اثبات بهشت و جهنم
.jpg "اثبات بهشت و جهنم")
روزی جوانی خوش تیپ و مایه دار که مدیر ارشد یک شرکت بزرگ هم بود از یکی از کارمندانش خوشش آمد و از او خواستگاری کرد. دختر بر اساس منطق،تحقیقات خود را در زمینه اخلاق و منش و خانواده او به انجام رساند که همه شرایط در حد عالی بود اما چون اعتقادات دینی شوهرش اهمیت فراوانی برایش داشت به عنوان آخرین گزینه از اعتقاداتش به بهشت و جهنم سوال کرد که جوان پاسخ داد: من اعتقاد چندانی به این مسایل ندارم.
دختر گفت: متاسفانه من نمیتوانم خود را به ازدواج با شما راضی کنم.
جوان پاسخ داد: اعتقادات شخصی هر کس مربوط به خود اوست و ربطی به شما ندارد.
دختر گفت: بهتر است با مادرم مشورت کنم.
دختر برای مشورت نزد مادرش رفت و گفت: مادر، خواستگار من از همه نظر خوب و پسندیده است ولی یک نقطه ضعف دارد و آن این است که اعتقادات دینی او بسیار ضعیف است و اصولا جهنم و بهشت را باور ندارد. من اگر نتوانم حداقل بهشت و جهنم را برایش اثبات کنم ازدواج با او معنایی برایم نخواهد داشت. مادر من چطور میتوانم بهشت و جهنم را برایش اثبات کنم؟
مادر دختر گفت: مانعی ندارد،تو با او ازدواج کن من قول میدهم به بهشت و جهنم هم اعتقاد پیدا کند. چون قابلیتهایی که من در تو و خودم سراغ دارم بزودی جهنم را در مقابل دیدگان خود خواهد دید و آنوقت خواهد فهمید که بهشت نیز وجود دارد و تا قبل از ازدواج در همان جا می زیسته است.
نگاره ها
