ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

نگارستان

نصایح حکیمانه پدر

 نصایح حکیمانه پدر

نصایح حکیمانه پدر

پدري که هنگامه مرگ خود را نزدیک می دید،فرزندش را فراخواند و گفت: فرزندم چون میدانم تو هم مانند دیگر جوانان دوست داری همه چیز را خودت تجربه کنی و حاضر نیستی نصیحت دیگران را قبول کنی لاجرم تو در انجام همه آنها مختار هستی فقط تو را چهار وصيت دارم و اميدوارم که در زندگي به اين چهار مورد توجه کني.

اگر خواستي ملکي را بفروشي

ابتدا دستي به سرو رويش بکش و بعد بفروش

اگر خواستي با فاحشه اي همبستر شوي

سعي کن صبح زود به نزدش بروي

اگر خواستي قمار بازي کني

سعي کن با بزرگترين قمار باز شهر بازي کني

اگر خواستي سيگار يا مواد مخدر شروع کني

با آدم بزرگسالي شروع کن

پسر دست پدر را بوسید و قول داد که به نصایحش عمل کند. مدتي پس از مرگ پدر او تصميم گرفت خانه پدري که تنها ارث پدرش بود را بفروشد. پس بر اساس قولی که به پدر داده بود به نصيحت پدرش عمل کرد و آن ملک را با زحمت فراوان بازسازی کرد اما پس از اتمام کار ديد خانه بسيار زيبا شده و حيف است که بفروشد پس منصرف شد.

مدتي بعد خواست با فاحشه معروف شهر همبستر شود. طبق نصيحت پدر صبح زود به در خانه اش رفت. اما چون صبح زود بود و فاحشه فرصت نکرده بود آرايش کند،او را بسيار زشت یافت و از این کارمنصرف شد.

مدتي بعد نيز خواست قمار بازي کند. طبق وصیت پدر،پس از پرس وجوي فراوان بزرگترين قمار باز شهر را پيدا کرد. ديد او در خرابه اي زندگي ميکند و حتي تن پوش مناسبي هم ندارد. وقتي علتش را پرسيد قمارباز بزرگ گفت که همه داراييم را در قمار باخته ام. در نتيجه از اين کار هم منصرف شده و به عمق نصايح پدرش پي برد.

اما زماني که دوستانش سيگار برگي به او تعارف کردند که با آنها هم دود شود،به ياد وصيت پدر افتاد و نپذيرفت تا با مرد پنجاه ساله اي که پدر يکي از دوستانش بود شروع کند. ولي وقتي او را بر اثر مصرف سیگار و مواد مخدر درگیر بسیاری از بیماریها یافت بود خدا را شکر کرد که او آلوده نشده و به روح پدر رحمت فرستاد.

نگاره ها