ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

نگارستان

پند و موعظه

پند و موعظه

شعر پند و موعظه

توانگری نه به مالست پیش اهل کمال

من آنچه شرط بلاغست با تو می‌گویم

محل قابل و آنگه نصیحت قائل

به چشم و گوش و دهان آدمی نباشد شخص

نصیحت همه عالم چو باد در قفس است

دل ای حکیم درین معبر هلاک مبند

مکن به چشم ارادت نگاه در دنیا

نه آفتاب وجود ضعیف انسان را

چنان به لطف همی پرورد که مروارید

برفت عمر و نرفتیم راه شرط و ادب

کنون که رغبت خیرست زور طاعت نیست

زمان توبه و عذرست و وقت بیداری

کنون هوای عمل می‌زند کبوتر نفس

چنان شدم که به انگشت می‌نمایندم

وصال حضرت جان‌آفرین مبارک باد

به زیر بار گنه گام برنمی‌گیرم

چنین گذشت که دیگر امید خیر نماند

بزرگوار خدایا به حق مردانی

مبارزان طریقت که نفس بشکستند

یقدسون له بالخفی والاعلان

مراد نفس ندادند ازین سرای غرور

قفا خورند و ملامت برند و خوش باشند

به سر سینه این دوستان علی‌التفصیل

رهی نمی‌برم و چاره‌ای نمی‌دانم

مرا به صبحت نیکان امید بسیارست

بود که صدرنشینان بارگاه قبول

توقعست به انعام دائم‌المعروف

همیشه در کرمش بوده‌ایم و در نعمش

سؤال نیست مگر بر خزائن کرمش

من آن ظلوم جهولم که اولم گفتی

مرا تحمل باری چگونه دست دهد

ثنای عزت حضرت نمی‌توانم گفت

ختام عمر خدایا به فضل و رحمت خویش

بر آستان عبادت وقوف کن سعدی

 

که مال تا لب گورست و بعد از آن اعمال

تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال             

چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال       

که هست صورت دیوار را همین تمثال

به گوش مردم نادان چو آب در غربال

که اعتماد نکردند بر جهان عقال

که پشت مار به نقش است و زهر او قتال

که آفتاب فلک را ضرورتست زوال

دگر به قهر چنان خرد می‌کند که سفال

به راستی که به بازی برفت چندین سال

دریغ زور جوانی که صرف شد به محال

که پنج روز دگر می‌رود به استعجال

که دست جور زمانش نه پر گذاشت نه بال

نماز شام که بر بام می‌روم چو هلال

که دیر و زود فراق اوفتد درین اوصال

که زیر بار به آهستگی رود حمال

مگر به عفو خداوند منعم متعال

که عارفان جمیل‌اند و عاشقان جمال

به زور بازوی تقوی و للحروب رجال

یسبحون له بالغدو والاصال

که صبر پیش گرفتند تا به وقت مجال

شب فراق به امید بامداد وصال

که دست گیری و رحمت کنی علی‌الاجمال

بجز محبت مردان مستقیم احوال

که مایه‌داران رحمت کنند بر بطال

نظر کنند به بیچارگان صف نعال

ز بهر آنکه نه امروز می‌کند افضال

از آستان مربی کجا روند اطفال؟

سؤال نیز چه حاجت که عالمست به حال

چه خواهی از ضعفا ای کریم و از جهال

که آسمان و زمین برنتافتند و جبال

که ره نمی‌برد آنجا قیاس و وهم و خیال

به خیر کن که همینست غایة آمال

که وهم منقطعست از سرادقات جلال

 سعدی

 نگاره ها