هخـامنشیان باشکوه ترین سلسله شاهنشاهی ایران
سلسله هخـامنشیان، با شکوه ترین و مقتدرترین سلسله شاهنشاهی در تاریخ ایران و به زمان خود، در جهان بود که با ورود پارسیان بعنوان دومین گروه از آریایی های وارد شده به ایران زمین، تاسیس شد. پارسیان با توجه به لیاقت، كفایت، هوشمندی و توانایی بزرگ شاهانی همچون کوروش کبیر، بنیانگذار سلسله هخامنشی و داریوش بزرگ، موفق به تشكیل سلسله ای گردیدند كه نامشان به تنهایی در دوران باستان ما همچنان بر تارك تاریخ این مرز و بوم عزیز می درخشد. در سایه اقتدار این دولت كه بنا به نیای بزرگشان هخامنش به این نام مشهورند، نیمی از دنیای باستان در سیطره قدرت آنان قرار گرفت و همچنین بدلیل فرهیختگی پادشاهان هخامنشی و به لطف توجه آنان، چنان آرامش، رفاه و پیشرفتی در كشور پدیدار شد كه بزودی ایران را صاحب باشكوه ترین تمدن، غنی ترین فرهنگ و وسیع ترین مرزها نمود. بطوریکه این سلسله شکوهمند با اقتداری بی نظیر، همراه با رعایت عدالت و منزلت انسانی، بر قسمت بزرگی از این کره خاکی حکم میراند و اوج پیشرفت سیستم های مختلف كشورمان ایران، از لحاظ اركان سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی ، نظامی و از همه زیباتر هنری، در زمان هخـامنشیان بوده است. به گونه ای كه به جرات می توان گفت كه شكوه و عظمتی كه آنان برای ایران، این عزیز سرزمین كهن به ارمغان آوردند، هیچ دولت دیگری در طول تاریخ برای كشور ما رقم نزده است.
این شکوه و عظمت از آنجا اعتبار می یابد که نظريات و گفتار نقل شده از بزرگانی همچون کوروش کبیر و تدابیر هوشمندانه داریوش بزرگ، پيرامون کشورداری خردمندانه، الهام بخش بسیاری از دولت مردان بزرگ تاریخ معاصر، از جمله توماس جفرسون، سومین رئیس جمهور آمریکا بعنوان مبتکر جمهوریت در جهان، در نوشتن متن بیانیه استقلال آمریکا شد و از طرفی سپاه جاویدان هخـامنشیان، در سال 2011 بعنوان دومین ارتش قدرتمند و شکست ناپذیر جهان انتخاب گردید که باعث بسی فخر و مباهات برای ما ایرانیان بواسطه روح بزرگ و آداب انسان مآبانه نیاکان پرافتخارمان است.
پارسها پس از ورود به ایران مسیر حركت خود را تا نواحی جنوبی ادامه داده و با سكنی گزیدن در این منطقه به تدریج با اقوام بومی فلات ایران كه در آن ناحیه ساكن بودند، نظیر كاسی ها و آنزانی ها ممزوج و مخلوط شدند و رفته رفته بدلیل بهره گیری از قدرتی كه در منطقه كسب كرده بودند، موفق به تشكیل سلطنت گردیدند.
نیای این پادشاهان، هكمنش یا هخامنش بود كه شاهان پارس، نام وی را بر خاندان خویش نهادند که پس از ایجاد سلطنت توسط این شاهان، رفته رفته زمینه برای تبدیل این سلطنت محلی به یك قدرت جهانی فراهم شد تا سرانجام دلاوری از پارس به نام كوروش کبیر با گامهایی استوار و نهادی مملو از آزادگی، این امر خطیر را تحقق بخشید.
نامهای پادشاهان هخامنشی
- پادشاهی هخامنش در سالهای 700 - 675 ق.م
- پادشاهی چیش پیش در سالهای 675 - 640 ق.م
- پادشاهی آریارمن در سالهای 640 تا 615 ق.م
- پادشاهی کوروش اول (پدر بزرگ کوروش) در سالهای 640 تا 600 ق.م
- پادشاهی ارشام شاه انشان در سالهای 615 ق.م
- پادشاهی کمبوجیه اول(پدر کورش کبیر) در سالهای 600 تا 559 ق.م
- پادشاهی ویشتاسپ شاه
- پادشاهی کوروش کبیر شاهنشاه بزرگ ایران و جهان در سالهای 559 تا 528 ق.م
- پادشاهی بردیا (بردیه) فرزند کورش کبیر
- پادشاهی کمبوجیه دوم فرزند کورش کبیر در سالهای 528 تا 522 ق.م
- پادشاهی داریوش بزرگ شاهنشاه بزرگ ایران زمین در سالهای 522 تا 486 ق.م
- پادشاهی خشایارشا بزرگ فرزند داریوش کبیر در سالهای 486 تا 465 ق.م
- پادشاهی اردشیر اول(ملقب به اردشیر دراز دست) در سالهای 465 تا 424 ق.م
- پادشاهی داریوش دوم در سالهای 424 تا 404 ق.م
- پادشاهی اردشیر دوم در سالهای 404 تا 358 ق.م
- پادشاهی اوستان
- پادشاهی اردشیر سوم در سالهای 358 تا 338 ق.م
- پادشاهی ارشام
- پادشاهی ارشک در سالهای 338 تا 336 ق.م
- پادشاهی داریوش سوم در سالهای 336 تا 330 ق.م، که دودمانش توسط اسکندر مقدونی در هم کوبیده شد و سلسله یونانی سلوکیان در حدود 100 سال جایگزین پادشاهی اصیل ایرانی در ایران زمین گشت.
