ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

نگارستان

آدولف هیتلر پیشوای رایش سوم

آدولـف هیتلر رهبر افسانه ای آلمان و پیشوای بزرگ رایش سوم

آدولـف هیتلر

جنگ جهانی دوم بعنوان مخوف ترين و هولناک ترین نبرد تاريخ، مسبب یک تراژدی انسانی بزرگ بود و باعث ریختن خون هزاران انسان بیگناه و ویرانی نیمی از جهان، از غرب اروپا  تا شرق آسیا، طی عملیات های نظامی ویرانگری همچون نبرد استالینگراد، نبرد کیف، نبرد کورسک، نبرد دونکرک، نبرد نرماندی، نبرد ایو جیما، نبرد پرل هاربر، نبرد بریتانیا، نبرد میدوی، عملیات بارباروسا، نبرد برلین و نبرد اوکیناوا گردید.

اما همین جنگ خونین راه را برای بوجود آمدن پیشرفت های بسیاری در علوم مختلف، خصوصا با هدف کاربرد در علوم نظامی گردید. همچنین در کوران این جنگ ویرانگر، انسانهای شجاع و توانمندی نیز ظهور کردند که در دفاع از سرزمین خود با تکیه بر خلاقیت و شجاعت بی نظیر و نبوغ خیره کننده شان، رشادتهای بی نظیری را برجای گذاشتند و نام خود را در تاریخ ماندگار کردند.

ارتش ورماخت آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، عرصه ظهور ژنرالهایی با شهرت جهانی بود که از شاخص ترین آنها میتوان به فیلد مارشال اروین رومل ملقب به روباه صحرا، هاینریش هیملر فرمانده ارتش سری وافن اس اس و سازمان مخوف گشتاپو، اریش هارتمن معروف به تکخال خلبانان شکاری جهان، هانس رودل ملقب به شکارچی افسانه ای تانکها، آدولف گالاند ملقب به ژنرال شکاری، هانا رایتش ملقب به بانوی شیردل، اتو اسکورزینی، فرمانده کماندوهای هیتلر و خطرناکترین مرد اروپا، فیلد مارشال فردریش پاولوس فرمانده ارتش ششم آلمان در استالینگراد، هاینتس گودریان، برترین استراتژیست نبردهای زرهی و هرمان گورینگ، برجسته‌ترین چهره‌ حزب نازی و فرمانده نیروی هوایی آلمان در جنگ جهانی دوم اشاره کرد که در ورای این نامها، آدولف هیتلر، رهبر افسانه ای آلمان و پیشوای بزرگ رایش سوم با شخصیتی منحصر بفرد، خود را بعنوان یکی از معروفترین چهره های قرن بیستم معرفی کرد.

آدولـف هیتلر، پیشوای بزرگ رایش سوم

آدولـف هیتلر

آدولف هیتلر رهبر افسانه ای رایش سوم را می توان بزرگترین مرد اروپا در کل تاریخ دانست. آدولف هیتلر فرزند آلویس هیتلر و کلارا هیتلر در 20 آوریل 1889، دریک غروب بهارى در منطقه سرسبز باواریا (مرز میان آلمان و اتریش)، چشم به جهان گشود. نام هیتلر را به گونه های مختلفی از جمله هیدلر، هویتلر تلفظ میشده است. کلارا هیتلر مادر آدولـف، شش بچه به دنیا آورد. تنها آدولف که دومین فرزندش بود و خواهر کوچکش پاولا در کودکی زنده ماندند.

آلویس هیتلر کارمند اداره گمرک بود و به همین جهت دوست داشت که پسرش نیز راه او را ادامه دهد وکارمند شود. از این رو با آنکه درآن زمان در وضعیت مالى بدى قرار داشت پسرش را براى تحصیل به مدرسه فرستاد اما آدولـف نمى خواست کارمند شود. او کارمند شدن را همانند اسارت مى دانست و از اینکه بله قربان گوى کس دیگرى باشد متنفر بود. به همین جهت با آنکه پدرش سخت مخالف بود به هنر نقاشى روى آورد. دیرى نپایید که نخست پدر و سپس مادرش را از دست داد. در ژانویه 1903، الویس مُرد، ودر دسامبر 1907، کلارا به دلیل ابتلا به سرطان سینه درگذشت. هیتلر علاقه زیادی به مادرش داشت ولی می توان گفت که از پدرش متنفر بود، کسی که اهل انضباط بود. در کتاب نبرد من، آدولف لحنی مودبانه درباره پدرش دارد و اظهار می کرد که تصمیم جدی که برای نقاش شدن داشته است، باعث اختلاف نظرات بسیاری در بین آنها شده بود.

