بهرام چوبیـن سردار ساسانی
تاریخ سرزمین جاوید ایران را که بخوانید، بزرگان، دانشمندان، سرداران و نام آوران آن، چنان پُرشمارند که قلم از نوشتن آن قاصر است. همه دلاوران ایران زمین، از کوروش کبیر پدر ایران زمین تا خشایار شاه دلیر، از داریوش بزرگ تا انوشیروان خردمند، از آرش، کمانگیر اسطورهای تا سپهبد آریوبرزن که با دلاوری در خور ستایشاش در برابر ارتش اسکندر تا پای جان ایستاد، از برزمهر پهلوان روزگار بهرام گور تا استاذسیس سردار دلیر ایران که بر منصور خلیفه ستمگر عباسی شورید، از بابک خرمدین پیشوای خرمدینیان تا ستارخان و باقرخان سرداران بزرگ مشروطه را اگر به پندار در جایی و در هنگامهای گرد هم آوری و همسانیهایشان را برشماری، همگونیهای بسیار در اندیشه و گفتار و کردارشان خواهی دید، گویی همه از یک پشتهاند، اصیل نژاد و گردن فراز و اسطوره های پایداری برای جاودانگی ایران. از میانشان هر کدام را که برگزینی و سرگذشتش را بخوانی و از پایان کارش آگاه شوی انگار همه را شناختهای و سرانجام همه را دانستهای.
پایگاه آموزشی نگارستان در راستای رسالت خود و باهدف زنده نگاه داشتن فرهنگ و تمدن اصیل ایرانی، از میان سپهبدان و بزرگزادگان سرزمین جاوید، بهرام چوبین سردار دلاور دوره ساسانی را برگزیده است تا برگهایی از زندگی سیاسی و نظامی اش را بگشاید و آنرا تقدیم فرزندان سرزمین جاویدان پارس نماید.
بهرام مهران یا بهرام ششم، نامور به بهرام چوبین، سرداری بزرگ از نژاد پارتیان، پسر ورهرام گشنسب از دودمان بزرگ و دیرینه مهران، یکی از خاندانهای اشکانی- ساسانی و بزرگترین سردار هرمز، شاهنشاه ساسانی، به مانند بزرگان روزگار اشکانی، فرماندهی توانا و بینشور و مغرور بود که با افتخار، نخستین نام کتاب «تاریخ نوابغ نظامی» را به خود اختصاص داد.
بهرام به سبب بلندی قد، به چوبین (مانند چوب) و همچنین مهر بندک یا دوستدار مهر، نامبردار شده بود که این تبار اشکانی او را نیز نشان می دهد. مینورسکی لقب بهرام را با واژه دیلمی ژوبین یا زوبین، به معنی نیزه مربوط دانسته و برخی دیگر از پژوهشگران شوبین و چوبین را شکلهای دیگری از واژۀ شواتیر یا شیواتیر(آرش) شمردهاند.
بهرام چوبین خود را از تبار اشکانیان میدانست و برخی مانند گردیزی و طبری، وی را از فرزندان پهلوان ایرانی گُرگین، پسر میلاد، و نیز از نسل تیرانداز مشهور ایرانی، آرش دانستهاند. به روایت طبری، بهرام چوبین را در تیراندازی با آرش همانند میکردند. شهرت بهرام چوبین در تیراندازی بدان پایه بوده است که ابنندیم از کتابی در آیین تیراندازی نام میبرد و آن را به بهرام چوبین و یا بهرام گور، نسبت میدهد. در شاهنامه نیز وصف تیراندازی بهرام به شابه(سابه، ساوه) شاه، فرمانروای ترکان بسیار شبیه وصف تیراندازی رستم به اشکبوس است. شباهت این دو صحنه، نمودار همانندی این دو پهلوان در جنگاوری و تیراندازی از نگاه فردوسی بزرگ است.
بهرام در شهر ری و در خانواده ای اصیل بنام مهران زاده شد که در بازه ای به طول پنج سده، بهترین افسران ارتش جهانشاهی ایران از آن خاندان برخاسته بودند. او در پنجم ماه مه سال ۵٩٢ میلادی مطابق با پانزدهم اردیبهشت در خراسان خاوری کشته شد اما به نوشته برخی رخدادنگاران، سامانیان که زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را دوباره زنده کردند از سلاله بهرام چوبین بودهاند.
