ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

نگارستان

کیفیت زندگی

 کیفیت زندگی 

کیفیت زندگی

همه انسانها وقتی نگاهی به شناسنامه ، قد خمیده و زور بازوی تحلیل رفته خود مینگرند افسوس گذشته و جوانی را میخورند و دائما از این مسئله شاکی هستند در حالیکه این عمر ، دست خودمان بوده است و معمار آن خودمان بوده ایم و یقینا  باران رحمت خداوند همواره در حال باریدن بوده است  پس اگر ما کاسه مان را برعکس گرفته باشیم  خداوند و روزگار چه گناهی دارند و از این قرار بود که يك روز ، شخصی  دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگي نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقي بود. پريشان شد و آشفته و عصباني نزد خدا رفت تا روزهاي بيشتري از خدا بگيرد.

داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد

جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد

آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد

به پر و پاي فرشته ‌و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد

كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد

دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد

خدا سكوتش را شكست و گفت:

عزيزم، اما يك روز ديگر هم رفت و تو تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادي، تنها يك روز ديگر باقي است. بيا و لااقل اين يك روز را زندگي كن.

لا به لاي هق هقش گفت: اما با يك روز چه كار مي توان كرد؟

خدا گفت: آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند گويي هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمي‌يابد هزار سال هم به كارش نمي‌آيد. آنگاه سهم يك روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت: حالا برو و يک روز زندگي كن. او مات و مبهوت به زندگي نگاه كرد كه در گودي دستانش مي‌درخشيد، اما مي‌ترسيد حركت كند، مي‌ترسيد راه برود، مي‌ترسيد زندگي از لا به لاي انگشتانش بريزد. قدري ايستاد و بعد با خودش گفت: وقتي فردايي ندارم نگه داشتن اين زندگي چه فايده‌اي دارد؟ بگذار اين مشت زندگي را مصرف كنم. آن وقت شروع به دويدن كرد و زندگي را به سر و رويش پاشيد،زندگي را نوشيد و زندگي را بوييد و چنان به وجد آمد كه ديد مي‌تواند تا ته دنيا بدود،مي تواند بال بزند،مي‌تواند پا روي خورشيد بگذارد و مي تواند ...

او در آن يك روز،آسمانخراشي بنا نكرد،زميني را مالك نشد،مقامي را به دست نياورد اما در همان يك روز دست بر پوست درختي كشيد،روي چمن خوابيد،كفش دوزدكي را تماشا كرد،سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايي كه او را نمي‌شناختند سلام كرد و براي آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد. او در همان يك روز آشتي كرد و خنديد و سبك شد،لذت برد و سرشار شد و بخشيد،عاشق شد و عبور كرد و تمام شد.

آری او در همان يك روز زندگي كرد

فرداي آن روز فرشته‌ها در تقويم خدا نوشتند

امروز او درگذشت، كسي كه هزار سال زيست

زندگي انسان داراي طول، عرض و ارتفاع است اما اغلب ما تنها به طول آن مي انديشيم در حالیکه آنچه که بيشتر اهميت دارد عرض يا چگونگي آن است. بیایید طوری زندگی کنیم که هیچگاه حسرت گذشته را نخوریم. بنابراین تلاش کنیم که امروز را از دست ندهيم. آيا ضمانتي براي طلوع خورشيد فردا وجود دارد و آیا زندگی ما به طلوع صبح فردا میرسد؟ اما اگر هم نرسد ملالی نیست و باید از خداوند بخواهیم که:

خدایا آنچنان زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم

و آنچنان بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

 

 نگاره ها