملزم نمود. رومل که در این زمان  فقط 100 تانک عملیاتی برای او باقی مانده بود سپس دستور حمله را صادر نمود اما این حمله با مقاومت شدید نیروهای انگلیسی مواجه شد. ضد حمله ارتش انگلستان موجب نگرانی رومل و افسران  ستادش گردید زیرا همزمان با این حمله ارتش کشورهای مشترک المنافع نیز در امتداد خط ساحلی در شرق تبروک  دست به حمله زده بود. این مسئله موجب شد تا باقی مانده تانک های رومل در خطر نابودی قرار بگیرد. این حمله بی فایده موجب خون ریزی بی دلیل نیروهای آلمانی شد و انتقاد ها از رومل را افزایش داد. زمانی که ژنرال رومل دستور ورود نیروهایش را به مصر داد، باقی مانده نیروهای کشورهای مشترک المنافع در شرق تبروک متوجه شدند که خط دفاعی نیروهای محور در این زمان آسیب پذیر شده است زیرا رومل برای چند روز نمی توانست به کمک آنان بشتابد. فرمانده ستاد ارتش رومل به لشگر 21 زرهی دستورداد تا به کمک نیروهای محاصره کننده در تبرک بشتابند.

اروین رومـل

در 27 نوامبر  ارتش انگلستان به تبروک حمله کرد تا با شکافتن خط محاصره نیروهای آلمانی با نیروهای مدافع ارتباط یابد. دراین حمله نیروهای رومل دچار تلفات زیادی شدند که امکان جایگزینی آنها غیرممکن بود. این تلفات به قدری زیاد بود که برای حمله به مصر نیاز به تجدید سازماندهی نیروها بود. در 6 دسامبر افریکن کورپس در معرض خطر جدی قرار گرفت و در 7 دسامبر رومل دستورداد تا نیروهایش  به خط دفاعی غزاله در غرب تبروک بازگشت و در این زمان نیروهایش تحت یک حمله سنگین هوائی از طرف RAF قرار گرفت همزمان ارتباط نیروهای ایتالیائی در بردیا و در مناطق مرزی مصر با دیگر نیروهای قوای محور قطع گردید.

متفقین فشار کمی بر نیروهای رومل در غزاله وارد کردند زیرا نیروهای آنان نیز همانند نیروهای رومل خسته بودند. رومل نیز در تلاش بود تا در تمام خط جبهه به موقعیت قبلی خود باز گردد و در تاریخ 30 دسامبر نیروهایش به العقیلا رسیدند. مهمترین مشغله او در ین زمان این بود که از سوی جنوب محاصره نشود و برای این منظور افریکن کورپس را در سمت جنوب مستقر نمود و دست به عقب نشینی زد ولی بر خلاف سال 1940 متفقین دست به حمله برای محاصره ارتش قوای محور در سمت جنوب نزدند. از دیگر سو ارتش ایتالیا در بردیا که ارتباطش با قوای محور قطع شده بود در تاریخ 2 ژانویه 1942 خود را تسلیم نیروهای متفقین نمود.

تسخیر مجدد غزاله

در تاریخ 5 ژانویه 1942 تعداد 55 تانک و همچنین تدارکات جدید به نیروهای رومل تحویل داده شد و رومل شروع به تهیه یک نقشه جدید برای حمله نمود. در تاریخ 21 ژانویه حمله آغاز شد. این حمله موجب خساراتی معادل  تعداد 110 تانک و دیگر تجهیزات نظامی بر متفقین گردید. نیروهای محور پس از این نبرد موفق به بازپس گیری بندر بنغازی در 29 ژانویه و تیمیمی در 3 فوریه گردیدند. نیروهای متفقین که تحت فشار زیادی قرار داشتند شروع به احداث یک خط دفاعی جدید در غزاله کردند. در طول این نبرد که به عملیات صلیبی نامگذاری شده بود رومل و فرماندهانش بارها موفق شدند از پشت نیروهای متفقین سر درآورند. در یک مورد او یک بیمارستان صحرائی متعلق به نیروهای نیوزلندی را مشاهده نمود که همچنان تحت کنترل متفقین بود. این بیمارستان نیازمند به تجهیزات و لوازم پزشکی بود و رومل به انگلیسی ها قول داد تا به آنان تجهیزات مورد نیازشان را بدهد و این کار را انجام داد و به آنان تجهیزات و لوازم پزشکی مورد نیاز را اهدا نمود.  در آوریل 1942 مارشال کسلرینگ یکی از بلند پایه ترین فرماندهان لوفت وافه موفق شد برتری هوائی در مقابل مداففعان ایجاد نماید و این مسئله موجب گردید جریان ارسال تدارکات و منابع حیاتی به لشگرهای زرهی افریکن کورپس برای چند ماه تداوم یابد. با دریافت این تدارکات رومل شروع به تهیه نقشه برای فشار بیشتر بر نیروهای متفقین در تابستان نمود. او احساس نمود که میتواند مواضع بسیار قدرتمند ارتش انگلستان در اطراف غزاله را دور زده و از پشت سر آنها سر درآورد. انگلیسی ها نیز برای یک ضد حمله تابستانی به جای دفاع آماده میشدند. انگلیسیها در این ناحیه دارای 900 تانک بودند که تعداد 200 عدد از این تانک ها از نوع تانکهای جدید گرانت بود و در مقابل ارتش آلمان دارای 320 تانک بود که تعداد 50 دستگاه از این تانکها از نوع پانزر 2 و 240 دستگاه تانک ایتالیائی (تانک های ایتالیائی از تانک های پانزر2 پست تر بودند) بود. اما رومل دارای تعدادی توپ 88 میلیمتری بسیار قابل اعتماد بود که قادر به نابودی و انهدام تانک های انگلیسی بود. همچنین رومل از نظر توپخانه و نیروی پیاده نظام نیز بسیار توانمند بود زیرا نیروهای پیاده نظام و توپخانه او در مقایسه با سال 1941 بسیار قوی تر بودند. نیروی هوائی تحت فرمان او نیز کم و بیش دارای برتری نسبت به متفقین بود.

در تاریخ 26 ماه می 1942 نیروهای رومل دست به یک حمله گازانبری کلاسیک با استفاده از جنگ برق آسا زدند و به غزاله حمله نمودند. پیاده نظام ایتالیا به استحکامات غزاله حمله کرد. این حمله به منظور متقاعد نمودن متفقین به اینکه حمله اصلی میباشد، با همراهی عناصری از واحدهای زرهی همراه بود در حالی که قسمت های عمده و اصلی قوای موتوریزه در جناح جنوبی مستقر بودند. روز بعد رومل جناح جنوبی را قطع نمود و به شمال حمله کرد اما در این روز متحمل تلفات سنگین قوای زرهی خود شد و هر دو جناح ارتش او تلفات سنگینی دادند. تلاش برای احاطه غزاله با شکست مواجه شد و آلمانها یک سوم تانک های سنگین خود را از دست دادند. صبح روز بعد و در تاریخ 28 ماه می  رومل دستور تجدید حمله را صادر نمود و دستورداد تا حملات بر انهدام واحدهای جداگانه زرهی انگلستان متمرکز گردد. ضد حمله سنگین نیروهای انگلیسی رومل را به اتخاذ تدابیر دفاعی و عدم پیشروی مستقیم به سوی شمال مجبور نمود. در 30 ماه می او به سوی شرق حمله کرد تا با عناصری از سپاه دهم ایتالیا که مسیر خود را از یک میدان مین باز کرده بودند اتصال یابد.