آدولف 18 ساله، اندکی پس از مرگ مادرش مجبور شد لینز را به قصد وین پایتخت بزرگ و ثروتمند آن زمان اروپا، در جستجوی نقاش شدن ترک کند که در آنجا روزگار سختى را پشت سرگذاشت. آدولف هیتلر یک پسر باهوش بود اما دوبار در آزمون پذیرش دبیرستان لینز مردود شد، او شیفته سخنرانی های پرفسور لئوپولدپُچ شده بود، کسی که در عقیده مرد جوان تاثیر زیادی داشت.

او حقوق یتیمی داشت و به عنوان یک طراح، برای خانه ها و ساختمان های مجلل مشغول به کارشد. حقوق یتیمی او در سال 1910 قطع شد، اما مقداری پول از خاله اش به ارث برد که پول موروثی او نیز به زودی تمام شد. برای چندین سال او از روی کارت پستال ها نقاشی می کرد و آنها را به تاجران می فروخت.

هنوز آدولف هیتلر در حاشیه شهر و در محله های بی خانمانها زندگی می کرد. او در اوقات فراغتش بارها در اُپرای تالار کنسرت وین شرکت کرده بود، به خصوص اساطیر اسکاندیناوی که توسط ریچارد وگنر اجرا می شد. واگنر موسیقیدان مورد علاقه هیتلر بود و بعدها پس از به قدرت رسیدن هیتلر، همواره در میهمانی های او موسیقی واگنر نواخته میشد. از نظر آدولف هیتلر، موسیقی واگنر نشانه کامل موسیقی ژرمن بود و موسیقی ها هرچه از سبک واگنر فاصله میگرفتند، فاسدتر و غیرقابل پذیرش تر میشدند.

او همچنین اوقات بسیاری را به مطالعه می گذراند. آدولف هیتلر در سالهای اقامت خود در وین، به عضویت یک گروه فعال ضد یهود در آمد. در آن زمان، اهالی وین، مردم یهودی را تحقیر می کردند. علاوه بر این مخالفت با یهود، ریشه ای عمیق در فرهنگ کاتولیک های اتریش داشت. وین دارای یک جامعه بزرگ یهودی شامل بسیاری از یهودی های ارتدکس اروپای شرقی بود. هیتلر تحت تاثیر روزنامه نگارانی هم چون لنز ون لیبن فیلز و سیاستمدارانی چون کارل لوگر، شهردار وین، یا جورج ریتر ون اسچونر قرار گرفت و به واسطه آنها، آدولف هیتلر به برتری نژاد آریایی اعتقاد یافت که این اساس شکل گیری تفکر سیاسی او بود.

سرانجام هیتلر باور نمود که یهودی ها دشمن فطری و مسلم آریایی ها هستند و همچنین عامل اصلی مشکلات اقتصادی آلمان می باشند. در سال 1913، آدولف هیتلر برای اجتناب از خدمت سربازی در ارتش اتریش-مجارستان، به مونیخ نقل مکان کرد. بیشتر هم نژادان آلمانی او نیز این مشکل را داشتند. ارتش اتریش بعدها او را بازداشت کرد و مورد آزمایش جسمانی قرار داد که برای خدمت نامناسب تشخیص داده شد.

او مجاز به بازگشت به مونیخ شد اما وقتی در آگوست 1914، امپراطوری آلمان جنگ جهانی اول را آغاز کرد، آدولف به آلمان هجرت کرد و چون دارای تعصبات ملى قوی بود، برای لشگر باواریا  داوطلب شد. او یک سرباز وظیفه فعال بود که به عنوان پیغام آور در فرانسه و بلژیک در معرض دید آتش دشمن خدمت کرد. اگر چه خدمت آدولف هیتلر قابل تقدیر بود، ولی به خاطر اینکه تابعت آلمانی او مفقود شده بود، هرگز به بالاتر از سرجوخه ترفیع نیافت. او در دسامبر 1915، برای شجاعت در جنگ، نشان صلیب آهنی  درجه دو و در آگوست 1918، صلیب آهنی درجه یک که به ندرت به سرجوخه ها اعطا می شد را دریافت کرد که تا آخر عمر با افتخار به گردن مى آویخت.