ماد ها
سلسله هخامنشی در ایران به دنیای غرب، نخستین نمونه تشکیل دولت و امپراطوری را نشان داد. مقدمات تشکیل این دولت پادشاهی مقتدر توسط مادها پایه گذاری شد. مادها مردمانی بودند از نواحی شمال ایران که به زبانهای ایرانی سخن مبگفتند. مادها به گفته هرودوت به شش قبیله تقسیم میشدند: (بوسها، پارتاکنها، ستروخانها، آری سانتها، بودیها، مغها). سرزمین مادها از امیر نشین های نیمه مستقلی تحت انقیاد آشوریها تشکیل شده بود. در سال 744 ق.م، پادشاه آشور(تیگلات پلسر) به مادها تاخت. او از مادها 60 هزار اسیر جنگی بدست آورد .
دیا اکو
سپس دیااکو پسر فرورتیش چنان آوازه ای در دادخوهی بدست آورد که اکثر مردمان قبیله های برای قضاوت و دادخواهی پیش او میرفتند. او دولت ماد را بنیان نهاد. مردم از این حسن عدالت خواهی او وی را به مقام پادشاهی ماد نشاندند . او در محله نخست سربازانی برای خود جمع آوری نمود و سپس اکباتان یا همدان را پایتخت خود معرفی نمود. اکباتان در گذشته های دور دارای تمدن و شهر نشینی بود ولی دیااکو همدان را شکوه و جلال تازه ای داد. هگمتانه نام دیگر همدان بود به معنای جای اجتماع و چون طوایف مادها در گذشته پراکنده بودند و پس از اسقرار دولت مادها در آنجا جمع شده بودند و در آنجا اجتماع کرده بودند نام آنجا را به هگمتانه تغییر دادند. هگمتانه دارای هفت دیوار یا دژ تودرتو بود و دسترسی به داخل آن به صورتی غیر ممکن در آمده بود.
این شهر در روی تپه ای در مشرق همدان قرار داشت که امروزه بدان مصلی میگویند. دیااکو در طول 53 سال پادشاهی خود (708-655 ق.م) مجال پیدا کرد که مادها را متحد و یک شکل نماید . مادها ولایت پارس را تصرف کردند و مردم آنجا را تحت کنترل خود قرار دادند. سپس هوخشتره (سیاکزار) که مدیری قابل بود و سرداری کارآزموده به پادشاهی رسید. او دارای پیادگانی بود که به شمشیر و کمان و زوبین مجهز بودند. هوخشتره دارای سوارانی کار آزموده بود. وی سپاهیانش را برای جنگ با آشوریان که چندین بار آنان را از پای در آورده بودند و به آنان تجاوز کرده بودند آماده ساخت. او آشوربانی پال پادشاه آشور را شکست داد. او به آشور تاخت و نینوا را محاصره کرد. آشوربانی پال در سال 626 ق.م، درگذشت.
بعد از آن مادها بر بخش بزرگی از آسیای صغیر فرمانروایی کردند. نبوکدنصر(بخت النصر) پسر و جانشین نبوپلسر، عقد اتحادی با لیدی ها منعقد کرد و با آمی تیس دختر هوخشتره ازدواج نمود. بعد از هوخشتره که در سال 584 ق.م، درگذشت، پسرش ایشتوویگو بر تخت نشست و مدت مدیدی با آرامش حکومت کرد ولی در نهایت در سال 550 ق.م، سلسله اش توسط کوروش کبیر در هم شکسته شد و سلسله و امپراطوری جدیدی به نام پارسیان و هخـامنشیان پایه گذاری شد.
آشور بانی پال، پادشاه آشور، با افتخار تمام کارهای خود را چنین شرح می دهد:
من آرامگاه نخستین و آخرین پادشاهانی را که از آشور و عشتر خدایان من نترسیده و پدرانم را به ستوه آورده بودند و یران و با خاک یکسان کردم و آنها را در معرض خورشید قرار دادم. استخوانهایشان را به آشور بردم. مردگانشان را دچار عذاب ساختم. آنان را از پیشکشی غذا و شراب به خدایان محروم نمودم. در مدت یک ماه و سی و پنج روز سفر، کشور عیلام را به کلی ویران کردم و بر رویشان نمک و سهیلو (نوعی گیاه خاردار) پاشیدم. خاک شوش، مدکتد، هلته مش و دیگر شهرهایشان را به توبره کشیدم و به آشور بردم. سر و صدای مردم، صدای پای گاوان و گوسفندان و فریادهای خوشحالی را از کشتزارهایشان دور ساختم. دستور دادم گورخر و غزال و انواع حیوانات وحشی و جانوران صحرایی را به میانشان رها کنند تا در آنجا مثل خانه خودشان زندگی کنند.
در لوحی دیگر چنین میگوید:
من به خدا و انسان و به مرده و زنده نیکی کردم . چرا بیماری و بدبختی بر من چیره شد؟ من از فرو نشانده آتش فتنه در کشور و پایان دادن به کشمکشهای خانوادگی ناتوانم، دسیسه ها و افتضاحات پیوسته بر من فشار وارد می آورد و مایه پریشان خاطری من شده است. بیماری جان و تن پشت مرا دو تا کرده که از شدت بدبختی فریاد میزنم. روزهای خود را به پایان میرسانم. در روز خدای شهر و روز جشن من خود را بدبخت و بیچاره حس میکنم. مرگ چنگال خویش را در من فرو آورده و من را از پای در می آورد. روز و شب از بخت خود مینالم و زاری میکنم و درد میکشم. ای خدای من، بر انسان رحمت کن و چنان بخواه که اگر بی دین هم باشد نور تو را ببیند.