در تاریخ 2 ژوئن لشگر سبک 90 زرهی و لشگر تریست وابسته به ارتش متفقین تسلیم شدند و موقعیت قدرتمند متفقین در بئر حکیم را تضعیف نمودند. در 11 ژوئن بئر حکیم به تصرف ارتش انگلستان درآمد. رومل اینبار به سوی شمال حمله کرد و انگلیسی ها را وادار به عقب نشینی نمود. انگلیسی ها عقب نشستند و برای محافظت از جناح چپ خود به میدان مینی که در آن ناحیه تعبیه شده بود اعتماد نمودند. در 14 ژوئن انگلیسی ها با شتاب به سوی شرق عقب نشینی نمودند تا از افتادن درمحاصره کامل اجتناب نمایند. در 15 ژوئن نیروهای محور به ساحل رسیدند و راه فرار نیروهای مشترک المنافع از غزاله را بستند. با بسته شدن حلقه محاصره غزاله رومل برای تصرف بندر تبروک که اکنون تنها مانده و محاصره شده بود آماده شد. تبروک اکنون تنها شهری بود که بین قوای محور و مصر واقع شده بود. نیروهای مدافع تبروک شامل لشگر دوم پیاده نظام آفریقای جنوبی و چند واحد از سازمان افتاده که از جنگ غزاله باقی مانده بودند، می شد. در تاریخ 21 ژوئن 1942 پس از یک نبرد تند و سریع شهر به همراه 33 هزار تن از مدافعانش تسلیم گردید. فقط در جریان تسخیر شهر سنگاپور در همان سال توسط نیروهای ارتش امپراطوری ژاپن تعداد بیشتری از نیروهای مشترک المنافع به اسارت گرفته شدند و در نتیجه این پیروزی رومل، آدولف هیتلر او را ترفیع داد و به درجه فیلد مارشالی ارتقا داد.

پیشرفت های رومل موجب به صدا درآمدن زنگ هشدار در اردوگاه متفقین گردید. به نظر می رسید او برای یک ضربه فلج کننده با فتح مصر آماده می شود. متفقین می ترسیدند او پس از فتح مصر به سوی شمالشرقی حرکت نموده و با اتصال به قوای آلمان در قفقاز به نفت خاورمیانه و قفقاز تسلط یابد اما آدولف هیتلراز تخصیص نیرو و تدارکات برای این منظور خودداری نمود زیرا او از ابتدا با اعزام رومل و قوای آلمانی به شمال آفریقا مخالف بود و صرفا با اصرارهای اریش رایدر فرمانده نیروی دریائی و نیز به منظور تسکین ایتالیائی ها راضی به اعزام نیروهای آلمانی به شمال آفریقا شده بود. آدولف هیتلر هرگز تفکرات رایدر و رومل در خصوص اهمیت استراتژیک مصر را درک نکرد.

حمله به مصر

علی رغم تلفات سنگینی که رومل برای فتح تبروک و غزاله متحمل شده بود، تصمیم گرفت تا برای حمله به مرسا مطروح آماده شود. او تمایل داشت تا با ادامه حمله، به انگلیسی ها اجازه تشکیل یک خط دفاعی جدید به منظور دفاع از مصر را ندهد. همچنین عده ای از فرماندهان ستاد او اعتقاد داشتند که حمله به مصر موجب طولانی شدن خط تدارکاتی ارتش او میشود و این به این معنی بود که حمله به مالت باید به عقب می افتاد  زیرا برای حمله به مصر به لوفت وافه به شدت نیاز بود. مارشال کسلرینگ به شدت با ین طرح مخالف بود و تهدید نمود که لوفت وافه را به سیسیل خواهد برد اما آدولف هیتلر با وجود اعتراض سرفرماندهی ایتالیا (HQ) و برخی از افسرانش به دلیل دیدن پتانسیل پیروزی کامل در آفریقا با طرح رومل موافقت نمود. رومل که از شهرت رو به رشد خود آگاه بود، به عنوان یک قمارباز، اینگونه تصمیم خود را توجیه نمود که نگهداری خطوط خود در سولام یک اشکال دارد و آن این است که به سادگی توسط انگلیسی ها قابل محاصره است و همچنین خطوط تدارکاتی ماوراء بحار که هنوز از طریق تریپولی انجام می شود، بی خطر نیست و راهی جز ایجاد یک جبهه در شرق وجود ندارد.

در تاریخ 22 ژوئن رومل به حمله خود به سوی شرق ادامه داد و با مقاومت اندکی مواجه شد و در تاریخ 26 ژوئن مرسا مطروح محاصره شد و 4 لشگر پیاده متفقین به محاصره افتاد. یکی از لشگرها موفق شد از تاریکی شب استفاده کند و بگریزد. در تاریخ 29 ژوئن استحکامات انگلیسی ها در مرسا مطروح سقوط کرد و مقدار زیادی از تجهیزات و لوازم به همراه 6 هزار اسیر به دست آلمان ها افتاد.

در تاریخ 25 ژوئن ژنرال اوچینلک به ارتش هشتم دستور مستقیم داد تا خط دفاعی اصلی خود را در العلمین جائی که از جنوب به بیابان قتارا منتهی میشد برپا کند. این موقعیت کمک می کرد تا خط دفاعی کوتاه گردد و امکان محاصره آن توسط ارتش رومل غیرممکن باشد زیرا بیابان جنوبی قتارا امکان تحرکات زرهی را غیرممکن نموده بود.

رومل به پیشروی خود به سوی شرق ادامه داد اما به نظر می رسید 5 هفته نبرد مردانش را خسته نموده است. در تاریخ 1 ژوئیه 1942 نبرد اول العالمین آغاز شد اما پس از تقریبا یک ماه مبارزه بی نتیجه هر دو طرف به طور کامل خسته شدند و به حفر سنگر مشغول شدند این ضربه بزرگی به رومل بود که امیدوار بود راهش را به سوی مصر بازکند. در این نبرد ارتش هشتم انگلستان متحمل تلفات بیشتری شد و 13000 تلفات داد در حالی که افریکن کورپس 7000 تلفات داده بود که فقط 1000 نفر از آنان آلمانی بودند اما رومل نمی توانست حتی این تعداد تلفات را تحمل کند زیرا در مقایسه با ارتش انگلستان نیروی کمکی کمتری دریافت می کرد. واقیت این بود که زمانی که به العلمین رسید تنها 13 تانک عملیاتی داشت و اگر چه او تنها چند صد مایل تا اهرام مصر فاصله داشت اما فهمید که بیش از این نمیتواند فشار بر انگلیسی ها وارد کند. او در تاریخ 3 جولای در دفتر خاطراتش نوشت: راه از دست رفت.

اروین رومـل

نبرد دوم العالمین

پس از بن بستی که در العالمین پیش آمد رومل امیدوار بود که بتواند پیش از اینکه ارتش هشتم در حجمی انبوه نیروی کمکی و تدارکات دریافت نماید حمله جدیدی را برضد آن شروع کند. از دیگر سو نیروهای متفقین از جزیره مالتا برضد خطوط تدارکاتی قوای محور که به مقصد تبروک و بردیا و مرسا مطروح اعزام می شد دست به عملیات زدند. زمانی که نیروهای محور در تریپولی و بنغازی بودند قسمت عمده ای از تدارکات به آنان می رسید اما زمانی که فاصله زیاد شد امکان عرضه مجدد و سریع وجود نداشت. همچنین این واقعیت وجود داشت که ایتالیائی ها که وظیفه و مسئولیت حمل و نقل تدارکات را برعهده داشتند اولویت را در عرضه تدارکات به لشگر های ایتالیائی می دادند تا به لشگرهای آلمانی. به نظر میرسید که سرفرماندهی ایتالیا از جاه طلبی های رومل نگران بود و در وحله اول به فکر نیروهای خود بود.

