تربیت کودکان لوس
والدین به عنوان یکی از ارکان اساسی در فرایند پای نهادن کودک به این دنیا ، دارای وظایف و مسئولیتهای خطیری هستند که بسیار فراتر از بزرگ کردن ، تحصیل و پشتیبانی مالی و عاطفی از آنان است. مسئولیتهائی که ریشه در رسالت مقدس پدر و مادر بودن و در عین حال انسانیت دارد و کوچکترین قصور در آن ، میتواند دنیا و آخرت خودمان و آن کودک بی گناه را تباه کند و چنان تاثیر گذار است که میتواند در برابر کودک ، دو راهی خیر و شر را قرار دهد که خود به لحاظ زیرساختهای روحی و روانی و تربیتی ، نقش زیادی در انتخاب آن ندارد و بیشتر متاثر از محیطی است که در حین رشد ، والدین برایش فراهم آورده اند و با استناد به داده هائی که ما در ذهنش ایجاد کرده ایم دست به این انتخاب بزرگ میزند و این مسئولیت بزرگ ، چیزی جز تربیت صحیح فرزندان نیست که از آثار این تربیت صحیح تواما والدین ، جامعه و خود کودک در آینده منتفع خواهند شد و در غی اینصورت داستان آن میشود که :
خشت اول گرنهاد استاد کج تا ثریا میرود دیوار کج
و به بیان ساده تر كودكان موجودات در حال رشدي هستند و براساس اين كه در سالهاي اوليه زندگي چگونه تربيت شوند و آموزش ببينند، سبك خاص رفتاري پيدا مي كنند. اين سبك رفتاري الگويي تقريباً ثابت و دائمي براي آنها به وجود ميآورد، و تعيين كنندهِ نحوه ارتباطات و برخوردهاي آنان نيز مي باشد. هر خانواده در ارتباط با فرزندان شيوه خاص خود را دارد؛ و اين نحوه برخورد، در تلاقي با ساختار ژنتيكي هر فرد، باعث مي شود كه شخصيتهايي بسيار متفاوت و متمايز شكل بگيرند.
رشد اجتماعي كودكان يكي از حيطه هاي رشدي است كه دقيقاً به ما نشان مي دهد آيا فرزند مطابق با سن تقويمي يا شناسنامه اي خود رفتار مي كند يا خير؟ و اگر مطابق با سن شناسنامه اي رفتار نمي كند چه دلايلي براي اين مسئله وجود دارد و رفتارهاي او چگونه شكل گرفته است؟ يكي از سبكهاي غلط رفتاري كودكان، ناتواني در ايجاد و برقراري رابطه سالم با همسالان است؛ يعني كودكاني وجود دارند كه راههاي برقراري ارتباط سالم را نمي دانند. اين گروه از كودكان بعضاً تحت عنوان «كودكان لوس» نامگذاري ميشوند. آن چه در اين نوشتار مورد بحث قرار مي گيرد عوامل مؤثر در شكل گيري اين گونه رفتارهاست.
چرا کودكان لوس مي شوند؟
يكي از دلايل لوس شدن كودكان روش هاي غيرقابل قبول والدين به لحاظ تربيتي است؛ والدين محبت كنندهِ افراطي كه معيارهاي تربيتي و روشهاي يادگيري را در نظر نمي گيرند و صرفاً با محبتهاي بي حد و حساب مانع اجتماعي شدن رفتارهاي كودكان مي شوند. چنين كودكاني معناي صبر و تحمل را در زندگي نميآموزند و انسانهايي عجول و شخصيتهايي متزلزل بار خواهند آمد و چون دائما در پرتو نوازشها و تمجیدات والدین بوده اند و هیچگاه برای اشتباهاتشان بطور صحیح مواخذه نشده اند در حافظه بلندمدت خود ، هیچ مخالفت و انتقادی را از جامعه بر نمی تابد و از جامعه نیز همانند والدین ، انتظار تمجید و تحسین دارد و وقتی جامعه این را به او ارائه نمی دهد دچار شکست عاطفی و روحی شده و اصلاح آن سخت است ولی غیر ممکن نیست و چنانچه والدين از روشهاي غير قابل قبول دست بردارند و در مورد فرزندان خود قوانين تربيتي درستي را اعمال كنند، و به شرط آن كه روشهاي جديد ثابت و مستمر باشد، مي توان اميد داشت كه اين روشها به تدريج مؤثر واقع شوند.
