شعر ایران ای سرزمین دردها
آه ایران ای سرزمیــن درد ها - سرزمیــن گریه های مـرد ها
ای نقــوش ظلم بر روی تنت - کو صدای زاریت، کو شیونت
دشت هایت کو بهارانت چه شد؟ - رستم و سام نریمانت چه شد؟
پهلوانانت به خاک افتاده اند - یا به چنگال ضَحْاک افتاده اند
عندلیبانت اسیــر صـد قفس - در گلوشان حبس گردیــده نفس
یا لباس زاغ ها پوشیـــده اند - شربت کذب و ریا نوشیــده اند
بس که دم از غصه و ماتم زدند - ساز هایت کوک ها بر هم زدند
دور، دور کوک ناکوکان شــده - وقت وقت شاهی خوکان شـده
عالمانت یا به کنج محبس اند - یا اسیر غربت اند و بی کس اند
خانه هایت غرق در اشک وغم اند - تکه تکه گشته چون ارگ بم اند
گوئیا مطـــــرود همچـــون آدم انــد - وارث درد تمام عالـــم انــد
هر که رد شد صورتت مشتی زند - تکه ای از خاک پاکت می کََنَد
ای فـــــدای نــــام پر آوازه ات - جسـم من باشد در و دروازه ات
هر که بر خاک تو چشمی افکنـــد - باید اول جســم من از جا کَنَد
اشک هامان جاری اند از چشم ها - می کند طغیان به زودی رود ما
با هجــوم مــوج های بی امــان - سیل می گردد به روی دشمنان
روز، روز غـــرش شیـران شود - خانه ی ظلم و ریا ویران شود
پاک می گــردد ز لوث اهرمن - هر مکان، هر گوشـه ی ایران من
جملگـی در شهـــر ها شادی کنیـم - خاکمــان را پر ز آزادی کنیـم
غصه ها روزی به پایان می رسد - روز خوب اهل ایران می رسد
دوستت دارم ز عمــق جان و تــن - ای پناه گـریه هایـم ای وطــن
ایران ای سرزمین دردها