از طرف دیگر انگلیسی ها نیز خود را برای یک تهاجم جدید از سوی رومل آماده می کردند و برای این منظور هارولد الکساندر، جایگزین ژنرال اوچینلک گردید و ژنرال برنارد مونتگمری به فرماندهی ارتش هشتم منصوب شد. همچنین حجم انبوهی از تدارکات به ارتش هشتم تحویل داده شد و در اواخر آگوست، کاروانهای عظیم حمل و نقل، مقدار10 هزار تن از تدارکات را برای ارتش هشتم حمل نمودند. رومل که از این مسئله آگاه شده بود، تصمیم گرفت تا یک حمله با استفاده از لشگر 15 زرهی پانزر و 21 زرهی پانزر و لشگر سبک زرهی 90 پانزر و سپاه 20 موتوریزه ایتالیا به جناح جنوبی العالمین را انجام دهد. زمین در اینجا به یک نسبت به سادگی قابل دفاع و قابل تهاجم بود. مونتگمری و اوچنلیک قبل از رومل از این خطر آگاه بودند و در امتداد خط دفاعی العالمین و پشت این خطوط در الم الحلفا، یک خط دفاعی ایجاد نموده بودند. الم الحلفا جائی بود که هرگونه عملیات نفوذ دورانی به سادگی می توانست در مواجهه با یک موقعیت دفاعی خنثی گردد.

در تاریخ 30 آگوست، نبرد الم الحلفا با حمله نیروهای ارتش رومل به داخل جناح جنوبی آغاز شد. ارتش او موفق شد پس از عبور از خط العالمین به سوی جنوب حرکت کرده و سپس به منظور انجام عملیات محاصره به سوی شمال تغیر جهت داده و به سوی الم الحلفا حرکت نمود. این حرکت رومل از سوی مونتگمری قابل پیش بینی بود.

در زیر آتش سنگین توپخانه و هواپیماهای انگلیسی و مواجهه با دفاع قدرتمندانه مدافعان و کمبود سوخت، رومل امیدی به بستن حلقه محاصره نداشت و سرانجام حمله متوقف شد. در تاریخ 2 سپتامبر رومل فهمید که پیروزی در نبرد غیرممکن  است و تصمیم به توقف آن گرفت. مونتگمری فرمانده ارتش هشتم که تصمیم گرفته بود به تعقیب نیروهای آلمانی بپردازد در بعد از ظهر روز 2 سپتامبر از تصمیم  خود منصرف شد و به برایان هوروکس (Brian Horrocks)، فرمانده سپاهیانش دستورداد تا به دشمن اجازه عقب نشینی دهد. علت این تصمیم مونتگمری 2 دلیل بود: اول اینکه او می خواست توان خود را حفظ کند و به نیروهای دشمن احترام بگذارد و دوم اینکه رومل با آماده سازی ساختگی برای حمله در این منطقه او را گمراه نمود و مونتگمری موضع دفاعی گرفت و در نتیجه رومل موفق به عقب نشینی شد. با این وجود مونتگمری هنوز مشتاق به وارد نمودن تلفات بر دشمن بود. او در تاریخ 3 سپتامبر به لشگر دوم نیوزیلند که نیروئی بی تجربه بود و در شمال نیروی در حال عقب نشینی رومل قرار داشت، دستور داد تا به نیروهای محور حمله کنند. این حمله توسط ارتش رومل دفع شد و لشگر سبک زرهی 90 پانزر با یک عملیات آتش سنگین به محافظت از نیروهای محور پرداخت و مونتگمری مجبور شد برای حفظ نیروهایش دستور توقف حمله را صادر نماید.

در 5 سپتامبر رومل به مکانی بازگشت که حمله را از آنجا استارت زده بود و تنها نتیجه این حمله برای رومل تلفات سنگینی بود که متحمل گردیده بود. او تعداد 2940 تن از نیروهایش را به همراه 50 دستگاه تانک و همین تعداد توپ و احتمالا 400 دستگاه کامیون را از دست داده بود که این وسایل برای حمل و نقل سریع نیروهایش بسیار ضروری بود. تلفات انگلیسی ها فقط شامل 68 تانک و تعدادی از نیروهای پیاده نظام بود. RAF (نیروی هوائی انگلستان) نقش بسیار مهمی در تلفات سنگین ارتش رومل داشت. رومل فهمیده بود که پیروزی در شمال آفریقا بدون پشتیبانی هوائی لوفت وافه امکان پذیر نیست و لوفت وافه نیز در حال حاضر به دیگر جبهه گسیل شده بود. در ماه سپتامبر انگلیسی ها به خطوط تدارکاتی و بنادر دریافت تدارکات آلمان ها حمله کردند. ارسال موفقیت آمیز تدارکات برای قوای محور به سطح نگران کننده ای کاهش یافت. متفقین موفق شدند 2 سوم تدارکات ارسالی به سوی قوای محور را نابود کنند. همچنین رومل به دلیل بیماری در ماه سپتامبر مجبور به ترک آفریقا گردید و به ایتالیا رفت و از آنجا به آلمان رفت تا به درمان خود بپردازد بنابراین وقتی در 23 اکتبر 1942 نبرد دوم العالمین آغاز شد او در جبهه و مقر فرماندهی خود حضور نداشت. اگر چه مارشال رومل به سرعت به ستاد فرماندهی خود در العلمین بازگشت اما بازگشت او 2 روز به طول انجامید و او 2 روز بسیار حیاتی را برای مقابله با حمله مونتگمری از دست داد. خط دفاعی نیروهای محور در العالمین بیش از آنچه رومل انتظار داشت استاتیک و ثابت بود اما دلیل این امر را باید کمبود سوخت و نیروی موتوریزه دانست. خط دفاعی نیروهای محور با یک میدان مین وسیع و یک توپخانه قدرتمند احاطه شده و محافظت میشد. رومل امیدوار بود تا پیاده نظامش بتواند به کمک این دو عامل (میدان مین و توپخانه) خط دفاعی خود را در موقعیتش حفظ نماید تا زمانی که تدارکات زرهی و موتوریزه به او برسد و او به کمک این امکانات دست به ضد حمله بزند اما این تصورات رومل با اشکال مواجه شد.

ژنرال جورج اشتوم که در نبود رومل فرماندهی قوای محور را برعهده داشت در اولین ساعات نبرد برای سرکشی به واحدهای رزمی عزیمت نمود اما در میانه راه بر اثر حمله قلبی درگذشت و مرگش تا روز بعد آشکار نشد بنابراین واحدهای رزمی بدون کسب دستور و در زیر حملات قوای متفقین بلا تکلیف ماندند. روز بعد و در حالی که نیروهای محور 2 روز حیاتی را از دست داده بودند ژنرال ریتر فون توما فرماندهی قوای محور را برعهده گرفت. پس از بازگشت رومل ژنرال فون توما به او یادآوری نمود که ذخیره سوخت تا سطح نگران کننده ای کاهش یافته است. ضد حمله رومل در تاریخ 24 و 25 سپتامبر با استفاده از 2 لشگر زرهی 15 و 21 زرهی پانزر با حملات هوائی و توپخانه ای قوای متفقین، تلفات زیادی را به نیروهای محور تحمیل نمود. هدف رومل از این حملات رسیدن به مخازن سوخت قوای متفقین و رسوخ به داخل خط جبهه متفقین بود زیرا رومل می دانست این تنها امکان جلوگیری از شکست قوای محور است. ضد حمله متفقین در اوایل روز 26 اکتبر آغاز شد و نیروهای متفقین که به خط دفاعی قوای محور نفوذ کرده بودند توسط نیروی زرهی به فشار خود برای درهم شکستن این خطوط ادامه دادند اما نیروهای آلمانی با آتش سنگین خود بسیاری از تانک های قوای متفقین را نابود نمودند و این امر موجب ایجاد شک و تردید در میان افسران تیپ زرهی انگلیسی در مورد ادامه نبرد شد.

