ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

نگارستان

خبرنامه نگارستان

گویش چکامه و نظم تاریخ ایران سری 2

تاریخ ایران به گویش چکامه و نظم، شرح سرگذشت و تاریخ سرزمین جاوید ایران از دوره عیلامی تا هجوم اسکندر مقدونی و پایان سلسله شکوهمند هخامنشیان است که این مطلب از پایگاه آموزشی نگارستان، مروری دارد بر پایان سلسله عیلامیان به دست آشوریان وآغاز سلسله ماد که امید است مورد توجه و استفاده فرزندان ایران زمین قرار گیرد.

 

تاریخ ایران به گویش چکامه و نظم، شرح سرگذشت و تاریخ سرزمین جاوید ایران از دوره عیلامی تا پایان سلسله شکوهمند هخامنشیان

 

تاریخ ایران ،  گویش چکامه و نظم ، سرگذشت ایران زمین ، تاریخ سرزمین جاوید ایران ،  دوره عیلامی ،  سلسله هخامنشیان ،  نگارستان ،  آغاز سلسله عیلامیان ، فرزندان جاوید ایران ، شعر حماسی ، شعر تاریخ و تمدن ، شعر و ادب پارسی ، تاریخ ایران به گویش چکامه و نظم ،  آشوریان ،  سلسله ماد

 

 

 

************************************************

تاریخ ایران از تمدن ایلام تا هجوم اسکندریان به گویش چکامه و نظم ۳

 

پایان سلسله ماد و دوران شکوهمند هخامنشی

 

که ازنسل و دودمان هخامنش همان دودمان آزاده ی چیش پیش

 

یکی پا به میدان مردان گذاشت که جزنیکی و راد در سر نداشت

 

یکی دورازافکار دیوان زشت جوانمرد وسردارو نیکو سرشت

 

که اوشد یل سال ارتش به پاس تنومند و پردانش از نسل پارس

 

که نامش بود او کوروش نام ور خردمند و آزاد و نیکو گهر

 

که او قبله گاه سران یل است در آزادگی نام او اول است

 

که با ارتش ناب کمبوجیه شدش چیره بر شاه بی روحیه

 

چو کوروش نشستش به تخت مهی شروع شد سرآغاز شاهنشهی

 

همه تاج وسیم و زرملک ماد تصرف شد از بهرآن شاه راد

 

همه پیر وبرنا و هوشیارو مست شدن یار آن شاه یزدان پرست

 

که در ملک او دانش آزادگیست خرد پایه ی میهن و زندگیست

 

همه مردم هگمتان حق شناش شدن متحد با امیران پارس

 

همان لحظه درمرزایران زمین سپاه پر از خشم بابل ز کین

 

شبی خون زد و آرین را ربود بجز خشم و کین در سپاهش نبود

 

سپس مردم پاک ایران زمین به فرمان آن شاه مهر آفرین

 

شدند متحد در هجوم ددان سپاهی پدید آمد اندر میان

 

که نامش بود ارتش جاودان همان ارتش صلح ملک کیان

 

سپس کوروش نامور بر دمید سپاهش به دژهای بابل رسید

 

همه مردم بابلی سو به سوی شدن پیرو آن شه نام جوی

 

سپس لیدی و هندو بغداد و سارد تصرف شد ازبهر آن شاه راد

 

که ازهند و یونان ومصروبیاس شدن یک به یک زیر فرمان پارس

 

به فرمان آن شاه شیرین وجود هرآن کس خداوند خود را ستود

 

که هر آزاده در هرجا کم اورد فقط نامی ز کوروش بر لب آورد

 

درآن لحظه ی خوش میان مهان خبرآمد از سرزمین سکان

 

سپس کوروش ازم دلیرانه کرد پی آن مجازات بیگانه کرد

 

به تیری برید وجهان تیره شد جهان را غم و درد وتب چیره شد

 

چو کوروش به خاک وطن خفته شد بلاد سکایی به گتها بسته شد

--------------------------------------------

این قسمت مربوط به پایان ماد ها و اغاز سلسله هخامنشیان و البته مرگ کوروش بزرگ هست

 

******************************************************

تاریخ ایران از تمدن ایلام تا هجوم اسکندریان به گویش چکامه و نظم ۴

 

از پادشاهی کمبوجیه تا چگونگی اغاز نبرد با اسکندر

 

که تاج جهان داری کوروش نامور -  به کمبوجیه داده شد با زمام پدر

 

درآن سوگ و غوغای پرشر و شور - در آن ظلمت و صحرای بی مرز و نور

 

پسر در پی انتقام پدرهو کشید - سپاهش به آن سوی مرزسکایی رسید

 

که از گرمی و سوز آن پهن دشت - سپاه تنومند و جاوید ایران گذشت

 

چوبه خیمه های سکایی رسید - سرا پا پراز ناله زوبین کشید

 

توموروس دد در نگاهی گسیخت - سپاهش به مرز انیران گریخت

 

سپس ارتش جاودان ایران زمین - به لیبی و اعراب باده نشین

 

چنان ضربه ای زد که طوفان گسست - که شوریدن از قلب گیتی برفت

 

جهان شد دوباره پر از عدل و داد زپیکار آن شاه اندیشه راد

 

سپس شاه نامدارایران زمین به دور از غم و غارت و خشم و کین

 

دراندیشه شد تادرآن شهر و خاک ستایش کند نام مردوک پاک

 

که ناگه درآن لحظه ی بی فغان خبر آمد از سرزمین کیان

 

که ای شیر خفته درآن پهن دشت بیا بنگر ایران شده هشت و هفت

 

که هم خون تو کشته شد در وطن گعومات مغ جای او شد شهن

 

همان لحظه کمبوجیه بی امان دل آزرده و مست بی آسمان

 

