ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

نگارستان

نامه ای به خداوند

 نامه ای به خداوند

نامه ای به خداوند

 دلم هوای نـوشـتن کرده بود امشب

باد و بارانی بود اندرون دلم همراه با صدای چند کلاغ و جیرجیرک

کاغذی و قلمی و کرور کرور دل برای نوشتن

برای که بنویسم و چه کسی ببرد برایش

یادم آمد

آدم برای خدا که بنویسد و بگذارد زیر فرش ، خدا خودش برمی دارد

پرشدم از شوق برای نوشتن

دراز کشیدم روی زمین و دستی زیر چانه و دستی بر روی کاغذ

 

سلام ، محبوبم

چقدر دوستت دارم ، خودت میدانی

چقدر تو صبح را قشنگ شروع می کنی

صدای خروس و کلاغ را که می پیچانی درهم و نسیم را می وزانی بینشان

آدم حالی به حالی می شود

هیچ دلبری نمی تواند مثل تو دل آدم را اینطور ببرد

خورشید تو هم ناز می کند مثل خودت

آنقدر که دست می کشد بر سر و صورت آدم و داغش می کند با سرپنجه هایش

تو هم دست می کشی بر دل آدم و عاشقش می کنی

 

معشوق صبور من

می فهمم که شب ها وقتی غرق می شوم در خواب ، می آيی به پيشم

دستت را حس می کنم که روی پيشانی ام دانه های شبنم می کارد

رد بوسه ات هم می سوزاند لبم را تا صبح مثل آتش ، داغ و مثل آب،شفـاف

اگر تو نبودی «تو» معنی نداشت

تو تمام «توی» منی چون جز تو «تویی» وجود ندارد

تنها تویی که به سبب یکتائیت، لایق واژه «تو» هستی

اگر می بينی چشمم به در می ما ند ، نه اينکه يادم رفته «تو» هستی

که البته خوب میدانم هستی در کنارم

منتظرم کسی بیاید و ببیند چقدر«تو» هستی تا برود وبگوید کسی نیاید

 

معبودم

اگر ديدی روز کسی در کنارم بود

خودت می دانی و می فهمی که به يقين تکه ای از «تو» را با خود داشته که رهایش نکردم

مگر نه اينکه «تو» غرق در زيبايی ها هستی

گل را اگر ببویم ، لذتش از بوی توست

 

مطلوبم

سرم را گاهی بگير بين بازوانت ، مرا به آغوش بکش

نکند يادت برود که سخت نيازمند توام

من اگر يادم برود تقصير توست که يادم نمی اندازی

تو بايد مرا بارور کنی از تمام خواستن هايم

تو خيلی خوبی

برای کسی که دوستت دارد و برای کسی که يادش رفته دوستت دارد

 

 مهربانم

راستی يادت نرود آن «تويی» را که می گفتم تکه ای از تو را دارد

گاهی حس می کنم تو خيلی بزرگی برای اينکه دوستت داشته باشم

يک «توی» کوچکتر را به من بده تا به واسطه اش عشق  بورزم  به تو

 

تو چقدر مهربانی

نامه را تا کردم و سر  دادم  زير گوشه فرش

خدا خودش بياد دارد

کاش جوابش را بدهد

ندهد هم می دانم که می خواند

چقدر خوب است آدم کسی را داشته باشد

که برايش چيزي  بنويسد

 

نگاره ها