ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

نگارستان

حفظ ملیت و هویت و فرهنگ ایرانی

حفظ ملیت، هویت و فرهنگ ایرانی

نخستین سده‌های پس از یورش تازیان به سرزمین جاوید ایران،‌ هنگامه‌ای بود که ایرانیان به شیوه‌های گوناگون در تکاپو بودند تا از ملیت و هویت و فرهنگ و زبان خویش در برابرمهاجمان بیگانه پاسداری کنند و در این راه کوشش‌ها نمودند و رنج‌ها به جان خریدند و هرگز از پای ننشستند.

بسیاری همچون مازیار و سنباد و بابک و افشین و... راه جنگ آوری و نبرد را در پیش گرفتند. گروه دیگری با نفوذ در دستگاه خلافت و زیر تأثیر نهادن خلیفه و کارگزارانش تا جایی که می‌شد دانش و فرهنگ سرزمین‌مان را پاسداری نمودند واز مردمان ستم کشیده ایران که در سرزمین خودشان موالی(بندگان) عرب ها خوانده می‌شدند، پشتیبانی نمودند. گاه و بیگاه مردم شهرها و روستاها یکی پس از دیگری قیام می کردند و مردم کوچه و بازار خشم خویش را فریاد می‌زدند. (1)

دانشمندان و پژوهشگران بنیروی ایرانی، زبان تازه واردان را آموخته و گروه گروه کتابها و نوشتارهای نیاکان را برای پاسداشت از نابودی به دست عربها، به زبان عربی در می آوردند. روی هم رفته تصویر ایران در سه سده نخستین پس از یورش عرب‌ها، نشانگر سرزمینی است آشوب‌زده و بی‌سامان با مردمانی ناباور و بهت‌زده که در میان آنان اندیشمندان و دانایان و جنگاورانی چند در تکاپویند تا به چهره بهت زده مردم سرزمین‌شان سیلی زده و آنها را از حیرت و واماندگی بدرآرند.

در میان همه کوششهای انجام شده برای بازیابی و گاه بازسازی فرهنگ و هویت ملی ایرانیان، شاید بازیابی و پاسداری زبان و ادب پارسی یکی از مهمترین‌ها بود. در آن هنگامه پرآشوب گروهی از ایرانیان دریافته بودند که می‌بایست راه پاسداری فرهنگ و ادب بومی را درپیش گرفت و با جنگ افزار زبان و ادب به مبارزه با مهاجمان پرداخت. زبان بنیروی پارسی، زبانی است که حدود چهار هزار سال پیش ادبیاتی پر بار و بشکوه در آن پدیدار شده است و تا به امروز ادامه دارد. به باور برخی زبان پژوهان از چهار هزار سال پیش زبان ایرانی کهن در بخشهای گوناگون ایران به صورتهای مختلفی درآمد و هر گونهٔ آن، زبان جداگانه‌ای شد. در میان زبانهای بر آمده از ایرانی کهن، تنها از زبانهای زیر آثاری به جای مانده است:

1- سکایی (در حد شماری واژه)

2- مادی (در حد شماری واژه)

3- اوستایی (کتاب اوستا)

4- پارسی باستان (کتیبه‌های هخامنشی) (2)

 

به زبان اوستایی از حدود 3200 (3) تا 1700 سال پیش، آثار ادبی و تاریخی پدید می‌آمده است. پیرامون 1700 سال پیش «آذر باد مهر اسپندان» موبدان موبد زمان شاپور دوم، خرده اوستا را بدین زبان نوشت. پس می‌توان گفت زبان اوستایی تا بدان هنگام تا آن اندازه کـه شخص بتواند بدان کتاب بنویسد زنده و پویا بوده است. از شگفتی های زبان و ادب ما ایرانیان سروده‌های اوستا بویژه «گاتها» و «یشتها» می‌باشد، زیرا شیوه بیان این دو بخش از اوستا، گونه ای شعر هجایی است. واژهٔ گاه (گاثا در اوستا) به معنی « سرود» است و بسیاری پژوهشگران آن را به معنی سرود و سخن منظومی می‌دانند که در میان نوشتارهای منثور می‌آمده و پاره‌های آنها را به هم می‌پیوسته است. (4)

از پایان دوره هخامنشی تا سال 254 قمری یعنی سالی که یعقوب لیث صفاری به پادشاهی رسید و «زبان پارسی» زبان رسمی دولت ایران شد، در حوزه دوره میانه برای زبان پارسی قرار می‌گیرد. البته همانگونه که پیشتر گفته شد در دوره میانه «زبان اوستایی» در حوزه‌های دینی زرتشتیان رواج داشت. زبانهای ایرانی رایج در دوره میانه را به دو گروه شرقی و غربی بخش می‌کنند. گروه ایرانی میانه شرقی، زبانهای بلخی، سغدی، خوارزمی، سکایی و... ، نیز ایرانی میانه غربی، زبان پهلوی اشکانی و پارسی میانه (پهلوی ساسانی) را در برمی‌گیرد.

