ریشه های اختلاف عروس و مادرشوهر
مشکلی که ظاهراً در بسیاری از جوامع و فرهنگها به چشم میخورد تصوری است که انسانها از مادرشوهر یا مادرزن در ذهن خود دارند و معتقدند که آنها طرف مقابلشان، یعنی داماد و بیشتر عروس را مغلوب و مطیع خود میخواهند و از اینجا در ارتباطات بین عروس یا داماد و مادرشوهر یا مادرزن ، شکلی از روابط پیش میآید که سرانجام به اختلافات بین زن و شوهر میانجامد در حالیکه به جرات میتوان گفت که سرچشمه تمام اختلافات مادرشوهر و عروس ، مادر زن و داماد بر مبنای حدسیات، سو ظن ها ، سوء تفاهمات ، افکار مغرضانه ، توقعات، انتظارات و محبت های بیجاست.
اختلاف و سوء تفاهم از آنجا شروع میشود که عروس و داماد ، گفتهها و اعمال مادر زن یا مادرشوهر را نوعی دخالت در زندگی خود تلقی میکنند و رفتار آنها را اهانت به خود می دانند. از طرف دیگر، مادرزن یا مادرشوهر هم انتظار دارند که عضو تازه خانواده احترام آنها را نگه دارد و جایگاهی خاص برایشان در نظر بگیرد. در حقیقت، آنها تلاش میکنند ائتلافی به ضرر طرف دیگر شکل دهند.
چون اختلافات بین عروس و مادرشوهر ، شایعتر و محسوستر است ما نیز سمت و سوی مقاله خود را به این مقوله معطوف میکنیم با امید به اینکه توانسته باشیم کمی ازغلظت این سوءتفاهمات بکاهیم.
قبل از آنکه دختری ازدواج کند همیشه به این مسئله می اندیشد که عروس خوبی برای خانواده شوهر خواهد شد . هنگام خواستگاری و چند روز بعد از آن رفتار تحسین برانگیزی دارد و سعی می کند احترام ها حفظ شود. اصولا در این زمان انتظارات و توقعات کمرنگ است و وی فقط پسر را می خواهد و بس ! اما به محض اینکه اوضاع جدی شد و عقد صورت گرفت و اطمینان حاصل شد، کم کم توقعات ، انتظارات ، حرف و حدیث ، بحث و جدل و دلخوری ها شروع می شود.
اما چرا بین مادرشوهر و عروس ، اختلاف و تعارض وجود دارد؟
میدانیم که یکی از زیباترین پیوندهای موجود در عالم هستی ، پیوند بین مادر و فرزند است. مادر عاشق پسرش است و مدام سراغ پسرش را میگیرد و به او محبت می کند به طوری که محبت به پسرش بسیار بیشتر از محبت به عروسش میشود و در مقابل ، محبت های مادر به فرزند هم باعث می شود که پسر به مادرش علاقه خاصی نشان دهد و همین مسئله هم باعث حساسیت همسرش می شود. از سوی دیگر، مادر طی سالها زندگی، نوعی احساس هویت خاص در خانه پیدا میکند و خانه را با ارزشها و افکار و سلایق ویژه خود اداره میکند. او عشق فرزندان و همسرش را به خود احساس میکند و از سوی دیگر، عشق و محبت خود را نثار آنها میسازد. به این ترتیب، مادر شکلی از نظارت را برخانه و خانواده اعمال میکند که این موضوع بهویژه در جوامع شرقی، از جمله در کشور ما نمود بارزتری دارد. او در خانهای که خود در ساخت و برپاییاش نقش داشته هویت خویش را مییابد و طبیعی است که هر فردی یا شرایطی که این نقش را با مخاطره روبهرو کند یا عشق و عواطف فرزندان را از او به جانب دیگری بازگرداند نوعی تهدید برای او، عواطفش ، هویت و اقتدارش در خانواده محسوب میشود. او وقتی میبیند که پسرش به سمت زن دیگری رفته، با خود میاندیشد که مبادا تأثیرش را بر فرزندش از دست داده باشد. او وجود این تأثیر را در اطاعت قبلی فرزند از خود، در مراقبتی که فرزند از او میکرد و در احترامی که به وی میگذاشت میبیند و چون احساس میکند