دیودوروس درباره کتیبه حک شده در روی قبر آشوربانی پال چنین میگوید:
چون نیک میدانی که برای مردن زاده شده ای. داد دل بستان و در جشنها خوش باش. در آن هنگام که بمیری دیگر هیچ خوشی نداری. چنین است حال من که روزی بر نینوای عظیم فرمان می راندم و اکنون جز مشتی خاک نیستم. با وجود این، آنچه که در زندگی مایه لعنت تو بود از من است. خوراکی که خوردم و هرزه گی هایی که کردم. 626 ق.م،
پارسیان و هخـامنشیان
به قدرت رسیدن پارسیان یكی از وقایع مهم تاریخ قدیم است. اینان دولتی تأسیس كردند كه دنیای قدیم را به استثنای دو ثلث یونان در تحت سلطه خود درآوردند و وقتی هم منقرض شدند، از صحنه تاریخ خارج نشدند بلكه در طول مدت 25 قرن متوالی، بلندیها و پستیهای زیادی را پیمودند. در ادامه شرح حالی کوتاه از تعدادی از مهمترین شاهان هخامنشی را ملاحظه خواهید فرمود.
کوروش کبیـر
مقارن با سال 550 ق.م، شخصی از خاندان پارسیان، پرچم طغیان را برافراشت و در نتیجه برای نخستین بار در جهان امپراطوری و شاهنشاهی را پی ریزی کرد که بعدها مرزهای ایران را به چندین میلیون کیلومتر گسترش داد. وی کوروش کبیر نام گرفت و اسطوره ایرانیان شد. وی اتحاد پارسیان را تشکیل داد و ازکوچ نشینان پارسی یک کشور متحد ساخت و در مقابل تجاوزهای متعدد قبایل مختلف و کشورهای همسایه محافظت نمود. کوروش نامدار در طول چند سال ایالات زیادی را از شمال و جنوب ایران و کشورهای همسایه درغرب کشور لیدی و شهرهای یونان آسیای صغیر را تا حدود مدینترانه را جزوی از قلمرو پادشاهی خود کرد. وی در سال 549 پیش از میلاد با لقب شاه انشان در الواح ظاهر شد. در سال 546 ق.م، لقب شاه پارس را گرفت. کوروش در سال 546 ق.م، از کوهها گذر کرد و خود را به آسیای صغیر رساند که در آن زمان کاری شگفت آور محسوب میشد.
او با گذشتن از دجله که در نزدیکی های نینوا بود از بین النهرین عبور کرد و با دنبال کردن دامنه کوههای شمالی بین النهرین جلگه مذبور را پشت سر نهاد. او بعد از رسیدن به کاپادوکیه، فرستاده ای نزد کروزوس شاه لیدی فرستاد که سوگند یاد کند علیه وی شورش نکند و کروزوس به کورش وفادار بماند و اگر اینچنین کند بر پادشاهی خود ابقا خواهد ماند. کروزوس آنرا رد کرد و سپس کوروش مجبور به حمله بدانجا شد .
کوروش کبیر، کروزوس پادشاه لیدی را شکست داد و او که در سالهای 545 تا 539 ق.م، به مدت شش سال با قبایل مهاجم که اطراف دریای خزر و هند سکونت داشتند، در جنگ بود، سرانجام آنان را شکست داد و موفق شد شهر بلخ را تصرف کند و سپس تا کنار رودخانه یاکسارتس (سیر دریا) پیشروی کند. او بناهای مستحکمی در آنجا ساخت که تا حمله اسکندر باقی بود و سپس سکاهها را مغلوب کرد.
کوروش کبیر در سال 539 ق.م، وارد بابل شد. بابل مهمترین شهر سیاسی و صنعتی و تجاری آن روزگار بود که کسی نتوانسته بود پا بدانجا بگذارد. او بابل را تصرف کرد و به احترام به خدایان آنان در معبد آنان در برابر خدای مردوک تاجگذاری نمود .
وی اعلامیه آزادی انسانها و آزادی حقوق بشر را در بابل صادر نمود . او دست بل مردک را لمس کرد و دین مزدایی خود را به آنان تحمیل نکرد. یهودیان را که غلامان آنجا بودند به اورشلیم و فلسطین بازگرداند و معابد ویران آنان را ترمیم کرد. سپس رسم بردگی را کلا باطل اعلام نمود و آنرا جرم دانست. سپس کلده و سوریه و فلسطین را تسخیر کرد. او در سال 539 ق.م، فرمان داد تا مسیر آب فرات را تغییر دهند و در نهایت پس از بینان نهادن بزرگترین شاهنشاهی تاریخ، در جنگ با ماساژت کشته شد.
کمبوجیه فرزند کوروش کبیـر
کمبوجیه فرزند ارشد کوروش و کاساندان بود. وی در حیات کوروش در مقام پادشاه بابل با پدرش در کار اداره ملک بابل شریک بود و تردیدی نیست که در آخرین سفر جنگی کوروش با ماساژت ها، کمبوجیه به نیابت از پدر بر اریکه پادشاهی تکیه داده بود. وی پادشاهی سخت گیر و جدی بود. او با کارشکنان و مزدوران با خشونت رفتار میکرد تا عبرتی برای بازمادگان گردد تا مبادا خلل و فسادی در دربار ایران واقع شود.
برای نمونه هنگامی که یکی از هفت قاضی عالی ایران به فساد و رشوه ستانی متهم شد و محاکمه شدند، کمبوجیه فرمان داد تا پوست وی را بازکنند و بر مسند قضا نهند و پسرش را که شغل پدر یافته بود، حکم کرد تا برهمان مسند و بر پوست پدر نشیند و به داوری میان مردمان بپردازد.
