ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

نگارستان

گویش چکامه و نظم تاریخ ایران ۱

گویش چکامه و نظم تاریخ ایران سری ۱ 

تاریخ ایران به گویش چکامه و نظم، شرح سرگذشت و تاریخ سرزمین جاوید ایران از دوره عیلامی تا پایان سلسله شکوهمند هخامنشی است که این مطلب از پایگاه آموزشی نگارستان، مروری دارد بر آغاز سلسله عیلامیان که امید است مورد توجه و استفاده فرزندان ایران زمین قرار گیرد.

  

چو ایران شود تخت دیو و ددان - نمانـــد دگر نامی از بخردان

 

که من درصف پرغرور مغان - بگـویم حکایت زملـــــک کیان

 

بگــویم ز خاکم خدایی کنــم - زشــاهان چکامه سرایی کنـــم

 

خرد را ز نیکی ستایش کنم - به راه نیاکان نیایش کنم

 

بگویم سخن از سر مهتران - ز آغــــاز تاریخ عیلامیان

 

زشاهی که ماند زاو یادگار -  زیگورات و آن قلعه ماندگار

 

که نامش بود او خردمند گال - تنومند و پر دانش و پر کمال

 

چو بار سفر از ممالک ببست - ناخونته به اورنگ شاهی نشست

 

چو بر تخت پرمهر شاهی نشست - کمر بسته برفتح سک ها برفت

 

همه قلب گیتی زظلمش گسست - سپس در پی فتح بابل برفت

 

که با خشم و کین وسپاهی خشن - گذشت او زدریا و کوهسار و شن

 

همان لحظه در بین میدان جنگ - سر نیزه ی دشمنی بی درنگ

 

رگ شاه این سرزمین را برید - ناخونته دگر روی دنیا ندید

 

سپس شوشیناک دلاور رسید - همان مرد نیکو چو داوررسید

 

همه خلق را متحد کرد ورفت - ز ملک دلیران چو خوبان گذشت

 

شکوه وطن شد دوباره فغان - همه کشت و کشتاره بین سران

 

که در بین وادی سرای ستشت - همان مرد خونخوار ویرو سرشت

 

به تاج وبه اورنگ شاهی رسید - وطن را به سولاب دیوان کشید

 

دگر نامی از فر و دانش نماند - هالوشو وطن را به یغما کشاند

 

درآن ظلمت و آسمان غمین - همه مردم پاک ایران زمین

 

بشوریدن اینک بر آن شاه خار - کشاندن دوباره خرد را به کار

 

کودوروهمان مرد نیکو سرشت - همان مرد پیروز باور بهشت

 

به تخت شکوهمند ایران نشست - طمع برزر و مال مردم نبست

 

که در جشن پر تابش مهرگان - در آغـاز پیــــــدایـش آسمـان

 

سپــاه پر از ننـگ آشــوریان - شبی خون زد ن بهر ایرانیان

 

که خاک پر از مهرایرانیان - چو ویرانه شد از سپاه ددان

 

هوبان از غم و درد آشوریان - به جوش آمد و نعره زد بر ددان

 

سپاه ددان را از آغاز سور - بکرد ازهمه خاک ایران به دور

 

که ایگاش واورتاک وهوبان راد - شدن یک به یک حاکمان بلاد

 

در آغاز فـــر و شکـــــوه زمان - دوباره سپاه پر از ننگ آشوریان

 

به خاک پر آواز ایران بتاخت - به شهر و ده و کوه و برزن بتاخت

 

وطــن شـــد چپاول زدست ددان - نمانــد از خرد در زمانه نشان

 

پاینده ایران