ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

نگارستان

کوروش کبیر در شاهنامه فردوسی

کوروش کبیـر در شاهنامه فردوسی

کوروش کبیـر در شاهنامه فردوسی

کوروش کبیر، اسطوره سرزمین جاوید ایران و اولین شاهنشاه سلسله شکوهمند هخامنشیان و بزرگ مردی که حقوق بشر جهانی حاصل تفکرات و عقاید اهورایی اوست، نامی جاودان در فکر و روح جهانیان و بخصوص فرزندان سرزمین جاوید است که بر شاهنامه، آن میراث گرانبهای فردوسی بزرگ می درخشد.

با وجود پژوهش های ارزشمند، درباره هماهنگی های شاهنامه و تاریخ مدون ایران، هنوز برخی میگویند که نام کوروش و هخامنشیان در شاهنامه نیامده است. حتی برخی از این گفته ها بهره می برند و به کوروش ستیزی می پردازند. آشکار نیست از چه رو این حساسیت تا این اندازه برای کوروش کبیر وجود دارد چنانچه نام بسیاری از پادشاهان ایران که وجود آنها در تاریخ ایران به اثبات رسیده است، بگونه مستقیم و دست نخورده در شاهنامه نیامده است.

در ادامه خواهیم دید که روایتهای مربوط به کوروش در جای جای شاهنامه به چشم میخورد و شاید با نگرش به دگرگونی های زبان پارسی از باستان تا دوره پس از اسلام، نام کوروش با نامهایی مانند کیخسرو یا فریدون در شاهنامه ثبت شده باشد. شگفت آور است که برخی اسکندر شاهنامه را همان الکساندر مقدونی میدانند اما کوروش را کیخسرو نمیدانند.

 

آمیختگی روایت ها در شاهنامه

وقتی روایت های تاریخی را با داستانهای شاهنامه تطبیق میدهیم، تا پیش از ساسانیان، نوعی آمیختگی به چشم میخورد. به نظر میرسد که روایتهای مربوط به یک شخص ویژه در داستانهای چند شخص گوناگون جای گرفته است و یا روایت های مربوط به چند شخص در قالب یک فرد در شاهنامه دیده میشود. این موضوع درباره اسکندر بسیار مشهود است. روایتهای نزدیک به الکساندر مقدونی در کنار روایتهای مربوط به ذوالقرنین که در قرآن و منابع دیگر آمده است، در کنار یکدیگر و در قالب اسکندر نمایان میشود. این آمیختگی تنها با ذوالقرنین نیست بلکه به نظر میرسد بسیاری از افسانه های ایرانی در قالب داستان اسکندر نمایان شده اند. در شاهنامه، پدر اسکندر، داراب پادشاه کیانی خوانده میشود حال آنکه در هیچ کدام از روایتهای مربوط به الکساندر مقدونی، چنین موضوعی یافت نمیشود.

شاهنامه هرچه جلوتر می آید، آمیختگی هم کمتر میشود تا جاییکه آمیختگی ها در دوران ساسانیان کمتر از دوره های دیگر است. این آمیختگی با توجه به زمان سروده شدن شاهنامه بسیار طبیعی است. میدانیم که حکیم فردوسی توسی پس از گذشت هزاران سال از دودمان های ایران باستان، آنهم پس از یورش های بزرگ به ایران و چیرگی آنها بر ایرانیان، شاهنامه را نگاشت. حتی براساس سروده های خود فردوسی بسیاری از منابع شاهنامه، گفته های شفاهی بوده اند.

خیلی سخت است که با این شرایط، تاریخ حقیقی آنهم با نام های دست نخورده، در شاهنامه وجود داشته باشد. فردوسی در کنار سروده های زیبا، اندرزهای خردمندانه، شناساندن اسطوره ها و افسانه ها، کوشش کرده که تاریخ ایران زمین را به آیندگان برساند. گویی شاهنامه مانند یک پازل به هم ریخته، بخش گسترده ای از تاریخ ایران را در دل خود جای داده است و باید جای دانه های پازل را تغییر دهیم تا به حقایق پی ببریم. حال که با پیشرفت علمی و یافته های باستان شناسی، حقایقی درباره تاریخ ایران بدست آمده، هماهنگی هایی در تاریخ و شاهنامه می بینیم که بسیار شگفت آور است. هرچند یافتن این هماهنگی مانند درست کردن یک پازل است و با نگرش به گستردگی تاریخ ایران این کار بسیار دشوار میباشد.

