اشتغال در کودکان
اشتغال در کودکان، موضوع بسیار مهم و کلیدی در عرصه فرهنگی، اجتماعی و آموزشی می باشد که با توجه به زاویه ای که به آن می نگرید شرایط و بازخوردهای خاص خود را دارا می باشد. این نگرش از اشتغال در کودکان جهت آشنایی با کار و نهادینه کردن آن در ذهنیت فرزندان شروع میشود و با کمال تاسف، تا کودکان کار ادامه پیدا میکند. در این مقاله از پایگاه آموزشی نگارستان، این دو موضوع از یکدیگر تفکیک شده و محاسن و معایب آنها و تاثیرات آن در آینده فردی و اجتماعی کودکان و همچنین تاثرات آن در توسعه اقتصادی کشور را بررسی می کنیم.
آموزش کار کردن
کار کردن کودکان یکی از چالشهای بزرگ والدین و بسیاری از کارشناسان است بطوریکه عده ای، آنرا انکار کرده و معتقدند فرزندان باید در دوران کودکیشان، بطور کامل کودکی کنند و از ورود آنان به حوزه عمل بزرگسالان و گرفتاریهای مخصوص آن اجتناب شود. آنها معتقدند که کودکان، روزی این مشکلات را تجربه خواهند کرد پس لزومی ندارد کودکی آنان را تباه کنیم. در مقابل برخی دیگر عقیده دارند که کودکان باید در تقابل با مشکلات و سختیها، با آموزشهای تاثیرگذار دوران کودکی، تجهیز شوند. زیرا با انجام کارهایی متناسب با سن، توانایی و وقت کودک، نظیر مرتب کردن اتاق و جمع آوری اسباب بازیها، تا کار کردن در خارج از منزل در تابستان، حس مسئولیت و مهم بودن به کودک القاء میشود، اعتماد بهنفس او افزایش می یابد. ضمناً انجام این کارها او را برای انجام وظایف اجتنابناپذیر آینده در زندگی شخصی خود آماده میسازد. البته با بزرگ شدن بچه ها و افزایش فزاینده مسئولیتهای آنان در رابطه با مدرسه و همچنین اضافه شدن فعالیتهای خارج از مدرسه دیگری مانند کلاسهای خاص ورزشی، هنری و یا علمی، سبب میشود تا زمان باقی مانده برای انجام کارهای خانه، بسیار کوتاه شود که در چنین شرایطی، اضافه کردن کارهای دیگر بر دوش کودک، بر او و فعالیتهایش تاثیر سوء خواهد گذاشت.
در اینجا مسئولیت والدین اینست که کاری را که کودک در مدرسه یا پس از آن انجام میدهد، در نظر گرفته و برنامه انجام کارهای دیگر را براساس آن و بطور مناسب تنظیم کنند. وقتی کارهای مدرسه زیاد است میتوان انجام کار خانه را به روزهای آخر هفته موکول کرد یا کار روزمره خیلی سبک طی ماههای تحصیلی به آنها واگذار کرد و سپس آنها را در تابستان بهطور جدیتر در کارهای خانه مشارکت داد. مثلا هر شب یک برنامه 10 یا 15دقیقهای جمع و جور کردن، برای همه اعضای خانواده ترتیب داد که این مدت زمان کار مشترک در خانه باعث میشود کودکان در مدت زمان کوتاهی کار سادهای انجام دهند و به مزایای انجام این کار در کوتاه مدت دست یابند. ضمن اینکه همه اعضای خانواده درگیر کار مشترک شدهاند که علاوه بر افزایش صمیمیت، روح همکاری را در آنان تقویت میکند. پیامد چنین کاری برای پدر و مادر نیز برجسته است چرا که به این ترتیب و با کمک همه اعضای خانواده برخی از کارهای روزمره در فضایی گرم و صمیمانه انجام شده است.