مونتگمری که می دید تلفات تانک هایش در حد نگران کننده ای میباشد دستور توقف حملات را تا 2 نوامبر صادر نمود. در 2 نوامبر عملیات موسوم به سوپر شارژ توسط مونتگمری آغاز شد و نیروهای او موفق شدند 4 کیلومتر در خط دفاعی رومل نفوذ کنند. رومل در 2 نوامبربه سرعت دست به یک ضد حمله به منظور احاطه قوای متفقین که به داخل خط دفاعی او نفوذ کرده بودند، زد اما آتش سهمگین نیروهای متفقین این تلاش او را با وقفه مواجه ساخت. در این زمان نیروی زرهی پانزر رومل به مقدار یک سوم استعداد خود کاهش یافته و فقط 35 تانک در اختیار داشت و علاوه بر آن ذخیره سوخت که بسیار حیاتی بود دیگر وجود نداشت و آسمان در کنترل کامل قوای انگلستان بود. قوای زرهی انگلستان نیز دارای تلفاتی مرگبار بود و بعضی از تیپپ های زرهی انگلستان تا 75 درصد متحمل تلفات شده بودند. در 3 نوامبر مونتگمری متوجه شد که تجدید حمله بدون تجدید قوا که انتظار داشت برای او ارسال شود، امکان پذیر نیست. این آرامش آنچه را که رومل برای خروج خود از موقعیت ناامید کننده نیاز داشت به او می داد. او که از 29 اکتبر برای عقب نشینی از موقعیتش برنامه ریزی می کرد در نیم روز 29 اکتبر پیامی شوم ازآدولف هیتلر دریافت نمود که در آن خواستار پایداری تا پیروزی یا مرگ شده بود. انجام این دستور آدولف هیتلر تقریبا غیرممکن و متضمن نابودی قوای زرهی ارتش افریکن کورپس بود ولی رومل خود شخصا نمی توانست از دستور پیشوا سرپیچی کند. نیروهای قوای محور در موقعیت ناامید کننده ای قرار داشتند.

اروین رومـل

در 4 نوامبر مونتگمری با قوای تازه نفس دست به حمله جدیدی زد. در این حمله مونتگمری 500 تانک در برابر 20 تانک رومل در اختیار داشت. در نمیروز همان روز سپاه 20 موتوریزه ایتالیا محاصره شد و چند ساعت بعد تماما نابود گردید. این امر موجب شد تا یک شکاف به عمق 20 کیلومتر در خط دفاعی رومل ایجاد شود. قوای زرهی و موتوریزه انگلستان از این شکاف به داخل خط دفاعی جاری شد و این سیل قوای انگلستان که به داخل شکاف می ریخت کل تانک های ارتش افریکن کورپس را با خطر محاصره مواجه نموده بود. در این لحظه رومل متوجه شد که نمیتواند مدت زمان طولانی بدون عقب نشینی خط دفاعی خود را حفظ کند و دستور عقب نشینی کلی و عمومی را صادر نمود. در تاریخ 5 نوامبر آدولف هیتلر دستوری مبنی بر عقب نشینی به رومل داد در حالی که 12 ساعت از تصمیم رومل برای عقب نشینی می گذشت و این دستور بسیار دیر صادر شد زیرا قسمت عمده ای از نیروهای رومل گرفتار شده بودند و او مجبور شد با باقیمانده ارتش خود به سمت غرب عقب نشینی کند.

قسمتی از نیروهای زرهی آفریکن کورپس پس از آنکه موفق شد از العلمین فرار کند مورد حمله هوائی متفقین قرار گرفت و متحمل تلفات سنگینی گردید و به دلیل عدم دریافت نیروی کمکی از سوی موسولینی و آدولف هیتلر، قوای پانزر دیگر نتوانست به جز در هنگام عقب نشینی به تونس دست به عملیات بزند. با اینحال عقب نشینی بسیار با مهارت انجام شد و با استفاده از سیاست زمین سوخته و تله گذاری در پشت سر، امکان تعقیب برای متفقین را بسیار دشوار نمود. در این زمان متفقین از نظر تعداد عددی نفرات و نیروی هوائی نسبت به نیروهای رومل برتری کامل داشتند در حالی که باقی مانده لشگرهای رومل در حد گروه رزمی تقلیل یافته بود.

زمانی که رومل به تونس عقب نشینی نمود برضد سپاه دوم ارتش آمریکا که به منظور قطع خطوط ارتباطی او در آفریقای شمالی پیاده شده بودند دست به حمله زد و موفق شد در ماه فوریه در نبرد گذرگاه قاصرین شکست سختی به نیروهای آمریکائی تحمیل کند و سپس به سرعت به سوی نیروهای انگلیسی در منطقه خط مارس (Mareth Line) در مرز لیبی بازگشت اما این پیروزی او فقط سرنوشت محتوم ارتش آلمان در شمال آفریقا را به تاخیر می انداخت.

در پایان ژانویه 1943 زمانی که رومل در قاصرین حضور داشت، یک ژنرال ایتالیائی به نام جیووانی مسی به فرماندهی قوای زرهی پانزر منصوب شد و نام قوای پانزر را به ارتش ایتالیا - آلمانی پانزر تغییر داد. علت این امر این بود که این نیرو متشکل از یک سپاه آلمانی و سه سپاه ایتالیائی بود. اگر چه رومل او را از فرماندهی این نیرو برکنار نمود اما این ژنرال ایتالیائی از برکناریش خودداری نمود و همچنان فرماندهی لشگرهای ایتالیائی را برعهده گرفت. این مسئله موجب شد لشگرهای زرهی قوای محور تحت فرماندهی دو ژنرال قرار بگیرند. اول لشگرهای ایتالیائی تحت فرمان جیووانی مسی و دوم لشگرهای آلمانی تحت فرماندهی ژنرال هانس یورگن فون آرنیم.

آخرین حمله مارشال رومل در تاریخ 6 مارس 1943 با حمله او به نیروهای انگلستان در نبرد مدنین شکل گرفت. این حمله با شرکت لشگرهای 10 و 15 و 21 زرهی پانزر انجام شد اما انگلیسی ها موفق شدند پیش از حمله با استفاده از سیستم اولترا، سیستم رمز انیگمای آلمان رابشکنند و به مونتگمری هشدار دهند که حمله ای با استفاده از لشگرهای زرهی توسط رومل در پیش است. مونتگمری نیز با استفاده از توپهای ضد تانک در مسیر حمله لشگرهای زرهی آلمان این حمله را با تلفات زیادی از لشگرهای تانک مواجه نمود. رومل پس از از دست دادن 52 تانک دستور عقب نشینی و توقف حمله را صادر نمود.

در 9 مارس مارشال رومل فرماندهی افریکن کورپس را به ژنرال هانس یورگن فون آرنیم واگذار نمود و آفریقا را ترک کرد. علت ترک آفریقا توسط او بیماری بود و او دیگر موفق به بازگشت به آفریقا نشد زیرا ژنرال مسی در 13 ماه می همان سال باقی مانده سپاه افریکن کورپس را به متفقین تسلیم نمود.