در مدت جنگ، آدولف هیتلر یک آلمانی میهن پرست دو آتشه شد، هرچند او تا سال 1932، تابعیت آلمانی نداشت اما مانند بسیاری از مردم به شکست ناپذیری ارتش آلمان اعتقاد داشت. سرجوخه هیتلر علیرغم مأموریت های خطرناکی که انجام می داد، به طرز شگفت انگیزی خوش اقبال بود وهیچوقت آنقدر جراحت جدی برنداشت که نتواند به واحدش درجبهه بازگردد، واقعیتی که او را بسیار خشنود می ساخت. اما در13 اکتبر1918، این خوش شانسی و رشادت های او درجنگ جهانی اول به آخررسید و هنگامی که آدولف هیتلر و همکاران پیام رسانش در صف، منتظر دریافت جیره غذایی خود بودند، سربازان  بریتانیایی، شروع به  پرتاب گلوله های انفجاری توپ در آن نزدیکی کردند. این گلوله ها حاوی گاز سمی و کشنده کلر بودند که هیتلر و دیگران به سرعت ماسک های ضد گازشان را  گذاشتند، اما پیش از آن درمعرض گاز قرار گرفته بودند.

تا صبح روز بعد عده ای  ازافراد مرده و عده ای دیگر نظیر هیتلر که دچارمشکلات تنفسی و بینایی شده بودند را به  بیمارستانی در آن نزدیکی انتقال دادند. طی چند هفته بینایی آدولف هیتلر بازگشت و درفکر بازگشت به واحد خودش بود که خبر شکست آلمان به گوشش رسید.

آلمان در نوامبر سال 1918، تسلیم شده بود و این تلخ ترین چیزی بود که تا آن زمان شنیده بود. هیتلر به خاطر تسلیم شدن آلمان، دچار شوک شدیدی شد، زیرا امپراطوری آلمان دیگر وجود نداشت و کمونیستها و شورشیان، برپایتخت مسلط شده بودند. برای آدولف هیتلر، زمان ناامیدی مطلق فرا رسیده بود زیرا او به یاد می آورد که او و سربازان همقطارش، چگونه جانشان را به خطرانداخته بودند و میلیونها نفر از آنها مرده بودند و حالا با خیانت افراد خودی، آلمان شکست خورده بود.

آدولف مانند بسیاری از میهن پرستان، سیاست مداران غیرنظامی را در تسلیم شدن آلمان مقصر می دانست و به همین جهت بود که نسبت به حکومتى که آنان بنام جمهورى وایمار تشکیل دادند، هیچگاه خوشبین نبود. آدولف هیتلر، طی روزهایی  که دوره نقاهت را در بیمارستان می گذراند، نفرتی در ذهن میپروراند، نفرت نسبت به کسانی که مسئول این عمل بودند و با خود عهد کرد مقابله به مثل کند و انتقام  این بی عدالتی را که بر سر آلمان رفته بود، بگیرد.

آدولـف هیتلر

با شکست آلمان در جنگ جهانی اول، او در قسمت تبلیغات ارتش به کار مشغول شد تا زمانیکه وارد حزب کارگران آلمان گشت. این همان حزبى است که بعدها بنام حزب ناسیونال سوسیالیسم آلمان، بزرگترین حزب آلمان تغییر نام داد. آدولف هیتلر با سخنرانی های آتشین خود توانست تعداد اعضای حزب را بیشتر کند. بخاطر فن بیان بالایش، به عنوان مسئول تبلیغات حزب منصوب شد و با وارد کردن همرزمانش به حزب، آنرا تا حد زیادی گسترش داد و سرانجام وی در 29 ژوئیه 1921، یعنی هنگامی که این حزب کمتر از شش هزار عضو داشت، رهبری آن را برعهده گرفت و نام حزب را به ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان تغییر داد و پرچم صلیب شکسته را به عنوان پرچم حزب انتخاب نمود.

کمتر از دو سال و نیم بعد، یعنی در نوامبر 1923، شمار اعضای حزب به برکت تلاش‌های تبلیغاتی خستگی‌ناپذیر آدولف هیتلر، از پنجاه هزار نفر فراتر رفت و بدین‌سان، ناسیونال سوسیالیست‌ها در میان سازمان‌های فراوان بنیادگرای راست در باواریا، با فاصله بسیار، نیرومندترین گروه شمرده می‌شدند و هیتلر خود را در آستانه یک آینده سیاسی درخشان می‌یافت.

پس از اینکه وی به رهبری حزب رسید، با پشتیبانی ژنرال لودندورف، ژنرال نامی آلمان در جنگ جهانی اول، اقدام به یک کودتا معروف به کودتای آبجوفروشی مونیخ در باواریا کرد که کودتا شکست خورده و در سال 1924 به زندان محکوم شد و این درحالی بود که او در دادگاه، نطق آتشینی ایراد کرد که همه را به تحسین واداشت. با فرجام دردناک کودتای نوامبر که به محکومیت رهبران حزب، منع فعالیت حزب ناسیونال سوسیالیست کارگری آلمان و توقیف روزنامه آن بنام فولکیشن بئوباختر، انجامید، به نظر می‌رسید که این جنبش پرخاشگر و بحث‌انگیز که ناگهان ظهور کرده بود، همان‌گونه نیز از صحنه ناپدید شده باشد. افزون بر این، مسئله دیگری نیز در کار بود و آن اینکه نیروهای ناهمگون درون حزب که تنها زیر فشار آدولف هیتلر و کامیابی‌های تبلیغاتی وی ناگزیر از همبستگی شده بودند، اکنون که پیشوا در زندان بود و کسی هم نمی‌توانست جانشین او شود، گسسته و پراکنده می‌شدند.