کمبوجیه دست غارتگران و رشوه گیران را تا حدود زیادی از ایران کوتاه کرده بود. در آن هنگام بردیا برادر کوچک کمبوجیه که نویسندگان باستان وی را سمردیس میخوانند، در حیات پدر، فرمانروای ولایات شرقی یعنی خوارزم و باکتریا و کرمانیا (کرمان) بود. کمبوجیه، پادشاه جدید را همگان از جمله ایرانیان و کشورهای همجوار بسرعت به رسمیت شناختند. وی برای خواباندن شورشهای اقوامی که به تازگی تحت الحمایه پادشاه ایران قرار گرفته بودند، مدت چهار سال تلاش کرد. او در سال 529 ق.م، به صورت رسمی پادشاه ممالک گوناگون ایران شد. وی پس از سامان دادن به امور داخلی و خواباندن شورشیان اقدام به جبران عمل نکوهیده مصریان نمود.
مصریان حدود 12 تن از ایرانیان را در آن زمان در مصر کشته بودند و بر جنازه آنان خندیده بودند. خبر این واقعه به پادشاه رسیده بود و او که امپراطوری بزرگ منطقه به حساب می آمد در انتظار کوچکترین خطایی از کشورهای همسایه بود تا آنان را گوشمالی دهد و درس عبرتی به آنان دهد تا کشورهای دیگر به فکر تضعیف حقوق ایرانیان نیافتند. در آن زمان آماسیس پادشاه مصر دید که طوفان کمبوجیه در راه است و پادشاه ایران قصد لشگرکشی به مصر را کرده است. سقوط لیدی و بابل توسط امپراطوری ایران او را نگران کرده بود. به همین خاطر تلاش برای مقابله را آغاز کرد.
پادشاه مصر که در آن زمان با شورشهای داخلی و نارضایتی مردم روبرو بود، نتوانست که همه هم و غم خود را معطوف ایران کند. به همین دلیل با جزایر یونانی و بویژه پولوکراتس، جبار جزیره ساموس متحد و پیمان همکاری بست. کموجیه راه مصر را آغاز کرد و در مراحل نخستین راه، به غزه رسید. در آنجا فاتس پادشاه هالیکارناسوس به لشگر ایران پیوست. وی با کموبچیه پیمان بست که تمام آب و شترهای ارتش ایران را مهیا سازند. کمبوجیه به راحتی از بیابانهایی که از فلسطین تا مصر ادامه داشت، عبور کرد.
سپاهیان مصر در سال ۵۲۵ ق.م، در نبردی در نزدیکی پلوزیوم شکست خوردند و بجای دفاع فرار نمودند. سپس کمبوجیه با لشگرش از دروازه های ممفیس عبور کرد و مصر را به تصرف در آورد. در آن هنگام عده ای از ارتش ایران دست به نابودی شهر و معابد مصریان زدند که کمبوجیه به سرعت مانع آنان گشت و دستور بازسازی همه ویرانیها و معابد را صادر نمود . بعد از آن کمبوجیه در سال ۵۲۴ ق.م، پنجاه هزار تن از سپاه خود را راهی واحه آمون کرد که با اندوه فراوان در میان راه، سپاهیانش گم شدند که شاید به علت طوفان شن در طبس بوده است و هرگز اثری از آنان یافت نشد که بعدها واحه آمون به زیر مرزهای ایران در آمد. کمبوجیه در سال ۵۲۲ ق.م، مصر را ترک گفت که در راه بازگشت به وطن خبر دادن فردی مغ به نام گئومات دعوی پادشاهی ایران کرده است و خود را بردیا فرزند کورش نامیده است . گئومات یا بردیای دروغین آتشکده های ایرانیان را ویران نمود و دست به کشتار فجیحی زد که با شندین این اخبار کمبوجیه به گفته بعضی مورخین یا خودکشی کرده است یا وی را کشته اند.
داریوش کبیر
سپس داریوش برزگ بر تخت پادشاهی جلوس کرد. در زمان داریوش ایالت های زیادی بر علیه دولت قیام کرده بودند و کشورهای تحت کنترل ایران سر به شورش بر آورده بودند. دارویش بار دیگر مجبور به فتح امپراطوری هخامشیان شد. داریوش بزرگ در مرحله اول ولایت عیلام را در جای خود نشاند و آترینا پادشاه آنان را دستگیر نمود. سپس بابل شورش کرد و نیدین توبل خود را نبوکدنصر سوم نامید و دعوی پادشاهی کرد. داریوش سپاهی به بابل روانه کرد که خود در راس ارتش قرار داشت. پس از جنگ شدید آنان را شکست داد و آرامش را در شهر برقرار نمود.
بعد از آن شوش بنای ناسازکاری و آشوب را نواخت و داریوش با سپاهی روانه آنجا شد و آنان را ساکت کرد. سپس ارمنستان شورش کرد. داریوش سرداری به نام دادارشیش را مامور خواباندن شورش کرد ولی وی موفق نشد . سپس سردار دیگری به نام والائومیسا را مامور برقراری آرامش در آنجا نمود ولی باز موفق نشدند . در نهایت با لشگری که داریوش روانه ارمنستان نمود آنان را مغلوب ساخت. سپس مردم ساگارتی شورش کردند و بعد از آن پارت ها و هیرکانی ها. سپس بردیای دروغین خود را فرزند کورش خواند و خواهان سلطنت شد.
