02/02 1394
طنز زیبای دوران پوچی و بی هویتی که داستان جوان افسرده ای است که برای مدتی طولانی دچار پوچی و بی هویتی شده و از همه چیز و همه کس بدش می آید
مدتی بود دچار پوچی و بی هویتی شده بودم
از همه چیز و همه کس، بدم میامد
امید به آینده هم نداشتم
پیش هر روانشناسی هم که رفتم، جواب نگرفتم
به توصیه یکی از دوستان، نامهای به یکی از علما نوشتم و مشکلم را گفتم
جواب خیلی خلاصهای داده بود
فقط نوشته بود: ترکیه
من هم بارم را بستم و چند هفتهای رفتم آنتالیا و استانبول
جاتون خالی، رفتیم کافه، دیسکو، ساحل مختلط، پارک آبی و...
خلاصه، وقتی برگشتم، خیلی حالم خوب شده بود
نامه را که دوباره خوندم
دیدم نقطه تـزکیه، کمرنگ بوده، ندیدم
با اینحال، خدا پدرش رو بیامرزه