در اینجا لازم است به نکته مهمی اشاره کنم و آن اینکه انجام کار در خانه، یک ابزاری آموزشی است که کودک را در نهایت آماده میسازد تا روزی در آینده بتواند مراقبت از خود و انجام کارهای خود را برعهده بگیرد. بنابراین نباید هیچگاه از انجام کارهای خانه به عنوان یک ابزار تنبیهی استفاده کرد زیرا انجام آن برای کودک فایدهای نخواهد داشت و به افزایش اعتمادبهنفس و حس مسئولیت او کمکی نخواهد کرد.
از آنجا که هدف نهایی انجام کار در خانه، افزایش توانایی کودک در آینده برای انجام کارهای متفاوت است، بایستی انجام این کارها در خانه نیز از تنوع برخوردار بوده و محول کردن کارها به فرزندان از یک سیستم چرخشی تبعیت کند. زیرا این تنوع کاری از نظر روحی نیز برای کودک جالب است و چالش موجود در هر کار، به افزایش بیشتر اعتماد به نفس او کمک میکند و از طرفی شیوه صحیح انجام کارهای مختلف را نیز فرا خواهد گرفت. نکته نهایی این است که شما بهعنوان والدین در انجام کارهای مختلف خانه، باید الگوی کودکان خود باشید و کارها را با بهترین کیفیت به انجام برسانید.
با یک نگاه گذرا به میزان کار مفید کارمندان ایرانی نسبت به کارمندان دیگر کشورهای جهان، واقعیتی تلخ را مشاهده خواهید کرد. بر اساس گزارش مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی، کار مفید کارمندان ایرانی و به خصوص در بخش دولتی، آنچنان پایین است که هر کارمند ایرانی در خوشبینانه ترین شرایط در هفته کمتر از 6 ساعت کار می کند. ولی حتی اگر همین 6 ساعت در هفته را هم در نظر بگیریم، نسبت به سایر کشورهای جهان، ساعت مفید بسیار اندکی است. برای نمونه، در حال حاضر ساعت کار مفید هفتگی در ژاپن 40 تا 60 ساعت و در کره جنوبی نیز 54 تا 72 ساعت برآورد می شود.
وقتی بحث از علت این موضوع یعنی کم کاری آشکار و آزاردهنده کارمندان می شود، کارشناسان علت های زیادی را مطرح می کنند، از جمله ناکارآمدی سیستم اداری کشور، پایین بودن دستمزد و حقوق، ضعف مدیریت و نظارت، سیستم فرسوده اداری، ضعف فرهنگی و آموزشی کارکنان، بی انگیزه بودن، تعریف نشدن فرهنگ کار، نگرش خاص افراد به بهرهوری و ناتوانی دولت در حمایت کافی از تولید، اقتصاد مبتنی بر فروش نفت و تنبلی تاریخی ایرانی ها و دلایل زیاد دیگری که در جای خود قابل بررسی است و می توان به آن استناد کرد.
اگر نگاهی واقع بینانه به ساعات کاری مفید کارمندان و ثروت کشورهای جهان بیندازیم، متوجه این موضوع می شویم که کشورهایی که در صدر فهرست میزان کار مفید کارمندان قرار دارند، جزو کشورهایی ثروتمند و برخوردار از اقتصادی فعال، توانمند و پویا هستند که مردم آنها از رفاه اجتماعی عمومی بسیار بهتری به نسبت مردم ما برخوردارند. این موضوع نشان می دهد که مردم این کشورها برای ثروتمند شدن و خوشبخت زیستن خود تلاش کرده اند. ولی پرسشی که در ذهن جای می گیرد این است که چه اتفاقی در این کشورها و بسیاری دیگر از کشورهای اروپایی و آمریکایی افتاده است که مردم آنها مسئولیت شناس تر و متعهدتر از کارمندان ایرانی هستند.
حقیقت این است که در کشور ما موضوع کار کردن و «برو کار می کن مگو چیست کار» همانند بسیاری دیگری از مسایل و مباحث، در حد حرف و شعار دادن های روزمره باقی می ماند و کاری برای نهادینه کردن آن انجام نمی شود. دلیل اصلی این موضوع را نیز باید در نظام آموزش و پرورش جستجو کرد که به مفهوم واقعی کلمه، برای تربیت انسان و نسل آینده کار زیادی انجام نمی دهند.
