روان شناسی انضباط در کودکان
انضباط، از كلمه ضبط و از بُعد اجتماعی به معنی خویشتنداری و پیروی از قواعد و مقررات پذیرفته شده در فرهنگ جامعه است و از نظر فردی عبارتست از اینكه فرد، شخصا اعمال و رفتار خود را تحت نظم و قاعده درآورده، خویشتن را كنترل و هدایت نموده و با توجه به آثار و نتایج اعمال خویش، اقدم نماید.
کودکان با باطنی آسمانی و چهره ای پاک و معصوم با ویژگی های منحصربفرد و تقدیر خاص خود، پا به این دنیا می گذارند و والدین به عنوان مسببین ورود کودکان به این دنیا، ملزم به انجام وظایف ذاتی و انسانی خود در قبال فرزندان، در زمینه های تامین نیازهای فیزیولوژیکی و اجتماعی آنها هستند. بنابراین والدین لازم است که آگاهی های لازم را در خصوص شناسایی نواقص و معضلات تاثیر گذار در سلامت و تربیت فرزندان فراگیرند و درعین حال آموزش های لازم جهت رشد و شکوفایی استعدادهای بالقوه و محافظت از آنان در برابر ناهنجاریهای اجتماعی را کسب نمایند.
آگاه باشیم که بچه ها، پاک و مستعد به دنیا آمده اند و ما مسئول هستیم که با تربیت شایسته و صحیح، این خوبی و پاکی را برایشان حفظ کنیم. کلید اصلی شیوه تربیتی مناسب، درک شخصیت و خلق و خوی کودک است تا در کنار آن بتوان استعدادها و تمایلات او را بهتر شناسایی و آنها را در مسیر توانایی های ویژه و خاص خودشان پرورش داد. بنابراین جهت آگاهی والدین از آسیبها و چالشهای پیش روی کودکان در ابعاد اجتماعی و فیزیولوژیکی، و همچنین شیوه های برخورد صحیح و علمی با آنها، پایگاه آموزشی نگارستان در راستای رسالت آموزشی خود، تحلیلی دارد بر روانشناسی انضباط در کودکان، باشد که زمینه ساز موفقیت، شکوفایی و سلامت جسمی و روحی آنان در فردای زندگیشان گردد، چیزی که کمترین رسالت ماست.
برای اینكه انسان بتواند در اجتماع زندگی كند، باید رفتار اجتماعی را بیاموزد و هنجارهای اجتماعی را رعایت نماید. یكی از راههای اجتماعی شدن و مورد قبول قرار گرفتن رفتار در اجتماع، رعایت قوانین و مقررات انضباطی حاكم بر جامعه میباشد. این قوانین انضباطی هستند كه به كنترل رفتار فرد میپردازند و مانع از انجام خواستههای نابجای افراد میگردند. در مواردی كه رفتار فرد، در جهت خلاف مقررات گروه یا به عبارتی برخلاف انتظارات جامعه و توقعات آنها قرار گیرد، او را فردی بیانضباط میخوانند.
افراد در هر دوره از زندگی، مسئول كار خود میباشند اما در دوره بلوغ، این مسئولیت جنبه قانونی نیز پیدا میكند. قدرت مافوق، ترس از تنبیه، محدودیت، گروه همسن و معلم در تمام اوقات و مراحل مختلف زندگی قادر به كنترل و اداره فرد نیستند، کما اینکه در موارد خاصی، طرز كار فرد، لطمهای به منافع جمع وارد نمیكند كه دستگاههای اجتماعی جلوی فعالیت او را بگیرند، در اینگونه موارد آثار اعمال فرد در وضع خود او تأثیر میگذارد.
حساسیت این مسئله باعث میشود که توجه کاملی به تربیت افراد بخصوص در دوره کودکی گردد که استعداد شکل گیری شخصیت در انسان بصورت بالقوه وجود دارد. بنابراین باید کودک را طوری تربیت كرد كه خود شخصا اعمال خویش را كنترل نماید و رفتار خود را مطابق قاعده و قانون معینی سازد.
کودک باید در هر مرحله از زندگی، عاقلانه رفتار نماید و از روی سنجش و تدبیر اعمال خود را اداره كند. انضباط در این معنی، هدف اساسی تعلیم و تربیت را تشكیل میدهد و نظم نه تنها در رفتارهای کودک، تحصیل و کارهای روزمره مثل لباس پوشیدن، غذا خوردن، معاشرت، حفظ و نگهداری وسایل شخصی و ابزار کار، بلکه در فکر و اندیشه و احساسات و عواطف او نیز باید وجود داشته باشد.
