ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

نگارستان

سفیر عشق برای همسرم 33

سفیر عشق برای همسرم 33

سفیر عشق برای همسرم 33، دل نوشته ای زیبا، پندآموز، عاشقانه و سرشار از حکمت، فلسفه و قدردانی نادر ابراهیمی برای همسرش برگرفته از کتاب  چهل نامه کوتاه به همسرم، را تقدیم میکنم به همه زوجهای جوان، تا بخوانند و بدانند قدر و ارزش عشقشان را، تا دوست بدارند و ایثار کنند و ببخشند وجودشان را در راه دوست داشتن، و ببینند که چه آسان میتوانند باهم بودن را، باهم زیستن را، و باهم رفتن را، عاشقانه تجربه کنند و یقین کنند که زندگی است و تنها دوست داشتن.

سفیر عشق برای همسرم 33

 

عزيز من

بيا كمي پياده برويم

ديگر من و تو حتي اگر دست در دست ه، و سخت عاشقانه تمام شهر را هم بپيماييم كسي از ما قباله نخواهد خواست و كسي پا به حريم حرمت مهرمندي هايمان نخواهد گذاشت. اين را بارها به تو گفته ام و باز هم خواهم گفت، از چه مي ترسي عزيز من؟ بيا كمي پياده راه برويم،بيا كمي پياده راه برويم. اين فرصتي است براي به ياد آوردن جميع لحظه هاي گذشته با طعم عطر و مزه هاي بسيار متنوع، لحظه شفاف اوج محبت در يك غنچه فروبسته ميخك، لحظه كوتاه شك و حسد، لحظه تلخ و پر از گريه مرگ يك خويش خوب، لحظه خريدن يك كلاه براي بچه اي در راه، لحظه تقديم يك سكه طلا به تو و دلتنگي عميق تو از من، لحظه آخرين نگاه تو بر در و ديوار خانه اي كه از آنجا رانده شده ايم، لحظه فرياد شادمانه من كه مي آيم تا به تو بگويم كه در پنجاه دو سالگي كاري تازه يافته ام، لحظه خستگي بي حساب تو از رفتن به مدرسه و بازگشتن از مدرسه بسيار بسيار دور از خانه گم شده در لابلاي دودهاي نفس گير جنوبي، لحظه ادارك متقابل و هم جهت تو ومن،هنگامي كه كودكي مي گريد، روزنامه فروش تشنه اي فرياد مي كشد، پيرمرد مستاصلي ناگريز از وسط خياباني مي دود، لحظه نمره نياوردن يكي از شاگردانت كه براي تو عزيز و محترم است و لحظه رنگين زنان چايچين.  

 

عزيز من

بيا كمي پياده راه برويم

اين براي جوان ها كه خيلي چيزها را فراموش كرده اند و خيلي چيزها را در آستانه فراموشي قرار داده اند شايد عبرتي باشد، شايد ذره اي از يك تجديد نظر جدي و وفادارانه باشد در متن پر غبار و تيره زندگي باطل شهري، شايد تلنگري باشد به ظرفي كه سرشار است و محتاج سر ريز كردن، شايد موجي باشد خاص در حوضي مثل همه حوض هاي با آب راكد سبز ساكت تا آن حوض را دست كم به ياد دريا بيندازد و يا حسرت چيزي را در دلش زنده كند كه نمي داند چيست، شايد ماهي يا كه تصوير درختي در آن يا قايقي كوچك، شايد جمله هايي اول قصه اي نو باشد.

عزيز من، بيا كمي پياده راه برويم