بعضی از مورخین عدم اطاعت مارشال رومل از دستور آدولف هیتلر مبنی بر عدم عقب نشینی از العالمین را با اطاعت مارشال فون پاولوس فرمانده ارتش ششم که در نبرد استالینگراد از دستور آدولف هیتلر مبنی بر توقف در استالینگراد مقایسه می کنند که موجب نابودی افرادش گردید. فیلد مارشال آلبرت کسلرینگ که بعد از رومل به فرماندهی کل قوای محور در آفریقای شمالی منصوب شد، به شکل دیگری به قضیه نگاه می کند. او معتقد است که برخی اقدامات رومل به شکلی غیرضروری برای مخالفت با دستورات او انجام شده بود و زمانی که او به تونس عقب نشینی کرد به شکلی ویرانگر موجب نزدیکی فرودگاه های انگلیسی ها به بنادر تونس شده بود. هر چقدر رومل بیشتر مضطرب می شد بیشتر تبدیل به یک گردنکشِ شکست خورده و بی رمق می شد. روابط میان این دو تن به طور فزاینده ای تند شده بود و هیچگونه افزایش عملکردی را در بر نداشت.

اروین رومـل

نقش سیگنالهای اطلاعاتی در شمال افریقا

علت برخی پیروزیهای قوای محور در شمال آفریقا را باید در موفقیت های آنان در استفاده از سیگنال های دشمن دانست. وابسته نظامی آمریکا در مصر که توسط انگلیسی ها در مصر در جریان نقشه آنان قرار گرفته بود در گزارشهایش به این مسئله اشاره می کند. برخی مقامات بر این اعتقادند که این اطلاعات علت بسیاری از پیروزیهای رومل را توجیه می کند. به علاوه افریکن کورپس بخش رهگیری رادیوئی که مستقیما زیر نظر سرفرماندهی آن کار می کرد  را در اختیار داشت که به اختصار RIS خوانده می شد و از ابتدای حروف RADIO INTERCEPT SECTION بر گرفته شده بود. RIS وظیفه داشت تا ارتباطات میان واحدهای انگلیسی را مونیتور نماید. انگلیسی ها بسیار پرحرف بودند و به روشنی پچ پچ می کردند و ارتباطات غیر رمز شده آنان به آلمان ها اجازه می داد تا واحدهای انگلیسی و محل استقرار آنان را به سادگی شناسائی نمایند. در طول جنگ اول العلمین یک ضد حمله انگلیسی ها به تصرف سرفرماندهی افریکن کورپس منجر شد. با تصرف سرفرماندهی فایل های RIS به تصرف انگلیسی ها درآمد و این امر منجر به خروج RIS از صحنه عملیات گردید. تصرف RIS به انگلیسی ها یک هشدار جدی داد و آنان در ارتباطات رادیوئی خود بسیار سخت گیرانه تر عمل نمودند. از دست دادن منابع اطلاعاتی RIS موجب شد تا رومل یکی از فاکتورهای مهم برای پیروزی را در آینده از دست بدهد.

از دیگر سو گروه های رمز شکن متفقین موفق شدند پس از بدست آوردن ماشین رمز انیگمای آلمان ها از یک زیردریائی آلمانی به نام U110، بسیاری از ارتباطات رادیوئی رمز شده آنان را کشف رمز نمایند. این اطلاعات که با نام رمز اولترا شناخته میشد با تاخیر از آفریقا گزارش می شد و شامل تعداد و شرایط نیروهای قوای محور بود. همچنین اطلاعاتی در خصوص تدارکات و خطوط تدارکاتی نیروهای محور در دریای مدیترانه بود. این اطلاعات متفقین را قادر ساخت تا با حملات هوائی و دریائی بسیاری از تدارکات ارسالی به شمال آفریقا را نابود نمایند. متفقین همچنین برای حفاظت از منابع اطلاعاتی اولترا (برای جلوگیری از سوءظن آلمان ها در خصوص کشف رمز ارتباطات آنها) نیروهای دریائی و هوائی را از حمله به کاروانهای دریائی قوای محور منع نموده بودند و دستور داده بودند حمله به این کاروانها تا انجام یک پرواز ظاهرا شناسائی به منظور کشف آنها به تعویق افتد. با انجام این پرواز شناسائی قوای محور هرگز به شنود مکالمات رادیوئی خود سوءظن نمی بردند و کشف کاروانهای حامل تدارکات برای رومل را حاصل یک پرواز شناسائی می دانستند.

پایان شرم آور نبرد های شمال آفریقا همزمان با فقر دستگاه تبلیغاتی آلمان نازی به رهبری یوزف گوبلزگردید. بنابراین او تصمیم گرفت تا رومل را به عنوان یک نابغه نظامی شکست ناپذیر مطرح نماید و این کار را نمود. این مسئله موجب شد تا در برلین این سوال پیش آید که با روباه سابق صحرا چه باید کرد؟ او که پس از بازگشت به آلمان برای مدتی هیچ پستی نداشت در 2 جولای 1943 به یونان اعزام شد تا به عنوان فرمانده گروه ارتش E از یونان در برابر پیاده شدن احتمالی متفقین در یونان که هرگز اتفاق نیفتاد، دفاع نماید. حمله به یونان براساس یک سلسله عملیات فریب آمیز که با نام عملیات مخلوط کشمش و شکر و گوشت (Operation Mincemeat) شناخته می شد، برای فریب نیروهای آلمانی در خصوص پیاده سازی نیروها در شمال فرانسه و حمله به نرماندی تهیه شده بود. 2 روز پس از سرنگونی موسولینی، رومل به آلمان بازگشت و در 17 آگوست 1943 به فرماندهی گروه ارتش B که برای دفاع از شمال ایتالیا ایجاد شده بود برگزیده شد و ستاد فرماندهی خود را از مونیخ به منطقه ای واقع در کنار دریاچه گاردا منتقل نمود. پس آنکه آدولف هیتلر فیلد مارشال کسلرینگ را به فرماندهی ارتش آلمان در ایتالیا منصوب نمود، مارشال رومل با مسئولیت دفاع از سواحل فرانسه به نرماندی اعزام شد و فرماندهی گروه ارتش B آلمان در فرانسه اشغالی را برعهده گرفت. استاد مهره چینی جنگ که با دیدن فقدان تکمیل دیوار دفاعی اتلانتیک و سرعت کم در ساخت آن نگران شده بود شروع به ساخت موانع و استحکامات دفاعی بیشماری نمود که بسیاری از آنها ابتکاری و غیرمعمول بود. با این وجود پیشنهاد رومل این بود که میباست با کمک استحکامات دفاعی بیشمار پیشروی دشمن را متوقف کرد و با مهیا کردن نیروهای قوی در پشت استحکامات به دشمن یورش برد و آنها را به دریا باز گرداند. رومل حتی از فرماندهی کل خواسته بود تا نیروهای ذخیره بیشتری را در پشت خطوط دفاعی مهیا کند. رومل پیش بینی میکرد که با عقب زدن دشمن و بازگرداندن آنها به دریا ، سرنوشت تهاجم در اولین روز نبرد مشخص خواهد شد. بر اساس نظریه اغلب تاریخ نگاران نظامی ، استراتژی رومل در مقابله با تهاجم، مورد توافق فرماندهی عالی آلمان قرار نگرفته بود که این یکی از اشتباهات بزرگ نازی ها بود با وجود توصیه های فراوان رومل و مطرح کردن طرح دفاعی مورد نظرش، هیچ کس به توصیه های او گوش نکرد چند ماه پس از پیروزی متفقین در نبرد نرماندی، ارزش طرحهای رومل بر همگان آشکار شد.

