دوست يابي در کودکان
مهم ترین و اولین اصل در شكلگيري هويت ، شخصیت ، اراده و برقراري ارتباط مؤثر اجتماعي با محيط اطراف ، مهارت دوستیابی است و اهمیت آن زمانی مشخص میشود که پس از ورود كودك به دومين مرحله مهم زندگي كه نوجواني نام دارد، نقش خانواده كمرنگ تر از گذشته شده و گروه همسالان نقش مهمي در زندگي افراد بازي ميكنند. از اينرو ، والدین بابت تعهد ذاتی خود در تربیت و آموزش بهینه فرزندان و مهیا کردن شرائط لازم برای تکامل و رشد در جهت سلامت روحی و روانی نیازمند داشتن توانایی آموزش مهارتهاي چگونگي انتخاب مناسب گروه دوستان ، شيوههاي مؤثر رفتاري براي برقراري ارتباط مناسب و تعامل صحيح با همسالان هستند از طرفی انتخاب صحیح دوست و یادگیری شیوههای صحیح دوستیابی از شاخصهای مهم تشخیص سلامت روان در شکلگیری شخصیت افراد بهشمار آمده و به عقیده اکثر کارشناسان حوزه علوم اجتماعی و روانشناسی ، نقش گروه همسالان در پیریزی و تکامل شخصیت فردی کودکان و نوجوانان ، بسیار حیاتی ارزیابی میشود.
واقعيت اين است که کودکان روزانه در معرض چالش هاي متفاوتي هستند که مواجهه با آن جسارت مي طلبد. والدين به طور طبيعي مي خواهند که کودکان را به گونه اي بار بياورند که بتوانند کارهاي مربوط به خودشان را انجام دهند اما کودکان با هم متفاوت هستند و جسارت آن ها در سطوح مختلفي بروز پيدا مي کند. يکي از مهم ترين مواقعي که کودک بايد جسورانه عمل کند، در زمان آشنا شدن با همسالان و پيدا کردن دوست است. کودک در واقع پس از ۲ سال همنشيني با مادر، کم کم از او فاصله مي گيرد و به بازي با همسالان نياز پيدا مي کند. در دوست يابي و طي کردن اين فرآيند مهم، عوامل بسياري دخيل است.
تاثير دوست يابي بر سلامت روان
داشتن دوست خوب يکي از عوامل مهمي است که بر سلامت روان کودک تاثير مي گذارد و معمولا کودکاني که به سختي مي توانند دوستي پيدا کنند و رابطه شان را با آن ها مستحکم کنند از مشکلاتي مانند اضطراب و افسردگي رنج مي برند. نتايج مطالعات نشان مي دهد که حتي فقط يک دوست مي تواند شرايط بسيار خوبي براي کودک فراهم کند و تعداد دوستان موضوع مورد بحث نيست بلکه آنچه مهم است کيفيت اين رابطه و مثبت بودن آن است. کودکان با کمک دوستان خود مي توانند راه حل هايي براي رفع مشکلات پيدا کنند، اختلاف هاي خود را با ديگران مديريت و با ديگران رابطه مثبتي برقرار کنند. البته که آموزش مهارت دوست يابي کار آساني نيست و والدين با صبر و شکيبايي مي توانند اين مهارت را آموزش دهند و تقويت کنند. همچنين ارائه واکنش هاي سازنده در قبال رفتار کودک، تشويق رفتار خوب، پرهيز از انتقاد، يادگيري روش هاي موثر در زمينه آموزش مهارت ها و تمرين مهارت ها از ديگر راهکارهايي است که به افزايش توان دوست يابي کودک کمک مي کند.
دوست کودکي، دوست سالمندي
دسته اي از کودکان به دليل فقدان يک سري مهارت ها مانند نداشتن مهارت هاي اجتماعي، نداشتن قدرت مديريت، نداشتن تعامل سازنده با ديگران، نداشتن تفکر خلاق و نقاد، نداشتن همدلي و قدرت تصميم گيري و همچنين وجود استرس و تنش در محيط زندگي قادر نيستند با همسالان خود ارتباط سالم برقرار کنند و در جمع همسالان انزوا و کناره گيري را انتخاب مي کنند.
دسته ديگري از کودکان هم هستند که دوستان بسيار کمي دارند يا دوستي ندارند و تک و تنها مي مانند و نمي توانند حمايت خوبي از تعاملات اجتماعي دريافت کنند بيشتر اين کودکان در کنار پدر و مادر بزرگ مي شوند و اگر به موقع به مهدکودک نروند و نتوانند در زمان مناسب دوست يابي کنند، در آينده آسيب هاي جدي بابت ناتواني در برقراري ارتباط با ديگران پيدا مي کنند. فرد در چنين شرايطي همواره احساس تنهايي، بي کسي، يأس و افسردگي مي کند حتي زماني که در کنار خانواده و همسر است. از سوي ديگر آستانه تحمل بسيار پاييني دارد و شور و شوق و نشاط دروني که بايد در زندگي وجود داشته باشد، غايب هميشگي زندگي اوست. بنابراين مي بينيد که دوست يابي تا چه اندازه بر سلامت روان کودک و آينده وي تاثيرگذار است. نکته اين جاست که تاثير دوست در ۲ مرحله از زندگي اهميت بسياري دارد سال هاي کودکي و سالمندي. در واقع هر انساني در دوران کودکي و سالمندي به يک اندازه به دوست نياز دارد تا بتواند سلامت روان خود را حفظ کند. دوست در دوران کودکي پلي ميان فرد و جامعه و در دوران سالمندي دريچه اي براي بهتر ديدن و بهره بردن از زندگي است.
