اسکورزینی، فرمانده کماندوهای هیتلر و خطرناکترین مرد اروپا
جنگ جهانی دوم بعنوان مخوف ترين و هولناک ترین نبرد تاريخ، مسبب یک تراژدی انسانی بزرگ بود و باعث ریختن خون هزاران انسان بیگناه و ویرانی نیمی از جهان، از غرب اروپا تا شرق آسیا، طی عملیات های نظامی ویرانگری همچون نبرد استالینگراد - نبرد کیف - نبرد کورسک - نبرد دونکرک - نبرد نرماندی - نبرد ایو جیما - نبرد بریتانیا - نبرد میدوی - عملیات بارباروسا - نبرد برلین و نبرد اوکیناوا گردید. اما همین جنگ خونین راه را برای بوجود آمدن پیشرفت های بسیاری در علوم مختلف، خصوصا با هدف کاربرد در علوم نظامی گردید. همچنین در کوران این جنگ ویرانگر، انسانهای شجاع و توانمندی نیز ظهور کردند که در دفاع از سرزمین خود با تکیه بر خلاقیت و شجاعت بی نظیر و نبوغ خیره کننده شان، رشادتهای بی نظیری را برجای گذاشتند و نام خود را در تاریخ ماندگار کردند. ارتش ورماخت آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، عرصه ظهور ژنرالهایی با شهرت جهانی بود که از شاخص ترین آنها میتوان به ژنرال اروین رومل ملقب به روباه صحرا، هاینریش هیملر فرمانده ارتش سری وافن اس اس و سازمان مخوف گشتاپو، اریش هارتمن معروف به تکخال خلبانان شکاری جهان، هانس رودل ملقب به شکارچی افسانه ای تانکها، آدولف گالاند ملقب به ژنرال شکاری، هانا رایتش ملقب به بانوی شیردل، اتو اسکورزینی، فرمانده کماندوهای هیتلر و خطرناکترین مرد اروپا، هاینتس گودریان، برترین استراتژیست نبردهای زرهی و هرمان گورینگ، برجستهترین چهره حزب نازی و فرمانده نیروی هوایی آلمان در جنگ جهانی دوم اشاره کرد که در ورای این نامها، آدولف هیتلر، رهبر افسانه ای آلمان و پیشوای بزرگ رایش سوم با شخصیتی منحصر بفرد، خود را بعنوان یکی از معروفترین چهره های قرن بیستم معرفی کرد.
پایگاه آموزشی نگارستان در راستای رسالت آموزشی خود، مروری دارد بر بیوگرافی یکی از معروف ترین کماندوهای ارتش آلمان در جنگ جهانی دوم، بنام اتو اسکورزینی که با عملیات های موفقیت آمیز و خیره کننده اش، پایه گذار و ابداع کننده تشکیل نیروهای کماندویی، امنیتی و جاسوسی گردید.
اتـو اسکورزینی
با گذشت حدود دو سال از شروع جنگ جهانی دوم در سال 1939، با اینکه آلمان بهترین نیروی زمینی را در اختیار داشت و کسی جلودار آن نبود، به نظر میرسید که دیگر روش ساده جنگ، یعنی تهاجم مستقیم و اشغال سرزمین دشمن، کارساز نیست و نیاز به تغییر روش جنگی و یا استفاده همزمان از یک روش جنگی جدید است. بنابراین آلمانیها به تشکیل یک واحد جدید که بتواند در پشت خطوط دشمن فعالیت کند و به انجام فعالیتهای خرابکاری در عمق خاک دشمن بپردازد، اقدام کردند. فرمانده این واحد جدید که زیرنظر وافن اس اس کار میکرد، باید فردی با توانایی فرماندهی، قضاوت درست در وضعیتهای حساس، تجربه جنگی، اهل فن و مهمتر از همه، وفادار به مرام نازی باشد و بنابراین فرماندهان جنگی آلمان، اتـو اسکورزینی را که دارای همة این خصایص بود، به فرماندهی آن واحد انتخاب کردند.
اتـو اسکورزینی در سال 1908 م، در وین ایتخت اتریش متولد شد و پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی تا دانشگاه، مانند پدر خود یک مهندس شد. اسکورزینی بلندقد و تنومند بود و جای زخمی از یک دوئل در دوران دانشجویی بر روی صورت داشت. او در سال 1931 م، به شاخه حزب نازی اتریش پیوست و تا آخر عمر از پیروان مسلک نازی باقی ماند. اسکورزینی در همان دوران جوانی، شجاعت و لیاقت خود را در زمینههای فرماندهی، نظامیگری و سیاست به نمایش گذاشت. به عنوان نمونه در سال 1938 م. هنگامی که آلمان نازی، اتریش را ضمیمه خاک خود کرد، ویلیام میکلاس، رئیسجمهور اتریش را از کشته شدن توسط نازیهای اتریش نجات داد.