از برخی زبانهای ایرانی میانه آثاری گوناگون به الفباهای گوناگون بر جای مانده است. برای نمونه از پهلوی اشکانی که زبان «پهله» بود که شامل خراسان و مازندران و جنوب ترکمنستان امروز می‌شد، نوشتارهای بسیاری با 3 گونه الفبا بر جای مانده است (الفبای پهلوی اشکانی، الفبای پارسی میانه کتابی و الفبای مانوی). و اما پارسی میانه دنباله پارسی باستان است که از آن به چهار گونه الفبا آثار بسیاری بر جای مانده است:

1- الفبای پارسی میانه کتیبه‌ای

2- الفبای پارسی میانه مسیحی که حد فاصل پارسی میانه کتیبه‌ای و کتابی است

3- پارسی میانه کتابی (زرتشتی)

4- پارسی میانه مانوی (ترفانی) (5)

 

زبان و ادب پارسی امروز ما میراث دار چنین گنج بشکوهی است که بی‌گمان در آینده بخشهایی بدان افزوده خواهد شد (از راه کاوشهای باستانشناسی) و بخشهای بسیار زیادی از آن در گذر زمان به دست یونانیان (مقدونیان) و عربها و ترکها برای همیشه از میان رفت. این زبان توانمند با چنین پیشینه درخشان و ادبیات بی‌مانندی، نمی‌توانست در زمانی بیکار و ناپدید شده باشد (دو سده نخست پس از یورش تازیان) و با اینکه اثری از ادب درخشان پارسی در دو سده نخست پس از یورش عربها نمی بینیم، اما می‌دانیم که زبان پارسی در میان مردمان ایران همواره رواج داشته است و مردم پیوند خود را با ادبیات گذشتگان هرگز نگسستند و دانایان ایران سخت در تلاش بودند که زبان عربی را بیاموزند و گنج نپشتهای نیاکان را به عربی در آورند تا درآتش حسد متجاوزان و بیگانگان نسوزند. ابن ندیم درصفحه های 118 و 244 و 314 و نیز جاهای دیگر از کتاب نامبردارش «الفهرست» فهرستی از کتابهایی که ایرانیان از زبانهای کهن خود به عربی برگردانده بودند، به دست می‌دهد. (6)

دکتر محمد محمدی ملایری در رساله «المترجمون و النقلة عن الپارسیة فی القرون الاسلامیه الاولی» که به زبان عربی است علاوه بر پانزده مترجمی که «ابن ندیم» نام آنها را در «الفهرست» به عنوان مترجمان آثار پارسی به عربی آورده است، شمار بسیاری از مترجمان و آثار ترجمه شده آنها را از مأخذ دیگر به دست آورده و بر فهرست ابن ندیم افزوده است و از این شمارند «زادان فرخ پور پیری» دبیر «حَجاج بن یوسف» و «صالح بن عبد الرحمن سیستانی» جانشین او در ریاست دیوان حَجّاج، و «عبدالحمید کاتب» نخستین نویسنده نام آور نامه های دیوانی در زبان عربی، و فضل بن سهل وزیرمأمون، و خضر بن علی همکار او در برخی از ترجمه هایش، و «سلم» رئیس «بیت الحکمه» که مأمون بنیاد نهاده بود، و «عبدالله بن علی» و «ابوالعباس دمیری» و «اسحاق بن علی بن سلیمان» و ابوریحان بیرونی دانشمند مشهور و ... (7)

و از این نام‌ها چنین پیداست که ایرانیان در سده‌های نخستین پس از چیرگی عربها آنگونه که مشهور است بیکار و بیگانه با زبان و ادب پارسی نبوده‌اند. حتی گاه گاه هر چند به ندرت می‌توان نشان از کتاب یا نوشته‌ای به زبان پارسی نیز یافت مانند کتاب «بها فرید فردینان» که به گفته ابوریحان بیرونی آن را به پارسی تألیف کرده بود و ابوریحان آن را از پارسی به عربی برگردانده بوده است و زمان نگارش آن سال 129قمری است. (8)

