مشاعره مردان و زنان
مردان و زنان در باور خود امتیازات فراوانی برای فخر فروشی به یکدیگر برای خود متصورند که برخی از آنها توسط رقیب ، نه تنها امتیاز محسوب نمیشود بلکه آنرا نقص معنی میکنند. به نظر میرسد که از ابتدای آفرینش ، بین این دو جنس مخالف علیرغم اینکه خود را موجود برتر می نامند و دیگری را در موضع ضعف قرار میدهند اما برای بدست آوردن وصال دیگری ، دست به هر کاری زده اند و چه کارها که نکرده اند و به عبارت ساده تر در این کشاکش همیشگی با دست پیش میکشند و با پا پس میزنند که در ادامه این مطلب از سایت نگاره ها ، یکی از نزاع های همیشگی آنان بر سر امتیازات و افتخارات خود را در قالب شعر ملاحظه خواهید فرمود.
شعر زنان در تعریف از افتخارات زنانه
به نام خدایی که زن آفرید خدایی که اول تو را از لجن برای من انواع گیسو و موی مرا شکل طاووس کرد و تورا به نام خدایی که اعجاز کرد تورا روز اول به همراه من ولی بعداً آمد و از روی لطف خدایی که زیر سبیل شما وزیر و وکیل و رئیس ات نمود برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب برای من اما فقط یک نفر برایم لباس عروسی کشید |
حکیمانه امثال ِ من آفرید و بعداً مرا از لجن آفرید برای تو قدری چمن آفرید شبیه بز و کرگدن آفرید مرا مثل آهو ختن آفرید رها در بهشت عدن آفرید مرا بی کس و بی وطن آفرید بلندگو به جای دهن آفرید مرا خانه داری خفن آفرید شراره ، پری ، نسترن آفرید براد پیت من را حَسَنْ آفرید و عمری مرا در کفن آفرید |
پاسخ مردان به شعر زنان
به نام خداوند مرد آفرین خدایی که از گِل مرا خلق کرد خدایی که مردی چو من آفرید پس از آفرینش به من هدیه داد خدایی که از بس مرا خوب ساخت رژ و ریمل و خط چشم و کرم دماغ و فک و گونهام کار اوست نداده مرا عشوه و مکر و ناز مرا ساده و بیریا آفرید زنی از همین سادگی سود برد من ساده چیدم از آن تک درخت چو وارد نبودم به دوز و کلک و البته در این مرا پند بود تو حرف زنان را از آن گوش گیر که زن از همان بدو پیدایشات |
که بر حسن صنعش هزار آفرین چنین عاقل و بالغ و نازنین و شد نام وی احسنالخالقین مکانی درون بهشت برین ندارم نیازی به لاک، همچنین تو زیباییام را طبیعی ببین نه کار پزشک و پروتز، همین نداده دم مشک من اشک و فین جدا از حسادت و بیخشم و کین به من گفت از آن سیب قرمز بچین و دادم به او سیب چون انگبین من افتادم از آسمان بر زمین که ای مرد پاکیزه و مهجبین و بیرون بده حرفشان را از این نشسته مداوم تو را در کمین |
نگاره ها