پس از شروع جنگ جهانی دوم و تهاجم آلمان به لهستان در اول سپتامبر 1939 م، اسکورزینی تصمیم به خدمت در ارتش گرفت. او در 3 سال و نیم اول از زندگی نظامی خود، نشانی از اینکه یک فرمانده کماندو در 2 سال آخر جنگ خواهد شد، نشان نداد.
اسکورزینی به عنوان یک مهندس، در ابتدا به نیروی هوایی واگذار شد و فرض بر این بود که به یک واحد ارتباطات لوفت وافه ملحق شود. در اولین روز خدمت به او و دیگر کارآموزان گفته شد که مربیان آنها به لهستان فرستاده شده اند و آنها باید به خانه برگردند و بعدا تماس بگیرند. در پاسخ، اسکورزینی درخواست کرد تا آموزش خلبانی ببیند اما به دلیل سن زیادش که برابر 31 سال بود، درخواست او را رد کردند.
3ماه بعد به او گفته شد که می تواند داوطلب خدمت در بخش فنی وافن اس اس شود. لشکر وافن اس اس، ارتش اختصاصی حزب نازی بود که به همراه نیروی زمینی منظم آلمان می جنگید و واحدهای داوطلب آن واحدهایی نخبه به شمار می آمدند.
تنها 11 نفر از همدوره ای های اسکورزینی به همراه او از سد امتحانات ورودی وافن اس اس گذشتند و به پادگان آموزشی لشکر اول وافن اس اس که به لشکر محافظین شخصی هیتلر معروف بود، فرستاده شدند. اسکورزینی در پادگان آموزشی لشکر اول وافن اساس، به آموزش امور فنی پرداخت و با درجه گروهبان دومی، موفق به دریافت گواهی متخصص فنی شد. در همان زمان، تهاجم نیروهای آلمانی به فرانسه در جریان بود و اسکورزینی به برلین فرستاده شد و با اشتیاق فراوان، فرمانده واحد توپخانه سنگین یکی از لشکرهای آلمان را متقاعد کرد که به عنوان افسر فنی نیروهای آلمانی، در تهاجم به خاک فرانسه شرکت کند. او در 18 مه 1940 م. به همراه نیروهای آلمانی وارد پاریس شد و با کسب موفقیت در این مرحله از جنگ، در سال بعد در تهاجم لشکر آلمان به روسیه نیز، به عنوان افسر فنی عازم ماموریت شد. او توانست در روسیه در یک عملیات جنگی واقعی شرکت کند و همچنین یک مدال صلیب آهنی دریافت کند. کمی بعد، او توسط ترکش کاتیوشاهای روسی از ناحیه پشت سر مجروح شد. او نپذیرفت که به خط عقب بازگردد و به جنگ به همراه لشکر رایش ادامه داد تا زمانی که درد معده و درد جراحت سرش او را مجبور کردند تا برای مداوا به وین بازگردد.
پس از خروج از بیمارستان او را به یک زاغه مهمات لشکر اول اس اس فرستادند. این وظیفه برای او دلسرد کننده بود و او درخواست کرد تا دوباره به واحد خود بازگردد. در این دوران او توانست که تعدادی از افسران اس اس را ملاقات کند و تمام نوشته هایی که در مورد عملیات کماندویی موجود بود بخواند. او نظراتش درباره جنگهای نامنظم را برای هرکس که خواستار گوش کردن به یک درجه دار فنی جزء بود، شرح می داد.
نظرات او براساس تجربیاتش مربوط به خط مقدم جبهه روسیه بود و مقصودش، ایجاد واحدهای مخصوص جنگهای نامنظم بود که آن واحدها بتوانند در پشت خطوط جبهه دشمن وارد عمل شوند، در لباس دشمن بجنگند، خرابکاری کنند و اموری از این قبیل را انجام دهند.
واحد ویژه فریدنتال اس اس
تا سال 1943 م. ورماخت نیازی به داشتن یک واحد مخصوص برای عملیات نامنظم در عمق خاک دشمن نداشت. آلمان نیروی زمینی بزرگی را که بهترین نیروی زمینی آن زمان بود، در اختیار داشت و کسی نمی توانست جلوی آن را بگیرد. هیتلر نیازی نمی دید تا یک نیروی کوچک کماندویی را به کشورهای همسایه اش بفرستد. او به سادگی ارتش را می فرستاد تا به آنها هجوم برند و آنها را اشغال کنند.
واحدهای عملیات آلمان در پشت خطوط دشمن در آن زمان بترتیب زیر بود:
1. برای گرفتن اهداف کلیدی به همراه عنصر غافلگیری، از واحد نخبه چتربازان استفاده می شد که آنها تا زمان رسیدن قوای اصلی ارتش از این نقاط کلیدی دفاع می کردند.