باید توجه داشت که این آمیختگی تنها در شاهنامه وجود ندارد. آمیختگی روایات باز هم در گفته های مورخین بیگانه مانند یونانی ها به چشم میخورد. گمان میرود برخی از روایاتی که از تاریخ ایران میگویند با افسانه های یونانی آمیخته شده اند و روایتهای مربوط به چند شخص در قالب یک شخص بوجود آمده اند. شاید به همین سبب گفته های آنها درباره تاریخ ایران یکسان نیست و برای نمونه هر کدام از مورخان یونانی، داستانهای متفاوتی از یک رویداد نقل کرده اند. از سویی برخی از این آثار از میان رفته اند و تنها چکیده ای از آنها باقی مانده است مانند تازیخ کتزیاس. همچنین ممکن است برخی از آنها در درازنای تاریخ دگرگون شده باشند. از اینرو نمیتوان همه گفته های مورخان یونانی را بی کم و کاست، به عنوان بنمایه و اساس قرار داد و نباید توقع داشت روایتهای مرتبط با کوروش در منابع ایرانی دقیقاً همانند گفته های بیگانگان باشد. با این حال به نظر میرسد کلیت شاهنامه با تاریخ ایرانیان هماهنگ است. شاهنامه نخست با پادشاهان پیشدادی آغاز میشود. پادشاهانی مانند کیومرس، هوشنگ، جمشید و فریدون.

 

بررسی نام کوروش

به نظر میرسد زمان پیشدادیان با دوره پیش از تاریخ ایرانیان هماهنگی دارد، بگونه ای که برخی از پژوهشگران آنها را یک شخص ویژه نمیدانند بلکه یک دوره تاریخی میدانند برای نمونه آقای فریدون جنیدی باورمند است که: جمشید دوره تابندگی نژاد آریا است و این زمانی است که خانه های مهندسی ساخته شد، عطر و دیبا و رنگ و می و دارو و سنگهای لعل و یاقوت و پیروزه شناخته شده بود و فریدون را هم دوره چند بهره شدن نژاد آریا میدانند.

همچنین با پژوهشهای انجام گرفته به نظر می آید کیانیان شاهنامه، بیشترین آمیختگی را با مادها و هخامنشیان دارند. نمیتوان بگونه کامل مادها و هخامنشیان را از هم جدا دانست چرا که کوروش که او را بنیانگذار دودمان هخامنشی میدانند مادرش یک مادی بوده است در ادامه پادشاهان ماد بر روی کار می آید، از اینرو بسیار طبیعی است که هر دو با نام کیانیان در شاهنامه دیده شوند. اما همانگونه که اشاره شد در شاهنامه با آمیختگی روایات روبرو هستیم و نمیتوان دقیقاً کیانیان را همان مادها و هخامنشیان دانست. شاید هر کدام از پادشاهان کیانی نماد یک ویژگی خاص در این دوره ها باشند. برای نمونه همای، پادشاه زن کیانی میتواند نماد شوکت بانوان در دوران هخامنشی باشد. میدانیم که بانوان در این دوره از مزایای خوبی برخوردار بودند. چند تن از پادشاهان کیانی وجود دارند که آمیختگی بسیار زیادی با پادشاهان تاریخی دارند.

 

نام‌های شاهنامه و نام پادشاهان

نام بسیاری از پادشاهان ایران که وجود آنها در تاریخ ایران به اثبات رسیده است، بگونه روشن و دست نخورده در شاهنامه نیامده است. این موضوع تنها درباره کوروش کبیر وجود ندارد بلکه برای بسیاری از پادشاهان ماد، هخامنشی و اشکانی صادق است. اما وضعیت ساسانیان با توجه به متأخر بودن این دودمان نسبت به دیگر دودمانها بهتر است. اما روایتهای مربوط به دوران ماد، هخامنشی و اشکانی در قالبهای گوناگون بیان میشود. جدا از این موضوع باید دانست که زبان پارسی نوین که در شاهنامه فردوسی بکار رفته است، تفاوتهایی با زبانهای میانه و باستان دارد و نام پادشاهان بسیاری با تغییر و دگرگونی در شاهنامه آمده است. در حقیقت زبان ایرانیان را به سه بخش میتوان تقسیم کرد:

