ازدواج مجدد اتفاقی ناخوشایند است که بروز آن در زندگی اغلب انسانها تحت تاثیر ناملایمات اخلاقی و عاطفی، اجتناب ناپذیر است و می تواند در اثر مشکلات اقتصادی، اخلاقی، عاطفی و عدم تفاهم بین طرفین حاصل شود. در این صورت، سوال اینست که میزان موفقیت مردان در ازدواج مجدد بیشتر است یا زنان؟
در ازدواج مجدد، کسی موفق تر است که بتواند فارغ از ازدواج اول با انگیزه های سالم و بهتری دست به انتخاب بزند. آنچه تجربه نشان می دهد این است که بسیاری از افراد در ازدواج دوم برای فرار از تنهایی، فشار های خانوادگی و اجتماعی یا برای رو کم کنی همسر سابق و خانواده اش یا رفع نیاز های عاطفی، جنسی، مالی و...، بدون درنظر گرفتن معیارهای مناسب فقط برای فرار از شرایط موجود، تن به ازدواج مجدد می دهند.
تجربه نشان داده، بسیاری افراد بعد از طلاق بیشتر به دنبال بیان عیب و ایراد های طرف مقابل هستند و به نقش و سهم خود و کم و کاستی هایی که در انتخاب همسر و در زندگی مشترک داشته اند توجه چندانی نمی کنند. به اصطلاح بیشتر نقش قربانی و کسی که مظلوم واقع شده به خود می گیرند و همین موضوع باعث می شود، دوباره در انتخاب خود دچار اشتباه شوند. فارغ از این مسئله اگر بخواهیم بگوییم که مردان در ازدواج دوم موفق ترند یا زنان، با درنظر گرفتن مسائل فرهنگی و اجتماعی، کنار آمدن با مسئله طلاق برای مردان بسیار راحت تر از زنان است. زیرا جامعه با یک مرد طلاق گرفته بسیار راحت تر از یک زن مطلقه کنار می آید.
برچسب زن مطلقه محدودیت زیادی برای ازدواج مجدد یک زن ایجاد می کند و احتمال پیشنهاد های مناسبی که دریافت می کند تا از میان آن ها دست به انتخاب بزند به طور قابل ملاحظه ای کاهش می یابد. درصورتی که در مردها نه تنها نیازی به انتظار کشیدن برای دریافت پیشنهادی نیست که حتی به راحتی می توانند از میان دختران مجرد هم امکان انتخاب داشته باشند. بنابراین اگر انگیزه های سالم و معیارهای مناسبی برای انتخاب بعدی داشته باشند می توان این احتمال موفقیت آن ها را بیشتر در نظر گرفت.
● پیشگیری از ازدواج های پرخطر (کدام ازدواج ها موفق نیستند؟)
ازدواج هایی که مبنای احساسی دارند ازدواج های پرخطری هستند، فردی که برای فرار از شرایط موجود ازدواج می کند، شرایط سخت خانه پدری، برای به دست آوردن آزادی، برای انتقام از پدر یا مادر یا کسی که به او نرسیده اند، برای نجات دادن طرف مقابل از مشکلاتی که دارد، ازدواج از سر دلسوزی و حمایت، عجله کردن برای این که دیر شده و سنم بالا رفته، کسانی که به لحاظ احساسی چنان درگیر شده اند، تفاوت های قابل ملاحظه سنی، ظاهری، تحصیلی، اقتصادی، فرهنگی، اعتقادی، جایگاه اجتماعی، شغلی و حتی سلامت جسمی، روانی، اعتیاد طرف مقابل و… را نادیده می گیرند و معتقدند، عشق هر نوع اختلاف و تفاوتی را حل می کند.
تجربه روانشناسان در فضای مشاوره در ارتباط با افرادی که حتی به اصطلاح برای مشاوره ازدواج آمده اند این است که وقتی به لحاظ احساسی درگیر می شوند دیگر نه چشم های شان می بیند و نه گوش ها ی شان می شنود. زیرا وقتی تفاوت های مشهود و آسیب زننده را هم خاطرنشان می کنیم از کنارشان به سادگی می گذرند و البته بعد ها به همان دلایل دوباره مراجعه می کنند و می گویند، شما می گفتید اما ما فکر نمی کردیم جدی باشد و فکر می کردیم دوست داشتن همه این ها را حل می کند…
● ازدواج با فرزندان اول و آخر خانواده در موفقیت ازدواج موثر است؟
خانواده در ارتباط با فرزند اول بی تجربه است در نتیجه ممکن است سختگیری های اضافی داشته باشد. از طرفی فشار کمتری روی عروس یا داماد اول است زیرا با کسی مقایسه نمی شوند و جایگاه خاصی به عنوان عروس یا داماد اول دارند و دیگران حکم بزرگ تری و احترام برای شان قائل هستند. البته گاهی خانواده ها انتظارات بیش از اندازه ای از آن ها دارند که به مرور در مورد بعدی ها تعدیل می شود. در مورد فرزندان آخر خانواده از آنجایی که باتجربه تر شده اند احتمال سهل گیر تر شدن بیشتر اما گاهی اگر در ازدواج های قبلی موفق نبوده اند میزان سختگیری حتی تا حد بدبینی افزایش می یابد.