که پسرش دیگر به حد سابق از او حمایت و مراقبت نمیکند احساس میکند که فرزندش دیگر از وی تأثیر نمیپذیرد و شک ندارد که حق مالکیتش بر کسی که همه وجودش است و عمرش را برای بزرگ کردن او گذاشته است براحتی به دختری تفویض شده است که هنوز از گرد راه نرسیده است و بدتر اینکه جان پسرش هم برایش در میرود و اینگونه تلقی میکند که دختر از راه نرسیده ، تمام فکر و احساس فرزندش را ربوده و همه زحمات او را لوث کرده است و متقابلا دختر که دیگر در اینجا عروس نامیده میشود ، هم نمیتواند بپذیرد که شوهرش احساس امنیتی را که او انتظاردارد ، از او دریغ کند و انتظار دارد شوهر صددرصد عشق و محبتش را صرف او کند. این استنباط ، علت اصلی روانشناختی رفتار مادرشوهر و عروس است و دراینجاست که حتی اگر عروسی احترام بالایی برای مادرشوهرش قائل باشد و بین آنها کمترین حد تعارض و اختلاف وجود داشته باشد، باز هم از نظر روانشناختی نوعی گسست بین آنها وجود خواهد داشت. البته این تعارض و گسست ، شخصی نیست بلکه شخصیتی است و تلاش برای حفظ موقعیت و جلب توجه شوهر یا پسراست.
در این مواقع ، عروس باید این امر را به خود بقبولاند که محبت مادر به فرزند و خصوصا پسر ، امری طبیعی ، ذاتی و غریزیست و از اینرو حساسیت نشان ندهد زیرا مطمئنا خودش هم با فرزند پسرش همین گونه خواهد بود. پس نباید سعی کند پسر را از مادرش جدا کند چرا که همین امر موجب دلخوری مادر پسر خواهد شد و باالطبع مشکلات زیادی را همراه خواهد داشت.
متاسفانه هنگام بوجود آمدن این مشکلات ، اکثر پسرها قدرت کافی برای راضی نگه داشتن هر دو طرف ندارند و همین امر باعث می شود که دختران یا مادران همدیگر را متهم کنند در صورتی که متهم اصلی پسر است که نتوانسته بین علاقه به همسر و مادر خویش تعادل برقرار کند. زیرا میخواهد احترام هر دو حفظ شود و بنابراین دست به قضاوت می زند و حق را به مادر یا همسرخود می دهد و باعث دلخوری طرفین می شود. در صورتی که تجربه ثابت کرده پسرها قدرت قضاوت صحیح را در این مقوله ندارند پس بهتر است یا دخالت نکنند و یا بدون طرفداری بیجا، سعی در ایجاد آرامش کنند و به نوعی سنگ صبور باشند و در مقابل دلخوری های همسر یا مادر، فقط دلداری بدهند و سعه صدر داشته باشند که البته چنین اخلاقی به دلیل خصوصیت ذاتیشان ، کمتر در پسر ها دیده می شود.
یکی از مسائلی که همیشه بین مادر شوهران و عروسها رد و بدل میشود این است که مادر شوهر به عروس میگوید تو همچون دختر من هستی. این جمله اشتباه است زیرا عروس در آن خانواده بزرگ نشده که به تمام خلق و خوها و رفتارهای مادر شوهر و خانواده اش آگاه باشد و جرات انتقاد یا پیشنهاد داشته باشد.از طرفی هم عروس باید بداند گاهی با مادر خودش هم اختلاف نظر دارد و دلخور میشود پس انتظار اینکه همیچگاه از مادر شوهرش رفتار و ایده مخالف نببیند ،توقعی بی جاست. از طرفی « تعارض بین نسلی » نیز میتواند نقش بزرگی در این تعارض بازی کند. زیرا عروس و مادرشوهر از دو نسل متفاوت با فرهنگهای متفاوت هستند و اغلب مادرشوهر، بدون در نظر گرفتن شرائط زمانی ، توقع عملکرد زمان خود را از عروس دارند چیزی که با در نظر گرفتن فرهنگ و شرائط حال حاضر، حدودا خارج از توان عروسهای امروزیست و این اختلاف سلایق و خواستهها به تعارض مادرشوهر و عروس میانجامد.
