مدیریت مالی صحیح
در یک شهر توریستی در گوشه ای از دنیا، درست هنگامی که همه در یک بدهکاری زنجیره ای بسر می برند و هر کدام برمنبای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند و پولی در بساط هیچکس نیست، ناگهان، یک مرد بسیار ثروتمند وارد شهر می شود.
او وارد تنها هتلی که در این ساحل است، می شود و یک اسکناس 100 یورویی را روی پیشخوان هتل میگذارد و برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود.
صاحب هتل، اسکناس 100 یورویی را برمیدارد و در این فاصله می رود و بدهی خودش را به قصاب می پردازد.
قصاب، اسکناس 100 یورویی را برمیدارد و با عجله سراغ دامدار می رود و بدهی خود را به او می پردازد.
دامدار، اسکناس 100 یورویی را با شتاب برای پرداخت بدهی اش به تامین کننده خوراک دام که از او برای گوسفندانش یونجه و جو خرید کرده، میدهد.
یونجه فروش، برای پرداخت بدهی خود، اسکناس 100 یورویی را با شتاب به شهرداری می برد و بابت ساخت و سازی که انجام داده بود مالیاتش را به شهرداری میپردازد.
حسابدار شهرداری، اسکناس را با شتاب به هتل می آورد. چون هنگامیکه چند کارمند و بازرس ازپایتخت به شهرداری این شهر آمده بودند، یکشب در این هتل اقامت کرده بودند.
حالا دوباره هتل دار، اسکناس را روی پیشخوان خود دارد.
در این هنگام توریست ثروتمند پس از بازدید اتاق های هتل برمیگردد و اسکناس 100 یورویی خود را برمیدارد و می گوید از اتاق ها خوشش نیامده و شهر را ترک می کند.
در این پروسه هیچکس صاحب پول نشده است ولی همه شهروندان در این هنگامه، بدهی به هم ندارند و همگی آنان، بدهی هایشان را پرداخته اند و با یک انتظار خوش بینانه ای به آینده نگاه می کنند.
دولت انگلستان در طول دوره موجودیتش، به این نحو معامله می کند
مدیریت یعنی این...