ماجراهای خانه ما
خانه ما دنیای عجیبی دارد. فقدان امکانات و تفریحات سالم به جای خود،این تفکرات سنتی،متعصبانه و متحجرانه دیگه شورش را در آورده است. ما اگر یک خانه با ده تا اتاق هم داشته باشیم،اعضای 4 نفره خانواده ما طوری خودشان را داخل خانه پخش میکنند که توی هیچ نقطه ای از خانه نمی توانی چند دقیقه با خودت تنها باشی. باور کنید تیم بارسلونا عمرا بتونه این طوری از فضاهای خالی زمین استفاده کنه.
این هیچی،برادرم که اصلا قابل تحمل نیست. ادعا داره در حد لالیگای اسپانیا. 18 مـــاه رفته خـــدمت سربازی،اونم فقط صبح تا ظهر پادگان بوده. اندازه 14 سال خاطره برای تعریف کردن داره و همیشه هم قهـــــرمان پادگــان بوده. یادش رفته که حداقل بیست دفعه خودم دیدمش که تا همین چند سال پیش در یخچال رو آروم میبست و از لای درش به زور نگاه میکرد ببینه کی چراغ یخچال رو خاموش میکنه. از فوتبال دیدنش که نگو،وقتی که تلویزیون فوتبال داره که همه چیز تعطیله و خانه میشود حکومت نظامی و همه باید لام تا کام حرف نزنند تا آقا از فوتبال نعشه بشه. آخه یکی نیست بگه آدم حسابی اونا دارن بازی میکنند،تو چی گیرت میاد. آخه اگه فوتبال اروپا هم بود،آدم دلش نمی سوخت. یک نگاه به جدول لیگ برتر فوتبال بنداز،شک میکنی که جدول لیگ برتر فوتباله یا جدول مندلیف.
آلومینیوم ، فولاد ، مس ، ذوب آهن ، نفت و ...
فوتبال دیدنش هم بخوره تو سرش. دقیقه به دقیقه باید جواب پس بدم که کی بود بهم زنگ زد؟ این اس ام اس که برام اومد از طرف کی بود؟ یکی نیست از خودش بپرسه که ما حتما خر تشریف داریم و نمی دونیم که اونهایی که میرن به مغازه های پیتزا فروشی و فست فود بالا شهر و اونوقت تو اون شلوغی میشینن فقط سالاد سفارش میدن مثل اونهایی هستند که میرن تایلند برای ادامه تحصیل. تازه حالا که فهمیده ما می دونیم آقا چکاره هست و ازش می پرسیم تو که زن داری پس چرا دنبال دوست دختری؟ با وقاهت تمام میگه: مگه تو وقتی تلویزیون تو خونت داری،سینما نمیری؟ لامذهب،تو عمرم هیچکس اینطوری قانعم نکرده بود. بگذریم،این تازه برادرم بود که مثلا تحصیل کرده هستش. ماجراهای بقیه افراد خانواده را بعدا سر فرصت براتون تعریف میکنم.
نگاره ها