باستان (دوره باستان و هخامنشیان)

میانه (دوره اشکانی و ساسانی)

نوین (دوره پس از ساسانیان)

 

گرچه همانندی هایی میان این زبانها وجود دارد اما تفاوتهای فراوانی در آنها دیده میشود. ممکن است یک نام در زبان باستان به یک شکل باشد و در زبان میانه به شکلی دیگر و همان نام در پارسی نوین به صورت متفاوت با آن دو دیده شود. برای نمونه نام جمشید در اصل به این شکل بوده است: ییم خش ئت Yima Khashaeta. یا نام اردشیر به این شکل بوده است: اَرتَخشَتر.

هسته اصلی نام کوروش واژه کورو بوده است. نام کوروش در برخی از کتیبه های باستانی به این شکل نوشته شده است: زنده یاد مشیرالدوله پیرنیا در کتاب «تاریخ ایران باستان» آورده است: نام این شاه را چنین نوشته اند در کتیبه های او و دیگر شاهان هخامنشی به پارسی کهن کورو یا کوروش(کورائوس در صیغه مضاف الیه)، در نسخه عیلامی کتیبه ها کوراش. یونانیان نام او را کوروس(Kuros) نگاشته اند که در گویش فرانسه سیروس و در گویش انگلیسی سایروس(Cyrus) خوانده میشود.

 

کوروش و فریدون

همانگونه که فریدون در داستانهای ایرانی جایگاه ویژه و غیر قابل انکار دارد، کوروش هم در تاریخ ایران جایگاه ویژه و غیر قابل انکاری دارد. آشکارترین شباهتی که میتوان بین کوروش و فریدون پیدا کرد مقابله آنها با شخص های تقریباً هم نام است. فریدون با آژی دهاک(معرب: ضحاک) و کوروش با آستیاک، مقابله میکند. همانگونه که می بینید آژی دهاک و آستیاک شباهت بسیاری باهم دارند و حتی برخی آژیدهاک را آژدهاک خوانده اند که شباهتش با آستیاک بیشتر میشود. اما شباهت به اینجا ختم نمیشود. همانندیهایی دیگری هم میان این دو از جمله در داستانها دیده میشود.

 

شباهت داستان کودکی فریدون با کوروش

داستان کودکی فریدون در شاهنامه شباهت عجیب و شگفتی با داستانی است که هرودوت از زمان کودکی کوروش میگوید. در شاهنامه فردوسی اینچنین گفته میشود:

چون روزگاری دراز از پادشاهی غاصبانه و جفاکارانه ی ضحاک(آژدهاک) بگذشت، فریدون از مادر زاده شد. در این هنگام ضحاک در خواب دید که مردی فریدون نام بر او شوریده بخواری و ذلت به بندش خواهد کشید. بهمین جهت خورد و خواب بر وی حرام شد، و در صدد یافتن فریدون برآمد.(خلاصه عبدالعظیم رضایی از شاهنامه، تاریخ ده هزار ساله ایران).

بنا به گفته تاریخ هرودوت داستان کودکی کوروش اینچنین است:

آستیاک دختری به نام ماندانا داشت و شبی در خواب دید که از زهدان دخترش تاکی روییده و به سراسر آسیا سایه افکنده است. آستیاک پیش از این هم خواب دیده بود که پیشاب دخترش به سیلی تبدیل شده که پایتخت او و سپس سراسر آسیا را فرا گرفته است. پس از آنکه تعبیر خواب را از خوابگزاران پرسید قصد داشت نوزاد ماندانا که همان کوروش بود را از بین ببرد.(تاریخ هرودوت، کتاب 1 بندهای 107 و 108).

همانگونه که دیده میشود، پادشاه پیش از فریدون و کوروش تحت تأثیر خوابی که می بینند در اندیشه نابودی فریدون و کوروش می افتند. اما شباهتها در اینجا به پایان نمیرسد هم فریدون و هم کوروش از نابود شدن نجات می یابند.

