ضعف عزت نفس
افرادی که ضعف عزت نفس دارند معمولا در بیرون به دنبال دلیلی برای شاد بودن و احساس خوشبختی می گردند که اگر پیدا کنند، به آن منبع بیرونی وابسته شده و حالا می ترسند که مبادا تمام شود یا از دست برود و اگر هم این منبع را نیابند، به خود حق می دهند که تا ابد در ناراحتی و رنج زندگی کنند. کانون کنترل این افراد بیرونی است و آنها بیشتر تحت تأثیر عوامل بیرون برانگیخته می شوند تا درون، اما خصوصیات دیگری هم دارند که مرور می کنیم:
به خود اعتماد ندارند و خود را شایسته نمی دانند
وقتی به خودت اعتماد نداشته باشی که میتوانی موفق عمل کنی تمام تلاش تو برای انجام کارهایت با تردید و شکست همراه خواهد شد و وقتی نپذیری که به اندازه لازم کافی هستی و شایسته و ارزشمند، که برای آنچه حق توست تلاش کنی پس خودت را لایق موفقیت، شادی، خوشبختی و چیزهای خوب هم نمی دانی و به راحتی آنها را از دست میدهی چون قدر داشته هایت را نمیدانی.
تو چیزهای دیگری میخواهی تا شادی خود را باور و احساس خوشبختی خود را به قول خودت تکمیل کنی، پس همیشه احساس خوب خود را به تأخیر می اندازی یا آن را در گرو رسیدن به چیزهای دیگر میکنی، ماه آینده، قبولی دانشگاه، ازدواج، بزرگ شدن بچه ها و...
خود را نمی توانند بپذیرند
هر چه خودت را بتوانی همانطور که هستی بپذیری توانایی پذیرش دیگران را نیز آنطور که هستند خواهی داشت، برای دیگران شرط تعیین نمی کنی که چه شخصیتی داشته و برای تو چطور باشند، کمتر از دست دیگران عصبانی شده و خود را عذاب می دهی که مردم چرا اینطور هستند. زیرا اولا می دانی خودت هم ممکن است نقاط ضعفی داشته باشی و مرتکب اشتباهاتی شوی و دوما اینکه مجبور نیستی از کسانی که به تو آسیب می زنند تاثیر بگیری و یا همیشه رابطه خود را در همان سطح قبلی با آنها ادامه دهی.
وقتی خودت را پذیرفته باشی، خود را کمتر سرزنش می کنی و البته دیگران را نیز کمتر. چون می دانی کنترلی روی رفتار، عقاید و شخصیت دیگران نداری و حتی بطور کامل ممکن است نتوانی خود را کنترل کنی. آدمها معمولا صفاتی که همیشه در خود انکار می کنند را در دیگران پیدا می کنند و اتفاقا دنبال آن می گردند تا پیدا کنند. آنها از دروغ و تقلب به شدت بیزارند اما خودشان دروغ هایی گفته اند که نامش را گذاشته اند مصلحتی، که باز در خود توجیه و انکارش کرده باشند. پس هر چه با خود و آنچه هستی روبرو شوی و برای اصلاح خودت مسئولیت بپذیری، با دنیا نیز از در صلح و پذیرش وارد می شوی نه با سرزنش و قضاوت و توقع.
ترس واضطراب تنها شدن دارند
وقتی ضعف عزت نفس داشته باشی وفقط براثر عوامل بیرونی برانگیخته شوی، احساس شادی وخوشبختی تو وابسته به بیرون شده و می ترسی مبادا این منبع را از دست بدهی. این افراد وقتی وارد رابطه عاشقانه یا ازدواج می شوند، به عشق دیگری نسبت به خود باورندارند یا نگرانند آن را از دست بدهند. پس همیشه می خواهند به روشهای عجیبی مورد محبت قرار گرفته واین عشق به آنها ثابت شود. پس آنها در هیچ رابطه ای آرامش واحساس خوشبختی ندارند، چون اضطراب اینکه خوب نبوده وشایسته عشق نباشند یا ترک شوند، همیشه با آنهاست.
خود را کامل و بی عیب دیده یا پر نقص می بینند
وقتی به ارزشهای خود آگاه نباشی و معیار ارزشمندی تو به آنچه واقعا هستی، وابسته نباشد پس خود را فقط کامل و بی عیب پذیرفته وهیچ نقص واشتباهی از خود ودیگران را نمی پذیری. کافیست کارها طبق میل تو پیش نرود یا با اشتباه جلو برود، دیگر فاجعه میشود. چنین فردی با کمال طلبی منفی، توانایی دیدن نقص و اشتباه خودش و دیگران را ندارد و خود و دیگران را نمی بخشد، اما گروهی دیگر برعکس، خود را تندیسی از نقص و اشتباه می دانند و ارزش خود را با اشتباهاتی که ممکن است انجام دهند ارزیابی می کنند. آنها همیشه خودشان را کم، ناچیز و حقیر می دانند و خود را برای بهتر شدن و موفقیت، ناتوان و ضعیف می پندارند.