در بسیاری از کشورهای پیشرفته، خردسالان از 4 سالگی موظف به حضور در مهد کودک به منظور آموزش هستند. به عبارت دیگر، بچه ها از سن بسیار کم برای آموزش فراخوانده می شوند. در صورتی که در کشور ما طی چند سال اخیر دوره پیش دبستانی به پدر و مادرها توصیه می شود. یعنی اجباری در کار نیست و در اصل زمانی که کودک 6 سالگی اش به اتمام رسید، آموزش به صورت جدی را تجربه خواهد کرد.
این اتفاق در شرایطی است که بسیاری از صاحب نظران عرصه تربیت و روانشناسان معتقدند تا 5 سالگی و برخی دیگر تا 8 سالگی را سالهای بسیار مهمی می دانند. به گونه ای که افراد حتی در سن بالا نیز به آموزش ها و شرایط این دوره از سن خود چنان وابستگی دارند که با وجود همه آگاهی ها و تربیت ها، باز هم از شرایط آن نمی توانند رهایی پیدا کنند.
خردسالی که در 4 سالگی آموزش و تربیت را آغاز می کند، بدون شک بسیاری از مفاهیم را از طریق ناخودآگاه خود دریافت می کند. کار کردن یکی از مفاهیمی است که باید به کودک آموزش داده شود تا در آینده شخصی مسئولیت پذیر و علاقمند به کار و فعالیت باشد. در صورتی که در کشور ما، این گونه آموزش ها به عهده خانواده ها گذاشته می شود و هر خانواده ای بنا به شرایط اجتماعی و موقعیت اقتصادی و میزان درک و فهم خود از مسایل، فرزندانش را تربیت می کند. به این ترتیب، هیچ هماهنگی و هم راستایی در شرایط تربیتی کودکان جامعه به وجود نمی آید.
موضوع کار کردن در جامعه ما، متاسفانه با بسیاری از باورها و عرف های اشتباه، چنان آمیخته شده است که کار کردن یک کودک یا نوجوان در تعطیلات تابستان را نه تنها خوب و مفید و راهگشا نمی دانیم، بلکه نشانه ای از ضعف خانواده در مسایل اقتصادی و گاه فرهنگی به حساب می آوریم. این موضوع، چند سالی است که به شهرستان ها و حتی شهرهای کوچک نیز سرایت کرده است.
زمانی فقط خانواده های رفاه زده (مفهوم این کلمه کاملا با واژه مرفه یا برخوردار از رفاه مادی در تضاد است) ساکن تهران و شهرهای بزرگ بودند که اعتقادی به کار فرزندان خود در طول تابستان نداشتند. در صورتی که اکنون خانواده ها در شهرستان ها نیز دچار همین اشتباه شده اند. یعنی بسیاری از خانواده ها حاضرند فرزندان خود را بدون برخورداری از هر گونه آموزش یا فعالیتی جنبی که بتواند به رشد فکری و جسمی فرزندشان کمک کند، به آسانی در کوچه و خیابان رها کنند یا اجازه بدهند ساعت ها پشت کامپیوتر بنشینند یا فیلم تماشا کنند، اما حاضر نیستند آنها را برای برخورداری از کاری تشویق یا راهنمایی کنند که می تواند حرفه ای به آنها بیاموزد یا شرایط ذهنی شان را رشد دهد.
در بسیاری از کشورهای صنعتی و ثروتمند جهان، پرسش «امسال کجا میخواهید کار کنید؟» از کودکان و نوجوانان، هیچ ربطی به دارا و ندار بودن خانواده ها و موقعیت اجتماعی پدر و مادر آنها ندارد. در چنین جوامعی همه در مدرسه و از سن پایین یاد گرفته اند که کار عار نیست و همه باید برای داشتن زندگی بهتر و جامعه ای پویاتر، کار کنند. همه باید استعدادها و توانایی های خود را بشناسند و برای حضور در حرفه ای که با شرایط آنها مناسب است، خود را آماده کنند. پرسشی که در کشور ما یک تابوی سخت محسوب می شود؟
چند دهه پیش، در کشور ما فرزندان راه پدران را از نظر مسایل شغلی در پیش می گرفتند. فرزند خیاط، باید خیاط می شد. کفاش زاده باید به شغل پدر در می آمد و سایر مشاغل نیز به همین صورت نسل اندر نسل تداوم می یافت. اما از حدود 100 سال پیش به این طرف که کاسبی های کوچک به شدت افزایش یافته اند و پشت میز نشینی تبدیل به یک سنت دیرینه شده است و بسیاری از فرزندان حاضر نیستند مشاغل سخت پدران شان را دنبال کنند، بی مسئولیتی نیز در میان نوجوانان و جوانان نیز به شدت گسترش یافته است.
