ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

نگارستان

شکایت زن از فرهنگ سنتی

شکایت زنان از فرهنگ سنتی  

گلایه های زنانه

جهان به موازات توسعه دانش و فن آوری ، در مسیر تکامل فکری نیز قدم بر داشته و جهان را به اتکاء کاوش و جستجو در علوم انسانی و علوم دینی و مراجعه به زندگینامه و توصیه های بزرگان گیتی ، نوید تفکراتی مثبت اندیش و انسان مابانه میدهد مشروط به اینکه غرور و تکبر و خودخواهی را به کناری گذاریم ودر مسیر انسانیت حرکت کنیم. گرچه در فرهنگ ایران زمین هر آنچه از آداب و رسوم بزرگان و گذشتگان ما برجای مانده است در نظر ما حساب شده و درست به نظر میرسند اما با گذشت زمان پاره ای از مفاهیم و اصول سنتی ، دستخوش تغییراتی اجتماعی گردیده اند که انسانهای امروزی  برخی از اصول و آداب سنتی را بر نمی تابند و حتی پاره ای از آنها مانند موقعیت و جایگاه زن در خانواده را به دوران جاهلیت نسبت میدهند که یک مرد حق داشت فرزند دخترش را زنده به گور کند و برای زن در خانواده جایگاهی جز یک کنیز برای انجام کارهای منزل و صرفا یک جنس مخالف برای ارضاء تمایلات جنسی و تولید مثل متصور نباشد و به تبع این تفکرات سنتی ، زن نیز همه مردان را با یک چشم نگریسته و با یک چوب میراند.  در نتیجه مرد و زن ، تحت تاثیر این مفاهیم ، دیدگاهی مملو از سوء تفاهم را نسبت به یکدیگر دارند که باعث عدم اعتمادی طولانی و فرسایشی میشود که در ادامه این مطلب از سایت نگاره ها ، نمونه ای از این سوء تفاهمات ، تفکرات سنتی و مشخصا شکوه های یک زن ایرانی به مرد هموطنش را ملاحظه میفرمایید.

 

پیاده از کنارت گذشتم، گفتی قیمتت چنده خوشگله؟

سواره از کنارت گذشتم،گفتی برو پشت ماشین لباسشویی بنشین

 در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود

 در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود

 زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی

 در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من

در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی

در سینما ، شخصیت زن فیلم موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلند گفتی ، زهرمار

در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت فحش خواهر و مادر بود

در پارک، به خاطرحضور تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم

 نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی

 من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی

 مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی

 تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است

 من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده ام

 عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی

 عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد

من باید لباس هایت را بشویم و اطو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ

 من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر

 وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است

 وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است

 زن عشق می كارد و كینه درو می كند ، دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر

می تواند تنها یك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی

 برای ازدواجش  در هر سنی  اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج كنی

 در محبسی به نام بكارت زندانی است و تو...

او كتك می خورد و تو محاكمه نمی شوی

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می كنی ، او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك ، دختر نباشد

او بی خوابی می كشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر

نه دیگر من به حقوق خود واقفم و برای گرفتن برابری در مقابل تو تا به انتها استوار و مستحکم ایستاده ام زیرا به هویت خود رسیده ام

به هیچ وجهی از حق خود نخواهم گذشت

 چون من با تو برابرم ، مرد

احتیاجی ندارم که تو در اتوبوس بایستی تا من بنشینم

 احتیاجی ندارم که تو نان آور باشی

 احتیاجی ندارم که توحامی باشی

خودم آنقدر هستم که حامی خود و نان آورخود باشم

با تو شادم آری، اما بدون تو هم شادم

 من اندک اندک می آموزم که برای خوشبخت بودن نیازمند مردی که مرا دوست بدارد ، نیستم

 من اندک اندک عزت نفس پایمال شده خود را باز پس می گیرم

 به من بگو ترشیده، هرچه می خواهی بگو

اما افتخار همبستری و همگامی با مرا نخواهی یافت تا زمانی که به اندازه کافی فهمیده و باشعور نباشی

 گذشت آن زمان که عمه ها و خاله هایم منتظر مردی بودند که آنها را بپسندد و درغیر اینصورت ترشیده می شدند و درخانه پدر مایه سرافکندگی بودند

 امروز تو برای هم گامی با من باید لیاقت و شرافت و فروتنی خود را به اثبات برسانی

حقوقم را از تو باز پس خواهم گرفت

فرزندم را به تو نخواهم داد

 خودم را نه به قیمت هزار سکه و یک جلد کلام الله،که به هیچ قیمتی به تو نخواهم فروخت

روزگاری می رسد که می فهمی برای همگامی با من باید لایق باشی

و نیز خواهی فهمید همگام شدن با من به معنای تصاحب من یا تضمین ماندن من نخواهد بود

هرگاه مثل پدرانت با من رفتار کردی بی درنگ مرا از دست خواهی داد

ممکن است دوست و همراه تو شوم اما ملک تو نخواهم شد

 

نگاره ها