نبوغ نظامي بهرام چوبين
بهرام چوبین نخستین فرماندهی بود که با بهرهگیری از نفت خام و چند ابزار ساده، نخستین گروه آتشبار را در تاریخ جنگاوری جهان پایهگزاری کرد. مورخان نظامي درباره آتشبار ژنرال بهرام چنين نوشته اند که در زماني که از سوي شاه ايران حاکم چارك شمال غربي یعنی يك چهارم قلمرو ايران، از ري تا مرز شمالي گرجستان و داغستان کنوني شامل ارمنستان، آذربايگان و کردستان بود، هنگام بازديد از محل فوران نفت خام در ناحيه بادکوب (باکو) در ساحل جنوبي غربي درياي مازندران و آگاهي از قدرت اشتعال اين ماده، تصميم گرفت که از آن نوعي سلاح براي واحدهاي رزمي ساخته شود و اين کار به مهندسان ارتش واگذار شد.
ظرف مدتي کوتاهتر از يک سال، پيکاني ساخته شد که بي شباهت به راکت هاي امروز نبود و اين پيکان حامل گوي دوکي شکل آغشته به نفت خام بود که از روي تخته اي که بر پشت قاطر قرارداشت، با كشيدن زه پرتاب مي شد که طرز پرتاب آن بي شباهت به کمان نبود.
دستگاه، از يک زه (روده خشك شده) و چوب گز (نوعي درخت مناطق خشک) ساخته شده بود که آن را بر تخته اي سوار مي كردند و داراي يک ضامن بود و پنج مردخدمه آن را تشکيل مي دادند که دو نفر از آنان کمانکش بودند، نفر سوم نشانه گيري مي کرد و فرمانده اين آتشبار بود، مرد چهارم مامور شعله ورساختن قسمت آغشته به نفت خام پيکان بود و مهمات رساني مي کرد و نفر پنجم مواظب قاطر بود و از هر واحد آتشبار، هشت نيزه دار مراقبت مي کردند كه ضمن عمليات مورد حمله قرار نگيرد.
جنگ ارتش ايران با خاقان در بلخ
مورخان تاريخ جنگها، جنگ بلخ در سال 588 را كه فاتح آن بهرام چوبين بود، نبردي بي سابقه توصيف كرده اند زيرا در آن، نوعي موشك بكار رفت و به علاوه، يك سپاه كوچك از لحاظ شمار افراد، يك ارتش بسيار بزرگ را شكست داده بود. در آخرین سال شاهی هرمز چهارم، لشکریان خاقان غربی ترک و خزر به ارمنستان و آران یورش آوردند. در همین زمان ساوه شاه نیز در شرق به ایران تاخت و سپاه هفتاد هزار نفری ایران که در مرز به نگهبانی میپرداخت، مغلوب ترکان شد.
هرمز چهارم، شاه وقت از دودمان ساسانيان، وقتي شنيد كه خاقان اقوام آلتائيک که در منطقه کوههاي آلتايي واقع در شمال غربي چين، شمال رود سيحون و جنوب غربي سيبري سکونت داشتند، وارد اراضي ايران در شمال شرقي خراسان (تاجيکستان و شمال افغانستان امروز) شده و بلخ را مرکز خود قرار داده و عازم تصرف کابل و بادغيس است، ژنرالهاي ايران را به تشکيل جلسه اي در شهر تيسفون (مدائن نزديک بغداد) پايتخت آن زمان ايران فراخواند و تصميم خودرا به اخراج خاقان (خان بزرگ ـ خانِ خانان) از قلمرو ايران به آنان اطلاع داد و خواست که ترتيب کار را بدهند.
هرمز گفت که طبق آخرين اطلاعي که به ارتشتاران سالار (ژنرال اول ارتش ايران) رسيده، «خاقان شابه» داراي 300 هزار مرد مسلح و چند واحد فيل جنگي است. ژنرالها پس از تبادل نظر، بهرام چوبين را براي انجام اين کار خطير برگزيدند و او پذيرفت.
تنگ بهرام چوبیـن واقع در ضلع غربی مسیر جاده دره شهر- پلدختر
بهرام از ميان ارتش پانصد هزار نفري ايران، دوازده هزار مرد جنگديده 30 تا 40 ساله (ميانسال) را برگزيد که اضافه وزن نداشتند و ميهندوستي آنان قبلا به ثبوت رسيده بود و بيش از سايرين قادر به تحمل سختي بودند و در جنگ سواره و پياده تجربه داشتند. وي به هر سرباز سه اسب اختصاص داد و با تدارکات کافي عزم بيرون راندن زردها را از خاک وطن کرد.
بهرام به جاي انتخاب راه معمولي، از تيسفون به اهواز رفت و سپس از طريق يزد و کوير خود را به خراسان رساند به گونه اي که خاقان متوجه نشده بود. بهرام که در جنگ اعتقاد به روحيه سرباز بيش از هر ابزار ديگر داشت هر دو روز يک بار سربازان را جمع مي کرد و براي آنان از اهميت وطندوستي و رسالتي که هر فرد در اين زمينه دارد سخن مي گفت و آنان را اميد ايرانيان مي خواند، مردماني که مي خواهند آسوده و در آرامش و با فرهنگ خود، زيست کنند.