البته در اینجا باز هم پای نبود تعلیم و تربیت هدفمند و عمومی به میان می آید. در بیشتر کشورهای صنعتی و ثروتمند، دولت ها طی آموزش هایی که به گروه های مختلف سنی ارایه می کنند، شرایط بروز استعدادهای مختلف را نیز به وجود می آورند. کودکان به گروه های مختلف تقسیم می شوند و هر کس بنا به توانایی فنی یا ذهنی اش در گروهی مشخص به فعالیت می پردازد و کارشناسان به پدر و مادرها مشاوره می دهند که به چه صورت می توانند فرزندان خود را برای داشتن آینده ای بهتر هدایت کنند.
در کشور ما، باز هم این مهم برعهده خانواده ها گذاشته شده است. بسیاری از خانواده های ایرانی هم که به استعدادیابی فرزندان خود نمی پردازند، زمانی سر بلند می کنند که فرزندشان دوران مدرسه را پشت سر گذاشته است و بدون برخورداری از حرفه یا شغل مشخص و قابل اعتنایی، به صف بیکاران جامعه پیوسته است. در این شرایط است که پدر و مادرها یا برای قبولی فرزندشان در دانشگاه و به تعویق انداختن این شرایط برای چند سال بعد اقدام می کنند یا به دنبال یافتن دوست و آشنا و فامیلی در یکی از اداره های دولتی و خصوصی هستند تا به تعبیری دست آنها را بند کنند و این سیر تسلسل از زیر کار فرار کردن کارمندان همچنان ادامه می یابد.
کودکان کار
کودکان کار، به افرادی گفته می شود که دارای سنی کمتر از ۱۸ سال تمام هستند و به صورت محدود یا نا محدود در خیابان بهسر می برند، اعم از کودکی که هنوز با خانواده خود تماس دارد و از سرپناه برخوردار است و یا کودکی که خیابان را خانه خود می داند و رابطه او با خانواده به حداقل رسیده است و یا کودکی که هیچ ارتباطی با خانواده ندارد. ناگفته پیداست که فصل مشترک همه این کودکان فقر است.
گلاویز شدن با فقر، تنها بازی کودکانی است که نه مفهوم تبعیض را میفهمند و نه از نبود شانس در زندگی شان معترضند، نه آشنا به بازی در باران و برف زمستانند و نه از تفریح در تابستان و تعطیلاتش، سهمی دارند. تب و لرز در سه ماهه پایانی سال و عرق ریزان در گرمای تابستان، تنها میراث چهار فصل سال برای کودکانی است که طعامی به نام فقر هرروز پذیرای سفرههایشان است. آنها نه دغدغه در آغوش گرفتن عروسکهای مو طلایی را دارند و نه جیغ و داد در کوچه پس کوچههای شهر را میتوانند ضمیمه خاطرات دوران خردسالیشان کنند. اینکه صبح به بدترین شکل ممکن با فریاد کارفرماهایشان از خواب بیدار شوند و هیچ شبی را با لالاییهای دلنواز مادرانشان سر بر بالین نگذارند، سریال تکراری شب و روزشان است.
