شیوه زندگی
شخصی که نزد استادش عرفان و فلسفه می آموخت به اتکاء معرفتی که به خداوند پیدا کرده بود اغلب خالق خود را عبادت و ستایش میکرد و بابت گناهانی که به درگاهش مرتکب شده بود دائما در حال تضرع و گریه و زاری بود تا اینکه در یکی از این گریه و زاری هایش استاد خود را بالای سرش دید که با تعجب و حیرت او را نظاره می کند.
استاد پرسید: برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
شاگرد: برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم و برخورداری از لطف خداوند.
استاد: سوالی می پرسم لطفا پاسخ دهید.
شاگرد: با کمال میل استاد.
استاد: اگر مرغی را پروش دهی،هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
شاگرد: معلوم است استاد،برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهرمند شوم.
استاد: اگر آن مرغ برایت گریه و زاری کند،آیا از تصمیم خود منصرف خواهی شد؟
شاگرد: خوب راستش نه،نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ برای خود تصور کنم.
استاد: حال اگر این مرغ برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را خواهی کشت تا از گوشت آن بهرمند گردی؟
شاگرد: هرگز استاد،مطمئنا آن تخمهای طلا برایم مهمتر و با ارزش تر خواهند بود.
استاد: پس تو نیز برای خداوند چنین باش.
تلاش کن شیوه زندگیت را طوری قرار دهی تا با ارزش تر از جسم،گوشت،پوست و استخوانت گردی. تلاش کن تا آن اندازه برای انسانها،هستی و کائنات خداوند،مفید و با ارزش شوی که مقام و لیاقتِ توجه،لطف و رحمتِ او را بدست آوری. مطمئنا خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد. یقینا او از تو چیزی فراتر از تعبد میخواهد. آری او از تو تعقل میخواهد که براستی راه تقرب خدا در اسلام،تعقل است نه تعبد.
خداوند از تو حرکت،رشد،دوست داشتن و دوست داشته شدن،ایثار، فداکاری،تعالی و با ارزش شدن،تعالی بخشیدن و ارزش دادن به دیگران و نهایتا انسان شدن و انسانیت را می خواهد و می پذیرد که خود طریقتی است بسیار فراتر و نزدیکتر از شریعت در رسیدن به الوهیت،نه ابراز ناراحتی و گریه و زاری را.
نگارستان