2. واحد دیگر هنگ براندبورگ بود که آنها بصورت روان، زبانهای محلی را صحبت می کردند و در لباس دشمن به غافلگیری می پرداختند.
این روش دیگر برای آلمان کفایت نمی کرد. جنگ برخلاف آلمان جریان می یافت و آلمان دیگر نمی توانست به سادگی با تهاجم و اشغال دشمن را از پیش رو بردارد و درنهایت به جایی رسیده بود که نیاز به داشتن یک واحد که واقعا در پشت خطوط دشمن فعالیت کند، احساس می شد. واحدی که توان انجام فعالیتهای زیادی و بخصوص توانایی انجام خرابکاری در عمق خاک دشمن را داشته باشد.
درحالیکه عملیات نامنظم در عمق خطوط دشمن شامل توسعه نظامی عملیات جاسوسی و خرابکاری توسط جاسوسان آلمانی بود، واحد جدید شروع به کار کرد. این واحد برای آوسلند اس دی(بخش امنیت خارجی)، یعنی واحد خارجی جاسوسی سازمان امنیت کار می کرد. سازمان امنیت سازمانهایی مانند گشتاپو (پلیس مخفی)، اس دی (امنیت داخلی)، آوسلند اس دی (امنیت خارجی)، اداره آگاهی و جوخه های مرگ که در کشورهای تحت اشغال دست به کشتار وسیع می زدند را در بر می گرفت.
واحد جدید، زیر نظر وافن اس اس باید توانایی حمله و خرابکاری بیشتری نسبت به یک جاسوس منفرد یا یک تیم جاسوسی کوچک می داشت. بنابر این در ابتدای سال 1943 م. اعلام شد که وافن اساس، اقدام به تأسیس یک واحد ویژه کرده است و به یک فرمانده فنی آموزش دیده نیاز دارد. آنها به دنبال کسی بودند که توانایی فرماندهی، قضاوت درست در وضعیتهای حساس، تجربه جنگی، توانایی های فنی داشته باشد و مهمتر از همه به مرام نازی وفادار باشد.
اسکورزینی نیز با شنیدن این خبر، بلافاصله خود را معرفی کرد. پس از کشته شدن هایدریش، رئیس سازمان امنیت به دست وطن پرستان چک، کاتنبرنر که قبلا رئیس حزب نازی اتریش بود، در سال1943 م. رئیس جدید سازمان امنیت شد. او اسکورزینی را از قبل می شناخت و با اینکه می دانست اسکورزنی با 35 سال سن، فقط یک ستوان است، اما او را مناسب برای فرماندهی واحد جدید می دانست.
اسکورزینی در پادگان آموزشی فریدنتال، نزدیک برلین شروع به کار کرد. واحد او ابتدا واحد ویژه اساس فریدنتال و سپس واحد شکارچیان اساس برلین نامیده شد. در نوامبر 1944 م. دوباره نام واحد او به واحد نبرد مرکزی اساس تغییر یافت و واحد کوچک او، تا پنج گردان گسترش یافت.
به این ترتیب، واحد جدید اسکورزینی برای بخش واحد خارجی جاسوسی سازمان امنیت شروع به کار کرد. اسکورزینی نیز آموزشهای خاص مأموریتهای ویژه را به افراد تحت امرش آغاز کرد که مهمترین آنها این بود که عملیات آنها در پشت خطوط دشمن، تا حد امکان باید بدون شلیک باشد. او میگفت: مردانم را به جلو میرانم، ولی اسلحهام را شلیک نمیکنم.
اسکورزینی پس از رسیدن به مقام فرماندهی کماندوهای هیتلر، موفق به انجام مأموریتها و اقدامات ویژه و موفقیتآمیزی برای آلمان شد که بر محبوبیت و اعتبارش در نزد هیتلر افزود. از جمله اینکه در 26 ژوئیه 1942 م. وقتی که بنیتو موسولینی، متحد و دوست آدولف هیتلر، توسط پادشاه و نظامیان ایتالیا از مقام نخستوزیری ایتالیا برکنار و دستگیر شد، هیتلر جهت آزادی و به قدرت رساندن دوباره موسولینی، اسکورزینی را به عنوان مأمور ویژه خود به ایتالیا اعزام کرد.
عملیات اواک، جستجو و نجات موسولینی
در26 جولای1943، زمانی که هیتلر فهمید متحد و دوستش بنیتو موسولینی، توسط هموطنانش برکنار و بازداشت شده است، سروان اوتو اسکورزینی و کماندوهایش کاملا آماده عملیات بودند. مردم ایتالیا پس از 4 سال که وعده های پیروزی را از موسولینی شنیده بودند، بیشتر متصرفات خود را در شمال آفریقا از دست داده بودند و حال سیسیل بعنوان بزرگترین جزیره ایتالیا نیز از دست رفته بود و متفقین آماده حمله به خاک اصلی ایتالیا می شدند. آنها از خودبزرگ بینی موسولینی خسته شده بودند.