گاهی مادر شوهران تجربه های خود را در اختیار عروس می گذارند اما این حسن نیتها با توجه به ذهنیتهای موجود ، دخالت تلقی میشود لذا بهتر است عروس را به حال خود بگذارید، و نظرات شخصی خود را به او تحمیل نکنید. درست است که همین اصل را همه مادران برای دختران خود هم انجام میدهند اما این مسئله با عروس متفاوت است زیرا عروس از خانواده ای دیگر است با خلق و خو ها و رفتارهای متفاوت. اگر مادر شوهر نظرات خود را به عروس تحمیل نکند و بگذارد اگر او اشتباهی هم میکند خودش نتیجه آن را ببیند خیلی بهتر است. البته شاید عروس بعدها به همین نتیجه مورد نظر مادر شوهر برسد اما همین نتیجه برای او شیرین تر از آن است که بخواهد زیر بار ارشاد مادر شوهر برود.
نتیجه گیری
با نگاهی اجمالی به علل ایجاد کننده این تعارضات می توان دریافت که نیاز اولیه مادر شوهر کسب احترام و حرمت در روابط درک عواطف و دلسوزی اوست و نیاز اولیه عروس یا داماد دارا بودن عرصه برای تجربه ، آزمون و خطا، یادگیری مدیریت زندگی تازه تشکیل شده و اثبات هویت و توانایی خویش است . لذا اگر طرفین با این نیاز طرف مقابل آشنا باشند و آن را به مثابه ابزار لازم برای ارتباطی موثر بدانند بسیاری از تشنجات درون خانواده از میان خواهد رفت. دختر یا پسری که قدم در خانواده همسر می گذارد باید بداند که قدرت شنیدن برخی سخنان را بالا ببرد و شنیدن آن برابر با عمل کردن قطعی آن نیست. کافی است فقط داشتن یک گوش شنوا را تمرین کنند . بر فرض که مادر همسر از روی دلسوزی و حس مادرانه نکته ای را یاد آور شود اگر با پیش زمینه منفی قبلی با این رفتار برخورد نکنیم متوجه می شویم که لازم است نیاز شخصیتی او را مورد توجه قرار دهیم و مقابله های مستقیم و بدون فکر نمی تواند برای ما راهگشا باشد .مادران نیز باید بپذیرند که قرار نیست زندگی فرزند آنها هم مثل خود آنها منظم و بدون اشکال و اشتباه باشد بلکه آنها ازدواج کرده اند تا بیاموزند ، بسازند و تکامل یابند .
توصیه ما :
برای اینکه در زندگی ، آرام و شاد باشیم ، بهتر است که این موهبت الهی را وابسته به یک چیزی در بیرون خود نکنیم. چرا که هزاران متغیر در بیرون از ما هست که لزوما همه آنها را نمی توانیم کنترل کنیم و در دست بگیریم. مثلا شما نمی توانید چنان خانواده همسرتان را تغییر دهید که رفتار و اعمالی انجام دهند که موجب شادی شما بشوند. بهتر است شاد بودن خود را به درون خود ببرید و نسبت به توانایی ها، اعتقادات، علائق ، استعدادها و رشدهای خود احساس شادمانی داشته باشید. در این صورت هر وقت ناشاد شدید ، کلیدش دست خودتان است و می توانید با کمی تلاش شادی را بدست آورید. نیاز نیست که منتظر بمانید تا دیگران این شادی را به تو پیشکش کنند.
بهتر است خانواده ها مرزهای خود را با اطرفیان برجسته کنند به این معنی که کمتر دخالت درکار یکدیگر داشته باشند. و این بهترین قاعده ارتباط عروس و مادر شوهر است. این به معنی قطع رابطه نیست بلکه به معنای کاهش توقعات ، انتظارات و مداخلات است.
هیچ گاه همسرتان را به عنوان قاضی بین خود و خانواده اش قرار ندهید چون همسرتان باید تعارض احساس همسری ومادری را حل کند که تعارض بسیار سنگینی است.
شما هم نیاز نیست هر کاری برای خانواده همسرتان بکنید که بعدا توقع تحویل گرفتن از سوی آنها داشته باشید. شما به وظایفی که فکر می کنید بر گردن دارید عمل کنید و بابت آنها به خودتان پاسخگو باشید.