نشاط و سرخوشي ناشي از پيدا کردن مشترکات با يک همسال در دوران کودکي و تخليه هيجاني و عاطفي با همراهي يک دوست در دوران سالمندي بسيار دلپذير است و البته يک انسان سالم در تمام طول عمر به دوستاني نياز دارد تا در کنار آن ها از زندگي، لذت بيشتري ببرد و تخليه عاطفي و هيجاني شود.در بسياري از اوقات احساسات واقعي و هيجانات اصيل فرد در دوران کودکي يا ميانسالي در ديدار با يک دوست خوب ابراز مي شود و جمع خانواده، همسر و اطرافيان هيچ يک نمي توانند جاي دوست را پر کنند.
آموزش مهارت هاي اجتماعي
توان همدلي، صميميت، ابراز وجود، توان کنترل هيجان و احساس و برقراري ارتباط موثر ازجمله راهکارهاي اساسي براي دست يابي به مهارت دوست يابي است. در اين ميان همدلي کردن نقش ويژه اي دارد و والدين مي توانند با آموزش همدلي به شيوه هاي بسيار ساده، کودک را براي برقراري ارتباط با ديگران تشويق کنند. خوب است بدانيد همدلي در واقع ورود به دنياي احساس ديگران است و در همدلي کودک احساسات خود را مي شناسد، نسبت به احساسات ديگران آگاهي پيدا مي کند و مي تواند به درک درستي از احساسات ديگران برسد.
يک کودک براي اين که بتواند احساسات ديگران را درک کند ابتدا بايد احساسات خود را بشناسد و آن ها را تجربه کند. به عنوان مثال بايد غم شکستن يک اسباب بازي را تجربه کرده باشد تا بتواند با کودکي که اسباب بازي اش شکسته است، همدلي کند. بنابراين کودکان بايد هم احساسات مثبت و هم احساسات منفي را تجربه کنند تا توان واقعي همدلي را بيابند. همچنين والدين بايد به احساسات کودک توجه کنند و نه فقط او را بابت داشتن احساسات منفي سرزنش نکنند بلکه از او بخواهند احساساتش را به زبان بياورد و درباره آن ها صحبت کند. همچنين نگرش والدين به دوستان و موقعيت اجتماعي فرد در دوست يابي کودک تاثير چشمگيري دارد و والدين بايد توجه داشته باشند که کودک تحت تاثير الگوي والدين در دوست يابي قرار مي گيرد.
پاسخ منفي به معناي دوست نداشتن نيست
نوجواني که پاسخ منفي به دوستان را «ترک رابطه» معنا مي کند، در کودکي به اشتباه از والدين خود آموخته است که پاسخ منفي به هر کسي يعني دوست نداشتن و ترک رابطه، بنابراين براي حفظ دوستان همواره به آن ها پاسخ مثبت مي دهد. والدين آگاه و هوشيار مي دانند که بين عشق ورزيدن و نجات دادن تفاوت وجود دارد و آن ها وظيفه ندارند همواره کودک را نجات و به او پاسخ مثبت دهند. بلکه گاهي لازم است پاسخ منفي بدهند تا بداند لازم است خود مشکلاتش را حل کند يا راه حلي بيابد. کودکي که هرگز «نه» نشنيده است، فکر مي کند در يک رابطه سالم هرگز نبايد به کسي پاسخ منفي بدهد.بنابراين در تعامل با ديگران پاسخ منفي را ترک رابطه قلمداد مي کند و همواره به ديگران جواب مثبت مي دهد و از همين جا بسياري از آسيب هاي مرتبط با سنين نوجواني آغاز مي شود.
هرگز فراموش نکنید
کودکان وقتی با سرزنش و انتقاد زندگی می کنند می آموزند بی اعتماد به خود باشند. وقتی با خشونت زندگی می کنند می آموزند که جنگجو باشند. وقتی با ترس زندگی می کنند می آموزند که بُزدل باشند. وقتی با ترحم زندگی می کنند می آموزند که به خود احساس ترحم داشته باشند. وقتی با تمسخر زندگی می کنند می آموزند که خجالتی باشند. وقتی با حسادت زندگی می کنند می آموزند که در خود احساس گناه داشته باشند. اما اگر با شکیبایی زندگی کنند بردباری را می آموزند. اگر با تشویق زندگی کنند اعتماد و اطمینان را می آموزند. اگر با پاداش زندگی کنند با استعداد بودن و پذیرندگی را می آموزند. اگر با تصدیق شدن زندگی کنند عشق را می آموزند. اگر با توافق زندگی کنند دوست داشتن خود را می آموزند. اگر با تایید زندگی کنند با هدف زندگی کردن را می آموزند. اگر با صداقت زندگی کنند حقیقت را می آموزند. اگر با انصاف زندگی کنند دفاع از حقوق را می آموزند. اگر با اطمینان زندگی کنند اعتماد به خود و اعتماد به دیگران را می آموزند. اگر با دوستی و محبت زندگی کنند زندگی در دنیای امن را می آموزند.