نگارستان

نشانه های شیطان

شیطان که توانسته بود بجز تعداد اندکی از انسانها ، مابقی انسانها را با روشهای مختلف فریب دهد در خود بسیار احساس غرور میکرد و بسیار راغب بود که بداند آیا انسانی وجود دارد که هم زرنگتر از خودش باشد و هم اینکه او را شگفت زده کند. به همین منظور تصمیم به سفر گرفت و با خود عهد کرد تازمانی که چنین انسانی را نیابد ، از این سفر بر نگردد.

اما هرچه گشت کمتر یافت لذا همچنان که دلسرد و ناامید و افسرده در زیر سایه درختی ، تصمیم به بازگشت گرفت ناگهان رهگذری خسته با باری بر دوش زیر سایه درخت برای استراحت آمد. اما رهگذر هنگام  رفتن ، نگاهی دقیق به شیطان کرد و گفت: ببینم تو شیطان نیستی؟

شیطان که ازتعجب دهانش باز مانده بود ، پرسید: آری هستم ولی تو اینرا از کجا فهمیدی؟

مرد رهگذر لبخندی زد و گفت: اینرا تجربه ام میگوید زیرا من فروشنده ای دوره گردم که در سفرهای بیشمارم ، انسانهای زیادی را دیده ام و آنها را خوب می شناسم. در این مدتی که اینجا هستیم ، تو عملکردی داشتی که مرا به این حقیقت رهنمون کرد.

شیطان گفت: میشود واضح تر توضیح دهید. مرد رهگذر پاسخ داد که چون:  

مثل کنه به من نچسبیدی، پس مزاحم یا گدا نیستی

 از آب و هوا شکایت نکردی، پس احمق نیستی

 به من حمله نکردی، پس راهزن نیستی

 به من حتی سلام نکردی، پس شخص محترمی نیستی

 از من نپرسیدی داخل کیفم چه دارم، پس فضول هم نیستی

 حالا که مزاحم و احمق و راهزن و محترم و فضول نیستی

قطعا آدمیزاد نیستی ، پس خود شیطانی

نگاره ها

• قبلی
• بعدی