سرنگونی موسولینی به سرعت و بدون خونریزی انجام شد. در نشستی در انتهای شب، اعضای مرکزی حزب فاشیست، موسولینی را به خاطر اشتباهاتش متهم کردند و در برابر او برای اولین و آخرین بار رای گیری کردند. روز بعد پادشاه، موسیلنی را به ویلای خود دعوت کرد و به او گفت که تمام ایتالیایی ها از او نفرت دارند و او باید مقام خود را ترک کند. پس از ترک ویلای پادشاه ایتالیا، موسولینی توسط دژبانهای ژاندارمری دستگیرشد. پادشاه ایتالیا، ژنرال بادوگلیو، رئیس ستاد مشترک ارتش را به عنوان نخست وزیر موقت انتخاب کرد.
خشم آدولف هیتلر، نه تنها به خاطر سرنگونی دوستش بود بلکه به این خاطر بود که برای موسولینی کاری از دستش بر نمی آمد. او نمی توانست با حمله به ایتالیا تلافی کند چرا که ایتالیا هنوز متحد جنگی او بود و دولت جدید ایتالیا به او اطمینان داده بود که در کنار او بایستد. برای هر دو طرف جنگ، واضح بود که ایتالیا به زودی تغییر جبهه می دهد و موسولینی را تسلیم نیروهای متفقین می کند. تمام آنچه هیتلر می توانست انجام دهد این بود که موسولینی را قبل از اینکه تحویل متفقین شود، بیابد و او را نجات دهد تا بلکه بتواند او را دوباره به قدرت بازگرداند تا به عنوان دست نشانده نازیها در ایتالیا حکومت کند.
در 26 جولای 1943 م. یک روز پس از بازداشت موسولینی، اسکورزینی و 5 نفر از دیگر فرماندهان واحدهای نخبه نظامی به مقر فرماندهی آدولف هیتلر در پروس شرقی احضار شدند. در آنجا هیتلر بدون اینکه علت این ملاقات را بیان کند، پس از معرفی به سادگی از آنها، دو سوال پرسید:
اول اینکه آیا شما با ایتالیا آشنا هستید و دوم اینکه درباره ایتالیا چه فکر می کنید؟
به سوال اول تنها اسکورزینی بود که پاسخ مثبت داد، چرا که 9 سال قبل ماه عسلش را در آن کشور گذرانده بود. دیگران به سوال دوم پاسخهایی از روی سیاست می دادند از قبیل اینکه ایتالیا متحد آلمان است. اسکورزینی تصمیم به قمار گرفت و تنها جواب داد: من یک اطریشی هستم، پیشوا.
این پاسخی کوتاه بود که معنای بزرگی در خود داشت. او می دانست که هیتلر در اصل اطریشی است و می دانست که اطریشی ها به صورت سنتی درباره ایتالیا چگونه فکر می کنند. چرا که اطریش مجبور شد پس از پایان جنگ جهانی اول، مقداری از خاک خود را به ایتالیا بدهد.
قمار نتیجه داد و آدولف هیتلر، دیگر فرماندهان را مرخص کرد و پس از آن به اسکورزینی گفت که در ایتالیا چه اتفاقاتی روی داده است. هیتلر به اسکورزینی گفت که ماموریتی با بیشترین اهمیت استراتژیک را به او واگذار می کند. او باید موسولینی را قبل از اینکه به متفقین تحویل داده شود، بیابد و نجات دهد.
سپس هیتلر برای آسودگی و پنهانکاری، اسکورزینی را تحت فرمان ژنرال اشتودنت فرمانده لشکر چترباز قرار داد. اشتودنت نیز در همان روز و به همان منظور با تعداد زیادی چترباز به ایتالیا فرستاده شده بود. در ضمن اگر لازم به اشغال رم می شد، اشتودنت باید آمادگی های لازم را کسب می کرد. برای ایتالیایی ها اسکورزینی با یونیفرم واحد چترباز، آجودان ژنرال اشتودنت محسوب می شد.
پس از ملاقات با ژنرال اشتودنت در مقر هیتلر در همان شب، اسکورزینی به معاونش، کارل رادل تلفن کرد و به او گفت که ماموریتی به وی محول شده است که نمی تواند درباره آن پشت تلفن صحبت کند. اسکورزینی از وی خواست تا آماده شود و لیست بلندی از تجهیزات مختلف از تفنگ و مواد منفجره گرفته تا رنگ موی سیاه و ردای کشیشان برای طلوع خورشید آماده کند. رادل همچنین باید 40 نفر از بهترین افراد واحد مخصوصا کسانی که به زبان ایتالیایی مسلط بودند، انتخاب می کرد و به همراه 10 نفر از پرسنل بخش امنیت خارجی در یونیفرم چتربازان به سرفرماندهی آلمان در خارج از رم می فرستاد.