به خونخواهی بردیا بردمید سرا پا پر از کینه خنجرکشید

 

که گریان و تنهاو خنجر زنان به غرش پریدش به اسب ژیان

 

که ناگه سر خنجرآن پلنگ به جان خود آمد فرو بی درنگ

 

غمین و پریشان وزخمی به تن درآن راه دور و پرازاهرمن

 

شهنشاه ایران زدنیا برفت وطن شد پراز یاقیان پلشت

 

که درآن همه تیرگی های بد فقط خون زقلب دلیران چکد

 

که ناگه یکی از سواران سخت خروشید وبرتخت ایران نشست

 

همه مرز ایران بدو روشن است که با دشمن خاک خود دشمن است

 

که او داریوش قوی پیکر است چوکوروش زهر پهلوانی سر است

 

گعومات مغ را چو بیگانه کشت سپس همچو کوروش سخنها بگفت

 

که ایران به مقدونه لشکر کشد به آن شهربی مرز و قانون رسد

 

سپس در پی انتقام پدر به خونخواهی کوروش نام ور

 

به خاک سکاییه لشکر کشید خردمند و آزاده آنجا رسید

 

توموروس بی اصل و بی پیشه را همان شاه خونخوار بی ریشه را

 

به آرامگاه سلطان دنیا ببرد سرش را برید و به سکها سپرد

 

که در عهد دارا تمام جهان زهرگونه رنگ و نژاد و زبان

 

به زیر درفشش به آمد فرود که قانون او را جهانی ربود

 

که از آن همه قدرت و تاج و تخت سی و هفت سال دوران گذشت

 

سپس در شبی تلخ و صبحی سپید تن و روح دارا به خاک آرمید

 

چو او مرد شد تاجدارش پسر جدا شد ایونی ازاین بوم و بر

 

که اینک خشایار شیرین گهر به پاس جهانداری سرزمین پدر

 

به همراه یاران دشمن ستیز آمیتریس وآرتمیس اهریمن ستیز

 

به آن سوی دریای یونان رسید آتن را به زیر پروبال ایران کشید

 

از آن پس درآن سرزمین بزرگ همه یاقیان واجانب چو گرگ

 

به بند آمدند و وطن شهره گشت زعدلش جهان یکسرآزاده گشت

 

سپس در شبی تلخ و تاریک و سرد سره نیزه ی اردوان زگرد

 

به پهلوی شاه دلیران بخورد خشایار ازآن زخم کاری بمرد

 

سپس اردشیر نکو نام و مرد به خشم آمد از کار آن هرزگرد

 

به شمشیر کینه کمر بر به بست سر اردوان را برید و نشست

 

به تختی که کوروش بنا کرده بود عدالت را درآنجا به پا کرده بود

 

که در عصرآن شاه اندیشه راد جهان شد پرازعشق و سورزیاد

 

که آن شاه دیندار مردم پرست چهل سال دوران به گیتی نشست

 

که ناگه درآن نیمه روز سپید شهنشاه ایران به خواب آرمید

 

چو پورش به تخت مهی تکه کرد میان سران خشم و کین شعله کرد

 

که تندیس آن علم ودانش گسست خشایاردوم چهل روزه ازپا نشست

 

سپس تاج ازآن سغدیانوسه گشت که هفت ماهی به تخت دلیران نشست

 

چو بین سران خشم و کین شعله کرد وهوکه به تخت مهی تکه کرد

 

وهوکه همان مرد آزاده است همان مرد پر شور سر ساده است

 

که درعصر او خاک ما جان گرفت دوباره دل مرد آزاده ایمان گفت

 

چو او از دل خاک خوبان برفت ارشک جوان شاه ایران بگشت

 

که او هم چو دیگر سران وطن به خون خفته گشته درآن تخت و تن

 

که این بار ازآن تاج تخت و کلاه اخوس جوان را به گردیده شاه

 

که اینک همه عمر او جنگ شد کز او خاکمان عاری از ننگ شد

 

سپس بعد او کل ایران زمین به زیر جناح مغان شد حزین

 

که دارا درآن شهر بی مرزو کین خروشید و شد شاه ایران زمین

 

همان پس در آن سوی ملک کیان سپاه سکندر به همراه مقدونیان

 

چو خون ازسر تیغشان می چکید به یونان بی ریشه لشکر کشید

 

که یونانیان را به خود برده کرد همان دیو بد دانش هرزه گرد

 

سپس با هزاران سوار و ددان شبی خون زدن بهر ایرانیان

 

چو اینک سپاهش به لیدی رسید به طفلان بی خانه خنجر کشید

 

همان لحظه دارا خروشان رسید سکندر غرورش به زیر آرمید

 

سپاهی به سرکرده ی پارسان که جمله سواران به گرز گران

 

سپاه ددان را به بیران کشید سر یاقیان را ز پیکان برید

 

سکندر ازآن سوی میدان گریخت سپاهش به یک باره از هم گسیخت

 

سپس کشور و خاک یونانیان به همراه آن خاک مقدونیان

 

دوباره بشد جزعی از خاک ما خرد شد ستایش بره پارسها

 

زمین و زمان پهنه ی راد شد جهان یکسره شاد و آباد شد

 

که از آن همه فرو و آزادگی ازآن شوکت و قدرت و زندگی

 

دو سالی به احوال دارا گذشت دوباره سکندر پی یاقیانی بگشت

----------------------------------------

این قسمت مربوط به تاجگذاری کمبوجیه و زمامداران پس از او و اقدامتشون بود تا زمان نبرد با اسکندر ( به هیچ وجه قصد توهین به ملیتی نبوده این چکامه بیشتر شرح وقایع و احساسات مردم از اتفاقات )