آدولف هیتلر در زندان جلد اول کتاب معروفش  نبرد من را نوشت که در آلمان از محبوبیت به سزایی برخوردار بود به طوری که پس از انجیل، پرفروش ترین کتاب آلمان شد. ساختار کلی نبرد من، باورهایی بود که در سراسر زندگی هیتلر برای او نقش تعیین‌کننده داشتند و در همان دوران مدرسه در لینتس و اشتایر (۱۹۰۰-۱۹۰۵) و سال‌های اقامت در وین (۱۹۰۷-۱۹۱۳) در ذهن او جای گرفتند.

وی با نگاهی به گذشته‌، خود را به عنوان فردی با ملیت آلمانی و تابعیت اتریشی، یعنی شهروند کشوری مشاهده می‌کند که هستی خود را وام‌دار تعلق به ملت آلمان است و با این همه، به شکلی سهل‌انگارانه و حتی جنایت‌بار، در انجام همه وظایف خود در برابر ملیت آلمان کوتاهی کرده است. از دیدگاه او، این گرایش بر اثر وجود حکومت مرکزی ضعیفی که بر دو کشور اتریش و مجارستان فرمان می‌راند و نیز در نتیجه رشد نیروی ملی‌گرایی اقوام بیگانه که در نهادهای حق رأی همگانی و پارلمانتاریسم، ابزارهای مناسبی برای تضعیف قدرت دولتی یافته بودند، شتاب بیشتری گرفته است.

به پندار هیتلر، گناهکار اصلی در این فرایند، عنصر یهود است. همه دستاوردهای دولت‌های مدرن متکی بر قانون اساسی، به عنوان مانورهای پوششی سازمان بین‌المللی نیرومند یهود، که به ادعای هیتلر در پشت پرده مشغول کار است، نفی می‌شد. ادعا می‌شد که هدف یهودیت نابود کردن نژاد آریایی و حکومت بر جهان است و از هنگامی که در ایدئولوژی مارکسیستی، که خود وی آن را به وجود آورده، راهی به سوی این هدف یافته است که مسائل اجتماعی را در خدمت سیاست ویرانگر خود قرار دهد و از طریق سازمان‌های کارگری، توده‌های کارگر را از آن خود سازد، این خطر به شکل تهدیدآمیزی افزایش یافته است. از این‌رو، هیتلر نخستین جنگ جهانی را به عنوان رهایی از احساسات نگران‌کننده جوانان و پیکار ملت آلمان برای بودن یا نبودن، با خشنودی پذیرا شد ‌و هنگامی که این سرجوخه داوطلب در یک آسایشگاه ارتش، پایان جنگ و انقلاب را دید، تنها می‌توانست در این رویدادها بار دیگر تأییدی بر باورهای خود در زمینه توطئه یهودیان و سیاست نادرست آلمان مشاهده کند.

ظهور رایش سوم

واژه رایش در زبان آلمانی به معنای امپراطوری یا فرمانروایی است. رایش یکم به امپراطوری مقدس روم غربی و رایش دوم به حکومت پس از بیسمارک تا دوره جمهوری وایمار و رایش سوم به حکومت  آلمان، پس از جمهوری وایمار تا شکست آلمان در جنگ جهانی دوم، از سال 1933 تا سال 1945 گفته می شود.

آدولف هیتلر پس ازتحمل نه ماه حبس، از زندان آزاد شد و متوجه شد که باید با شیوه های قانونی پیش برود، بنابراین با سازماندهی دوباره حزب و ترویج ایده‌های ملی‌گرایی، ضد کمونیستی، یهودستیزی و ایراد سخنرانی‌های پرشور بر ضد پیمان ورسای، حامیان بسیاری در کشور آلمان به‌دست آورد و توانست بار دیگر نقش ناظم سخت‌گیر و اجتناب‌ناپذیر حزب را برعهده گیرد.