سپس بابل به تحریک آرخای ارمنی بنای شورش را گذاشت. در نهایت وی بعد از هفت سال پیکار برای برقراری آرامش در سرزمینهای ایران و خواباندن 19 شورش بر علیه پادشاهی ایران موفق به پیروزی شد و همه را در جای خود نشاند . او بار دیگر امپراطوری بزرگی که کوروش کبیربنا کرده بود و کمبوجیه با فتح مصر آنرا گسترش داده بود را حفظ نمود. وی سیستم لشگری و کشوری را در ایران بنا نهاد و اداره کشور را بر دست ساتراپها سپرد. سپس برای شهر شهربان برگزید و در کنار آنان یک سردار و یک دبیر قرار داد تا مبادا بنای شورش گذارند.
داریوش بزرگ چاپارخانه ها را در ایران پایه گذاری کرد و راهی موسوم به راهی شاهی میان سارد و شوش ایجاد میکند که حدود 2400 کیلومتر طول داشته است. پیمودن این راه به صورت پیاده سه ماه به طول می انجامید. این راه در نینوا در محل موصل کنونی از دجله می گذشته و پس از آنکه نظیر جاده کنونی موصل به بغداد، مسافتی را در امتداد دجله پیش می رفت و سرانجام در ولایت سوزیانا به پاتخت می رسید. اوکانالی را به طول 161 کیلومتربنا نهاد که بعدها کانال سوئز لقب گرفت. او چندین سد در ایران و هند و کشورهای منطقه برای جبران آب در روزهای قحطی بنا نهاد . وی در سالهای پایانی عمر، کشورهای زیر را در مرزهای جغرافیایی ایران قرار داد و بر تمام آنان، پادشاهانی مقرر فرمود و خود با سمت شاه شاهان یا شاهنشاه بر آنان پادشاهی نمود: ماد، خوزستان، پارت، هرات، بلخ، سغد، خوارزم، زرنگ، رخج، ث ت گوش، گندار، هند، سکائیهای هوم نوش، سکائیهای تیز خود، بابل، آشور، عربستان، مصر، ارمنستان، کپد و کیه، سارد، یونان، سکائیهای ماورای دریا، سکودر، یونانیهای سپر روی سر، لیبیها، حبشیها، اهالی مک، کارائیها.
خصویات اخلاقی این شاهنشاه طبق کتیبه های بدست آمده به شرح زیر بوده است:
داریوش بزرگ در آرامگاه جاودانه خود در نقش رستم با الهام از فرهنگ غنی ایرانی و تعالیم زرتشت چنین میگوید:
خدای بزرگ است اهورامزدا که این جهان را بیافرید. که خرد و نیروی کوشش را بر من ارزانی داست. به خواست و نیروی اهورامزدا شاهم و فرمانهای او را اجرا میکنم. این چنین دوستدار و پیرو راستی هستم و بدی را دشمنم . خواهان داد و عدل هستم . نه می خواهم که از سوی توانایی به ناتوانی ستم شود و نه میخواهم که ناتوانی به توانایی بد کند . آنچه موافق راستی است میل من است و آنچه خلاف راستی است به شدت با آن مخالفم . خویم را در حد اعتدال نگه میدارم و چون خشم بر مرا فرا گیرد با اراده بر آن چیره میشوم تا مبادا ناروایی روی دهد . هوس اسیر دام من است و بر آن سخت حکومت میکنم . آنرا که نیکی کند مطابق نیکی اش پاداش میدهم . آنکه بد کند به کیفرش میرسانم . به هیچ وجه مایل نیستم که زیان و بد کرده شود و چون کسی مرتکب بدی شد به هیچ وجه مایل نیستم که بی کیفر بماند . هرگاه مردی بر علیه کسی ادعا کند تا مورد دادرسی واقع نشود بر او حکمی روا نمی کنم . از آنانی خوشوقت و خشنود هستم که با تمام نیرو و قدرتشان در راه نیکی بکوشند این چنین است رفتار و کردار من و این است آنچه که من می کنم:
در میدان نبرد رزم آرایی چیره هستم. در پیکارگاه دستانم میجنگند. چشم و هوش نیز بکار است. آنانی که فرمانبرند، میبینم و آنانی که خلافی کنند کارشان بر من پوشیده نیست. در میدان پیکار به چالاکی میجنگم. از نیروی دستان و پاهایم به خوبی بهره مند هستم. سوار کاری زبده و چالاکم کمانکشی ورزیده هستم، چه به هنگام نبرد پیاده و چه سواره. نیزه گزاری چرب دست هستم. این و هنرهای دیگر را اهورا مزدا بر من بخشود. اهورامزدا یاری ام کرد و نیروهایم را به نیکی هدایت کرد. ای مرد که این را میخوانی. نیک آگاه باش که داریوش چگونه شاهی است. چه هنرها و نیروهایی دارد. این برای تو ناراست نباشد. آنچه را که گفتم عمل کن و اقدامات و جنگهای بسیاری برای سربلندی ایران زمین که گفتن آن باعث خستگی میشود.
خشایارشاه بزرگ(خشیارشا) فرزند داریوش کبیـر
داریوش بزرگ، اندکی پیش از مرگ خشایار را ولیعهد خود معرفی نمود. یونانیان او را اکسرکسس نامیدند. خشایار مادرش آتوسا، دختر کوروش کبیر و پدرش داریوش بود. وی در سن 34 سالگی بر تخت پادشاهی ایران و چندین کشور منطقه جلوس کرد. وی بلند قامت، بزرگ منش، دارای ریشی بلند اما تند خو و جدی بود. وی بعد از پدرش بر تخت امپراطوری بزرگی نشست که تا ان زمان سابقه نداشت. وی همچنان مصمم بود که راه نیاکان خود را ادامه دهد. به همین دلیل برای گوشمالی دادن یونانیان بدلیل به آتش کشیدن لیدی که جزوی از ایران محسوب میشد، لشگری بزرگ راهی یونان کرد. یونانیان از قوانین بین کشورهای آن روزگار عدول کرده بودند و مرتکب گناهی بزرگ شده بودند.