اروین رومـل

گرهارد فون روندشتت فرمانده کل قوای آلمان در غرب اعتقاد داشت که متفقین مسیر کاله - پاریس را که کوتاه ترین نقطه عبور از انگلستان بود را بر خواهند گزید زیرا امکانات بندر آنجا برای تهیه تدارکات و پشتیبانی از نیروهای پیاده شده بسیار ضروری بود. آدولف هیتلر نیز با این ارزیابی موافق بود اما فرود متفقین در نرماندی را همیشه یک احتمال در نظر گرفته بود. اما رومل باور داشت که زمین فرود نرماندی خواهد بود. او اعتقاد داشت که متفقین جائی را برای فرود در نظر خواهند گرفت که پیاده شدن در آن موفقیت آمیز باشد. بنابراین رومل در ماه های ژانویه و فوریه 1944 دستور ساخت استحکامات وسیعی را در  منطقه نرماندی صادر نمود. او دستورداد تا میلیونها مین کار گذاشته شود و هزاران استحکامات ضد تانک در ساحل نصب گردد و در محل های مناسب برای فرود هواپیما تله کار گذاشته شود. این اقدامات او به مارچوبه رومل معروف شده بود.

رومل که در جریان لشگر کشی های شمال آفریقا به تجربه دریافته بود که برتری هوائی متفقین یکی از دلایل پیروزی آنان است به این نتیجه رسیده بود که تهاجم آینده متفقین با برتری هوائی آنان، هرگونه تلاش واحدهای زرهی آلمانی را برای ضد حمله و ریختن متفقین به دریا عبث خواهد نمود. او استدلال می کرد که نیروی تانک آلمان باید در واحدهای کوچک و پراکنده در مواضعی بسیار مستحکم در نزدیکی خط جبهه نگهداری شود. این مسئله موجب می شد تا به محض آغاز تهاجم، ستون های زرهی مجبور به حرکت طولانی به منظور رسیدن به خط مقدم نشوند. او احساس می کرد این بهترین شانس آنها برای مقابله با نیروی مهاجم و ریختن آنها به دریا خواهد بود. اما روندشتت اعتقاد دیگری داشت. او می اندیشید که حمله ستون های زرهی آلمانی در نزدیکی سواحل به علت قدرت شلیک دریائی هیچ شانسی نخواهد داشت. روندشتت فکر می کرد بهتر است که نیروهای زرهی آلمانی به داخل فرانسه و نزدیکی پاریس کشیده شود و به حالت رزرو باقی بماند. اساس این تفکر روندشتت یک دکترین نظامی سنتی بود. براساس این تفکر باید به متفقین اجازه داده می شد تا خود را به ساحل برسانند و سپس گسترش پیدا کنند. در اینصورت پهلوهای نیروهای مهاجم با یک حمله گازانبری مورد حمله قرار گرفته و موجب قطع منابع و خطوط عقب نشینی متفقین خواهد شد. علاوه بر روندشتت، هاینس گودریان و گور فون شووپنبورگ که فرمانده گروه پانزر غرب بود نیز از این ایده حمایت می کردند. شووپنبورگ شدیدا با ایده رومل مخالف بود و قویا اعتقاد داشت که نیروی زرهی باید به عمق خاک فرانسه و به دور از ساحل عقب کشیده شود.

هنگام تهیه نقشه، آدولف هیتلر دچار دودلی شد. او در اواخر ماه آوریل دستورداد تا نیروهای زرهی را در وسط قرار دهند. جایگاه این نیروها نه آنقدر که رومل می خواست نزدیک به ساحل و نه آنقدر که روندشتت تقاضا نموده بود دور از ساحل بود. رومل دستورداد تا بخشی از نیروهای زرهی تحت فرمانش تا آنجا که ممکن است به خط جبهه نزدیک شود. به این منظور او دستورداد تا سپاه 84 زرهی به فرماندهی اریش مارکس برای دفاع از نرماندی به سوی آن منطقه حرکت کنند.

اروین رومـل

عملیات فریب استادانه متفقین بر اساس عملیات شکیبائی، این تصور را که عملیات فرود در کاله میباشد را به آلمان ها القا نمود. در حالی که آدولف هیتلر شخصا اعتقاد داشت که تهاجم به نرماندی انجام خواهد شد، رومل و فرماندهان آلمانی بر روی تهاجم احتمالی به کاله کار می کردند. این مسئله موجب شد رومل اولویت را در درجه اول به ساخت استحکامات در دره رودخانه سوم و سپس به نرماندی داد. تا اینکه در روز 6 ژوئن، نبرد نرماندی، بر خلاف انتظار آدولف هیتلر و اعضای ستادش که قویا اعتقاد داشتند که کاله سایت اصلی تهاجم متفقین خواهد بود، آغاز شد.

در طول روز نبرد نرماندی، ساختار فرماندهی آلمان در فرانسه در بی نظمی کامل قرار داشت. رومل و چند تن دیگر از افسران مهم در مرخصی بودند و تعدادی از واحدهای تانک به ویژه لشگر 12 زرهی اس اس و لشگر زرهی لهر، آنقدر به ساحل نزدیک بودند که بتوانند موجب یک تهدید خطرناک برای نیروهای مهاجم شوند اما فقدان رومل و ادامه سردرگمی در ارتش و سرفرماندهی موجب شد تا امکان اعزام واحدهای ذخیره زرهی به نرماندی در زمان نیاز به آنها ممکن نباشد. فقط یک مواجهه در مقیاس کوچک رخ داد و متفقین موفق شدند به سرعت سر پل ها را تقویت کنند. براساس اسناد رسمی تاریخی، انگلستان یک تک تیرانداز از واحد SAS را برای ترور رومل اعزام نموده بود. اما قبل از انجام عملیات ترور به این تک تیرانداز دستور لغو عملیات داده شد. زیرا در این زمان متفقین متوجه نقشه های آلمانها شدند و احساس کردند که میتوانند نقشه های رومل را پیش بینی نمایند اما در صورت ترور او این امکان در مورد جانشین رومل وجود نداشت.

رومل شخصا بر جنگ در اطراف کائن نظارت نمود. در آنجا تنها دفاع مصم آلمانها به فرماندهی مارشال فون لاک در روز اول نبرد، از پیشروی نیروهای انگلیسی ممانعت نمود اما مجددا در این پیکار فرماندهان آلمانی فاقد آزادی عمل در عرصه عملیات نظامی بودند و آلمانها نتوانستند یک ضد حمله متمرکز را تا اواسط روز 6 ژوئن سازماندهی کنند. بنابراین متفقین به دلیل عملکرد بهترشان نسبت به قوای رومل، موفق به تصرف سرپل و بسط آن در ساحل شدند. وقتی که نبرد نرماندی آغاز شد و پیشرفت متفقین در اروپا بیشتر شد، رومل متقاعد شد که جنگ را باخته اند و پیروزی در جنگ دیگر ممکن نیست، لذا نتیجه گیری خود را پنهان نکرده و بیهوده آدولف هیتلر را ترغیب مینمود که تا دیر نشده است راه مذاکره را در پیش بگیرد. رومل در موقعیتهای مختلفی سعی کرد تا به آدولف هیتلر نشان دهد که روند جنگ از کنترل  او و دیگر امرای ارتش خارج شده و لازمست که آدولف هیتلر با قدرتهای غربی سازش کند. ولی آدولف هیتلر نمی خواست، این واقعیت را بپذیرد و با قدرتهای غربی مصالحه کند. از یادداشتهای به جا مانده از رومل کاملا آشکار است که رومل از همان زمانی که در آفریقا بوده است به تدریج و به طور روزافزونی از شیفتگی اش نسبت به پیشوا کاسته میشده است.