و اما برای آشکار شدن پیوند ناگسستنی ایرانیان با زبان پارسی، نیک است که برای نمونه به رویدادی که در سال 66 قمری رخ داد نظری بیفکنیم:

هنگامیکه سپاهیان شام به سرکردگی کسی به نام «ربیعة بن المحارق» در سرزمین موصل با سپاهیان «مختار بن ابی عبید ثقفی» به سرکردگی «یزید بن الس» به هم برخوردند و برای جنگ به صف آرایی پرداختند، سرکرده سپاهیان شام برای خوار کردن سپاه مختار در چشم سپاه خودش، آنان را به لشکر خود اینگونه معرفی کرد: «ای مردم شام شما با بردگان فراری و کسانی می جنگید که از اسلام برگشته اند و عربی هم حرف نمی زنند». این بردگان از اسلام برگشته ای که عربی هم حرف نمی‌زده‌اند، همان ایرانیان کوفه بوده‌اند که ستون اصلی سپاه مختار را تشکیل می‌داده‌اند. (9)

به هر روی به گفته دکتر محمد محمدی در کتاب ارزشمند تاریخ و فرهنگ ایران: «زبان پارسی در این دوران انتقال که همان سده های نخستین اسلامی است، کاربردهای گوناگونی داشته که در هر کدام هم سرگذشتی جداگانه داشته است. مانند کاربرد آن در زندگی روزمره مردم پارسی زبان و به عنوان زبان مشترک همه قومها و تیره های ایرانی با لهجه های گوناگون محلی آنها، که در تمام دوران اسلامی همچنان روند طبیعی خود را پیموده و هنوز هم همچنان می‌پیماید. یا کاربرد آن در دیوان خراج و دستگاه مالی خلافت در سرزمینهایی که در قلمرو دولت ساسانی بوده‌اند و از آن دولت به این دستگاه انتقال یافته بود، که در این دستگاه در برخی جاها اندکی کمتر از یک سده و در برخی جاها خیلی بیشتر از یک سده ادامه یافت و سپس جای خود را به زبان عربی سپرد. یا کاربرد آن در شعر و ادب پارسی که از سده سوم به ایــــن طرف نام و آثاری از آنها در کتابها آمده است» (10)

و همین زبان نیرومند پارسی بود که نگذاشت زبان عربی در سوی شرق پیشروی کند. سرزمینهای عربی شده عموما در غرب عربستان و در شمال آن جای دارند و یا از سرزمینهای زیر سلطه روم و یا از تیره‌های محلی آفریقا به تصرف عربها در آمده‌اند، اما زبان عربی هیچگاه نتوانست از سّد زبان پارسی گذشته و سرزمینهای شرق عربستان را زیر نفوذ خود قرار دهد. (11)

و این زبان پارسی بود که در سرزمینهای برون مرزی خویش از شبه قاره هند و پاکستان گرفته تا چین و خاور دور رواج داشت و سده‌ها در آن سرزمین‌ها زبان اسلام نیز شمرده می‌شد، یعنی زبانی که با آن معارف اسلامی را می‌آموخته‌اند. ایرانیان با پشتوانه فرهنگی بزرگی که داشتند، توانستند زبان و کیش تازه واردان را به خدمت خویش گیرند و برای پاسداشت زبان و ادب و فرهنگشان به هر روش و گونه‌ای که ممکن بود کوشیدند، برای نمونه بنگرید به دیدگاه علمای ماوراءالنهر(فرارود) درباره ترجمه پارسی تفسیر تبری: «پس علمای ماوراء النهر را گرد کرد (یعنی منصور) و این از ایشان فتوی کرد که روا باشد ما این کتاب را به پارسی برگردانیم. گفتند روا باشد خواندن و نبشتن قرآن به پارسی مر آن کسی را که او تازی نداند (این بخش خود نشان دهنده آنست که زبان تازی در میان ایرانیان از بزرگان و شاهانی چون منصور گرفته تا دیگر مردمان جایگاهی نداشته است و نیاز به ترجمه پارسی داشته‌اند.) ... و دیگر آنکه این زبان پارسی از قدیم باز دانستند از روزگار آدم تا روزگار اسماعیل پیغامبر همه پیغامبران و ملوکان روی زمین به پارسی سخن گفتندی و اول کس که سخن گفت به زبان تازی اسمعیل پیغامبر بود و پیغامبر ما از عرب بیرون آمد و این قرآن به زبان عرب بر او فرستادند و اینجا بدین ناحیت زبان پارسی است و ملوکان این جانب ملوک عجمند». (12) پاورقی نظر جاحظ