از طرفی دیگر، یونانیان داریوش را در دو جنگ شکست داده بودند و خشایار به جبران این موارد راهی یونان شد و بعد از جنگهای فراوان آنها را بکلی شکست داد و یونان به زیر مرزهای ایران در آمد. وی با این کار بزرگترین امپراطوری بشریت در آن زمان را برای پادشاهان آینده ایران بجای گذاشت. خشایارشا بیش از دیگر شاهان هخامنشی، سازنده و هنرشناش بود. در تخت جمشید، شوش و بابل و جاهای دیگر، کاخهای زیبایی از او باقی مانده است که بیشترشان کتیبه دارند.
خشایارشا در تابستان 465 ق.م، توسط خواجه اسپامیتریس که وی را میترادات نیز گفته اند، همراه با پسرش داریوش به قتل رسیدند. در قتل خشایار و داریوش درباریان پادشاه هم سهیم بودند. هفت ماه پس از آن اردوان فرمانده نگهبانان پادشاه که در قتل خشایار دست داشت کوشید تا اردشیر فرزند دیگر خشایار را نیز به قتل برساند. اما این توطئه ناکام ماند و اردشیر هر دوی آنها را کشت و بر تخت پادشاهی نشست. آرامگاه خشایارشا که نام وی به معنی دلیر ِشاهان است، در نقش رستم است.
اردشیر اول معروف به دراز دست
اردشیر که یونانیان وی را آرناکسرکسس میخواندند دارای دستان درازی بود. او مدت 41 سال بر تخت پادشاهی ایران نشست. ولی برادراش با کمک باختری ها به شورش علیه او برخواست و دعوی سلطنت کرد. اردشیردر سال 462 ق.م، در دو جنگ وی را سرکوب کرد و در جای خود نشاند و پس از آن هیچ خبری از برادرش نشد. پس از آن در مصر شورشهای انجام گرفت که ایالتها را سخت تهدید میکرد. فرمانده این شورشها ایناروس پسر پسامتیکوس فرمانروای لیبیاسر بود. او پادگان ارتش ایران را در مصر بنام دژ سفید را محاصره نمود .
در همین حین کشتی های آتن از قبرس علیه ایران و به جهت یاری رساندن به شورشیان مصری راهی مصر شدند و وارد شورشها علیه ایران شدند. در این هنگام مکابیز شهربان سوریه که ایرانی بود جهت سرکوب شورشها برخواست و در سال 455 ق.م، اکثر مصر را آرام کرد بجز نواحی اطراف مصب نیل. پس از آن معاهده ای جهت صلح بین ایران و یونان بسته شد که به نام معاهده سیمون نام گرفت. در نهایت اردشیر در مارس 424 ق.م، درگذشت. آرامگاه او در نقش رستم است. نام او به معنی کسی که به فضل اَرتَه شاهی دارد می باشد و اَرتَه در نظر ایرانیان نظم مبتنی بر راستی بوده است.
خشایار دوم
پس از وی فرزندش خشایار دوم بر تخت پادشاهی ایران جلوس کرد ولی پادشاهی وی 45 روز بیشتر به طول نیانجامید و وی توسط سغدیان و توطئه آنان به قتل رسید.
داریوش دوم
داریوش دوم، پسر اردشیر یکم از 424 تا 404 ق.م پادشاهی کرد. در زمان وی شورشهای بسیاری صورت گرفت که همه آنان توسط وی آرام شد. در این هنگام یونانیان که از داخل مشغول اغتشاشات مختلفی بودند و نمی توانستند در جنگهای خارجی از خود دفاع کند مجبور به دادن باجهایی به ایران شدند تا ایران آنان را در مقابل تجاوزهای خارجیان محفوظ دارد. آرامگاه او در نقش رستم است.
اردشیر دوم
اردشیر دوم، پسر داریوش دوم، از404 تا 306 ق.م پادشاهی کرد و در شوش کاخی ساخت و آپادانای داریوش بزرگ را که آتش گرفته بود، بازسازی کرد و از خود کتیبه هائی باقی گذاشت. او در اول پادشاهی، با شورش ناموفق برادرش کوروش به خطر افتاد و مصر راهم که شوریده بود از دست داد. آرامگاه او در تخت جمشید بردامن تپه شاهی است (دخمه جنوبی). وی به عیاشی و راحت طلبی مشهور شده است.
اردشیر سوم
اردشیر سوم، پسر اردشیر دوم از 358 تا 336 ق.م پادشاهی کرد و اول به قتل عام افراد خاندان سلطنتی پرداخت. وی به جنگجوئی و جاه طلبی مشهور بود. به مصر لشکر کشید و آنجا را بازگرفت و در شوش و تخت جمشید کارهای ساختمانی کرد و کتیبه هائی به جای گذارد و برای نزدیک کردن ایرانیان با یونانیان کوشید. اما به وسیله خواجه حرمسرایش کشته شد وباقتل او دولت هخامنشی درست همان موقع که مقدونی ها برای حمله به ایران آماده می شدند از مدافعی قوی محروم مائد. آرامگاه او در دامنه تپه شاهی در تخت جمشید است (دخمه شمالی).
داریوش سوم و سقوط هخـامنشیان
داریوش سوم، از شاهزادگان هخامنشی بود که دو سال پس از قتل اردشیر سوم، بر تخت سلطنت نشست. او با اینکه دلیر و جوانمرد بود اما تدبیر دیگر شاهان هخامنشی را نداشت و مصادف شدن سلطنت او با ظهور اسکندر مقدونی نیز مزید بر علت شد تا سلسله هخامنشی نابود شود.