ترورمارشال رومل

در مورد ترور مارشال رومل، دو فرضیه وجود دارد که هیچگاه هم قطعیت صحت هیچکدام ثابت نشد. 

فرضیه اول گویای اینست که در جولای 1944 فرماندهی متفقین که در آفریقا ضربات سختی از رومل دریافت کرده بود، تصمیم گرفت تا رومل را از سر راه بردارد. فرماندهان متفقین به خوبی میدانستند که اگر رومل فرماندهی آلمانها را در نبرد نرماندی به عهده  داشته باشد، تسخیر نرماندی غیر ممکن یا بسیار پر تلفات خواهد بود. بنابر ابن به نبروهای سرویس ویژه ارتش انگلیس دستور داده شد تا رومل را دستگیر کنند یا اینکه او را از سر راه بردارند. در متن دستور تاکید شده بود که کشتن بر دستگیری ارجحیت دارد. در 17 جولای رومل که با اتومبیل ستادش در نزدیکی  یک  روستای  فرانسوی  به  نام  سنت فوی دی مونتگمری، در حال عزیمت به سمت آلمان بود، مورد حمله یک هواپیمای اسپیت فایر از اسکادران 412 به خلبانی چارلی فاکس قرار گرفت و به شدت مجروح شد. این حادثه 3 روز قبل از توطئه ترور آدولف هیتلر رخ داد. رومل که از ناحیه سر دچار جراحت شده بود در بیمارستان بستری شد. یک روایت دیگر ادعا می کند که رومل توسط کریس لی راکس از اسکادران 602 مورد حمله قرار گرفته است. همچنین یک خلبان استرالیائی به نام فرد کووالف از اسکادران 453 ادعا نمود که او مرسدس بنز حامل رومل را هدف قرار داده است و دوربین نصب شده بر روی هواپیمایش بطور اتوماتیک این حمله را ثبت نموده است.

فرضیه دوم گویای اینست که به دلیل اینکه رومل اعتقاد پیدا کرده بود که جنگ به شکست خواهد انجامید و به آدولف هیتلر پیشنهاد متارکه جنگ را داده بود، هواپیمائی که ماشین رومل را مورد هدف قرار داده بود یک هواپیمای آلمانی بوده است. رومل که به علت شکستگی شدید جمجمه در بیمارستان نیروی هوایی بستری شده بود بطور شگفت آوری زنده ماند و به خانه اش منتقل شد تا دوران نقاهت را سپری کند.

اروین رومـل

ارتش همیشه با آدولف هیتلر مخالف بود و یک کانون توطئه برضد هیتلر در ارتش شکل گرفته بود که به ارکستر سیاه معروف بود اما موفقیت های خیره کننده هیتلر در فاصله سالهای 1938 تا 1941 موجب شد تا این کانون توطئه به طور موقت خفه شود. اما زمانی که هیتلر در لشگرکشی های روسیه شکست خورد و ورق جنگ به نفع متفقین برگشت، این کانون دوباره احیا شد. در اوایل سال 1944 سه تن از نزدیک ترین دوستان رومل به نامهای کارل اشترولین، الکساندر فالکنهاوزن و همچنین کارل هاینریش فون اشتولپانگل تلاشهائی را برای جذب رومل در این کانون آغاز نمودند. فعالین ارکستر سیاه احساس می کردند که به یک افسر محبوب برای جذب حمایت مردم نیاز دارند و رومل به شدت این اعتبار مردمی را در اختیار داشت. علاوه بر این توطئه گران فکر می کردند که آنها به حمایت های یک فیلد مارشال که همچنان در حال انجام وظیفه بود، نیاز دارند. فیلد مارشال اروین فون ویتسلبن که یکی از فرماندهان ورماخت بود به عنوان فرمانده ارتش پس از سقوط آدولف هیتلر انتخاب شد اما او از سال 1942 در خدمت قرار نداشت و هیچ نیروئی تحت فرمانش نبود. آنها به رومل گفتند که این وظیفه اوست که رهبری آلمان را بعد از عزل آدولف هیتلر بر عهده بگیرد و آلمان را از وضعیت نابسامان آن روز نجات دهد . رومل پیشنهاد آنها را رد نکرد ولی افرادی که این پیشنهاد را به رومل کرده بودند، هرگز نقشه ترور هیتلر را برای رومل آشکار نکردند. آنها میدانستند که رومل هرگز کشتار برای مقاصد سیاسی را نخواهد پذیرفت. رومل با کشتار به شدت مخالف بود وحتی حکمهای اعدام اسرا را که به وسیله هیتلر صادر میشد، نادیده میگرفت و البته واقعا هم  رومل با ترور آدولف هیتلر موافق نبود. پس از پایان جنگ بیوه رومل فاش نمود که رومل نگران بود که ترور آدولف هیتلر موجب بروز جنگ داخلی بین آلمان و اتریش گردیده و هیتلر تبدیل به شهید خواهد شد. رومل اصرار داشت که هیتلر دستگیر شده و به خاطر جنایاتش محاکمه گردد. احتمالا از ماه فوریه رومل موافقت نمود تا به منظور رهائی آلمان از گروه ارکستر سیاه پشتیبانی نماید. با ورود رومل به گروه ارکستر سیاه، فیلد مارشالی که گروه به دنبال آن بود پیدا شد. زمانی که رومل بخاطر جراحات سرش در بیمارستان بستری بود ذهن خود را برای رهایی از شر آدولف هیتلر آماده می نمود.

در تاریخ 20 جولای 1944 و 3 روز پس از مجروح شدن رومل یکی از اعضای ارکستر سیاه به نام سرهنگ کلاوس ماریا شنک فون اشتاوفن برگ با تعبیه یک بمب فیوزی در سالن کنفرانس جنگ آدولف هیتلر در راستنبورگ در پروس شرقی اقدام به ترور او نمود اما در کمال تعجب هیتلر از این انفجار جان سالم به در برد و گشتاپو و اس اس به سرعت شروع به شناسائی عوامل درگیر در توطئه نمودند. گشتاپو تور خود را چنان گسترش داد که حتی هر کسی را که مظنون به شرکت در توطئه بود دستگیر می نمود. رومل که از گسترش روز افزون مظنونین ناراحت شده بود به  یکی از  دوستان صمیمی  خود  به  نام هانس اشپایدل گفته بود رفتار آدولف هیتلر پس از ترور نشان می دهد که دیکتاتور کاملا دیوانه شده است و این نمیواند مدت زیادی ادامه یابد. اما دخالت رومل در توطئه آشکار شد. برای اولین بار زمانی نام رومل افشا شد که اشتولپناگل پس از یک  خودکشی ناموفق  از او نام برد. اندکی  بعد  سزار فون هوفاکر در زیر بازجوئی سخت گشتاپو اقرار کرد که رومل در توطئه درگیر بوده است. علاوه بر این یکی از غیرنظامیان اصلی درگیر در توطئه به نام کارل گوئردلر چندین نامه نوشته بود که در آن نامه ها اذعان شده بود که رومل پذیرفته است که فرماندهی نظامی گروه ارکستر سیاه را به منظور پشتیبانی آنان و موفقیت کودتا برعهده بگیرد. همچنین مقامات حزب نازی در فرانسه گزارش نمودند که رومل به شکلی گسترده به انتقاد از بی کفایتی و جنایات نازی ها در فرانسه پرداخته بود.

