اشعار سبک امروز حافظ
گفتم سلام خواجه
گفتا علیک جانم
گفتم کجا روانى؟
گفتا خودم ندانم
گفتم بگیر فالى
گفتا نمانده حالى
دائم اسیر گشتم در بند بی خیالى
گفتم که تازه تازه شعر و غزل چه دارى
گفتا که می سرایم تکنو،رپ و سواری
گفتم کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟
گفتا شده ستاره در فیلم سینمایى
گفتم بگو ز خالش، آن خال آتش افروز
گفتا عمل نموده، دیروز یا پریروز
گفتم بگو زمویش
گفتا که مِش نموده
گفتم بگو ز یارش
گفتا ولش نموده
گفتم چرا، چگونه،عاقل شدست مجنون؟
گفتا شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم کجاست جمشید، جام جهان نمایش؟
گفتا خریده قسطى یک ال سی دی به جایش
گفتم بگو ز ساقى حالا شده چه کاره
گفتا شده پرستار یا منشى اداره
گفتم بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل
گفتا که دست خود را بردار از سر دل
گفتم ز ساربان گو با کاروان غمها
گفتا آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم بکن ز محمل یا از کجاوه یادى
گفتا پژو ، دوو، بنز ،کمری نوک مدادى
گفتم که قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى
گفتا که جاى خود را داده به فکس برقى
گفتم بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا به جاى هدهد دیش است و ماهواره
گفتم سلام ما را باد صبا کجا برد
گفتا به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟
گفتم بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى
گفتا که ادوکلن شد در شیشه هاى رنگى
گفتم سراغ دارى میخانه اى حسابى
گفت آنچه بود از دم ،گشته چلوکبابى
نگاره ها