اسکندر، جوانی 22 ساله بود که رویای پادشاهی بر امپراطوری ایران را در سر میپروراند. اسکندر در سال 334 ق.م، بر کشتی نشست و از داردانل عبور کرد. او اروپا را پشت سر گذاشت. مصر در آن زمان که جزوی از ایران محسوب میشد توسط اسکندر تصرف شد. داریوش سوم که دارای منابع بیکران و قدرت زیادی بود و خزائنش مملو از ثروت بود نتواسنت از هیچکدام از آنان استفاده کند و اسکندر با شگفتی تمام مصر را گرفت.
داریوش درخواست صلح داد ولی اسکندر نپذیرفت و وارد پرسپولیس شد و به گفته های تاریخ شناسان از مستی زیاد، پایتخت ایران را که تا آن زمان آنچنان زیبایی و عظمت را، کسی به خود ندیده بود، در سال 330 ق.م، به آتش کشید و بعدها از این اقدام نادم آمد. از آنجایی که داریوش پسری نداشت، اسکندر از این فرصت استفاده نمود و خود را پادشاه جدید ایران معرفی کرد. سپس دختر پادشاه را به همسری برگزید و بر تخت سلطنت ایران جلوس کرد و بعدها سلسله ای کاملا یونانی بر ایران تحمیل کرد که سلوکیان نام گرفت. داریوش سوم، در سال 330 ق.م، به هنگام فرار به سوی ایران شرقی در نزدیکی دامغان امروزی به دست دو تن از امرای خود کشته شد. محل آرامگاه او که با دولت هخامنشی بر افتاد، مشخص نیست.
فرهنگ و تمدن ایران در عصر هخـامنشیان
داریوش بزرگ برای اداره بهتر كشور و سهولت در امر نظارت بر قلمرو وسیع و پهناوری كه بوجود آورده بود، وسعتی كه تا آن زمان هیچ امپراطوری به آن دست نیافته بود، به فكر بكارگیری شیوه ای جدید از سازماندهی و وضع قوانین و مقررات و همچنین ایجاد تسهیلات افتاد.
پیشگیری از وقوع دوباره شورش ها از طریق نظارت مستمر بر ایالات، آگاهی از میزان محصولات و درآمدها برای تعیین مالیات ها و ایجاد مؤسساتی برای تنظیم امور ایالات از جمله دلایل این امر بود.
نخستین اقدام لازم، ایجاد تسهیلات ارتباطی بود، بدستور داریوش برای آگاهی و اطلاع وی از جدیدترین رخدادها در سراسر قلمرو جاده هایی ساخته شد كه شوش را به سارد و بابل را به شوش متصل می نمود. همچنین از راه ها و جاده هایی كه در این زمان ساخته شد. داریوش برای تسریع در امر لشگركشی استفاده می نمود. كه مهمترین آنها به راه شاهی معروف بود. و بقول هرودوت 2400 كیلومتر درازا داشته است. ولی برای امنیت این راه ها پادگان های نظامی مستقر نموده بود. به فاصله هر 24 كیلومتر چاپارخانه ای ساختند كه در این چاپارخانه ها همیشه اسب های تازه نفس آماده بودند. پیك های دولتی با رسیدن به این چاپارخانه ها اسب های خود را عوض می كردند. و با اسبی تازه نفس با سرعت به راه خود ادامه می دادند. یا اینكه پیغام یا نامه به چاپار دیگری داده می شد. به همین صورت اینكار ادامه می یافت. تا نامه به مقصد می رسید. بدین گونه می توان ایرانیان را نخستین بوجود آورندگان نظام پست در دنیا دانست. در زبان پارسی قدیم چاپارهای مزبور و حركت آنها بوسیله اسبان تازه نفس را آنگاریون می گفتند. داریوش برای تامین امنیت و استقرار آرامش در نقاط مختلف كشور نیرویی بنام سپاه جاویدان بوجود آورد. وجه تسمیه این نیرو آن بود كه هرگاه یكی از افراد سپاه مذكور در اثر جنگ یا مرگ تلف می شد. جای او را یكی از افراد ورزیده جدید پر می كرد. تعداد افراد این سپاه ده هزار نفر بود. كه از پیاده نظام و سواره نظام تشكیل می شد. می توان این نیرو را كه به منظور برقراری نظم و ترتیب و حفظ امنیت بوجود آمده بود با نیروی انتظامی امروزی تطبیق داد.
داریوش قلمرو هخامنشی را به ایالات مختلف تقسیم كرد و بر هر یك از آنها یك شهربان گمارد. یك فرمانده سپاه هم در هر ایالت وجود داشت كه در كار خود مستقل بود. یك دبیر(رییس امور اداری) نیز به امور اداری ایالت رسیدگی می كرد. هر یك از این سه نفر دارای ماموران و كارمندان بسیار بودند. از همه مهم تر جاسوس های شاه بودند كه به چشم و گوش شاه معروف بودند. آنها در همه جا حضور داشتند. و اخبار مختلف را به اطلاع وی می رساندند. برای بهبود اوضاع اقتصادی داریوش از ضرب سكه طلا و نقره استفاده نمود كه به دریك و شكل معروف بودند. برای سامان دادن به اقتصاد كشور لازم بود كه هم پول واحد در كشور رواج یابد. و هم مقررات مشخصی كه نحوه دریافت مالیات ها،اجاره زمین ها، دست مزدها و ... را معین كند، وضع شود.