با روشن شدن نقش رومل در کودتا، دادگاه نظامی که وظیفه محاکمه افسران درگیر در کودتا را برعهده دشت و شامل 2 تن از فرماندهان قبلی رومل یعنی فیلد مارشال هاینز گودریان و فیلد مارشال گرد فون روندشتت بود، تصمیم گرفت تا رومل را از ارتش اخراج و او را تسلیم دادگاه خلق به رهبری رولاند فرایسلر نماید. اما آدولف هیتلر که می دانست معرفی رومل به عنوان یک خائن به شدت به روحیه ارتش آسیب خواهد زد به اتفاق ویلهلم کایتل فرمانده کل ارتش آلمان تصمیم گرفتند تا به رومل، فرصت خودکشی را بدهند.

در تاریخ 14 اکتبر 1944 زمانی که رومل در خانه اش بود یک اتومبیل حامل دو تن از ژنرالهای آلمانی از ستاد سرفرماندهی هیتلر به نام های ویلهلم بورگدورف و ارنست مایسل به منزل او مراجعه نمودند و خواهان ملاقات با رومل گردیدند. در این ملاقات بورگدورف رومل را از پیام آدولف هیتلر آگاه نمود و به او اطلاع داد که وی در مظان اتهام شرکت در توطئه قرار گرفته است و می تواند یکی از این دو راه را انتخاب نماید.

یکی اینکه در دادگاه خلق حضور یابد که در اینصورت سرنوشتی به جز حلق آویز شدن با سیم پیانو نداشت و دیگر اینکه بدون سرو صدا و به سرعت خودکشی نماید. در صورتی که او مورد اول را انتخاب می کرد تمام افراد ستادش و اعضای خانواده اش دستگیر و اعدام میشدند اما در صورت انتخاب راه دوم، دولت جان افراد خانواده اش را تضمین می کرد و به آنان حقوق بازنشستگی اعطا می کرد و یک تشیع جنازه با شکوه به عنوان یک قهرمان ملی برای او تدارک می دید.

بورگدورف یک کپسول سیانور برای رومل آورده بود تا در صورتی که وی راه حل دوم را انتخاب نماید با آن خودکشی کند. رومل پس از چند دقیقه تفکر اعلام کرد که راه حل دوم را برخواهد گزید و به نزد خانواده اش رفت. او همسر و پسرش را در جریان موضوع قرار داد و به آنان گفت که من به اتفاق این دو ژنرال خواهم رفت و پس از بازگشت آنان به شما اطلاع خواهند داد که من فوت کرده ام.

رومل، باتوم مارشالی خود را برداشت و سوار ماشین اوپل بورگدورف شد. این ماشین توسط یک سرگروهبان اس اس به نام هاینریش دوز رانده می شد. آنان روستا را ترک نمودند و در مکانی خارج از روستا اتومبیل توقف نمود. هاینریش دوز به اتفاق مایسل از اتومبیل خارج شدند و رومل را تنها گذاشتند. پنج دقیقه بعد بورگدورف به آنان اشاره کرد و آنان به طرف اتومبیل رفتند و دیدند که رومل با کپسول سیانور خودکشی نموده است. دوز که به گریه افتاده بود، کلاه رومل را که از سرش افتاده بود بر سرش نهاد و ده دقیقه بعد یک تلفن به همسر رومل اطلاع داد که وی درگذشته است.

آنچه توسط منابع رسمی نازی در خصوص درگذشت رومل اعلام شد مبنی بر این بود که وی به دلیل سکته قلبی درگذشته است. دولت رایش سوم مراسم تشیع جنازه نظامی با شکوهی برای وی ترتیب داد و آدولف هیتلر، فیلد مارشال فون روندشتت را به نمایندگی از طرف خود به این مراسم اعزام نمود.

اروین رومـل

رومل تنها فرد از رایش سوم است که برای او موزه ای تاسیس شده است که شامل لباسها و وسایل شخصی و عکسها و... شخصی اوست. با مرگ رومل اسطوره وی نیز به پایان رسید و کمتر از یک سال، آخرین خطوط دفاعی آلمان سقوط کرد و آلمان توسط متفقین اشغال شد.

در نوشته های رومل که پس از مرگش چاپ شده است، این جمله به چشم می خورد:

از دلاورترین مردان، بدون اسلحه کاری ساخته نیست،اسلحه بدون مهارت به هیچ دردی نمی خورد و در جنگ متحرک از اسلحه و مهمات کاری بر نمی آید مگر وسیله نقلیه و سوخت کافی برای جابه جایی آنها وجود داشته باشد.

رومل اگر چه یکی از بهترین فرماندهان در خصوص تاکتیک های نظامی بود اما در خصوص تحلیل مسائل لجستیکی و استراتژیک دارای ضعف بود. برای مثال زمانی که مارشال کسلرینگ طرح عملیات هرکولس را برای حمله به جزیره مالت در مدیترانه  آماده نمود رومل با آن مخالفت کرد زیرا اعتقاد اشت که فقط با محاصره آن جزیره می توان آن را به زانو در آورد. او در جریان نبردهای فرانسه و شمال آفریقا بدون توجه به جناحین خود به شکلی جسورانه دست به تهاجم می زد.

مارشال الکساندر فرمانده نیروهای متفقین در خاورمیانه در خصوص او نوشت:

او متخصص فنون جنگی و از بزرگترین افراد توانا در جنگ بود. او با درک اهمیت شرکت نیروهای زرهی در عملیات و حرکت بسیار سریع برای بدست گرفتن فرصت بسیار عالی عمل کرد.

رومل در طول زندگی خود نه فقط در میان مردم آلمان بلکه حتی در میان دشمنانش نیز به خوبی شناخته شده بود. داستانهای زیادی در خصوص محبوبیت و جوانمردی او نقل شده و حتی دشمنانش نیز از او تقدیر نمودند برای مثال کلود اوچنلیک و وینستون چرچیل و جورج پاتون و برنارد مونتگمری از او به تعریف پرداخته اند. او یکی از ژنرالهای مورد علاقه آدولف هیتلر بود و متفقین او را نیز به همراه راینهارد هایدریش ویاماموتو در لیست ترور خود قرار داده بودند.

بر خلاف دیگر واحدهای ورماخت، افریکن کورپس هرگز به جنایات جنگی متهم نشد و رومل در دفتر روزانه خاطرات خود از جنگ، با عنوان جنگ بدون نفرت یاد می کند. او از دستور هیتلر مبنی بر دستور کاماندو (کشتن بدون درنگ کوماندوهای دشمن) و کشتار اسرای یهودی سرباز می زد. در زمان حضور رومل در فرانسه، وی از دستور آدولف هیتلر مبنی بر اخراج یهودیان این کشور سرپیچی نمود. همچنین یک کماندوی انگلیسی به نام جفری کیس در جریان یک عملیات کماندوئی برای ترور رومل در شمال افریقا کشته شد اما رومل دستورداد تا وی را با احترامات نظامی به خاک بسپارند.

زمانی که پارلمان انگلستان به دلیل تسخیر تبروک توسط رومل از چرچیل در پارلمان توضیح خواست، او در پارلمان این چنین گفت:

ما با یک حریف بسیار جسور و ماهر مواجه هستیم و من می گویم که با بزرگترین ژنرال سراسر این جنگ ویرانگر مواجه هستیم.

 

 

تاریخ در مورد آنچه بر من گذشت، چگونه قضاوت خواهد کرد؟

 

اگر امروز در اینجا پیروز شوم، دیگران مدعی افتخارات آن خواهند شد

 

و اگر شکست بخورم، هر کسی خواهان مرگم خواهد بود

 

فیلد مارشال اروین رومـل

 

شانزدهم آوریل سال 1944 میلادی