زبان بنیروی پارسی که زبان شاهنشاهی‌هایی چون هخامنشی و اشکانی و ساسانی بود و به راستی زبان جهانی در شمار می‌آمد و زبانی بود که بعدها عربها و ترکان و مغولان نیز در برابر آن سر تعظیم فرود آوردند، تأثیر ژرف و شگفتی روی دیگر زبانهای جهان نیز داشته است که کمتر بدان پرداخته می‌شود. بسیارند زبانهایی که از پارسی وام واژه‌های فراوانی در آنها یافت می‌شود مانند هندی، اردو، زبانهای هم خانواده ترکی مانند ترکی و ازبکی، زبانهای آفریقایی- آسیایی مانند سریانی و عربی و حتی زبان دراویدی جنوب هند و یا زبانهای ارمنی و گرجی و مالایی ( زبان مردم مالزی) و نیز زبان سواحیلی در آفریقا و بسیاری زبانهای اروپایی مانند انگلیسی، سوئدی و فرانسوی.  (13)   

و اما زبانی که درباره تأثیر آن به روی پارسی سخن فراوان است اما درباره تأثیر پارسی بر روی آن کار جدی‌ای صورت نمی‌گیرد، زبان عربی است. به گفته «ادَّی شیر» زبان شناس کلدانی عراقی در کتاب «واژه های پارسی عربی شده»: «عربها واژه‌های بسیاری از زبانهای دیگر ملتها را در زبان خود وارد کردند اما آن زبانی که در این میان گوی سبقت برد و زبان عربی واژه های بسیاری از آن وام گرفت، زبان پارسی بود. نه تنها قبیله‌هایی که در همسایگی ایراینان به سرمی‌بردند، بلکه قبیله‌های دور دست نیز از ایراینان واژه‌های بسیاری که در شمار نمی‌گنجد، به عاریه گرفتند».

و اما به گفته همین نویسنده «اعراب برخی از واژه های بیگانه را با همان ساختار اصلی خود و برخی را با اندک تغییری نگاه داشته‌اند، اما بیشتر آنها را به بدترین وجه تصحیف نموده و یا در آنها قلب و ابدال کرده‌اند و ازهمین روی است که پژوهش در شناخت ریشه‌ی واژه‌های معرب از دشوارترین و دقیق‌ترین پژوهش‌های لغوی گردیده است» (14)

دکتر آذرتاش آذرنوش در کتاب ارزشمند «راه های نفوذ پارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی» در بخش «واژه‌های پارسی در شعر جاهلی عرب» به معرفی واژگان پارسی‌ای می‌پردازد که بر روی شعر عربها تأثیر گذاشته و ادبیات عرب را متأثر از زبان پارسی می‌داند. (15)

آنچه از روز روشن‌تر است این است که پس از برخورد ایرانیان و عربها در عربی ادبیاتی پدید آمد که پیش از آن وجود نداشت و نخستین آثار ادبی، نثر فنی، علمی و پژوهشی در زبان عربی بوسیله ایرانیان در آن زبان پدید آمد. آنچه در اصطلاح پژوهشگران معاصر عرب نثر فنی خوانده می شود همان نثر دیوانی‌ای است که آن را دبیران دیوان خلافت که سرشناسان‌شان عموما پارسی زبان و عربی نویس بوده اند (یعنی ایرانیان پارسی زبانی که زبان عربی را بهتر از عربها می شناختند و به زبان عربی و با خط پیر آموز پارسی آثاری را پدید می آوردند.)، در زبان عربی به وجود آوردند. از جمله کسانی که نثر دیوانی عربی را پدید آوردند می‌توان عبدالحمید دبیر مروان آخرین خلیفه اموی و ابن مقفع نویسنده و مترجم نوشته های پارسی را نام برد. (16)

بدین ترتیب بود که بلاغت پارسی به وسیله دبیران ایرانی تبار عربی نویس سده‌های نخستن پس از یورش تازیان به زبان عربی راه یافت. و بدین‌گونه ایرانیان هم زبان عربی را به خدمت گرفتند و در آن ادبیاتی پدید آوردند و در آن تأثیر گذاشتند و هم زبان پارسی را پاس داشتند و حتی دمی از نگاهبانی زبان پارسی باز نایستادند، دانشمندان ایرانی با گردآوری دست نوشته های نیاکان خردمندمان، بویژه خداینامه‌ها و بازنویسی آنها، هم خوی و آیین پهلوانی و نیک منشی ایرانی را بازگو نمودند و هم تاریخ و ادب ایران زمین را به جامه‌ی زبان شیوای پارسی در آوردند و برای فرزندان این مرز و بوم به یادگار گذاشتند.

