نزدیکان خدا
بسیار دیده اید که یک فرد به خاطر نسبت داشتن با شخص بزرگی،چه فخری به عالم میفروشد. براستی چه افتخاری بالاتر از اینکه با خدا نسبت داشته باشیم. درست است که انسانها،خدا نمیشوند اما میتوانند خداگونه شوند و انسانهای خداگونه،کارهای خدایی میکنند.
کودکی بینوا در حالی که میلرزید با پای برهنه بر روی برف ها ایستاده بود و پاهایش را از زور سرما ، روی زمین جابجا می کرد و با حسرت به ویترین فروشگاهی نگاه میکرد. زنی در حال عبور، او را دید ، اوضاع و احوال کودک ، او را دگرگون کرد ، اشک در چشمانش حلقه بست و کودکی خودش را بیاد آورد. بی اختیار به سمت کودک آمد و او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید وگفت:
عزیزم مواظب خودت باش
کودک به چشمان مهربان زن خیره شد وپرسید
ببخشید خانم شما،شما خدا هستید؟
زن لبخند زد وپاسخ داد
نه فرزندم،من تنها یکی از بندگان خدا هستم
کودک گفت
مطمئن بودم با او نسبتی دارید
باید که مهربان بود
باید که عشق ورزید
زیرا که زنده بودن
هر لحظه احتمالیست
نگاره ها