منشور حقوق بشر کوروش کبیـر
منشور حقوق بشر کوروش کبیـر، اولین شاه جهان، امپراطور سرزمین جاوید ایران و بنیانگذار سلسله شکوهمند هخامنشی به نظم کشیده شد
جهان در سیاهی فرو رفته بود - به بهبود گیتی امیدی نبود
نه شایسته بودی شهنشاه مرد - رسوم نیاکان فراموش کرد
بناکرد معبد به شلاق و زور - نه چون ما برای خداوند نور
پی کار ناخوب دیوان گرفت - خلاف نیاکان به قربان گرفت
نکرده اراده به خوبی مهر - در آویخت با خالق این سپهر
در آواز مردم به جایی رسید - که کس را نبودی به فردا، امید
به درگاه مردوک یزدان پاک - نهادند بابل همه سر به خاک
شده روزمان بدتر از روز پیش - ستمهای شاهست هر روز بیش
خداوند گیتی و هفت آسمان - ز رحمت نظر کرد بر حالشان
برآن شد که مردی بس دادگر - به شاهی گمارد در این بوم وبر
چنین خواست مردوک تا در جهان - به شاهی رسد کوروش مهربان
سراسر زمینهای گوتی وماد - به کوروش شه راست کردار داد
منم کوروش و پادشاه جهان - به شاهی من شادمان مردمان
منم شاه گیتی، شه دادگر - نیاکان من شاه بود و پدر
روان شد سپاهم چو سیلاب و رود - به بابل که در رنج و آزار بود
براین بود مردوک پروردگار - که پیروز گردم در این کارزار
سرانجام بی جنگ و خون ریختن - به بابل درآمد، سپاهی ز من
رها کردم این سرزمین را زمرگ - هم امید دادم همی ساز وبرگ
به بابل چو وارد شدم بی نبرد - سپاه من آزار مردم نکرد
اراده است اینگونه مردوک را - که دلهای بابل بخواهد مرا
مرا غم فزون آمد از رنجشان - ز شادی ندیدم در آنها نشان
نبونید را مردمان برده بود - به مردم چو بیدادها کرده بود
من این برده داری برانداختم - به کار ستمدیده پرداختم
کسی را نباشد به کس برتری - برابر بود مسگر و لشکری
پرستش به فرمانم آزاد شد - معابد دگر باره آباد شد
به دستور من صلح شد برقرار - که بیزار بودم من از کارزار
به گیتی هر آنکس نشیند به تخت - از او دارد این را نه از کار بخت
میان دو دریا در این سرزمین - خراجم دهد شاه و چادر نشین
ز نو ساختم شهر ویرانه را - سپس خانه دادم به آواره ها
نبونید بس پیکر ایزدان - به این شهر آورده از هر مکان
به جای خودش برده ام هر کدام - که دارند هر یک به جایی مقام
ز درگاه مردوک عمری دراز - بخواهند این ایزدانم به راز
مرا در جهان هدیه آرامش است - به گیتی شکوفایی دانش است
غم مردمم رنج و شادی نکوست - مرا شادی مردمان آرزوست
چو روزی مرا عمر پایان رسید - زمانی که جانم ز تن پر کشید
نه تابوت بایــد مرا بر بدن - نه با مومیایی کنیــدم کفن
که هر بند این پیکرم بعد از این - شود جزئی از خاک ایران زمین
صادق علی حق پرست