در هفت هفته بعد، اسکورزینی هرچه بیشتر به واحدهای اطلاعاتی آلمان کمک می کرد تا بتوانند محل نگهداری موسولینی را بیابند و اطلاعات تاکتیکی لازم را برای نقشه عملیات نجات وی فراهم کنند. به عبارتی دیگر، به علاوه استفاده از منابع اطلاعاتی زیادی که آلمانها در ایتالیا داشتند، واحد اس اس تحت فشار هیتلر، حتی مجبور به استفاده از طالع بینان و روانشناسان برای یافتن مکان موسولینی نیز شد. در طی آن هفت هفته، ایتالیایی های بدگمان، سه بار جای موسولینی را عوض کردند تا کوشش برای نجات وی را ناکام گذارند. همچنین نگهبانهای زیادی از ژاندارمری برای محافظت از موسولینی بکار گمارده شدند. در این مدت، سه بار محل نگهداری او توسط آلمانها شناسایی شد و هر بار قبل از اینکه به محل نگهداری او حمله شود، ایتالیایی ها او را جابجا کردند.
اولین بار موسولینی را به جزیره کوچک پونزا در سواحل ناپل فرستادند. اما هنگامی، آلمانها به این اطلاعات پی بردند که قبلا موسیلنی جابجا شده بود. سپس فهمیدند که او را در جزیره کوچک لامادالنا نزدیک جزیره ساردنی در 150 مایلی غرب خاک اصلی ایتالیا نگهداری می کنند. اسکورزینی یکی از کماندوهایی را که به ایتالیایی صحبت می کرد را در لباس یک ملوان، به آن جزیره فرستاد. چند روز بعد او گزارش کرد که موسولینی را در ویلایی از فاصله دور دیده است. اسکورزینی با یک فروند بمب افکن هاینکل111، برای برداشتن عکسهای هوایی به آن محل رفت. بمب افکن توسط جنگنده های متفقین سرنگون شد و در دریا افتاد اما اسکورزینی و خدمه بمب افکن توسط یک ناوشکن ایتالیایی نجات یافتند. اما قبل از اینکه آلمانها به جزیره لامادالنا هجوم برند، فهمیدند که موسولینی توسط یک هواپیمای آبنشین به مکانی نامعلوم منتقل شده است.
محل جدید نگهداری موسولینی توسط هربرت کاپلر، وابسته پلیس آلمان در سفارت رم کشف شد. او یک پیام رادیوی پلیس ایتالیا را که درظاهر بی معنی بود، شنود کرد که در مورد آمادگی در اطراف گران ساسو بود. تجربه و بدگمانی کاپلر او را به این سمت راهنمایی کرد که موسولینی را در هتل ویژه اسکی بازها در بالای کوه گران ساسو نگه می دارند. تنها راه دسترسی به او توسط تله کابینی بود که از دره پایین به بالای کوه کشیده شده بود. اطلاعات بیشتر، آلمانها را متقاعد کرد که موسولینی احتمالا در آن کوه زندانی است.
آلمانها اکنون کاملا سراسیمه بودند. در سوم سپنامبر1943م. متفقین به خاک اصلی ایتالیا حمله کردند و در هشتم سپتامبر ایتالیا به متفقین تسلیم شد و در روز بعد متفقین در شمال ایتالیا، نزدیک ناپل پیاده شدند. ایتالیا هنوز به دشمن آلمان بدل نشده بود اما دیگر متحد آلمان نبود و آلمانها در ضیق وقت قرارداشتند. تدارکات نه تنها به خاطر وضعیت جدید سیاسی در حداقل بود بلکه بمبارن سنگین متفقین، پایگاه های آلمان را در نزدیک رم در هم کوبیده بود.
اینبار اسکورزینی با یک فروند هاینکل111، بر فراز گران ساسو به پرواز درآمد و با یک دوربین دستی، عکسهایی از محل تهیه کرد. پس از بازگشت، یک نقشه ساده حمله به سرعت توسط ژنرال اشتودنت، اسکورزینی و یکی از فرماندهان چترباز بنام هارالد مورس تهیه شد. نقشه ساده بود اما راحت نبود.
طرح و نقشه عملیاتی اسکورزینی
• دوازده فروند گلایدر هجومی که هر کدام ظرفیت حمل نه سرباز و یک خلبان را داشتند، باید از هواپیماهایی که آنها را یدک میکشیدند، در نزدیکی محل نگهداری موسولینی، جدا می شدند. هر گلایدر با یک دقیقه فاصله از گلایدر قبلی جدا می شد. خلبانان گلایدر باید با باد وحشی در ارتفاع بالای 9500 پا می جنگیدند و در یک زمین کوچک در نزدیکی هتل اسکی فرود می آمدنذ. هتلی که توسط صخره ها و شیبهای تند از هر طرف محاصره شده بود.