گاهی در مورد فرزند آخر، فرزندان بزرگ تر برای او حس پدر و مادری دارند و اگر خانواده دخالت گر باشد، فرزند اول آن ها هم تاثیرپذیر از خانواده اش شده و در نتیجه میزان دخالت ها چند برابر می شود. به نظر می رسد که روی عروس و داماد آخر سختی بیشتری باشد زیرا از آن ها انتظار می رود، مثل عروس یا داماد قبلی باشند یا نباشند این توقعات می تواند ورود آن ها به خانواده جدید و همراه شدن شان را سخت تر کند. گذشته از این ها به نظر من میزان اثر گذاری آن در موفقیت ازدواج باز هم بستگی به ویژگی های شخصیتی، مهارت ها و سلامت روان هر یک از زوجین دارد. ممکن از فردی عروس یا داماد آخر باشد اما به دلیل اعتماد به نفس و مهارت های ارتباطی مناسبی که دارد جایگاه خودش را در خانواده همسر می یابد ولی فردی که به شدت نیاز به دیده شدن و احترام دارد و از درون عزت نفسی ندارد حتی اگر عروس یا داماد اول هم باشد با کوچک ترین توجهی به دیگران حالش دگرگون می شود و این معمولا به ارتباط زن و شوهر هم کشیده می شود.
● چه کسانی معمولا زندگی زناشویی را خراب می کنند؟
خانواده های کنترل کننده و مداخله گر و دوستان ناباب هر کدام از زوجین، می تواند اثرات مخربی در زندگی زناشویی داشته باشند. از طرفی هر چه قدر شخصیت زن یا شوهر وابسته و بدون اعتماد به نفس باشد و مهارت های آن ها برای گفت وگو و حمایت کردن از هم و حریم قائل شدن برای خانواده جدیدی که تشکیل داده اند کمتر باشد میزان تاثیر مخرب اطرافیان کنترل گر می تواند بیشتر باشد. به عبارتی تا وقتی زوجین به عنوان نماینده ۲ خانواده یا دوستان با هم مبارزه می کنند و رابطه بین شان نه براساس نقش همسری بلکه براساس نقش های سابق شان مثل دختربودن، پسر بودن یا خاله و دایی بودن شکل می گیرد، فضای زندگی مشترک مثل میدان نبرد است نه آرامش…
● ملاقات، چگونه، چه زمانی، چه مدت؟ ( ارتباط موفق در دوران قبل از ازدواج)
به نظر من حداقل زمان آشنایی یک ماه است. البته خیلی ها می گویند ۳ تا ۶ ماه اما برای شناخت بیشتر و کامل تر بهتر است یکدیگر را در موقعیت های مختلف اجتماعی و خانوادگی ببینند. در موقعیت های اجتماعی ۲نفر ضمن گفت وگو برای شناخت بیشتر از هم، یکدیگر را از لحاظ نحوه برخورد و رفتار و طرز پوشش و… ارزیابی کنند. در موقعیت های خانوادگی خوب است که دختر و پسر به همراه خانواده و به تنهایی چند جلسه ای در خانواده طرف مقابل دیدارهایی داشته باشند تا نسبت به مسائل فرهنگی، اعتقادی، آداب و رسوم، مناسبات خانوادگی یکدیگر شناخت بهتری به دست آورند.
● مخالفت خانواده ها با فرد مورد علاقه
اولین و مهم ترین قدم در انجام این امر این است که به دلایل مخالفت خانواده ها گوش دهیم و بعد اگر لازم باشد دلایل خودمان را محترمانه به آن ها بگوییم. خیلی وقت ها دلیل مخالفت خانواده ها برای این است که با توجه به شناختی که از فرزندشان دارند فکر می کنند که آن ها به درد هم نمی خورند و شاید در بسیاری از موارد این مخالفت ها به جا باشد اما چه به جا باشد و چه نابجا این وظیفه فرزند است که به طور منطقی با خانواده گفت وگو کنند و دلایلش را عنوان کند اما زمانی که فرزندان احساسی برخورد می کنند و با داد و فریاد و جاروجنجال یا قهر کردن و… سعی در جلب موافقت خانواده دارند، اوضاع بدتر می شود و معمولا خانواده ها جبهه سخت تری نسبت به فرد مورد علاقه فرزندشان می گیرند. گاهی بهتر است به خانواده ها فرصت داده بشود تا احساسات تندشان فروکش کند. یا واسطه کردن فردی که مورد قبول خانواده است می تواند موثر باشد، به خصوص زمانی که خود فرد مهارت گفت وگو ندارد. در نهایت هر تصمیمی که فرد بگیرد مسئولیت آن به عهده خودش است زیرا هر انتخابی هزینه و بهای خودش را دارد.