مستقیم با واقعیت های زندگی و ضعف خود روبرو نمی شوند
به او می گویم: اگر دوستت دارد چرا به تو آسیب میزند؟!
می گوید چون عاشق من است و آدم از هر که دوستش دارد، بیشتر آسیب میخورد.
به او می گویم: آیا همسرت از تو تعریف می کند؟!
می گوید: نه، من پر از نقصم و از او پایین ترم، چرا باید از من تعریف کند؟!
وقتی شما عزت نفس ضعیفی داشته باشی به دلیل عدم اعتماد به خود، توانایی پذیرش ضعف خود و انتقاد دیگران را نداشته و همه چیز را به خود می گیری و می گویی: چون حساسم و یا واقعیت های زندگی و آنچه دوست نداری را خواسته یا ناخواسته انکار میکنی.
پس واقعیت هایی که نمی خواهی را، به کمک مکانیزم های ذهن وارونه جلوه می دهی. مثلا اگر همسرت از کار تو تعریف کرد، می گویی: او حتما فقط می خواهد من را خوشحال کند. یا برای اینکه احساس حقارت خود را بپوشانی با تندخویی و عصبانیت با دیگران برخورد می کنی. دختری که روابط غلطی را خود انتخاب نموده و آسیب دیده است تمام مردها را بد و فرصت طلب می داند، وقتی به کسی که معتاد شده، می گوییم: چرا؟ هزار دلیل می تراشد تا مسئولیت رفتار خود را نپذیرد.
از خود دور هستند و خود را نمی شناسند
همانطوری که گفتیم افرادی که ضعف عزت نفس دارند چون از خود واقعی اشان فاصله داشته و خود را آنطوری که هستند، نپذیرفته اند. پس از تنهایی با خود رنج برده و اشتیاقی هم برای شناخت خودشان ندارند. آنها اینقدر از خود دور شده اند که واقعا نمی دانند که هستند و چه احساسات و نیازهای واقعی دارند. آنها معمولا در اثر دوری از خویشتن، دچار خواسته هایی می شوند که نامش را نیاز می گذارند، در حالی که خواسته با نیاز متفاوت است.
نیازهای واقعی ما در اثر توجه عمیق به درون و خودشناسی شناخته می شوند، نه اینکه هر خواسته ای که در من به طرز سرطانی رشد کرده است و من فکر می کنم اگر این خواسته برآورده نشود من می میرم، واقعا نیاز من باشد. خواسته ها همیشه نتیجه نیازهای واقعی نیستند بلکه می توانند تحت تاثیر محیط و دیگران قرار داشته باشند و مانند قارچی در ما یک شبه رشد کنند. خواسته ها گاهی در اثر مقایسه خودمان با دیگران، حسادت ها و خود کم بینی ها اوج می گیرند و ما هویت و ارزش خود را در گرو داشتن آنها می دانیم.
ذهن بیشتر معطوف بخش کوچک خودآگاه است و از درون و بخش بزرگ ناخودآگاه خویشتن خبر ندارد. بخاطر همین، روانکاوان شما را به دوران کودکی و ضمیرناخودآگاه می برند تا ریشه امیال و نیازهای امروز شما را پیدا کنند. هر چه بیشتر توجه و تمرکز خود را به درون ببرید و خود را واقع بینانه بشناسید، توقعاتی در حد توان از خود داشته باشید، خود را دوست بدارید، دنبال این نباشید دیگران چه می خواهند و چه نظری در مورد شما دارند و شما خود را با آنها و نیازهایشان مطابقت ندهید، پس بیشتر به نیازهای واقعی خود خواهید رسید. متعادل و واقع بینانه زندگی کنید نه اینکه روزانه به یک نیاز اینقدر بپردازید که وابسته و بنده آن شوید.
خودپسند یا خودناپسند هستند
افرادی که ضعف عزت نفس دارند ممکن است خودشیفته، خودبزرگ بین و خودپسند شوند. پس خود را برتر و بالاتر از دیگران می دانند و هر جا منافعشان حکم کند پا روی حریم و حقوق دیگران می گذارند. درون این افراد، کسی هست که خودش را کوچک و حقیر می داند اما می خواهد به گونه ای بزرگ تر از آنچه هست، جلوه کند. برخی این خودشیفتگی را مساوی با خوددوستی می دانند، اما اینطور نیست. در خوددوستی، تو خودت را خوب می دانی، دیگران را نیز همینطور. تفاوت هایت را با دیگران می پذیری و خود را برابر با آنها می دانی، نه برتر و بالاتر. اما عده ای دیگر برعکس گروه قبل، خودبیزار و خودناپسند می شوند. آنها چون خودشان را حقیر می پندارند، خود را دوست نداشته و خود را از دیگران کمتر و پایین تر می دانند.