آری تابستان، برای همه کودکان فصل کلاس زبان و استخر و تفریح نیست. برای بسیاری از کودکان، تعطیلی مدرسه، آغاز فصل کار است. روزهای طولانی و هوای بهتر، آنها را از همیشه مشغولتر میکند. حتی آنهایی که این امکان را دارند که به مدرسه بروند، در تابستان باید برای دستفروشی به خیابان بروند یا در مغازه عمو و دایی، کار یاد بگیرند. یکی از اقسام پنهان اشتغال کودکان، اجبار به اشتغال کودکان در مشاغل سخت خانگی بوده است. خرد کردن قند، گل سازی، قالیبافی، پاک کردن عدس، بستهبندی نخود و لوبیا، خیاطی و... کارهایی است که هم اکنون نیز کودکان خانواده های فقیر به آن اشتغال دارند. برای تعدادی دیگر، کارگاههای زیرزمینی و فالفروشی آغاز ورود به خیابانهاست، جایی که باید در مقابل کمترین حقوق، ساعتها در هوای گرم، کار کنند. بنابراین طرح توسعه مشاغل خانگی، قبل از اینکه در جهت اشتغال زایی پیش برود گریبان کودکان معصومی را خواهد گرفت که تا کنون روزنه امیدی برای حضور در مدارس و داشتن وقت بازی و تفریح داشته اند، خصوصا هنگامی که محدودیت سنی در آن لحاظ نشده باشد.
دنیای کودکی با کار کودک به پایان می رسد
کار کودک، حقوق اساسی کودکان را مورد تجاوز قرار میدهد. وجود کار کودک در جامعه يک فاجعه بزرگ انسانی است. زیرا کودکی که به دليل فـقر اقتصادی به محيط های کار کشيده مي شود، در واقع فـقر را در خود جاودانه می کند. امروزه بر همگان آشکار شده است که کار استثمار گرانه، بر رشد جسمی و همچنین رشد شناختی- عاطفی کودک از جنبه روانی، آسيب های جدی وارد می سازد و بدين طريق سلامت، احساسات و دلبستگي های او لطمه شديدی مي خورد. اين کودکان به دليل کار طاقت فرسا با انواع و اقسام افسردگی ها، اضطراب ها و نگرانی ها مواجه هستند که اصلاً با سن آنها هيچ تناسبی وجود ندارد. کودکان به واسطه کار، چنان فرسوده و پژمرده می شوند که ديگر در آينده جامعه نمی توانند بازده اقتصادی مفيدی داشته باشند. آنها در فضايی قرار می گيرند که بايد نقش بزرگسالان را انجام دهند و خيلي زود با دنيای کودکي شان خداحافظی می کنند و از آرزوهای شان دور می افتند. اين کودکان هيچگاه خاطره خوبی از دوره کودکی شان به ياد نخواهند داشت.
بر اساس آمار سازمان جهانی کار (ILO)، سالانه 250 میلیون کودک پنج تا چهارده ساله در جهان از کودکی محروم میشوند. طبق این آمار 120 میلیون نفر از آنها وارد بازار کار شده و مشغول به کار تمام وقت هستند. 61 درصد این کودکان در آسیا، 32 درصد در آفریقا و هفت درصد در آمریکای لاتین زندگی میکنند.
در اکثر کشورهای در حال رشد، فقدان برنامه های رفاهی، بی ثباتی سياسی، تعدد قدرت، مديريت نادرست اموال عمومی، فساد دستگاه های دولتی، فرار سرمايه ها و پايين بودن بودجه خدمات اجتماعی، بيشترين نقش را در وضع اسفبار زندگی کودکان داشته است.
اشتغال به کار کودکان با افزایش معضلات اجتماعی، اعتیاد، طلاق، مهاجرت روستائیان به شهرها، بیکاری و ... که حاصل توزیع نابرابر ثروت و شکاف روزافزون طبقاتی هستند، نسبت مستقیم دارد، چرا که با وخیم شدن وضعیت خانواده ها از لحاظ اجتماعی و اقتصادی، بخشی از بار سنگین تأمین درآمد خانواده ها روی شانه های نحیف کودکان سنگینی می کند و صدها هزار کودک به رغم میل باطنی و به علت فقر خانواده هایشان در چرخه زودرس کار و تلاش جانفرسا قرار گرفته و نان آوران کوچک خانواده ها می شوند که علل این نابسامانی را باید در سیاست های اقتصادی و اجتماعی در جامعه جست وجو کرد که در آینده لطمات جبران ناپذیری را به توسعه اقتصادی و اجتماعی جامعه وارد خواهد کرد. زیرا اگر نتوانیم مهارت ها، دانش، رشد، آموزش، تعليم و تربيت، بهداشت، وضعيت زندگی و ... کودکان جامعه را توسعه دهیم و از آنها در جهت پيشبرد اقتصاد ملی به نحو مؤثری بهره برداری کنیم، قادر نخواهیم بود هيچ چيز ديگری را به خوبی توسعه دهیم.