 

شباهت سپاکو و فرانک

بر اساس تاریخ هرودوت، بانویی به نام سپاکو(اسپاکو) کوروش را پرورش میدهد و بنا به گفته هرودوت سپاکو به معنی سگ است.(تاریخ هرودوت، کتاب 1 بند 110).

نام مادر فریدون در شاهنامه فرانک است. از نام فرانک هم معنایی شبیه سپاکو میتوان برداشت کرد. فرانک به معنی سیاهگوش است و در فرهنگ کهن ایران گربه سانان بزرگ را نیز از سگسانان به شمار میآوردند. (تاریخ ما، جواد کهلان مفرد).

بعید نیست که هرودوت با توجه به عدم آگاهی های لازم معنی سپاکو را درست درک نکرده باشد و در حقیقت سپاکو و فرانک، کاملا به یک معنا داشته باشند.

 

خیزش فریدون و خیزش کوروش

همانندی بعدی که میتوان شمرد قیام هر دوی اینها علیه پادشاه پیشین است. فریدون با همراهی کاوه یک قیام به یادماندنی را علیه ضحاک(آژدهاک) در داستانهای ایرانی رقم میزند. از سویی بر اساس گفته مورخان یونانی مانند هرودوت کوروش دربرابر آستیاگ به پا میخیزد. این دو مقابله به نتیجه میرسد و باعث بهبود اوضاع میشود.

 

هماهنگی هایی در خارج از شاهنامه

میدانیم فتح بابل از مهمترین کارهای کوروش بوده است و جالب آنکه اگر دیگر منابع ایرانی را بررسی کنیم، ارتباط ضحاک(آژدهاک) را با شهر بابِل می بینیم. فریدون بر ضحاک پیروز میشود و او را دربند کرده و در کوه دماوند حبس نمود. هرچند ویژگی هایی که از مکان نخستین ضحاک در شاهنامه گفته میشود هم به وضعیت جغرافیایی بابل نزدیک است. اما در منابع دیگر واژه بابل یکراست اشاره میشود. برای نمونه صاحب مجمل التواریخ و القصص درباره ضحاک میگوید:

ضحاک، یعنی خندناک. و اژدهاک گفتند سبب آن علت که بر کتف بود، ابن ربکاونبن سادسره (کذا) ابن تاج بن فروال بن سیامک بن مشی بن کیومرس، و تاج جد او بود که عرب از نسل اواَند و بزمین بابل نشست.(مجمع التواریخ، ص 52 و 26، به نقل از لغت نامه دهخدا).

در فارسنامه ابن بلخی هم گفته میشود:

گویند ضحاک اصل آن اژدهاق (آژدهاک) است. و از بهر آن او را اژدهاق گفتندی که او جادو بود و به بابل پرورش یافته بود و جادویی به آموخته و روزی خویشتن را بر صورت اژدهائی بنمود.(فارسنامه ابن بلخی، ص 34 و 35 به نقل از لغت نامه دهخدا)

با توجه به آثار باستانی یافته شده، فتح بابل به دست کوروش، از مهمترین رویداد آن دوران است. استوانه کوروش که یکی از بی مانند ترین آثار باستانی از لحاظ محتوا در آن روزگار است، به فتح این شهر بدست کوروش و چگونگی رفتار آن با مردمان اشاره میکند. این درحالی است که براساس گفته گزنفون در کوروش نامه، فتح کوروش در ادامه اقدام پدافندی کوروش در برابر دشمنانی است که در ابتدا قصد حمله داشتند.(بنگرید به: کوروش نامه گزنفون، دفتر3 بخش 3 - دفتر 7 بخش 5).

میتوان گفت وختی کوروش در قالب فریدون جای گرفته است، بسیاری از دشمنان او در قالب ضحاک ترسیم شده اند و مهمترین فتح کوروش که بابل بوده است هم با عنوان مکان ضحاک، در منابع ایرانی ثبت شده اند.

