دانستنی ها و عجایب اسب
ارزش اسب، در قدرت و سرعت زیاد آن نهفته است ولی اسب های اولیه، جانورانی کوچک و شبیه سگ بودند و شکل زندگی آن ها با سگ های امروزی بسیار متفاوت بود.
اسب ها میلیون ها سال قبل با نام اسب سپیده دم ( Eohippus ) زندگی می کرده اند که پاهای جلویی آن ها دارای 4 انگشت و پاهای عقبی آن ها دارای 3 انگشت بوده و احتمالاً هنگام خطر در زیر زمین پنهان می شده اند.
اسب ها بعدها در علفزارها به زندگی ادامه دادند و چون در آنجا امکان مخفی شدن در زیرِ زمین وجود نداشت بنابراین با دویدن های سریع، خود را از خطر حمله دشمنان دور می کردند که بتدریج پاهای آنها کوتاه تر شد و در پای آنها فقط یک انگشت باقی ماند و سرانجام پس از میلیون ها سال سیر تکامل،اسب های امروزی ظاهر شدند که همان یک انگشت را دارند و روی نوک پنجه می دوند و جنس پای آنها نیز ناخُن بسیار محکم یا سُم است.
انسانهای نخستین اسب ها را به خاطر گوشت شان شکار می نمودند.
اسب اولین حیوان وحشی بود که توسط انسان اهلی شد و با اینکه هیچکس به درستی زمان دقیق اهلی شدن اسب را نمی داند اما بیش از 5000 سال قبل،مردم مصر باستان از آنها برای سواری و کشیدن ارابه و گاری استفاده می کرده اند.
امروزه تعداد اسب های وحشی بسیار کم است و بسیاری از اسب هایی هم که وحشی نامیده می شوند همان اسب های اهلی هستند که رَم کرده و وحشی شده اند.
تا اوایل قرن نوزدهم،اسبها سریعترین وسیله حمل و نقل و در عین حال،یار قدرتمند انسان بوده اند. اسب ها در شهر و روستا هر نوع کاری را انجام می دادند تا این که اختراع قطار، اتومبیل و ماشین آلات جدید و مکانیزه کشاورزی، جایگزین آنها شد و لاجرم اسب های پرقدرت،دیگر در کمک به انسان مورد استفاده قرار نگرفتند بلکه در مسابقه های اسب دوانی و مراکز نمایشی به کار گرفته شدند.
بیشتر مواقع گوش اسبها به سمتی که به آن نگاه میکنند میچرخد پس اگر گوش اسبی به سمتهای مختلف میچرخد این احتمال وجود دارد که به دو نقطه مختلف در عین حال نگاه میکنند.
اسبها نمیتوانند از دهان نفس بکشند و فقط میتوانند از راه بینی تنفس کنند. پس اطمینان حاصل کنید که هیچوقت راه بینی اسب بسته نشود.
یک طرف اسب ها مثل انسانها کوتاهتر از طرف دیگر است که با توجه به سمتی که معمولاً به آن تکیه میزنند،میتوانید بگویید که کدام طرفشان کوتاهتر است.
اسبهای عربی پشتهایی کوتاهتر از بقیه نژادها دارند و دلیل آن اینست که یک استخوان ستونفقرات، یک استخوان کمری و یک دنده کمتر از بقیه نژادها دارند.
بعضی نژادهای اسب از بقیه بردبارتر هستند بطوریکه نژاد ترک (Akhal-Teke) میتواند چندین روز بدون خوردن آب تحمل کند.
اسبها قادرند در حالت ايستاده بخوابند.
خوابیدن اسبها پرهزینهتر است و اسبها در موقع دراز کشیدن انرژی بیشتری نسبت به وقتی که ایستادهاند مصرف میکنند.
چینی ها را میتوان عاشق اسب دانست زیرا چین بیش از هر کشور دیگری اسب دارد که البته با مقایسه با جمعیت انسانی آنها که بیشتر از هر کشور دیگری است، قابلقبول است.
واژه اسببخار توسط یک مهندس اسکاتلندی به نام جیمز وات انتخاب شده است. او این واژه را در آزمایشات خود برای تعریف قدرت یک موتور استفاده میکرد و تعریف خود را بر مبنای قدرت اسبهای بارکش قرار داده است.
اسبها در مقابل گاز اشک آور مصون اند.
يك اسب در طول يك سال 7 برابر وزن بدن خود غذا مصرف ميكند.
قد بزگترین اسب دنیا که بلژیکی است نزدیک به دو متر و قد کوچکترین اسب دنیا که از نوع مینیاتوری است حدود ۵۳ سانتیمتر است.