البته همان‌گونه که خود وی در گفتگو با نخست‌وزیر وقت باواریا، اعلام کرده بود، اینبار از موضع احترام به قانون اساسی و وفاداری نسبت به دولت و در زیر پرچم پیکار بر ضد بولشویسم عمل خواهد کرد. در نتیجه تا حد امکان فعالیت سازمان های نظامی حزب را کنترل کرد و مجددا فعالیت حزب را گسترش داد و سرانجام با ارده ای نیرومند، خود را در سال 1933، به صدارت اعظمی آلمان رساند و با مرگ رئیس جمهور هیندنبورگ در سال 1934، رسما پیشوا و صدراعظم آلمان شد.

آدولـف هیتلر

تا پیش از قدرت یابی رایش سوم یعنی در دوره جمهوری وایمار، مردم آلمان در وضعیت بسیار سختی به سر می بردند و در وضعیت اقتصادی بسیار بدی قرار داشتند. بسیاری از جوانان آلمانی به روابط جنسی و مواد مخدر پناه برده یا کمونیست می شدند. عهدنامه ورسای که در نتیجه شکست آلمان در جنگ جهانی اول عقد شده بود، اوضاع اقتصادی آلمان را کاملا فلج کرده بود.  

رایش سوم دارای یک حکومت دیکتاتوری ملی و تک حزبی و صد البته مردمی بود و با وجودیکه دارای یک سیستم دیکتاتوری بود اما کاملا مورد پشتیبانی مردم بود و آدولف هیتلر را خود مردم بر سر کار گذاشته و با جان و دل از او پشتیبانی می کردند. در رایش سوم یهودیان و مارکسیست ها خطرناک ترین افراد حساب می شدند چنانکه هیتلر معتقد بود یهودی و مارکسیست مانند دو طاعون کشنده ای است که یکی قلب و دیگری مغز را تسخیر می کند. در نتیجه فعالیت ضد یهودی در رایش سوم بسیار زیاد بود.

مهم ترین مسئله در رایش سوم اتحاد تمام سرزمین های آلمانی نشین بود. اگر چه رایش سوم نابود شد اما این مسئله که در آن زمان آرزوی ده ها میلیون آلمانی میهن پرست بود برای مدت کوتاهی به حقیقت پیوست. همچنین مسئله فضای حیاتی ، از مسائل مهم دیگر برای آلمان بود و نازی ها معتقد بودند اگر به سرزمین های بیشتر دست پیدا نکنند نابود خواهند شد. اگر چه بی رحمانه به نظر می آید اما در کجای دنیا سرزمینی را به کسی به رایگان و بدون بدون جنگ و خونریزی  بخشیده اند.

رایش سوم از نظر سیاست خارجی نیز مرکز کمیته های ملی گوناگون بود. کمیته های ملی مختلف از سرزمین های شوروی از جمله ارمنستان، اذربایجان، اوکراین و ... در آلمان فعالیت می کردند. هندی ها در جنگ جهانی دوم در آلمان دارای تشکیلات خاصی بودند. به علاوه شیوه  نظارت رایش سوم هرگز همانند استعمارگران نبود و چون خود را مانند ایران از نژاد آریائی میدانستند، با پیروی از شیوه های نظارتی کوروش کبیر، امپراطور بزرگ هخامنشیان، در رایش سوم نیز سرزمین های اشغال شده از نظر فرهنگ و رسوم قومی، آزاد بودند. برای مثال بر عکس شوروی که در تاجیکستان کوشش داشت زبان و فرهنگ پارسی را نابود کند و بی خدایی را در شوروی ترویج دهد، در سرزمین های تحت اشغال رایش، آلمانی ها از فرهنگ و اعتقادات مردم پشتیبانی می کردند و در هر کجا که یک پایگاه ساخته می شد، نماد ملی و مورد حمایت آن مردم در کنار پرچم رایش سوم قرار می گرفت که از جمله می توان به وافن اس اس های بوسنی با پرچم شمشیر هلالی و یا وافن اس اس های آلبانی با که با نام اسکندربرگ (قهرمان ملی آلبانی) فعالیت می کردند اشاره داشت.

عده ای معتقدند که در رایش سوم، نسل کشی در ابعاد گسترده وجود داشته است. اما وقتی ما به دیگر ابعاد موضوع نگاه می کنیم، می بینیم که در ارتش رایش سوم و در بخش خارجی آن، حدود دو میلیون غیرآلمانی وجود داشته است که نزدیک به یک میلیون نفر از آنها از سرزمین های شرق اروپا بوده اند. به علاوه هیچ مدرک معتبری جز چهار عکس و نوشته و دو شاهد دون پایه وجود ندارد. چهار عکس را می توان براحتی و حتی با یک جاعل تازه کار جعل کرد و سند هم که پس از پیروزی به راحتی ساخته می شود و پیدا کردن دو شاهد با زور، حیله، شکنجه یا رشوه نیز آسان است. رایش سوم تنها در پی پدافند و پاسداری از نژاد آلمانی بود نه کشتار سایر نژاد ها.

