ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

نگارستان

یادمان های کسب شادی و خوشبختی

یادمان های کسب شادی و خوشبختی

یادمان باشد

یادمان باشد که

هرروز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را

کسی که زیر سایه ی دیگری راه می رود، خودش سایه ای ندارد

زخم  نیست آنچه درد می آورد، عفونت است

در حرکت همیشه افق های تازه هست

دست به کاری نزنم که نتوانم آنرا برای دیگران، تعریف کنم

آنها که دوستشان می دارم می توانند دوستم نداشته باشند

حرف های کهنه از دل کهنه بر می آیند، یادمان باشد که دلی نو بخریم

فرار راه به دخمه ای می برد برای پنهان شدن نه آزادی

باور هایم شاید دروغ باشند

لبخندم را توى آیینه جا نگذارم

آرزوهای انجام نیافته دست زندگی را گرفته اند و او را راه می برند

لزومی ندارد همانقدر که تو برای من عزیزی ، من هم  برایت عزیز باشم

محبتی که به دیگری می کنم ارضای نیازبه نمایش گذاشتن مهر خودم نباشد

برای دیدن باید نگاه کرد، نه نگاه

اندک است تنهایی من در مقایسه با تنهایی خورشید

دلخوشی ها هیچکدام ماندگار نیستند

تا وقتی اوضاع بدتر نشده، همه چیز رو به راه است

هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها

آرامش جایی فراتر از ما نیست

من تنها نیستم ما یک جمعیتیم که تنهائیم

برای پاسخ دادن به احمق ، باید احمق بود

در خسته ترین ثانیه های عمر هم هنوز رمقی برای انجام برخی کارهای کوچک هست

لازم است گاهی با خودم رو راست تر از این باشم که هستم

سهم هیچکس را هیچ کجا نگذاشته اند ، هرکسی سهم خودش را می آفریند

آن هنگام که از دست دادن عادت می شود، به دست آوردن هم  دیگر آرزو نیست

پیش ترها چیز هایی برایم مهم بودند که حالا دیگر مهم نیستند

آنچه امروز برایم مهم است، فردا نخواهد بود

نیازمند کمک اند آنها که منتظر کمکشان نشسته ایم

من از این به بعد هستم، نه تا به حال

هرگز به تمامی نا امید نمی شوی اگر تمام امیدت را به چیزی نبسته باشی

غیر قابل تحمل وجود ندارد

گاهی مجبوری برای راحت کردن خیال دیگران خودت راخوشحال نشان دهی

خوبی آنچه که ندارم اینست که نگران از دست دادن اش نخواهم بود

با یک نگاه هم ممکن است بشکنند دل های نازک

بجز خاطره ای، هیچ نمی ماند

وظیفه ی من اینست: «حمل باری که خودم هستم» تا آخر راه

مبادا به دیگران حسرت بخوریم كه باعث غبار و اندوه دل می شود

مبادا خود را  از دیگران بزرگتر بدانیم كه باعث كوچك آمدن میگردد

منتظر ِ تنها یک جرقه است، انبار مهمات

کار رهگذر عبور است ، گاهی بر می گردد ، گاهی نه

در هر یقینی می توان شک کرد و این تکاپوی خرد است

یادمان باشد که :همیشه چند قدم آخر است که سخت ترین قسمت راه است

امید ، خوشبختانه از دست دادنی نیست

به جستجوى راه باشم، نه همراه

هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها

حرفی نزنیم که دلی بلرزد و خطی ننویسیم که کسی را آزار دهد

جواب کینه را باکمتر از مهر و جواب دورنگی را با کمتر از صداقت ندهیم

باید در برابر فریاد سکوت کنیم و برسر سیاهی ها نور بپاشیم

سنگ خیلی تنهاست باید با او هم لطیف رفتار کنیم، نکند که دل تنگش بشکند

برای درس دادن و درس گرفتن به دنیا آمده ایم نه برای تکرار اشتباهات

می توان با گوش دادن به آواز شبانه دوره گردی که از سازش عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد

گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست خودش باز می شود

هیچ گاه لرزیدن دلمان را پنهان نکنیم تا تنها نمانیم

هیچ گاه از راستی نهراسیم

یادمان باشد که

خداوند بزرگ و مهربانی داریم

همه چیز روبراه است و خوب، تنها دل ما دل نیست