اسامی و نامهای فراوانی خصوصا در ایران باستان با پسوند اسب ساخته شده است که نشانگر اهمیت و احترامی است که برای نجابت و خدمات اسب قائل بوده اند:
گرشاسب (دارنده اسب لاغر)
گشتاسب (دارنده اسب نر)
لهراسب (دارنده اسب تیزرو)
ارجاسب (دارنده اسب ارزنده)
جاماسب (دارنده اسب درخشان)
تهماسب (دارنده اسب پهلوانتن)
بیوراسب (دارنده ده هزار اسب)
زرسب (دارنده اسب قزل)
آریاسب (دارنده اسب آریایی)
اراسپ (دارنده ی اسب تندرو)
شیدسب (دارنده اسب فروغمند)
هوکاسب (دارنده اسب زیبا)
هیتاسب (دارنده اسب بر گردونه)
شیرسب (دارنده اسب شیرمانند)
گرداناسب (دارنده اسب دلیر)
سیاوسب (دارنده اسب سیاه)
هیدراسب
دانستنیهای حافظه اسب ها
معمولاً گفته ميشود كه اسب حافظه ضعيفتري نسبت به سگ دارد. شايد هم علت اين گفته آن است كه آنها با انسانهاي بيشتري از قبيل پرورشدهندگان، سواركاران و غيره سروكار دارند. حتي اسبهاي باري هم مجبور هستند كه به انسانهاي زيادي خدمت كنند و هر ساعت در اجاره فرد ديگري باشند. اما اگر يك اسب زمان زيادي در تملك يك نفر بماند گمشدة خود را حتي پس از گذشت ايامي زياد بازميشناسد و از دستش غذا ميگيرد و به راحتي اجازه ميدهد كه نوازشش كند و هنگام سواري دادن هم نجيبانه احساساتش را محتاطانه به نمايش ميگذارد. بعضيها معتقد هستند كه اسب صاحب خود را فقط بر اساس علائم خارجي اندام او چون لباس و كلاه و كفش ميتواند به خاطر بياورد. به عنوان مثال فردي همانند پروفسور گريزمك در مقالهاي كه در مجله فيزيولوژي حيوانات منتشر كرده بود به اسبي اشاره كرد كه صاحب خود را فقط از روي لباسش ميشناخت و هنگامي كه او لباسش را عوض ميكرد اسب از شناختن او عاجز ميشد. اين پروفسور خود اسبهاي زيادي را پرورش داده و سالهاي عمر خود را به عنوان سواركار سپري كرده بود. اما شايد در واقعيت چنين نباشد و بتوان چنين استنباط كرد كه خلاف گفتههاي اين پروفسور نيز امكان دارد. زيرا اسبها صاحب خود را در هر لباسي ميشناسند و با عوض شدن لباس صاحب خود هيچ تغيير رفتاري در آنها ديده نميشود. آنها هنگامي كه صاحب خود را ميبينند با گوشهاي تيز و به جلو متمايل شده به استقبال او ميآيند و زماني كه آنها خوشحال نيستند گوشهاي خود را به عقب ميبرند. بيشتر اسبها هنگامي كه صداي پاي صاحب خود را از پشت در اصطبل ميشنوند، شيهه ميكشند و اين نشان ميدهد كه آنها داراي گوشهاي حساسي هستند و صداها را خوب ميشنوند و تشخيص ميدهند. به گفته يكي از تربيتكنندگان اسب، وقتي كه اسب سه سالهاي را براي تربيت نزد او سپردند، و زماني كه دوره تربيت آن اسب به پايان رسيد، شخص مورد نظر به يك مدرسه سواركاري فرستاده شد و از آن اسب دور افتاد. اما هنگامي كه پس از گذشت مدتي به يك مدرسه سواركاري رفت و در آنجا اسب تربيت شده خود را ديد كه به سمت او آمد و نشان داد كه هنوز خاطرات آن روزها را به ياد دارد. برخي ميگويند كه اسبها با پاهاي خود ميآموزند و در ميدانهاي سيرك به نمايش دادن مشغول ميشوند. اما اگر تربيت كنندگان بخواهند كه حركات جديدي به آنها ياد بدهند دچار اشكال ميشوند زيرا اسبها حركات آموخته شده قبلي را مشكل فراموش ميكنند. فقط كافي است يك سواركار مسيري را يك بار با اسب خود طي كند، اسب او به طور حتم تمامي جزئيات مسير را در حافظه خود ضبط ميكند. اگر سواركار بار ديگر قصد داشته باشد كه همان مسير قبلي را طي كند و دهانه اسب را نيز رها كند، خواهد ديد كه اسب در محل تقاطع جادهها سر خود را از همان ابتدا به طرفي ميگرداند كه مسير قبلي بوده است و به راههاي ديگر توجهي نخواهد كرد. اما اگر سواركار دهانه را محكم به دست بگيرد يا از قبل تغييري در مسير بدهد، اسب ديگر كوششي در تعقيب مسير پيشين انجام نميدهد و خود را كاملاً در اختيار سواركار قرار ميدهد. به نظر ميرسد كه اسب در چنين حالتي از ارتكاب اشتباه ميترسد. بيشتر حيوانات خانگي، پرورش دهندگان خود را به خاطر ميسپارند و اغلب هم موفق ميشوند محل زندگي خود را پيدا كنند.پروفسور گريزمك اين احساس را احساس جهت نما ناميد و معتقد بود كه دقت اين احساس به ميزان استعداد مشاهده و حفظ مشاهدات بستگي دارد.