SMS عاشقانه سری چهارم
گهگاهی سفری کن به حوالی دلت
شاید از جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد
بی تو اما عشق بی معناست
دستهایم تا ابد تنهاست
آسمانت را مگیر از من که بعد از تو
زیستن یک لحظه هم بی جاست
پاهایم را که درون آب می زنم، ماهی ها جمع می شوند
شاید این ها هم فهمیده اند که عمری طعمه روزگار بوده ام
در دلم حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد
چه اندوه عجیبیست که در خلوت دل
یاد یک دوست نباشد که تو را غرق تماشا سازد
جای قول و قرارهایمان امن است زیر پاهای تو
گرچه کردم ذوقها از آشناییهای او
انتقام از من کشید آخر،جداییهای او
دوره ارباب و غلامی تموم شده
پس تو اهل کدوم تباری که ما هنوز غلامتیم
آن نازنین کجاست که یادم نمیکند
صد غم به سینه دارم و شادم نمیکند
یک لحظه آنکه بی من هرگز نمی نشست
امشب به یاد کیست که یادم نمیکند
شاید با هم بودن،سخت تکرار شود
اما به یاد هم بودن را هر لحظه میتوان تکرار کرد
نیمه گمشده ام نیستی که با نیمه دیگر به جستجویت برخیزم
تو تمام گمشده منی
امان از این بوی پاییزی و آسمان ابری
که آدم نه خودش میداند دردش چیست و نه هیچ کس دیگر
فقط میداند که هرچه هوا سردتر میشود،دلش آغوش گرم میخواهد
یارم از بهر فراقت به کجا سر بزنم
شوق دیدار تو دارم ، به کجا پر بزنم
دلم درد می کند انگار خام بودند
خیال هایی که به خوردم داده بودی
رشته محبت را باید به ضریح دلی بست که خیال کوچ کردن نداشته باشد
دگر درد دلم درمان ندارد
مسیر عاشقی پایان ندارد
مرا در چشم خود آواره کردی
نگاهت دور برگردان ندارد
قدِ تو به عشق نمیرسید
غرورم را زیر پایت گذاشتم تا برسد اما باز هم نرسید
اگر تنهایی ام چشم مرا بست
اگر دل از تنم افتاد و بشکست
فدای قلب پاک آن عزیزی
که در هر جا که باشد یاد ما هست
باران که می بارد همه چیز تازه می شود
حتی داغ نبودنِ تو
با اینکه از من دوری اما هر وقت دستم را میگذارم روی قلبم
میبینم که سر جایت هستی
تو که با دیگرانت بود میلی
چرا یادت مرا بشکست خیلی
مگر قصدت پریشانی ما بود
که عشق ما نشد مجنون و لیلی
دوستت دارم به وسعت یه کهکشان
ای نام تو مرهم روح و روان
می خوانم از تو و می گویم که به پای تو
مانند شمعی آب می شوم تا پایان
سرمایه ام دو سکه محبت است
یکی مال تو و دیگری صدقه به نیت شادی تو
نگاره ها