نقش تشويق و تنبيه در تربيت كودك
تشويق و تنبيه دو روش متفاوت تربيتي هستند و بايستي ويژگيهايي داشته باشند تا مؤثر واقع شوند. اين دو روش چنانچه به موقع و با اصول درست اعمال گردند، مي توانند از لوس شدن كودكان جلوگيري كنند. معمولاً كودكان لوس، والدين تسليم شونده دارند. آنها در مقابل خواسته هاي كودك فوراً تسليم ميشوند و هر آن چه كه او طلب كند، برايش فراهم ميكنند. در خانوادهاي كه كودك لوس پرورش داده ميشود، اثري از روشهاي تنبيهي مناسب ديده نمي شود. يعني چنانچه كودك كار اشتباهي مرتكب شود يا اين كه بخواهد تعيين كننده باشد و به والدين خود دستور دهد يا اين كه با داد و فرياد و عصبانيت حرف خود را به كرسي بنشاند، در اين خانواده هيچ گونه روش مناسبي براي جلوگيري از اين رفتارها و جهت دهي به آنها وجود ندارد. اين نوع خانوادهها از لحاظ روان شناسي به خانوادههاي محبت كنندهِ افراطيِ آزاد گذارنده معروف اند؛ خانوادههايي كه بي نهايت توجه، محبت و محافظت در مورد فرزندان خود دارند و در عين حال آنها را براي انجام هرگونه عملي آزاد مي گذارند.
اين مسئله بسيار اهميت دارد كه ميزان مقاومت، ايستادگي و انعطاف خود را در برابر فرزندانمان مورد بررسي قرار دهيم. بعضي از والدين پس از مقاومتي كوتاه در مقابل تقاضاهاي فرزند، تسليم مي شوند و خواسته هاي كودك را به همان شكلي كه او مي خواهد برآورده مي كنند. محبت در حد متعادل، توجه به نيازها و برآوردن آنها در حد معقول و داشتن روش هاي مناسب و علمي براي تشويق و تنبيه كودكان از جمله مواردي است كه بايستي در خانواده وجود داشته باشد.
والديني محبت كننده و در عين حال قاطع باشيم
وقتي صحبت از قاطع بودن به ميان مي آيد، برخي از والدين تصور ميكنند كه جدي و قاطع بودن به اين معناست كه مثلاً پرخاشگر هم باشيم و يا اين كه چنانچه فرزندمان از ما پيروي نكرد، با زور و خشونت مواردي را به او تحميل كنيم. حال آن كه در مقوله هاي تربيتي، قاطع و جدي بودن به اين معناست كه از اصولي پيروي كنيم و قوانيني براي فرزندانمان داشته باشيم، به علاوه، اصرار به اجراي آن قوانين در خانواده وجود داشته باشد. ثبات خُلق و ثبات انديشه و رفتار در والدين ضروري است. چنانچه اصول تربيتي خود را تغيير دهيم و به گفته هاي خود چندان اعتقادي نداشته باشيم، فرزندان به اصول و قوانين خانواده پايبند نخواهند شد. پس جدي و قاطع بودن به معناي آن است كه در اجراي اصول و قوانين خانواده باري به هر جهت رفتار نكنيم.
همه چيز به موقع و در زمان خود بايستي انجام پذيرد
چنانچه كودكان از قوانين خانواده پيروي نكنند و حتي خلاف آن عمل كنند، براي مثال در جمع فاميل رفتاري از آنها سر بزند كه مطابق با موازين تربيتي نباشد، آيا لازم است كه مثلاً در جمع مورد تنبيه يا سرزنش قرار گيرند؟ مسلماً نه؛ يادآوري نكات تربيتي و قوانين مورد نظر به كودك بايستي در منزل و به طور خصوصي صورت گيرد. كودكان براي قضاوت ديگران راجع به خودشان اهميت فراواني قائلند و چنانچه در حضور ديگران مورد توبيخ قرار گيرند رنجيده خاطر مي شوند و در پارهاي موارد رفتارهاي تلافي جويانه از آنها سر خواهد زد. چنانچه حريم خانواده امنيت و اطمينان لازم را براي كودك فراهم كند، او به راحتي مي تواند اشتباهات خود را بپذيرد و هر موردي را كه به او تذكر داده شود تغيير دهد.