● آیا در ازدواج مجدد باید بچه دار شد؟
چرا که نه.. تنها بستگی به خواسته طرفین دارد. بد نیست که نکاتی را درنظر داشته باشند این که آیا ۲ نفر از ازدواج قبلی خود فرزندی دارند یا خیر؟ آیا بچه ها با آن ها زندگی می کنند یا خیر؟ با توجه به این شرایط معمولا خانواده با مشکلاتی روبه رو می شود که برای مدیریت آن می توانند از کمک روان شناس استفاده کنند تا این خانواده جدید با حداقل مشکلات در کنار هم زندگی کنند.
● چه کسانی در ارتباط و خواستگاری مردود می شوند؟
این سوال کمی شخصی است و به ویژگی های شخصیتی هر فرد بر می گردد که چه افرادی را می پسندد یا نمی پسندد اما توصیه ام این است ، افرادی که از سلامت روان برخوردار نیستند افراد مناسبی برای ازدواج نیستند. خانواده ها درنظر داشته باشند که صرف داشتن یک وجهه اجتماعی یا شغل مناسب، نشان دهنده سلامت روان افراد نیست. رفتارهایی مثل بدبینی شدید، خساست های بیش از حد، تندخویی و پرخاشگری، نا توانایی در ابراز احساسات، اعتماد به نفس پایین، رفیق بازی، وابستگی بیش از حد به مادر، می تواند نشان دهنده شخصیت های آسیب دیده باشد که خیلی وقت ها توسط خانواده ها به عنوان فردی غیرتی، مقتصد، درونگرا، خجالتی، اجتماعی و عاطفی ارزیابی می شود یا افراد معتاد، بزهکار و بیکار و علاف موارد مناسبی نیستند اما گاهی به خاطر درگیری های احساسی فرد از این مسائل چشم پوشی می کند به این امید که با عشق بعد از ازدواج او را تغییر می دهد اما این نکته بسیار مهم است که انتخاب هر فرد براساس بالفعل های طرف مقابلش باشد نه بالقوه های او..
● تکنیک قطع رابطه
مهم ترین قدم در قطع رابطه این است که فرد بتواند با موضوع منطقی برخورد کند. زیرا با احساس نمی توان یک رابطه را قطع کرد. اگر فرد بتواند تکلیفش را با خودش روشن کند به قول معروف با خودش کنار بیاید معمولا اعلام کردن به طرف مقابل برایش چندان سخت نیست. کافی است فرد طی یک قرار حضوری یا تماس تلفنی ضمن تشکر از طرف مقابل که این فرصت را برای شناختنش به او داده، عنوان کند که با توجه به شناختی که در این مدت به دست آورده فکر می کند که آینده مطلوبی که او مد نظر دارد در کنار هم نخواهند داشت و با آرزوی خوشبختی و آینده ای خوب برای او گفت وگو را تمام کند. قدم آخر این است که هرگونه هدیه و یادگاری که از او دارد برگردانده و اگر ایمیل و پیامکی رد و بدل شده پاک کند و در ادامه هرگونه ارتباطی با او را قطع کند. معمولا حتی اگر وابستگی و علاقه ای هم شکل گرفته باشد، می بیند که بعد از ۲ یا ۳ ماه به راحتی با مسئله کنار آمده است. در بسیاری از خواستگاری ها وقتی جواب یکی از طرفین منفی است، بهتر است به همین شکل به خانواده طرف مقابل اطلاع داده شود. متاسفانه گاهی دیده می شود که وقتی جواب خانواده پسر منفی است خانواده دختر را در بی خبری می گذارند. چه خوب است که این آداب اجتماعی برای پایان یک خواستگاری توسط خانواده ها به جا آورده شود.
● آشنایی طولانی مدت و ملاقات های متعدد آیا در نتیجه ازدواج تاثیری دارد؟
آشنایی های طولانی مدت معمولا در رابطه تاثیر منفی دارد. با توجه به تجربه شخصی ام از مراجعانم، فکر می کنم که آشنایی های و نامزدی های طولانی مدت باعث به وجود آمدن توقعات زیاد و سردی در رابطه می شود. به این دلیل که شکل رابطه قبل از ازدواج ( در دوران آشنایی و نامزدی) با بعد از ازدواج بسیار متفاوت است. وقتی این رابطه طولانی می شود، ۲ طرف تصور می کنند که یکدیگر را کاملا شناخته اند درصورتی که وقتی دونفر به طور رسمی یا به قول معروف زیر یک سقف می روند با وجوه دیگر و واقعی تری از شخصیت یکدیگر آشنا می شوند که برای شان ناآشنا و گاه عجیب است. من از خیلی ها شنیده ام که می گویند: «من اونو خوب می شناختم قبلا اصلا اینطوری نبود.» به این علت که شکل رابطه تغییر کرده و نقش ها و مسئولیت ها پررنگ تر شده اما طرفین هنوز انتظار رفتار ها و واکنش های قبل از ازدواج را از هم دارند و پذیرش تصویر جدید و هماهنگ شدن با آن برای شان مشکل می شود. درصورتی که در روابط زیر یک سال ۲ نفر به یک شناخت کلی از هم می رسند که بعد از ازدواج تکمیل می شود.