خود را تغییر دهیم نه جهان را
ساختمان کتابخانه انگلستان قدیمی بود و تعمیر آن نیز فایده ای نداشت، لذا کتابخانه جدیدی ساخته شد اما مشکل جدید، انتقال میلیون ها جلد کتاب بود.
یک شرکت انتقال اثاثیه از دفتر کتابخانه خواست که برای این کار سه میلیون و پانصد هزار پوند بپردازد تا این کار را انجام دهند اما به دلیل فقدان سرمایه کافی، این درخواست از سوی کتابخانه رد شد.
فصل باران فرا رسید و اگر کتاب ها بزودی منتقل نمیشد، خسارات سنگین فرهنگی و مادی متوجه انگلیس میگردید و به همین دلیل، رییس کتابخانه بیشتر نگران شد و بیمار.
روزی، کارمند جوانی که از مقابل دفتر رییس کتابخانه عبور میکرد، با دیدن صورت سفید و رنگ پریده رییس، بسیار تعجب کرد و از او پرسید که چرا اینقدر ناراحت است.
رییس کتابخانه مشکل کتابخانه را برای کارمند جوان تشریح کرد، اما برخلاف توقع وی، جوان پاسخ داد: سعی میکنم مشکل را حل کنم.
روز دیگر، در همه شبکه های تلویزیونی و روزنامه ها، یک آگهی منتشر شد به این مضمون:
همه شهروندان میتوانند به رایگان و بدون محدودیت، کتابهای کتابخانه انگلستان را امانت بگیرند و برای بازگرداندن کتاب، آن را به نشانی زیر تحویل دهند.
خود را تغییر دهیم نه جهان را