او در قانون گذاری خود از قوانین حمورابی(پادشاه بابل) كه دارای سنجیده ترین قوانین بود بهره برد. برای مكاتبات اداری ابتدا از خط آرامی و بابلی استفاده می كرد. اما بعد از مدتی خط میخی پارسی نیز اختراع و به آنها افزوده شد. با این اقدامات درآمدهای دولت افزایش یافت و اقتصاد عمومی كشور رونق گرفت. و سطح زندگی مردم ارتقاء یافت. به طوری كه ایران در زمان، هخـامنشیان ثروتمندترین دولت آن روزگار شد.
کتیبه هایی که در تخت جمشید به سه زبان آرامی، ایلامی و فرس باستان نوشته شده است بیانگر این هستند که ایرانیان به فن ترجمه آگاهی داشتند. در کاخ مرکزی تخت جمشید بر روی زمین دایره ای دیده می شود که این دایره درست در زیر سوراخ سقف قرار داشته است. درست در موقع تحویل سال در نوروز و اولین روز پاییز خورشید به صورت عمودی از این روزنه به درون می تابید. این خود بیانگر این است که ایرانیان با علم نجوم آشنایی داشتند.
وقتی که در ناحیه درودزن در استان فارس می خواستند سدی بسازند با امکانات علمی و مهندسی امروزه سعی کردند بهترین جا را برای سد پیدا کنند. وقتی طبق اصول مهندسی امروزه، محل سد را تعیین کردند با کمال شگفتی آثار سد داریوش بزرگ را آنجا یافتند. از این رو آنجا را سد داریوش نامیدند. اما این نام به مذاق عده ای خوش نیامده و نام آن سد را به سد درود زن تغییر دادند. کتیبه ای پیدا شده است که در آن کتیبه، داریوش بزرگ به کارگزاران خود دستور میدهد که در مصر دانشگاه بسازند. اینها نمونه کوچکی از علم دوستی هخـامنشیان است.
اخلاق و آداب ایرانیان در عصر هخامنشی
هرودوت مورخ یونانی كه در سده پنجم قبل ازمیلاد می زیسته و با چند تن از شاهان هخامنشی همزمان بوده است، دراین زمینه چنین می نویسد: ایرانیان به فرزندان خود از پنج سالگی تا بیست سالگی آداب نیكوی زرتشتی و بویژه سواری تیراندازی و راستگویی می آموختند. آنها دروغ گویی را بدترین عیب می دانستند. و برای آنكه ناگریز به انجام این كار زشت نشوند، حتی از وام خواستن نیز خودداری می كردند، چرا كه ممكن بود وامدار به جهتی ناگزیر به دروغگویی شود. آنان از آدب دهان افكندن در آب و در رهگذرها و در نزد دیگران اباء داشتند. در آب روان دست و رو نمی شستند و آنرا به ناپاكی نمی آلودند. ایرانیان كهن فرزندان خود را از دوران كودكی به ورزش هایی مانند دویدن، تحمل سرما و گرما،بكار بردن سلاح های گوناگون، سواری و ارابه رانی عادت می دادند و بزرگترین صفات آنان مردانگی، رشادت و دلاوری بود.
از دیگر ویژگیهای ایرانیان محترم داشتن همسایه بود، به كسانی كه در راه نگهداری میهن و حفظ كشور خدماتی عرضه داشته بودند، پاداش های بزرگ می دادند. از رشوه گیری، دزدی و تصرف در مال دیگران خودداری می كردند. از پرخوارگی و شكم پرستی پرهیز داشتند. به هنگام راه رفتن چیزی نمی خوردند و شكار را به اعتبار جنبه ورزشی آن دوست داشتند. دستورات زرتشت در زندگی ایرانیان آن زمان جنبه عملی پیدا كرده بود و همین مساله مهم، سبب برجسته تر شدن ویژگی های اخلاقی آنان نسبت به اقوام دیگر می شد.
هنر، صنعت، معماری
آثار هنری این دوره به معماری، فلزكاری ، سفال سازی، پارچه بافی و غیره تقسیم می شود. مهمترین آثار این عهد در معماری كاخ های شهریاران هخامنشی و مقبره های آنان است. كوروش پس از تاسیس سلسه هخامنشی در پاسارگاد برای خود كاخی ساخت كه اطراف آنرا با باغ های زیبا تزیین نمود.
داریوش نیز برای نشان دادن هیبت، عظمت و قدرتش دستور ساخت تخت جمشید و همچنین كاخ های وی در شوش را داد. كار ساخت بنا در تخت جمشید بعد از داریوش نیز ادامه یافت و تا 150 سال بعد از او هم در این مكان بناهای دیگری ساخته شد.
درون ساختمان ها با تزیینات بسیار و مجسمه های شاهان هخامنشی آراسته شد. كه برای این منظور مجسمه ها و نقش برجسته های مورد نظر شاهان هخامنشی تهیه گردید. همانطور كه ذكر گردید مهم ترین ویژگی تخت جمشید برگزیده بودن هنرها و صنایع ملل گوناگونی است كه همگی در ساخت این بنای زیبای باستانی نقش داشته اند و در واقع تخت جمشید را می توان محل تلاقی و تركیب تمدنهای بارز دنیای آن روزگار دانست. نقش برجسته ها و نیز آثاری مانند فرش مشهور پازیریكی، نشانگر وجود سنگتراشان و بافندگان هنرمند و خوش ذوق این عصر است.
فردوسی بزرگ درباره بنا نهادن کاخهای پرسپولیس (تخت جمشید) چنین میگوید:
بفر کیانی یکی تخت ساخت چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت
که چون خواستی دیو برداشتی زهامون بگردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت اوی شگفتی فرومانده از بخت اوی
به جمشید بر گوهر افشاندند مر آنروز را روز نو خواندند
روحشان جاویدان و اندیشه پاكشان گرامی