علل عدم موفقیت والدین در اجرا و آموزش نظم به کودکان
- ضعف روش تربیتی و عدم آموزش صحیح و مناسب به کودک
- ضعف مقررات انضباطی در خانه
- واگذاری مسئولیتهای سنگین به کودک
- ارائه الگوی نامناسب توسط یکی از افراد خانواده
- غیبت های طولانی والدین از خانه و مشغله زیاد
- اجرای قوانین با تهدید و سرزنش و تحقیر
- ایرادگیری از بی انضباطی و یا اعمال نامعقول کودک بدون درک علت آن
- وضع قوانین خارج از سن کودک
- ایراد گیری زیاد از هر کار کودک (وسواس)
- لوس کردن کودک و محبت خارج از اندازه
- امتیاز و آزادی بیش از حد
- وادار کردن کودک به نظم و ترتیب با سوء استفاده از احساسات او
انضباط يعني حذف رفتار غلط از طريق آموزش. به اين ترتيب انضباط صرفا تنبيه نيست و هدف غائي آن، آموزش خويشتنداري به كودك است. تنبيه طاقت فرساي كودك به منظور كنترل رفتار او فرايند يادگيري را مختل كرده و در قبال تكيه بركنترل خارجي، بهاي گزافي را مي پردازد كه همانا تكوين نيافتن خويشتنداري است. روشهاي شايع و موثر در كنترل رفتار نامطلوب كودكان عبارتند ازسرزنش، تنبيه بدني و تهديد كردن، كه آثار جانبي زيانبار بالقوه اي براحساس امنيت و اعتماد به نفس كودكان دارند.
سرزنش
هر چه از سرزنش بيشتر استفاده شود، اثربخشي آن بيشتر تقليل مي يابد. نبايد اجازه داد كه دامنه سرزنش از ابراز ناخشنودي درباره يك ميل خاص كودك تجاوز كرده و به عبارات تحقيرآميزي برسد كه كودك ممكنست آنرابه منزله فقدان علاقه به خودتلقي كند. سرزنش ممكنست تا سطح بدرفتاري رواني افزايش يابد.
تنبیه بدنی
تاثير تنبيه بدني خفيف نيزبتدريج كم شده و والدين را وسوسه مي كند تا تنبيه جسمي را شديدتر كنند و به اين ترتيب خطربدرفتاري باكودك را افزايش مي دهد.
تهدید
شايد قويترين و از نظر روانشناسي، زيانبارترين راه كنترل كودك آن است كه والدين تهديد كنند كه كودك را رها يا از او صرف نظر مي كنند. كودكان در هرسني ممكن است تا مدتها پس ازتهديد در ترس و اضطراب باشند كه مبادا والدين را از دست بدهند.
چگونگی برقراری نظم در کودکان
- بهتراست مقررات توام با خشم و غضب و تهدید وضع نگردد.
- به خاطر هوس یا به دلخواه ما وضع نگردد بلکه مبنی بر اصول تربیتی و سازنده شخصیت کودک باشد.
- در وضع مقررات احترام و شخصیت کودک حفظ گردد.
- مقررات ساده و قابل فهم عاقلانه و منطقی باشد.
- در وضع مقررات شرایط کودک و تفاوتهای فردی مد نظر قرار گیرد.
- قوانین باید انعطاف پذیر باشند.
- در وضع قوانین نیاز به جست و خیز و صرف انرژی کودک را در نظر بگیرید.
- در مقابل اشتباهات کودک عکس العمل شدید نشان ندهید.
- بهنگام رخ دادن حوادثی چون جدایی از دوستان، وقوع مرگ، طلاق در خانوده، بیماری و یا نقل مکان و موارد مشابه در اعمال مقررات گذشت بیشتری داشته باشید.
- همیشه در اجرای نظم به کودک بفهمانید که او را دوست دارید و بخاطر علاقه به او مایلید که نظم رعایت گردد.
يكي از روشهاي رايج در برقراری نظم عبارتست از تقويت مثبت رفتار پسنديده كه وسيله اي كارآمد براي شكل دادن به رفتاركودك است، بويژه اگرتقويت مثبت بلافاصله پس از رفتار پسنديده صورت گيرد. اين روش، خويشتنداري و اعتماد به نفس را تقويت مي كند.
