تخت جمشیـد پایتخت مشرق زمین
تخت جمشید، نماد ابدیت ایران و پایتخت تمام مشرق زمین، میراثی گرانبها از نیاکان پرافتخار سرزمین جاوید پارس که الهه انسانیت، عشق و مهربانی بر تارک تاریخ شکوهمندش می درخشد و به کوری چشم دشمنان ایران زمین، همچون اکنون و تا ابد در خاطره جهانیان، جاودانه خواهد بود.
هنگامی که اسکندر مقدونی، آتش کین خود را بر تخت جمشید انداخت، سپاهیانش که در نزدیکی شهر اردو زده بودند به تصور اینکه شهر از سانحه ای آتش گرفته با سطل های آب به کمک آمدند تا آتش را خاموش کنند اما وقتی دیدند که خود اسکندر مشعلی در دست دارد، آبی را که با خود آورده بودند به کنار نهاده و مواد سوختنی در آتش انداختند.
چنین بود فنای پایتخت تمام مشرق زمین، فنای شهری که آن همه ملل برای گرفتن قانون بدانجا می رفتند.
وطن آنهمه شاهان نامی چون کوروش کبیر، داریوش بزرگ، اردشیر، خشایارشا، شاپور و انوشیروان دادگر که آرزوی دل دردمندان و یگانه حامی مردم فلات پهناور آریایی بودند.
وطن شاهان بزرگی که بر روی بوسفور و داردانل، پل زدند و سپاه جاویدان صدها هزار نفری ایران به یونان گسیل داشتند.
پایتخت دلاورانی که کانال سوئز را حفر کردند تا تجارت جهانی را شکوفا کنند و مردم در رفاه و امنیت زندگانی کنند.
شهری که مهندسانش کانال آتوس را کندند و کوه ها را سوراخ کردند تا آب دریاها را به کوه ها برانند.
آری این بود تقدیر و سرنوشت بیش از دو قرن آرامش و صلحی که شاهان این پایتخت برای جهانیان به ارمغان آورده بودند.
شهری که هنوز نشانه های مهر و بزرگواری را بر دیوارهایش نظاره گر هستیم و نقش برجسته هایش، فریاد مظلومیت را از حلقوم خود فریاد میزند و بر این بی رحمی اسکندر، آه های جانسوز می کشد.
آری این شهر دیگر از میان خرابه ها، کمر راست نکرد. نه در دوره اشکانیان و نه حتی در دوره ساسانیان که پارسی بودند، اسمی از آن برده نشد و چنان ویران و خراب شد که آباد کردن آن مخارج و زحمات زیادی در پی داشت و به همین جهت شاهان ساسانی از مرمت آن صرف نظر کردند و پایتخت را به جای دیگر منتقل کردند.
اما ققنوس از میان خاکستر، برخواهد ساخت
این را خوب می دانم