خاقان زماني از اين لشکر کشي آگاه شد که بهرام تنها چهار روز تا بلخ فاصله داشت، و چون شنيد كه بهرام با كمتر از 13 هزار نفر آمده است چندان نگران نشد و با تمامي مردان قادر به حمل سلاح خود که مورخان يکصد تا سيصد هزار تن گزارش کرده اند به مقابله با بهرام شتافت.
بهرام به واحدهاي آتشبار (نفت اندازان) توصيه کرد که حمله را با پرتاب پيکانهاي شعله ور آغاز کنند و ادامه دهند تا آرايش سپاهيان خاقان بر هم خورد و قادر به تنظيم آن هم نباشند و به سواران کماندار (اسواران) گفت که همزمان با حمله نفت اندازان با تير چشم فيلها را هدف قرار دهند، و در اين جريان، خود با دو هزار سوار زبده قرارگاه خاقان را مورد حمله قرار داد. خاقان که انتظار حمله مستقيم به مقر خود را نداشت دست به فرار زد که کشته شد، سپاه عظيم او متلاشي گرديد و پسر وي نيز بعدا به اسارت درآمد و جنگ فقط يک روز طول کشيد که از شگفتي هاي تاريخ نظامي جهان است.
هنگامی که بهرام سرگرم پس راندن خاقانیان به آن سوی کوههای پامیر و ایجاد پایگاههای مرزبانی در سینکیانگ و کاشغرستان امروز بود، شنید که در پایتخت، کودتای خسرو پرویز در برابر پدرش و نارضایتی موبدان سبب شده تا هرمز برکنار و خسرو پرویز بر تخت ایران بنشیند.
بهرام چوبین حاضر نشد که به فرمان پادشاه جدید در آید و خود را شاه ایران خواند و بلافاصله خود را رخشآسا به تیسفون در کناره دجله رساند. از آنجا که سپاه بهرام نیرومند بود، پیروزمندانه به پایتخت آمد و به نام بهرام ششم و به دست خود تاج بر سر نهاد و به نام خود سکه زد.
تصویر سکه ضرب شده منقش به چهره بهرام چوبیـن
خسرو پرویز نیز گریخت و به شاه بیزانس پناهنده شد اما پس از چندی، خسرو پرویز پسر گریخته شاه با دریافت پشتیبانی از قیصر روم به جنگ او آمد. موریکیوس قیصر روم، خسرو را با سپاهی بزرگ یاری کرد، به امید آنکه شهرهای دارا، میافارقین و بخشی از ارمنستان به روم داده شود.
یکسال پادشاهی بهرام همراه با یک سلسله شورش بود و دایی خسرو که دستگیر و زندانی شده بود، به یاری چند تن از بزرگان رهایی یافت و بعنوان پیشرو مخالفان بهرام، به آذربایجان رفت و با برادر خود به یاری خسرو پرویز برخواستند. خسرو همراه با سپاهی که قیصر روم در اختیارش گذاشته بود به ایران برگشته و با کمک ارامنه موشل و ایرانیانی که به خسرو پرویز پیوسته بودند، به جنگ سپاه بهرام درآمد.
بهرام چوبین پس از جنگهای خونین با سپاه روم، در نزدیکی دریاچه ارومیه در آذربایجان شکست خورد و پس از شکست در نبرد نهایی با خسرو و سپاهیانش، همراه با بازماندگان سپاهش به سوی ترکان گریخت و با مهربانی تمام از سوی خان ترک پذیرفته شد.
خسرو با هدایایی که برای خاتون همسر خان ترک فرستاد، موجبات کشته شدن بهرام را فراهم کرد و سرازیری شکستهای آینده، آغاز و سلسله ساسانی روبه افول گذاشت تا آنجا که با حمله وحشیانه اعراب به ایران، پایه های حکومت ساسانی که در اثر ظلم حکام با همکاری موبدان زرتشتی بر مردم، متزلزل شده بود، ویران گردید و تا قرنها، مردمان تمدن پیشرفته و جاوید ایران در اثر فشار اعراب، حتی مجاز به تکلم زبان شیرین پارسی هم نبودند.
روزگاران گذشت
پایمردی بزرگانی مانند بهرامها سبب بزرگی و شکوه ایران شد
این سرزمین اهورایی مهد بزرگان بوده و خواهد بود
این است رمز و راز پایداری ایران
پاینده ایران