راهکار
برای اينکه زندگی و آينده کودکان کشورمان، زيبا و پرنشاط شود مي بايست در توسعه ملی به آنها توجه زيادی معطوف داشت. زیرا چنانچه بخواهیم به تعالیم دینی خود مراجعه کنیم، در بسیاری از آیات قرآن و دستورات دین مبین اسلام، در مورد توصیه به تحصیل علم و رعایت حقوق فرزندان، توصیه های موکدی شده است و چنانچه بخواهيم به کنوانسيون ها و اعلاميه های جهانی مراجعه کنيم، خواهيم ديد که در جهان کنونی، کودکان در اين آيين نامه ها همچون بزرگسالان از حقـوق برابر در تمام عرصه های حقـوق مدنی، سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی برخوردار هستند. پس اگر بخواهيم به اين ميثاق های بين المللی و همچنین تعالیم دینی خود احترام بگذاريم، وظيفه داريم از کودکان، در تمام شرايط حمايت کنيم. برای اين کار، تأمين امکان تحصيلات رايگان اجباری، پايه ای و برابر براي کودکان، يکي از محورهای کليدی است. آموزش، يگانه و ضروري ترين و تأثير گذارترين ابزار برای از بين بردن يا کاهش کار کودکان اســت.
اگر آموزش و پــرورش اولــيه، تمام وقــت و بــا کيفيت خـوب را در اختــيار خانواده های نيازمند قرار گیرد و برای خانواده هايی که براي گذراندن زندگی، نيازمند کار کودکان خود می باشند، فرصت های شغلی مناسب فراهم آورد و نيز به شدت بر عليه کارهای پر خطر و استثمار گرانه و يا کلاً کارهايی که مانع فعاليت های اجتماعی، علمی، بدنی، احساسی يا اخلاقی کودکان می شود مبارزه شود، میتوان در آينده علل اصلی روی آوردن کودکان به کار را تضعيف کرد. علاوه بر موارد فوق، ما بايد در کارهايی که مربوط به سرنوشت يا زندگي کودکان می شود يا به طريقي با آنها در ارتباط قرار می گيرد، حق مشورت و گفتگو با آنها را به رسميت بشناسيم. کودکان و نوجوانان بايد در امور مربوط به خودشان مشارکت داده شوند و با صميميت به حرف دل آنها توجه صورت گيرد.
نتيجه گيري
واقعیت اینست که پديده کودکان کار و خيابانی را نمي توان براحتی و به یکباره از بين برد، اما اگر در جهت منافع کودکان، سیاست های کوتاه و بلند مدت اتخاذ شود امکان کاهش تعداد آنان و نیز کمک رسانی در عرصه های مختلف به آنها در جامعه افزایش می یابد. در این مورد بسیاری از کارشناسان و نهادهای مدنی مدافع حقوق کودک خواستار به رسمیت شناختن کودکان کار و خیابانی هستند. در واقع با برسمیت شناختن کودکان کار و خیابانی شرایط برای حساس کردن جامعه و دولت آماده میشود و سپس با تعیین قوانین و آیین نامه های مختلف برای یاری رساندن به آنها، تلاش ها در سطحی وسیع گسترش می یابند. در عین حال با سیاست های فقر زدايی، توجه به آموزش همگانی، بازسازی فرهنگ جامعه، کاهش آسيب های اجتماعی به ويژه اعتياد و بزهکاری و ... می توان راهکارهای ضروری برای مبارزه با این پدیده اجتماعی را سازمان داد.