• بر روی زمین، کماندوها باید به هتل یعنی جایی که فرض شده بود موسولینی را در آن نگه می دارند، هجوم می بردند تا هرچه سریعتر و قبل از اینکه نگبانان بتوانند به موسولینی شلیک کنند، او را آزاد کنند. نگهبانان ایتالیایی باید شکست می خوردند و قله امن می شد.
• نیروی دوم که توسط سرگرد مورس هدایت می شد، همزمان باید با خودروهای شنی دار به ایستگاه تله کابین در دره حمله می کرد و آنجا را اشغال می نمود.
• پس از آن باید موسولینی توسط یک هواپیمای سبک از گران ساسو، فراری داده می شد.
نیروهای هوابرد که جمعا 108 نفر بودند از 81 چترباز در 9 گلایدر و 25 نفر از افراد واحد اسکورزینی تشکیل شده بودند. کماندوها و یک میهمان ویژه اسکورزینی در 3 فروند گلایدر سوار شده بودند. مهمان مخصوص اسکورزینی، ژنرال فرناندو سولتی، فرمانده ژاندارمری ایتالیا بود که توسط کماندوهای اسکورزینی ربوده شده بود و به اجبار سوار گلایدر اسکورزینی شده بود. اعتقاد بر این بود که حضور او در حمله، باعث بیشتر گیج شدن نگهبانها می شد.
زمانی برای تغییر نقشه ها نبود و خلبانان یدک کش که گلایدرها را می کشیدند، باید به سادگی هواپیمایی را که توسط افسر اطلاعاتی ژنرال اشتودنت هدایت می شد، دنبال می کردند. با وجود گرفتاری های قبل و بعد از هجوم، عملیات در دوازدهم سپتامبر1943م. یک موفقیت تمام عیار بود. تنها مجروحین عملیات، متعلق به آخرین گلایدر بودند که در هنگام فرود آمدن، دچار سانحه شد و چند نگهبان ایستگاه تله کابین در دامنه کوه. نکته مهم این بود که هیچ کس در طی عملیات کشته نشد.
گلایدر حامل اسکورزینی در ابتدا گلایدر دوم در ردیف خود بود اما در طی پرواز، هواپیمای یدک کشی که خلبان آن، نقشه را داشت، مجبور شد که از جلوی ردیف کنار رود و خلبان یدک کشی که گلایدر اسکورزینی را به دنبال می کشید ناگهان خود را بدون نقشه در جلوی کاروان دید. اسکورزینی با چاقوی خود پنجره کوچکی در کف گلایدر بوجود آورد و با تکیه بر مسیری که قبلا برای عکس برداری طی کرده بود و عکسهایی که گرفته بود، خلبان هواپیمای یدک کش را در مسیر صحیح هدایت کرد.
پس از فرود در نزدیک هتل، اسکورزینی درحالیکه ژنرال سولتی را به جلو هل می داد به جستجوی نزدیک ترین در هتل پرداخت. در این هنگام موسولینی را از پنجره یکی از اتاقهای طبقه دوم دید و این امر به تعیین مکان دقیق موسولینی کمک زیادی کرد. اسکورزینی فریاد زد تا موسولینی به داخل برود تا از برخورد اتفاقی گلوله به وی جلوگیری شود و سپس در هتل منفجر شد. نگهبانان ایتالیایی وقتی که فریاد ژنرال سولتی را شنیدند که می گفت شلیک نکنند بیشتر سردرگم شدند و کمتر از یک دقیقه بعد اسکورزینی در اتاق موسولینی را شکست و در حالیکه 2 نفر دیگر از کماندوهایش از پنجره داخل شدند، نگهبانان او را خلع سلاح کرد. پس از اینکه امنیت موسولینی در اتاقش تامین شد، اسکورزینی به موسولینی سلام نظامی داد و اظهار داشت که او توسط هیتلر برای نجات وی فرستاده شده است.
در طی چند دقیقه، تمام نگهبانان ایتالیایی مستقر در هتل و ایستگاه بالایی تله کابین، بدون حتی یک شلیک خلع سلاح شدند و در پایین کوه سربازان سرگرد مورس پس از رد و بدل کردن یک تیراندازی کوتاه ایستگاه پایین کوه را گرفتند. موسولینی در بیرون از هتل منتظر هواپیمای سبکی بود که قرار بود او را به محل امنی ببرد.
هواپیمای لک لک، یک هواپیما دو نفره سبک بود که توسط سروان هنریش گرلاخ، خلبان شخصی ژنرال اشتودنت هدایت می شد. پس از اینکه او با موفقیت فرود آمد، اسکورزینی خود را به زور در محفظه کوچک بار در پشت اتاقک هواپیما جا داد. او بعدها توضیح داد که در صورتی که اتفاقی برای موسولینی می افتاد او دوست نداشت که به هیتلر گزارش آن را شخصا بدهد. او ترجیح می داد، بمیرد تا اینکه بگوید پس از نجات موفقیت آمیز موسولینی، او در برخورد با کوه ها کشته شده است.
