انسان در مناسبات خود با دیگران
بر اساس علم روان شناسی، انسان ها در مناسبات خود با دیگران و نوع ارتباطی که با جامعه برقرار می کنند، به لحاظ روحی و روانی، به دو دسته « كسانی كه دیگران را در خود فرو میبلعند» و « كسانی كه خود را در دیگران فرو میبلعند»، تقسیم میشوند.
انسان در مناسبات خود با دیگران در جامعه گاه خود را در یك جهت مقایسه، مساوی با دیگران میبیند و گاهی فراتر و گاه فروتر. نتیجه این تقسیمبندی هرچه باشد انسان یكی از این دو حال را نسبت به دیگری دارد: یا میخواهد در داد وستد با دیگری چیزی از دیگران به سوی او بیاید و یا میخواهد در این داد وستد چیزی از او به سوی دیگران برود.
مثلاً فرض كنید فرزند پدری، خیلی ثروتمندتر از او باشد، اما بازهم در داد وستد با او، پدر میخواهد چیزی از او به سوی فرزندش برود. این وضع در همه داد وستدهای اجتماعی وجود دارد، حتی وقتی انسان از كسی اطاعت میكند. البته در بیشتر داد وستدهای اجتماعی، انسان همواره میخواهد چیزی از طرف مقابل دریافت كند، چه بیبها و چه بابها.
بسیاری از روانشناسان، از جمله آرینگتون، معتقدند كه بیشتر آدمیان، چه به طور ژنتیك و چه به سبب تعلیم و تربیت و فضاهای اجتماعی، از فدا كردن دیگران برای خود طرفداری میكنند و به دنبال گرفتناند و تنها اندكی هستند كه فدا كردن خود را برای دیگران دوست دارند و به دنبال دادناند.
كسی كه به دنبال گرفتن است، میداند كه طرف مقابلش هم چهبسا میخواهد بگیرد و در این جاست كه در ذهن او همواره تصور حق پدید میآید و اینكه حق هركس، در چه میزان و حدودی، قابل گرفتن است. وقتی مسأله حق پدید آمد و انسان پذیرفت كه او بر گردن دیگران و دیگران بر گردن او حق دارند، صحبت از پاسداشت این حق به میان میآید كه به آن عدالت میگویند.
اما كسی كه به دنبال دادن است محاسبه حق طرف مقابل برایش مهم نیست، چون به هر حال میخواهد اهل دادن باشد، از این رو در ذهنش مفهوم حق و به تبع آن مفهوم عدالت پدید نمیآید. آرینگتون میگوید انسانها وقتی وارد عالم اخلاق میشوند، اگر اهل گرفتن باشند طرفدار اخلاق عدالت میشوند و اگر اهل دادن باشند طرفدار اخلاق تیمارداری یا مراقبت كه من به اخلاق غمخواری ترجمه میكنم، میشوند. بنابراین دو نوع نظام اخلاقی متفاوت با دوغایت عادلانه زیستن و غمخوارانه زیستن پدید میآید.
تحقیقات روانشناسی نشان میدهند كه در عین حال كه اكثر آدمیان، طرفدار اخلاق عدالتاند، زنان، آگاهانه یا ناآگاهانه، بیشتر طرفدار اخلاق غمخواریاند و مردان بیشتر طرفدار اخلاق عدالت، چون به نظر آرینگتون ساختار روانی زنان بیشتر دهندگی است و ساختار روانی مردان بیشتر گیرندگی. از این رو وی معتقد است كه در مردانی كه به سوی اخلاق غمخواری كشیده میشوند، عنصری زنانه وجود دارد، مثل بودا.
مصطفی ملكیان، استاد روان شناسی اخلاق