و چنین بود که شاهنامه نام‌آورترین نماد پایداری و پویایی فرهنگ ایران و زبان پارسی به دست گروهی از ایرانیان گردآوری و بازنویسی شد و فردوسی بزرگ با به نظم در آوردن آن براستی تاریخ ایران را با سخن یگانه خویش جاودانه ساخت. البته می‌دانیم که ایرانیان نژاده در پاسداری از تاریخ و فرهنگ و زبان خویش بسیار کوشا بوده‌اند و پیش از شاهنامه چندین کتاب در تاریخ تدوین نمودند، همانند: شاهنامه ابوعلی محمد بن احمد بلخی، شاهنامه ابو المؤید بلخی، شاهنامه مسعودی مروزی و شاهنامه منثورابومنصورمحمد بن عبد الرزاق توسی که فردوسی آن را به نظم درآورد.

جریان میهن پرستانه‌ای که در پایان منجر به پیدایش شاهنامه فردوسی گشت ازدربارابومنصورمحمد بن عبدالرزاق توسی آغازگشت. به دستورابومنصور دانشمندانی از خراسان و سیستان که بخش‌هایی از نامه های نیاکان را در دست داشتند به دربار او فراخوانده شدند تا تاریخ و فرهنگ ایرانیان کهن را گرد آورده و به زبان پارسی دری باز نویسند. و این گروه زیر نظر ابو منصور معمری وزیر دانشمند ابو منصور عبد الرزاق آغاز به کار نمودند و ترجمه‌های انجام شده را ابو منصور معمری به نثر آهنگین زیبای خویش آراست که شوربختانه امروزه جز پیشگفتاری از آن بر جای نمانده است و محمد قزوینی آن پیشگفتار را در بیست مقاله اش آورده است. به جاست که از آن دانشمندان بزرگوار یاد کرده و به روان آنان درود بفرستیم، درود باد بر روان پهلوان و دهقان بزرگ خراسانی «ماخ» از هرات، موبد شادان برزین از توس، موبد ماهوی خورشید از نیشابور وموبد یزدان داد از سیستان که کار گردآوری و ترجمه شاهنامه ابو منصوری را به انجام رساندند. (17)

سخن را با گفتاری از نظامی سمرقندی درباره شاهنامه به پایان می‌بریم، شاهنامه‌ای که نماد پایداری اندیشه و فرهنگ و زبان ایرانیان است در درازنای تاریخ « ... و شاهنامه را به نظم کرد، و الحق هیچ باقی نگذاشت و سخن را به آسمان علیین برد و در عذوبت به ماء مَعین رسانید و کدام طبع را قدرت آن باشد که سخن را بدین درجه رساند که او رسانیده است» (18)

 

پی نوشت و یارینامه‌ها:

(1) دو قرن سکوت،عبدالحسین زرین کوب- چاپ هفتم بهار 2536- چاپخانه 25 شهریور

(2) راهنمای زبانهای باستانی ایران- محسن ابوالقاسمی- جلد 1- سمت 1375

(3) پیشگفتار بر ویرایش شاهنامه- فریدون جنیدی- بلخ 1388

(4) اوستا - جلیل دوستخواه - جلد 1- مروارید 1370

(5) راهنمای زبانهای باستانی ایران- محسن ابوالقاسمی - جلد 1- سمت 1375

(6) تاریخ و فرهنگ ایران - محمد محمدی ملایری - جلد 1 - یزدان 1372

(7) همان (8) همان (9) همان (10) همان (11) همان

(12) همان به نقل از ترجمه تفسیر تبری - جلد نخست

(13) فرهنگ واژه های پارسی در زبان اویغوری چین- نادره بدیعی- بلخ 1377 و واژه های ایرانی در زبان سویدی - حسین آذران - بلخ 1382

(14) واژه های پارسی عربی شده - ادی شیر- ترجمه حمید طبیبیان- امیر کبیر 1386

(15) راه های نفوذ پارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی- آذرتاش آذرنوش- توس 1374

(16) تاریخ و فرهنگ ایران- محمد محمدی ملایری- جلد 1 - یزدان 1372

(17) برای آگاهی بیشتر: پیشگفتار بر ویرایش شاهنامه - فریدون جنیدی- بلخ 1388

(18) چهار مقاله به تصحیح محمد قزوینی و تصحیح مجدد محمد معین - زوار1381