سروان گرلاخ نیز نگرانی های خاص خود را داشت. باند برای بلند شدن موفقیت آمیز بسیار کوتاه بود و در میانه آن چاله بزرگی بود که در عکسهای هوایی گرفته نشده بود. وزن هواپیما توسط اسکورزینی سنگین شده بود و فشار هوا در ارتفاع 9500 فوتی، کمتر از آن بود که نیروی کافی برای بلند شدن هواپیما تهیه کند.
او به چتربازان گفت که هواپیما را با دست نگه دارند و سپس گاز هواپیما را تا آخر باز کرد و آنگاه به چتربازها علامت داد تا هواپیما را رها کنند. پس از رسیدن به چاله گرلاخ فرمان هواپیما را اندکی به عقب کشید و هواپیما کمی از زمین بلند شد و پس از عبور از گودال دوباره به زمین افتاد. با اعصابی پولادین، گرلاخ پس از رسیدن به پرتگاه انتهای باند به پایین شیرجه زد و سپس به آهستگی فرمان هواپیما را به عقب کشید تا هواپیما در ارتفاع درختان قرار گرفت و برای اجتناب از درگیری با جنگنده های متفقین در همین ارتفاع پرواز کرد. او به مسافرانش نگفت که پس از این که بلند شدند، موتور هواپیما آسیب دیده است و خوب کار نمی کند.
به هر حال، آن عملیات با موفقیت انجام شد. در طی چنددقیقه، همه نگهبانان ایتالیایی مستقر در نزدیکی محل زندان موسولینی، بدون شلیک حتی یک گلوله خلع سلاح شدند و اسکورزینی پس از جابهجا کردن موسولینی در چندین مرحله و توسط هواپیماهای مختلف، توانست موسولینی را نزد آدولف هیتلر ببرد.
اسکورزینی در کنار موسولینی پس از عملیات نجات
تمام افراد کلیدی این عملیات، استحقاق ترفیع و مدال داشتند. اسکورزینی به درجه سرگردی رسید و یک قطعه مدال صلیب شوالیه دریافت کرد و معروف شد. هربرت کاپلر، پلیسی که مکان موسولینی را یافت نیز ارتقاء یافت و مدال گرفت. سروان گرلاخ به خاطر انجام دادن یکی از سخت ترین تیک آف ها، در طول تاریخ هوانوردی به مدال صلیب شوالیه دست پیدا کرد. تعداد دیگری از خلبانها، پرسنل اطلاعاتی و نظامی از جمله کارل رادل، معاون اسکورزینی نیز ارتقاء درجه یافتند و یا مدال گرفتند.
اتـو اسکورزینی، فرمانده کماندوهای هیتلر، زمانی شناخته شد که در برنامه های برون مرزی رادویی آلمان نازی در سپتامبر1943م. به عنوان خطرناکترین مرد اروپا معرفی شد. او در هجوم هوایی موفقیت آمیزی که منجر به نجات موسولینی شد، نقشی کلیدی بازی کرد. این عملیات بهمراه موفقیتهایی که بعدها به دست آورد، رسانه های غربی را مجبور کرد تا او را به عنوان خطرناکترین مرد اروپا معرفی کنند.
پس از موفقیت اسکورزینی در عملیات نجات موسولینی، او توانست با گرفتن امکانات و نیرو از آدولف هیتلر، واحد نظامی خود را گسترش دهد و به تدریج بر دیگر واحدهای ویژه آلمان نیز از نظر عملیاتی و آموزشی مسلط شود. در میان این واحدها، غواصان خرابکار نیروی دریایی و خلبانان انتحاری نیروی هوایی که از روی خلبانان کامیکازه ژاپن الگوبرداری شده بودند، از اهمیت ویژهای برخوردار بودند.
شاید بتوان گفت از آنجا که اسکورزینی، هیتلر را اتریشی الاصل و هموطن خود میدانست، برای موفقیت هیتلر و حفظ جان او اهمیت خاصی قائل بود. این امر به هنگام توطئه گروهی از افسران عالیرتبه ارتش آلمان علیه هیتلر و تلاش جهت سرنگونیاش کاملاً مشهود است.
در آن توطئه که در بیستم ژوئیه 1944 م. اتفاق افتاد، اسکورزینی با عجله به برلین رفت و در فرو نشاندن اغتشاش کمک بسیاری کرد. او یک دسته از کماندوهایش را فرا خواند تا امنیت ساختمان محل استقرار هیتلر را تأمین کنند و سپس خودش به سرفرماندهی نیروهای زرهی رفت تا از امکانات و تجهیزات نظامی آن استفاده نماید. اسکورزینی توانست تعدادی از فرماندهان کودتا را دستگیر و به زندان گشتاپو منتقل کند و تا 36 ساعت بعد، به عنوان فرمانده، کنترل آنجا را در دست بگیرد.