 

کوروش و کیخسرو

کیخسرو یکی از مهمترین پادشاهان شاهنامه است همانگونه که کوروش یکی از مهمترین پادشاهان تاریخ بوده است. خردمندی کیخسرو یادآور خردمندی کوروش میباشد.و احتمال دارد کیخسرو دگرگون یافته نام کوروش باشد. همانگونه که گفته شد به نظر می آید هسته اصلی نام کوروش واژه کورو باشد و یونانیان این نام را کورس خوانده اند. برخی از پژوهشگران هم باور دارند یونانیان نام هووخشتره پادشاه ماد را بصورت کوآخسارس (سیاکسارCyaxares) که شبیه کیخسرو است آورده اند که واژه کوآخسارس، از پیش گفتار ابوالحسن تهامی برای کوروش نامه گزنفون گرفته شده است.

اگر کیخسرو با نام سیاکسار(هووخشتره) هم مرتبط باشد، بی پیوند با کوروش نیست. زیرا براساس کوروش نامه گزنفون، سیاکسار دایی کوروش است و در طول کتاب، کوروش، یکی از سرداران سیاکسار میباشد و در برابر دشمنان ایستادگی میکند. همانا باز هم برمیگردیم به داستان آمیختگی روایات در شاهنامه که به نظر میرسد کیخسرو آمیختگی هایی هم با هووخشتره پادشاه ماد دارد و حتی بعید نیست که نام کیخسرو از آمیخته شدن نام این دو شخصت یعنی کوروش و هووخشتره بوجود آمده باشد.

به هرروی روایتهای کیخسرو با کوروش شباهت دارد و گمان میرود که کیخسرو آمیختگی هایی با کوروش دارد. در اینجا به صورت تیتروار اشاره ای به برخی از همانندیها میکنیم و سپس توضیحات بیشتری درباره برخی از این شباهتها میآوریم. هرچند شاید به دلیل در هم آمیختگی روایات، در جزئیات تفاوتهایی دیده شود اما در کل، شباهت عجیبی به هم دارند.

- نامهای کوروش و کیخسرو، شبیه یکدیگر هستند.

- خرد و دادگری کیخسرو با تدبیر و دادگری کوروش(بویژه در کوروش نامه گزنفون) قابل مقایسه است. آوازه کوروش هم به دلیل همین دانایی و دادگستریش است.

- داستان کودکی کیخسرو در شاهنامه شبیه داستان کودکی کوروش در گفته هرودوت است.

- مادر کوروش و کیخسرو از اقوام دیگر هستند، بر اساس شاهنامه فردوسی، مادر کیخسرو، فرنگیس دختر افراسیاب تورانی بوده و براساس کوروش نامه گزنفون و تاریخ هرودوت، مادر کوروش فرزند پادشاه ماد، یعنی ماندانا بوده است.

- هر دو پادشاه دور از سرزمین پدری، پیشرفت میکنند: کیخسرو در توران و کوروش در دیار ماد (نگاه کنید به: کوروش نامه گزنفون).

- هم کیخسرو و هم کوروش در برابر پدربزرگ مادریشان قرار میگیرند. آستیاک پدر بزرگ مادری کوروش، به نوه اش حمله می برد.(نگاه کنید به تاریخ هرودوت که در این بخش هماهنگی هایی با رویدادنامه نبونید- کوروش دارد) اما کیخسرو برای کین ستانی سیاوش که ناجوانمردانه بدست افراسیاب کشته میشود دربرابر افراسیاب، پدر بزرگ مادری اش قرار میگیرد.

- کیخسرو پس از جنگهای پی در پی، تورانیان را از ایران میراند و دست آنها را به کلی از ایران کوتاه میسازد. بر اساس کوروش نامه گزنفون، کوروش دشمنانی که قصد حمله داشتند را عقب میراند و دست آنان را کوتاه میسازد.

- مرگ کوروش شباهت به مرگ کیخسرو دارد و حتی اندرزهای پیش از مرگ کوروش در کوروش نامه گزنفون شباهت عجیبی به اندرزهای کیخسرو در شاهنامه دارد. (با سپاس از تاریخ ده هزار ساله ایران، جلد نخست، استاد عبدالعظیم رضایی).

جاوید باد تاریخ شکوهمند سرزمین جاوید