آدولـف هیتلر

با روی کار آمدن آدولف هیتلر، وی توانست با گردآوری نخبگان آلمان در رایش سوم وضعیت آلمان را در کمتر از چهار سال، کاملا دگرگون کند. ارتش آلمان را از صد هزار نفر به سیصد هزار نفر گسترش دهد و نیروی هوایی را در 1935 تاسیس کند و طولی نکشید که آلمان را به یکی از بزرگترین قطب های نظامی و اقتصادی جهان کرد و برای چندین سال، آلمان  را در اوج شکوفائی و پیشرفت طول تاریخ خود قرار داد. 

وی قرارداد ورسای را که ارتش و نیروی دریایی آلمان را کوچک کرده و حق داشتن نیروی هوایی، نیروی زرهی و زیردریایی از آلمان میگرفت، را درنهایت شجاعت زیر پا گذاشت و مناطق از دست رفته آلمان در جنگ جهانی اول را بدون خونریزی و جنگ و از طریق سیاسی به آلمان بازگرداند که مهم ترین آنها اتریش بود. تمام مردم این سرزمین ها از پیوستن سرزمینشان به رایش سوم خرسند بودند. پس از اتریش برای آلمانی ها ، مهم ترین منطقه دانتسیگ و دالان لهستانی بود که سرزمین آلمان را به دو تکه تقسیم کرده و پس از جنگ جهانی اول ضمیمه لهستان شده بود. اما اینبار تسخیر منطقه بدون خونریزی انجام نشد و با لجبازی لهستان که پشتیبانی کامل بریتانیا و فرانسه را هم بدست آورده بود جنگ جهانی دوم روی داد و پس از چند سال نبرد خونین رایش سوم سرانجام سقوط کرد.

وصیتنامه سیاسی آدولـف هیتلر

سی سال از زمانی که جنگ اول جهانی به کشور رایش تحمیل شد و داو طلبانه و در کمال فروتنی خدمت کردم، میگذرد. در این سه دهه تنها راهنمای من در افکار، اعمال و زندگیم، عشق و وفاداری نسبت به این ملت بوده است. این عشق و علاقه به من قدرت می داد تا بتوانم دشوارترین مسائلی که تاکنون در برابر یک موجود فانی قرار گرفته است، تصمیم بگیرم. در این سه دهه تمام نیرویم را صرف کردم. اینکه من یا هر کس دیگری در سال 1939 خواستار جنگ بوده، به هیچ وجه واقعیت ندارد. این جنگ، به ویژه خواسته  دولتمردانی بود که یا خود یهودی بودند و یا در راه منافع یهودیان فعالیت میکردند و همانها بودند که به جنگ دامن زدند. در شش سال جنگی که علیرغم تمام موانع ، روزی به عنوان با شکوهترین و قهرمانانه ترین جلوه  مبارزات یک کشور، به منظور بقاء یک ملت یاد خواهد شد.

من نمیتوانم از شهری که پایتخت این کشور است دست بردارم. از آنجا که نیرویمان ناچیز تر از آن شده که بتوانیم بیش از این در برابر حمله  دشمن مقاومت کنیم و مقاومت ما نیز به تدریج به وسیله  نامردانی کور و بی اراده تحلیل خواهد رفت. آرزو میکنم که در سر نوشت میلیونها انسان دیگری که تصمیم گرفته اند در این شهر باقی بمانند. شریک باشم. گذشته از این هرگز در دستهای دشمنانی که خواستار نمایشی تازه جهت توده های دیوانه خود هستند، نخواهم افتاد.

بنابراین  تصمیم گرفته ام در برلین بمانم و در لحظه ای که مطمئن شوم که وضعیت پیشوا و حکومت در خطر سقوط حتمی قرار گرفته است، مرگ را داوطلبانه بذیرا شوم و با قلبی شاد و آگاهی از یک اتحاد بی مانند در تاریخ، از فداکاریها و دستاوردهای سربازانمان در جبهه های جنگ، زنانمان در خانه ها، دهقانان و کارگران و جوانانمان تشکر و قدردانی میکنم. آرزو و درخواستم این است که ملل آریایی هرگز و تحت هیچ شرایطی، در هیچ مبارزه ای تسلیم نشوند و با تمام توان خود و با وفاداری نسبت به مبانی و اصول نژادی و انسانی، علیه دشمنان سرزمین مادری خود بجنگند. از وفاداری سربازان آلمان و نیز مشارکت و همدلی من با آنها در مرگ، بذری به زمین پاشیده خواهد شد که روزی در تاریخ آلمان و نژاد آریا رشد خواهد کرد و در نتیجه، اتحادی بزرگ وملتهایی متحد تحقق خواهد بخشید.