مي توانيم به جاي نااميدكردن مكرر و پي در پي كودكان، آنها را به داشتن رفتارها و انديشه هاي خوب و مثبت تشويق كنيم. به علاوه، لازم است از شتابزدگي بپرهيزيم. در واقع بايستي به مراحل رشد کودک دقت داشته باشيم؛ و به اين نكته مهم توجه كنيم كه آيا كودك براي انتظاري كه از او داريم آمادگي لازم را دارد؛ يا خواسته و انتظار ما بالاتر از سن و توان اوست؟ رفتارهاي كودكان و همين طور يادگيري بسياري از رفتارها به رشد سيستم عصبي - مركزي مربوط ميشود. پختگي سيستم عصبي- مركزي بايستي انجام شود تا كودكي قادر باشد صحبت كند، حركت كند، راه برود، معناي بسياري از مطالب را درك كند و خود قادر به انجام عمل باشد. پس انتظار پيش از موقع و در واقع انتظارات زودرس از كودكان باعث فشارها و استرسهاي روحي براي آنان مي شود و چنانچه كودكان نيز با كلام و زبان خود، والدين را از اين وضعيت آگاه نكنند، اين فشارها به گونه اي ديگر خود را نشان مي دهند. مثلاً ممكن است به صورت علائم و نشانههاي جسماني يا حركتها و پرشهايي كه به تیک عصبي شناخته ميشوند ظاهر گردند.
والدين محبت كنندهِ افراطي كه معيارهاي تربيتي و روشهاي يادگيري را در نظر نمي گيرند و صرفاً با محبتهاي بي حد و حساب مانع اجتماعي شدن رفتارهاي كودكان مي شوند. چنين كودكاني معناي صبر و تحمل را در زندگي نميآموزند و انسانهايي عجول و شخصيتهايي متزلزل بار خواهند آمد. اهميت و ضرورت دانستن مطالب و نكات مطرح در مورد رشد كودكان آن است كه به والدين اين شناخت را مي دهد كه به انتظارات خود نگاه مجددي داشته باشند تا چنانچه انتظارات و خواسته هاي آنها بيش از حد توان فرزندان است و يا برعكس، خواستههايشان بسيار كمتر از توانمندي كودكان است، رفتارهاي خود را اصلاح كنند. والدین ميآموزند که فرصتهايي كه به كودكان داده مي شود تا در جمع همسالان خود قرار بگيرند باعث مي شود كه ضمن بازی، با هم ارتباط برقرار كنند و بسياري رفتارهاي اجتماعي را از يكديگر بياموزند. همكاري، تعاون، اشتراك و نظاير آن از مفاهيمي است كه ميتوان با قرار دادن كودكان در گروه همسن به آنها آموخت.
کلام آخر
رفتارهايي كه از كودكان سر مي زند و در واقع سبك زندگي آنان را نشان مي دهد، آموختني و اكتسابي است. بنابراين آن چه در مورد شخصيت، عادات، تجربيات و يادگيري كودكان مشاهده مي كنيم، همه نشأت گرفته و تأثيرپذير از محيط زندگيشان است. روشهايي كه والدين در قبال فرزندان اعمال ميكنند، از جمله روشهاي تشويقي و تنبيهي، قوانين و مقررات در خانواده، نحوه اجراي قوانين خانواده، انعطاف داشتن، سختگير، قاطع و يا تسليم شونده بودن در ساخت فكري كودكان و رفتارهاي آنان بسيار مؤثر است.
هرگز فراموش نکنید
کودکان وقتی با سرزنش و انتقاد زندگی می کنند می آموزند بی اعتماد به خود باشند. وقتی با خشونت زندگی می کنند می آموزند که جنگجو باشند. وقتی با ترس زندگی می کنند می آموزند که بُزدل باشند. وقتی با ترحم زندگی می کنند می آموزند که به خود احساس ترحم داشته باشند. وقتی با تمسخر زندگی می کنند می آموزند که خجالتی باشند. وقتی با حسادت زندگی می کنند می آموزند که در خود احساس گناه داشته باشند. اما اگر با شکیبایی زندگی کنند بردباری را می آموزند. اگر با تشویق زندگی کنند اعتماد و اطمینان را می آموزند. اگر با پاداش زندگی کنند با استعداد بودن و پذیرندگی را می آموزند. اگر با تصدیق شدن زندگی کنند عشق را می آموزند. اگر با توافق زندگی کنند دوست داشتن خود را می آموزند. اگر با تایید زندگی کنند با هدف زندگی کردن را می آموزند. اگر با صداقت زندگی کنند حقیقت را می آموزند. اگر با انصاف زندگی کنند دفاع از حقوق را می آموزند. اگر با اطمینان زندگی کنند اعتماد به خود و اعتماد به دیگران را می آموزند. اگر با دوستی و محبت زندگی کنند زندگی در دنیای امن را می آموزند.