تربيت فرزند شامل برقراري توازني پويا بين محدود كردن ازيك سو و دادن آزادي ابراز وجود و امكان كاوشگري و تشويق آنها ازسوي ديگر است. كودكاني كه رفتار غيرقابل كنترل دارند هنگامي كه براي رفتارهايشان محدوديتهاي روشني تعيين و برآنها تاكيد مي شود، اصلاح می شوند.
به طور كلي با اعمال محدوديتهاي روشن، كودك احساس راحتي و امنيت بيشتري مي كند. به هرحال والدين بايد درمورد زمان و مكان اعمال محدوديت با يكديگر توافق داشته و سپس با توجه به قدرت شناخت كودك، محدوديت و پيامد شكستن آنرا بوضوح به وي نشان دهند و تاكيد بر اجراي محدوديت بايد ثابت و محكم باشد.
يادگيري تعداد زيادي ازحد و مرزهاي رفتاري براي كودك دشواربوده و ممكنست مانع رشد طبيعي خودمختاري دركودك شود لذا حد و مرزها بايد منطقي و با توجه به سن و مزاج كودك و سطح رشد و نمو تعيين شوند.
خاموش شدن نيزروشي منظم براي حذف يك رفتار آزاردهنده ونسبتا بي ضرر با ناديده گرفتن آن است. براي انجام اين شيوه ابتدا بايد دفعات عادي بروز رفتارثبت شود تا درك واقع گرايانه اي از ابعاد مشكل و ارزيابي ميزان پيشرفت در حذف آن بدست آيد.
بايد به جاي رفتارنادرست، رفتارمثبت وپسنديده اي كه والدين بتوانند آنرا تقويت كنند، به كودك ياد داد. والدين بايد بدانند كه رفتار ناپسند قبلي، پيش ازآنكه كاهش يابد، ممكنست تا هفته ها، دفعات و شدت آن افزايش داشته باشد.
روش محروم كردن نيز يكي ازروشهاي بسيار مفيد ديگر براي تغيير رفتارهاي نامناسبي كه نمي توان آنها را ناديده گرفت، مي باشد. اين روش شامل يك دوره كوتاه انزواست كه سبب قطع رفتار مي شود. انجام اين روش در ابتدا مستلزم تلاش قابل توجهي از سوي والدين است. روشهاي ساده انزوا از قبيل ايستانيدن كودك در گوشه اتاق يا فرستادن او به اتاق خودش، ممكن است مؤثر باشند.
اگر اين روشها مؤثر نباشند، روش سيستماتيك تري را بايد به كارگرفت. مثلا يكي از برنامه هاي درماني بسيارمؤثر در روش محروم كردن، نشستن در یک انزواي ملالت بار براي مدت كوتاهي است. اين پيامد اجتناب ناپذير و ناخوشايند رفتار نامطلوب، موجب مي شود كه كودك ياد بگيرد که ازاين رفتار اجتناب كند. اگر شيوه محروم كردن با توجه به حقيقت امر و بدون ابرازخشم توسط والد انجام شود، وسيله آموزشي پرقدرتي است كه احتمال آثار جانبي آن كمتر از ساير روشهاي انضباطي است.
هرگز فراموش نکنید
کودکان وقتی با سرزنش و انتقاد زندگی می کنند، می آموزند بی اعتماد به خود باشند. وقتی با خشونت زندگی می کنند، می آموزند که جنگجو باشند. وقتی با ترس زندگی می کنند، می آموزند که بُزدل باشند. وقتی با ترحم زندگی می کنند، می آموزند که به خود احساس ترحم داشته باشند. وقتی با تمسخر زندگی می کنند می آموزند که خجالتی باشند. وقتی با حسادت زندگی می کنند می آموزند که در خود احساس گناه داشته باشند. اما اگر با شکیبایی زندگی کنند، بردباری را می آموزند. اگر با تشویق زندگی کنند، اعتماد و اطمینان را می آموزند. اگر با پاداش زندگی کنند، با استعداد بودن و پذیرندگی را می آموزند. اگر با تصدیق شدن زندگی کنند، عشق را می آموزند. اگر با توافق زندگی کنند، دوست داشتن خود را می آموزند. اگر با تایید زندگی کنند، با هدف زندگی کردن را می آموزند. اگر با صداقت زندگی کنند، حقیقت را می آموزند. اگر با انصاف زندگی کنند، دفاع از حقوق را می آموزند. اگر با اطمینان زندگی کنند، اعتماد به خود و اعتماد به دیگران را می آموزند. اگر با دوستی و محبت زندگی کنند، زندگی در دنیای امن را می آموزند.