قبل از مرگ رایش، مارشال هرمان گورینگ را از حزب بیرون می اندارم و تمامی حقوقی را که به موجب حکم روز 29 ژوئن 1941 و نیز سخنرانی در رایشتاگ به وی تفویض کردم، از او می گیرم. گورینگ و هیملر جدا از عدم وفاداری نسبت به من و نژاد آریا، با مذاکرات محرمانه با دشمن و فاش کردن اسرار نظامی که بدون آگاهی و بدون میل من انجام گرفت و نیز اقدام به اعمال غیر قانونی برای کنترل کشور، شرمندگی جبران ناپذیری را برای کشور آلمان و نژاد آریا به بار آوردند. به منظور تقدیم دولتی که از مردان با شرف تشکیل شده و قادر است وظیفه  ادامه  جنگ را با تمام نیرو انجام بدهد، افراد زیر را به عنوان کابینه جدید منصوب میکنم :

رئیس جمهور: دونیتز

صدر اعظم :  دکتر گوبلز

وزیر امور خارجه : زایس اینکوارت

باشد که کابینه جدید نسبت به وظیفه خود که برقراری نظام ناسیونال- سوسیالیست درکشور است، آگاه باشد وشرایطی را به وجود آورد که هرفرد آلمانی  در راه خدمت، منافع عموم را به منافع شخص خود ارجع بداند. از ملت آلمان، تمام مردان و زنان ناسیونال- سوسیالیست و نیز تمام افراد ارتش می خواهم تا دم مرگ نسبت به دولت و رئیس جمهور جدید وفادار بوده از اوامر آنها اطاعت کنند و از همه مهمتر به دولت و ملت و نژاد آریا دستور میدهم و خواهش میکنم که همواره قوانین نژادی را مورد مراقبت و ملاحظه قرار دهند.    آدولـف هیتلر

آدولـف هیتلر

برخی از ویژگی های هیتلر

هیتلر ویژگی های منحصر به فردی داشت. او در مدرسه و در رشته تاریخ، دانش آموزش قابلی بود و پس از آن در نقاشی و به ویژه معماری، استعداد خاصی داشت. از ویژگی های منحصر به فرد او می توان اراده خارق العاده او را مثال زد، اراده ای که او را از خیابانهای وین به نبردهای سخت فرانسه در جنگ جهانی اول و سپس به رهبری آلمان رساند. اراده ای که باعث شد حداقل برای مدتی کوتاه به اتحاد تمام سرزمین های آلمانی، جامه عمل بپوشاند، چنین رویدادی در تاریخ آلمان تنها در دوره آدولف هیتلر روی داد. هیتلر حیوانات را نیز بسیار دوست داشت و یک سگ به نام بلوندی هم داشت. زمانی که آدولف هیتلر به دیدن فیلم می پرداخت هنگام شکار یک حیوان در فیلم، چشمانش را با دستانش می گرفت. زمانی که قناری کاخ صدارت اعظمی مُرد، هیتلر مدت ها ناراحت بود و برای قناری گریه می کرد.

هیتلر نه در جوانی که فقیر بود و نه در دوران صدارت اعظمی و رهبری خود، به پول علاقه ای نشان نمی داد و حتی حقوق صدارت اعظمی خود را دریافت نمی کرد و تنها در آمدش پول حاصل از فروش کتاب نبرد من بود و اگر هم در ساختمان های مجلل زندگی می کرد نه بخاطر علاقه اش به پول بلکه بخاطر عظمت و بزرگی آلمان بود. آدولف هیتلر خود را سرباز می دانست و غذای ساده می خورد، نه سیگار می کشید و نه مشروب میاشامید و گوشت هم نمی خورد زیرا معتقد بود که گوشت انسان ها را مانند حیوانات وحشی می کند. نفرت آدولف هیتلر از سیگار به حدی بود که بار ها به این فکر افتاد  که در جیره سربازان به جای سیگار به آن ها شکلات بدهد اما اطرافیانش با این کار مخالفت کردند.

در مسئله دین، آدولف هیتلر را می توان یک کاتولیک معتقد دانست. البته او مذهبی و متعصب نبود اما با توجه به آن چه از وی می دانیم وی به خدا و مذهب کاتولیک معتقد بود و البته علاقه ای هم به دین شینتو و اسلام داشت، به طوری که در زمان وی، برلین مرکز گروه های اسلامی ضد استعمار شده بود و حتی در وافن اس اس، یک لشگر اسلامی تاسیس شد.

