شکیبایی با سالمندان
دوران پیری و سالمندی ، سرنوشت محتومیست که در کمین همه انسانهاست حتی انسانهای بزرگ با تواناییهای عظیم و قدرتهای خارق العاده. ما هم به جبر روزگار ، آن را درک خواهیم کرد و آن زمان میفهمیم که چه غفلت کردیم که پدران و مادران پیر خود را درک نکردیم و تحملشان نکردیم. در این مطلب از سایت نگاره ها به گوشه ای از خواسته و انتظارات سالمندان عزیزی که سرمایه های گرانقدر زندگی همه ما هستند اشاره میکنیم ، باشد که روشنگر جاده رفتار و کردارمان باشد تا در انجام رسالت و وظایفمان نسبت به آنها کوتاهی نکرده و مجبور نباشیم بر سر مزار آنها بابت کارهایی که میتوانستیم و انجام ندادیم و بابت کارها و رفتارهایی که نباید میکردیم و انجام داده ایم ، اشک بریزیم.
فرزند عزیزم
آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی
اگر هنگام غذا خوردن، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است
صبور باش و درکم کن
به یاد آور، وقتی کوچک بودی، مجبور می شدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم
برای خواباندنت مجبور می شدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم
وقتی نمی خواهم به حمام بروم، مرا سرزنش نکن
وقتی بی خبر از پیشرفت ها و دنیای امروز، سوالاتی می کنم با تمسخر به من ننگر
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند، فرصت بده و عصبانی نشو
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند، دستانت را به من بده ، همانگونه که تو اولین قدم هایت را در کنار من برداشتی
زمانی که می گویم دیگر نمی خواهم زنده بمانم و می خواهم بمیرم، عصبانی نشو ، روزی خود می فهمی
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم، خسته و عصبانی نشو
یاریم کن، همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو، این راه را به پایان برسانم
فرزند دلبندم، دوستت دارم
نگاره ها