اسکورزینی با نجات جان آدولف هیتلر توانست بیش از گذشته اعتماد هیتلر را جلب کند و به همین دلیل پس از سه ماه، هیتلر فرماندهی همه واحدهای ابوهر (واحد اطلاعاتی) را به اسکورزینی سپرد. سپس در اکتبر 1944 م، هنگامی که دیکتاتور مجارستان، میکلوس هورسی که متحد هیتلر بود، شروع به مذاکره پنهانی با روسیه جهت تسلیم شدن کرد، آدولف هیتلر واحد کماندویی اسکورزینی را به سوی او فرستاد تا هورسی را مجبور به توقف مذاکرات سازد. اسکورزینی و نیروهایش، پسر هورسی را دزدیدند و به آلمان بردند، ولی چون هورسی باز هم حاضر به توقف مذاکرات نشد، آنان به دژی که هورسی در آن استقرار داشت هجوم بردند و با انجام یک عملیات غافلگیرانه، هورسی را با یک نخستوزیر طرفدار آلمان عوض کردند.
اسکورزینی پس از بازگشت از مجارستان، توسط آدولف هیتلر به درجه سرهنگ دومی ارتقاء یافت و مأموریت جدیدی به او واگذار شد. مأموریت اسکورزینی این بود که همراه با سربازان مسلطّ به زبان انگلیسی خود با لباس و تجهیزات سربازان آمریکایی به پشت خطوط متفقین نفوذ کرده و آشفتگی ایجاد کند تا حمله اصلی آلمانیها، بهتر انجام شود.
اسکورزینی دستور داد که علاوه بر جیپهای غنیمت گرفته شده از متفقین، از تانکهای پانتر و دیگر خودروهای آلمانی که دوباره رنگ شده بودند تا همانند خودروهای متفقین به نظر آیند، استفاده شود و به این ترتیب اسکورزینی برای مدتی محدود، فرمانده واحد موقتی شد که تیپ 150 اساس، نامیده شد.
مأموریت اسکورزینی و نیروهایش بسیار موفقیتآمیز بود و علاوه بر خسارت مستقیمی که فعالیتهای آنان در لباس سربازان آمریکایی به متفقین وارد کرد، اخبار فعالیتهای آنان که توسط متفقین ردیابی میشد، عکسالعملهایی را به همراه داشت که خود باعث خسارت بیشتری برای متفقین میگردید. حرکت افسران و نیروهای کمکی متفقین بسیار کند شد، زیرا جهت شناسایی افسران آمریکایی، نقاط بازرسی زیادی ایجاد گردید و بدگمانی آشکاری در بین آمریکاییها، به خاطر اوراق شناساییشان به وجود آمد.
این عملیات اسکورزینی، آخرین عملیات ارتش از رمق افتاده آلمان بود و در ماههای بعد که ناگهان آلمان از دو طرف شروع به واگذاری زمین به مهاجمان کرد، اسکورزینی به عنوان یک فرمانده نظامی با تجربه هیتلر، لیاقت خود را برای آخرین بار نشان داد. او یک موضع دفاعی برای آلمان در کنار رود اودر در 50 مایلی شرق برلین ایجاد کرد و توانست آن موضع را در آن لحظات حساس، با موفقیت حفظ کند.
پس از آن عملیات، آدولف هیتلر دوباره اسکورزینی را فرا خواند و یک قطعه مدال صلیب شوالیه با برگهای بلوط به او اهدا کرد. سپس دو روز قبل از خودکشی هیتلر، اسکورزینی به آخرین مأموریتش فرستاده شد و به باواریا در جنوب آلمان رفت تا فرماندهی نیروهای آلمانی را برای دفاع از دژ آلپی، بر عهده بگیرد. اما وقتی به آنجا رسید، دیگر چیزی برای فرماندهی باقی نمانده بود و 10 روز بعد که جنگ تمام شد، خطرناک ترین مرد اروپا، تسلیم متفقین گردید.
اسکورزینی در دادگاه نورنبرگ که پس از جنگ جهانی دوم، برپا شد، به اتهام ارتکاب جنایات جنگی محاکمه شد اما چون فرمانده نیروهای ویژه انگلیس اظهار کرد که نیروهای ویژه متفقین نیز گاهی اوقات در لباس دشمن به جنگ میپرداختند، تبرئه و از اردوگاه اسرای جنگی آزاد شد.
پس از آن اسکورزینی مانند بسیاری از نازیها به آرژانتین رفت و سالها به عنوان یک مشاور امنیتی مشغول کار شد. او مدتی هم مشاور امنیتی جمال عبدالناصر بود و سرانجام به اسپانیا رفت و با ایجاد یک شرکت موفق فنی، فردی بسیار ثروتمند شد و سرانجام در سال 1975 م. درگذشت.
{plusone}