نفرت هیتلر از یهودی بسیار زیاد بود و او که خود از سربازان جبهه  جنگ جهانی اول بود و چهار سال به سختی نبرد کرده بود، یهودیان را دلیل شکست آلمان می دانست و معتقد بود که یهودیان خود را آلمانی نمی دانند. آدولف هیتلر زمانی که زخمی شده بود و سفری به خاک آلمان کرد، در نهایت تعجب دید که تقریبا تمام منشیان، یهودی هستند و بر عکس در میدان نبرد، کمتر یهودی دیده می شود. این وضع او را به قدری خشمگین کرد که قسم خورد که انتقام سختی از یهودی ها بگیرد.

هیتلر به داشتن زن و فرزند علاقه نداشت زیرا معتقد بود اگر زن و فرزند داشته باشد توجهش از سرزمینش آلمان منحرف می شود و باید ماموریت الهی خود را به پایان برساند. از ویژگی های بارز دیگر آدولف هیتلر عشق او به آلمان بود و در واقع او در عشق به آلمان فنا شده بود.

او همانند بعضی شاهان و دیکتاتورها سرزمینش را برای خود نمی خواست بلکه برعکس خود را برای سرزمینش می خواست. به همین دلیل زمانی که نیروهای شوروی در نزدیکی کاخ او بودند و فهمید که دیگر نمی توان پیروز شد با اوا براون ازدواج و سپس خودکشی کرد.

با وجود اینکه پیش از خودکشی، عده  بسیار زیادی از او خواستند برلین را ترک کند اما او خود را یک سرباز می دانست و معتقد بود باید عقب نشینی نکرده و از دستور اطاعت کند. در نتیجه چون از نظر بدنی خود را بسیار ضعیف می دانست و قادر به گرفتن سلاح بدست و رزم با دشمن نبود، خودکشی کرد. آدولف هیتلر با خودکشی خود ایمان به ناسیونال سوسیالیسم، اطاعت از دستور و جان دادن در راه میهن را نشان داد.

شاید حمایت آمریکا از انگلیس را بتوان بزرگترین برد سیاسی و نظامی چرچیل دانست که اگر صورت نمیگرفت اکنون این کشور یکی از ایالتهای آلمان نازی بود. آدولف هیتلر، بزرگترین فرمانروای جهانگشای معاصر است که اگر رفتار ناشایست وی با یهودیان نبود، یکی از محبوبترین شخصیت های تاریخ لقب می گرفت. زیرا دوران آلمان تحت فرمانروایی وی، شاهد نوآوری ها و اختراعات بسیاری بود که از عصر و دوره خود جلوتر بود.

چند سخن از آدولـف هیتلر

دنیا تنها در یک صورت آزادی مطلق و صلح واقعی را میبیند که تنها یک نفر بر دنیا حکومت کند ، دنیا را به یک کشور واحد تبدیل کند و ارتش و جنگی در کار نباشد

مردان شجاع و کار آمد ، مردان و زنان گرانقدر رفتند ، ترسو ها و خیانت کارها ماندند

میتوانم درک کنم مردم بعد از من در اثر تبلیغات یهود از من متنفر میشوند و نژاد آریا از هم میپاشد ولی روزی دنیا شاهد شکوه نژاد آریا میشود

یا حرفی نزنید یا اگر حرفی زدید تا پای جان پای حرفتان باشید

آدولـف هیتلر

پیش بینی هیتلر

پنجم فوریه ۱۹۴۵، آدولف هیتلر در پناهگاه زیر زمینی خود پس از این که شنید واحدهای ارتش سرخ به حومه برلین رسیده اند و مدافعان پایتخت رایش عمدتا نوجوانان ۱۴ تا ۱۸ ساله و نظامیان بازنشسته هستند که داوطلبانه به خدمت بازگشته اند،همکاران نزدیکش را فرا خواند و خطاب به آنان گفت :

پس از شکست ما، در جهان تنها دو نیرو باقی خواهند ماند، روسیه و آمریکا که از ظرفیت معارضه با یکدیگر برخور دار هستند. معارضه این دو نیرو به علت متضاد بودن هدفهایشان اجتناب نا پذیر خواهد بود. تا هنگامی که این معارضه ادامه داشته باشد و یکی از دو طرف از صحنه خارج نشود سایر ملل با برخورداری از آرامش نسبی به پیشرفت ادامه خواهند داد. روزی که یکی از این دو قدرت در صحنه نباشد، وضعیت جهان بحرانی و نامطلوب و همه ملل دچار نا اطمینانی و به نوعی درگیر وضعیت امروز خواهند شد و این شرایط تا ظهور قدرت و یا قدرتهایی تازه و برقراری نظمی نوین درجهان ادامه خواهد یافت.